به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی «سیاستگذاری ادبیات در دولت سیزدهم» دوشنبه ۱۷ خردادماه با حضور محمدرضا سنگری، محمدحسن زورق، محسن پرویز، مهدی کاموس و احمد شاکری از سوی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه با همکاری اندیشکده ادبیات پایداری حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای این نشست دکتر محمدرضا سنگری، مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه، اشاره داشتند در این نشست کوشیده خواهد شد ماموریت دولت بهعنوان مجری و محقق کننده سیاستهای کلان فرهنگی که در مجامع فراقوهای تدوین و تنظیم میگردد، به بحث و بررسی گذاشته شود و به طرح برخی نیازها و انتظارها پرداخته شود و بیان کردند در عرصههای گوناگون ادبیات چه باید کرد و در گذر از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب چه مولفههای باید مدنظر ما باشد.
ادبیات ما تا چه اندازه ایدئولوژی انقلاب را پشتیبانی میکند؟
اولین سخنران این نشست دکتر محمدحسن زورق با بیان اینکه باید در دولت آینده به فرهنگ در یک نگاه سیستمی توجه کنیم، گفت: در قرن ۱۹ نظریه سیستمها مطرح شد و طبق آن هرگاه ۴ ویژگی بین مجموعهای از اجزا ایجاد شود، یک سیستم درست خواهد شد که شامل تناسب، ارتباط، تعامل و هدفمندی اجزاست. با این نگرش باید ببینیم که در نظام ملی ما چه بخشهایی وجود دارد؛ بخش اقتصاد، فرهنگ، سیاست و مسائل اجتماعی فرهنگی. باید میان این بخشها تناسب، ارتباط و تعامل هدفمند وجود داشته باشد؛ یعنی اگر میخواهیم در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و امور اجتماعی موفق شویم، باید نگاه سیستمی داشته باشیم.
دکتر زورق با ذکر اینکه در برخی عرصهها از جمله سیاست بهویژه در جبهه مقاومت اسلامی و مسائل نظامی پیشرفت کردهایم، تصریح کرد: دشمنان از ابتدای پیروزی انقلاب، جنگ در جبهههای روانی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی و ساختاری را به راه انداختند و از ۳۱ شهریور ۵۹ جنگ نظامی هم بر آنها افزوده شد و آنها پیشبینی نمیکردند که انقلاب در مقابل این جبهههای متعدد، دوام بیاورد.
دکتر زورق بیان کرد: در جبهه سیاسی، حقانیت جمهوری اسلامی محور مقاومت اسلامی به همه شناسانده شده است؛ در جبهه اقتصادی همین که چهل سال در حال جنگ هستیم ولی «هستیم» معجزه است ولی در جبهه فرهنگ و مقابله با تهاجم فرهنگی کجاییم؟ چگونه برخی از اشخاص حقیقی و یا حقوقی از درون به ارزشهای انقلابی ضربه میزنند و ادبیات ما تا چه اندازه ایدئولوژی انقلاب مظلوممان را پشتیبانی میکند؟ مشکل اصلی این است که اهل فرهنگ معمولا نگاه سیاسی ندارند و اهل سیاست نوعا با خم و چم فرهنگ آشنائی ندارند و آنها را نمیشناسند و اهل اقتصاد غالبا با هر دو بیگانه هستند.
وی اضافه کرد: در حالی که کشور نیاز به نخبگانی دارد که درمسائل اقتصادی، سیاسی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی به صورت سیستمی فکر کنند. وقتی که ما در عرصه نظامی شاهد پدیدار شدن مردان بزرگی چون سردار سلیمانی هستیم ، چرا در عرصه فرهنگ شاهد پیدایش چنین چهرههایی نباشیم؟ ما سردار سلیمانی را قدر مینهیم، چون میدانیم اگر او نبود تروریستهایی که سوریه و عراق را بخاک و خون کشیدند امروز در تهران با ما میجنگیدند ولی چقدر قدرشناس چهرههای فرهنگی انقلاب هستیم که اگر آنها نیز نبودند امروز با تهاجم فرهنگی شدیدتری روبرو بودیم. چقدر آثار حمید سبزواری، پدر شعر و سرود انقلاب، در کتب درسی وجود دارد؟ چرا در جبهه فرهنگی از مقابله با دشمن عقب افتادهایم؟ سرودههای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس چقدر پخش میشود؟ چرا به دانشآموزان فرصت داده نمیشود تا شعرا و آهنگسازان انقلاب و سرودسرایانی مانند حمید سبزواری، مجتبی کاشانی، شاهرخی، مشفق و سپیده کاشانی را بشناسند.
زورق تصریح کرد: آیا کسانی که خاطرات رزمندگان را به صورت رمان منتشر کردهاند در کتب درسی معرفی میشوند؟ آیا منتقدان و رسانهها نگهبان ادبیات انقلاب ما هستند؟ باید برای دولت آینده برنامه جامعی فراتر از آموزش و پرورش و آموزش عالی و ارشاد اسلامی داشته باشیم. وزارت ارشاد باید فضای مجازی و رسانهای سالمی را فراهم کند. ما همه از ترس کرونا ماسک زدهایم ولی آیا از ویروسهایی که فرهنگ ما را میکشند و نابود میکنند هم میترسیم؟ کتب دانشگاهی ما در علوم انسانی پر از تئوریهای غربی شده است و بعضی از دانشجویانمان کانت را بیشتر از امام صادق(ع) میشناسند. چرا وزارت علوم در تالیف کتب علوم انسانی دانشگاهی، قرآن، احادیث صحیح اهل بیت و آثار دانشمندان مسلمان را مانند آثار نظریه سازان غربی مورد توجه قرار نمیدهد؟ و استفاده از آنها را در تمام شاخههای علوم انسانی توصیه نمیکند و در این باره بخشنامههایی صادر نمیکند.
وی اظهار کرد: چه کسی باید این خواستهها را مطرح کند؟ افراد دست به قلم هستند که باید واقعیات را بگویند و سردار سلیمانی را الگو قرار دهند. اگر در پی سیاستگذاری هستیم، باید آرمانهای شهدا را در انقلاب فرهنگی پیاده و با شجاعت و منطق از این انقلاب مظلوم دفاع کنیم.
او افزود اگر صد نفر قلم بدست متعهد با هم هم سوگند شوند که از آرمانهای انقلاب اسلامی و ارزشهای آن که همان صفات ربوبی هستند دفاع کنند و نهادهای فرهنگی نیز از آنها حمایت کنند شرایط تغییر خواهد کرد.
ناشران بزرگ در حال مضمحل شدن هستند
دکتر محسن پرویز در این نشست گفت: ممکن است تصور کنیم که فقط برخی وزارتخانهها مانند فرهنگ و ارشاد اسلامی و آموزش و پرورش مسئول ادبیات و هنر کشورند ولی وزارتخانههای صنعت و امور خارجه هم با ادبیات مواجه هستند و معمولاً آن را نادیده میگیرند.
معاون اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با بیان اینکه بلد بودن زبان بیگانه مایه فخرفروشی دولتیهاست، اظهار کرد: وزیر خارجه باید در دیدار با مقامات دیگر کشورها به زبان فارسی سخن بگوید و مترجم ترجمه کند. تسلط دیپلماتها و کارگزاران نظام اسلامی به زبان و ادبیات فارسی باعث سربلندی کشور است. وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد اسلامی، آموزش و پرورش و آموزش عالی باید در این راستا بکوشند.
وی گفت: الان چالش بسیار بزرگ برای حوزه فرهنگ، ادبیات خاصی است که در شبکههای اجتماعی به کار گرفته میشود. همچنین کتاب کاغذی به سمت کتاب الکترونیک میرود و به بهانه کرونا این حوزه رها شده است. اگر نویسندگان و شعرا درآمدی نداشته باشند، طبیعتاً نوع فعالیت آنها از شکل حرفهای به سمت تفریحی میرود؛ اگر ما شاعر و نویسنده و داستاننویس حرفهای نداشته باشیم، معلوم است که چه بر سر ما میآید. امروز اگر چاپ قرآن و ادعیه را از سرانه مطالعه خارج کنیم، تیراژ کتب بسیار پایین است.
پرویز اظهار کرد: ناشران بزرگ در حال مضمحل شدن هستند و نتیجه عملی آن تعطیلی ادبیات است؛ در حالی که ادبیات در بخشهای مختلف دولت نقش دارد. بخشهایی که مستقیماً با فرهنگ و ادبیات مرتبط هستند باید به بازبینی فعالیت خود بپردازند و وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان متولی اصلی وظیفه سنگینی را برعهده دارد زیرا حوزه نشر بسیار لطمه دیده است.
تسهیلگری در پیدایش جنبشهای ادبی و بروز خلاقیتهای ادبی
در ادامه نشست مهدی کاموس نویسنده و پژوهشگر ادبیات درباره گذار از سیاستگذاری متمرکز به نیمه متمرکز گفت: بحث سیاستگذاری ادبیات تابعی از سیاستگذاریهای فرهنگی کلان نظام است و باید به نقش و جایگاه دولت در انجام سیاستهای بالادستی توجه نمود. اهمیتی که دولت در شوراهای عالی و در اجرای برنامههای برخاسته از سیاستهای کلان کشور دارد، ظرفیت بالا و متراکم بدنه کارشناسی دولت در صف و ستاد است.
به نظر من سیاستگذاری که در دهه ۶۰ و ۷۰ سیاستگذاری متمرکز بود، در دهه ۸۰ و ۹۰ به سمت سیاستگذاری فرهنگی نیمهمتمرکز آمده است. بنابراین در درجه اول باید به اهمیت دولت در سیاستگذاریهای فرهنگی و به خصوص در ادبیات و جایگاهش توجه کنیم و دوم باید ببینیم دولت سیزدهم با چه رویکرد و چه فضایی از فرهنگ مواجه خواهد شد و در اینجا چه کار میتواند بکند.
دوم اینکه به نظرم دولت سیزدهم با رصد وضع موجود و با شناخت کافی از حوزه ادبیات باید بحث را آغاز کند و به اصلاح فرایند پدید آمدن و شکل گرفتن ادبیات بپردازد؛ چون ما باید پیوستار را در نظر بگیریم و فرایند را ببینیم.
مهدی کاموس در ادامه گفت: پیشنهاد من به دولت سیزدهم در امور ادبیات توجه به فلسفه ادبیات است. اینکه الان ادبیات ما چقدر به پر کردن اوقات فراغت میپردازد، چقدر به تاریخ اجتماعی ایران توجه میکند، چقدر در حوزه هویتسازی و اندیشه کار میکند، چقدر در حوزه انسان انقلاب اسلامی کار میکند، چقدر در حوزه انسان تمدن نو اسلامی کار میکند؟ این مهم است.
پیشنهادم به دولت سیزدهم در حوزه فرهنگ این است که نگاهش را در حوزه ادبیات به انسانشناسی انسان تمدن نو اسلامی معطوف کند و به دنبال این باشد که در فرآیند پدید آمدن ادبیات از تولید تا اثرسنجی در سیاستگذاری به دنبال آثاری باشد که درباره انسان تمدن نو اسلامی صحبت میکند؛ یعنی ادبیاتی که میخواهد به دنیا بگوید بخشی از اسلامی که مقدمه ظهور و آزادی و عدالت است در انقلاب اسلامی ایران تجلی کرده با همه ضعفها و قوتها و همه فرصتها و تهدیدهایش.
این پژوهشگر حوزه دین و ادبیات گفت: پیشنهاد دیگرم در اصلاح فرآیند پدید آمدن ادبیات، بحث تسهیلگری است. بحث مانعزدایی و پشتیبانی معطوف به بحث تسهیلگری است. دولتمرد فرهنگی دولت سیزدهم باید برای پیدایش جنبشهای ادبی و بروز خلاقیتهای ادبی تسهیلگری و مانعزدایی کند. کلید و نقطه تمرکز این موضوع در دو نهاد آموزشوپرورش و آموزش عالی است. دولت باید در آموزشوپرورش تسهیلگری کند که دوباره آموزشوپرورش معلمهای نویسنده را به جامعه معرفی کند.
کاموس پیشنهاد سوم در اصلاح فرآیند پدید آمدن ادبیات را اصلاح نظام ارزیابی دانست و گفت: ریلهایی که در حوزه جشنوارهها گذاشته شده عمدتاً فرمالیستی و ساختارگرایی به ارزیابی صنعت ادبیات و آثارادبی پرداختهاند به خصوص در سالهای اخیر. حتی ما که ادعای ادبیات دفاع مقدس و ادبیات ارزشی داریم در داوریها به سراغ فرمهای داوری فرمالیستی رفتیم. ما به اندیشهای که به شکل زیبا در اثر مطرح میشود کمتر پرداختهایم. در نظام ارزیابی باید تحولی ایجاد کنیم.
کاموس در جمعبندی این بخش سخنانش در ضرورت تعادل و تناسب در گذر از سیاست متمرکز به نیمهمتمرکز یادآور شد: ما در دهه ۶۰ ناشرمحور بودیم و از ناشران حمایت میکردیم، در دهه ۷۰ نویسنده محور شدیم، در دهه ۸۰ با درایت دکتر پرویز به سمت مخاطب محوری آمدیم و یارانه را به مخاطب دادیم، الآن دولت سیزدهم باید به دنبال برنامهای برای تعادل و تناسب برای حمایت از نویسنده، ناشر و مخاطب باشد.
اینگونه نباشد که ناشری در همه شهرهای کشور و همه مالها شعبه داشته باشد و بعد نویسنده در اوج تنگدستی زندگی کند.
ناشران کودک و نوجوان مرتب بتواند ساختمان بخرند و در داخل و خارج کشور فعالیت کند، اما نویسنده و تصویرگر کتاب کودک در سختی باشد. ما دوست داریم ناشران ما در تمام دنیا شعبه بزنند و ناشرانی سوپر میلیاردر باشند اما نباید نویسنده در کنار این مسئله تنگدست باشد، ویراستار و پدیدآورنده کتاب و غیره بهره نبرند.
نویسنده کتاب نیایش نسل سرخ گفت: به نظر من در حوزه فرهنگی این آخرین فرصت برای دولتهاست و همانطور که آقای دکتر زورق گفتند داریم زمینه را از دست میدهیم. دولت سیزدهم باید متوجه این مسئله باشد که الآن ادبیات انقلاب اسلامی جریان اصلی ما نیست و باید دقت کنیم جریان اصلی چیست. چرا ژانر نویسی، ادبیات وحشت، ادبیات عامهپسند به جریان اصلی تبدیل شده است؟
دولت سیزدهم باید به دنبال تبدیل جریان انقلاب و انسان تمدن نو و انسان جهادی به جریان اصلی باشد و تلاش کند ادبیات انقلابی، ادبیات جهادی و ادبیات و جنبشهای مردمی، جشنوارههای مردمی به جریان اصلی تبدیل شوند. مثلاً حمایتی که مقام رهبری از راهیان نور، یادوارهها، جشنوارههای مردمی، نشرهای مردمی میکند نشان میدهد که سیاستهای کلان نظام باید به سمت حمایت از ادبیات برخاسته از جنبشهای مردمی، ادبیات برخاسته از تفکر جهادی، ادبیات معطوف به انسان تمدن نو اسلامی حرکت کند.
مهم ترین پیشنهاد کاموس به دولتمردان فرهنگی دولت سیزدهم توجه به رابطه ادبیات و فلسفه زندگی بود و در این موضوع افزود: واقعیت امر این است که داستان امروز، شعر امروز بیشتر از اینکه به کلیات مهمی مانند دین، ملیگرایی و اخلاق بپردازد، بر اثر ترجمه، تقلید و کلیشه و البته نیاز و ذائقه جامعه به سمت زندگی روزمره آمده است. پس اگر دولت سیزدهم در حوزه سیاستگذاری در ادبیات بتواند به سمت رابطه ادبیات و فلسفه زندگی برود، امید است که بتواند در مقابل ادبیات بیتفاوت، ادبیات پوچ، ادبیات مأیوس، ادبیات خموده، ادبیات خسته، ادبیات تسلیم، ادبیات سازشکار که در تألیف و ترجمه میبینیم، به سمت ادبیاتی برود که در فلسفه زندگی امید ایجاد میکند، تغییر و تحول ایجاد میکند، منتقد است، معترض است. دولت سیزدهم بایستی از ادبیاتی که هم منتقد و معترض به خود است و هم انتقاد و اعتراض به استکبار و استعمار جهانی دارد، حمایت کند.
دولتمردان فرهنگی دولت سیزدهم به دنبال تغییر زمینه، بافت و فضای ادبیات رسمی و کلیشهای ما به سود خلاقیت، ملیگرایی ایرانی و اسلامی باشند.
فضا، زمینه و بافت رسمی و کلیشهای را با حمایت از خلاقیت و جنبشهای ادبی به یک فضای امید و زنده تبدیل کنند که بتواند در آموزشوپرورش، در مدارس، در دانشگاهها برای ادبیات منزلت اجتماعی ایجاد کنند.
اگر دولت سیزدهم بتواند به این مسئله توجه کند شاید بتواند ادبیات را به یک سرمایه اجتماعی تبدیل کند، ادبیات را به یک سرمایه انسانی تبدیل کند، وگرنه مثل الآن در وضعیت ترجمه و تقلید نویسندگان ما از ادبیات غرب میمانیم و نمیتوانیم انسان ایرانی و تاریخ اجتماعی ملت ایران را در تراز انسان تمدن نو اسلامی معرفی کنیم. امیدوارم که دولت سیزدهم با مشورت و با احترام به همه نویسندگان در همه ارکان دولت نه تنها وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا آموزشوپرورش، مقدمهساز معرفی ادبیات انسان تراز تمدن نو اسلامی برای ایرانیان و جهان باشد.
انتقال از سیاستگذاری به راهبرد گزینی
احمد شاکری عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه در ادامه جلسه گفت: نگاه سیستمی به مقولاتی که اجزاء و ابعاد متعدد دارند و انتظار تعامل، هماهنگی، ارتباط و تناسب میان اجزاء نه تنها در سه ساحت کلان اقتصاد، فرهنگ و سیاست مورد انتظار است بلکه در ساحتهای پایین دستی چون فرهنگ، اجزا و ابعاد این کلان مقوله نیز نیازمند نگاه سیستماتیک و مشرفانه و هماهنگ کننده دارند. همچنین این نگاه در حوزه هنر با انواع رشتهها و شاخههای هنری و حوزه ادبیات جاری و ساری است. از جمله معضلاتی که تقریبا در تمامی سطوح سیستمهای پیشگفته قابل مشاهده است، نگاه موردی و تک ساحتی در متولیان امر است. نگاهی که قادر نیست به هم افزایی در سطوح مختلف پیش گفته منجر شود و بعضا یا به تبعیض و تمایز مخرب میانجامد یا به تعارض و تنافر میان اجزاء منجر میشود. سیاستگذاری ادبی با چالشهای متعددی مواجه است: بی توجهی و عدم اهتمام به اصل سیاستگذاری؛ عدم اتصال و تکمیل سیاستگذاری به راهبرد گزینی و برنامهریزی؛ تلون و توجه در توجه به سیاستگذاری؛ عدم توجه لازم به سیاستهای بالادستی نظام؛ عدم توجه به لوازم تنزل و تفصیل سیاستها به راهبردها؛ عدم افق نگری در سیاستگذاری؛ عدم برخورداری از نظام مشخص ارزیابی در بحث سیاستگذاری از جمله چالشهای پیش گفته تلقی میشوند. عدم تمایز میان اهداف و سیاستها که دربرگیرنده ظرفیتهای اجرایی و تحققی اهداف هستند، عملا از اهمیت سیاستگذاری در بسیاری مجموعههای ادبی کاسته است. فقدان درک واقع بینانه و جامع از گذشته، حال و آینده حوزهای که باید برای آن سیاستگذاری صورت گیرد از دیگر آسیبهایی است که اصل سیاستگذاری در ساحت ملی را به چالش میکشد. در حوزه ادبیات چگونه میتوان مدعی سیاستگذاری بود در حالی که هیچ تحلیل به روز، مشرفانه و جامعی درباره آن وجود ندارد. چگونه میتوان سخن از سیاستگذاری در حوزهای به میان آورد که دولت و مجموعههای اجرایی عملا ابزاری برای مدیریت و هدایت آن در اختیار نداشته و آن را تدارک ندیدهاند؟
وی افزود مرحله انتقال از سیاستگذاری به راهبرد گزینی و پس از آن برنامهریزی از جمله موضوعاتی است که ادبیات ــ خاصه ادبیات داستانی ــ درباره آن بسیار کم کار و کم اطلاع ظاهر شده است. به عنوان مثال میتوان گزاره «تقویت ادبیات داستانی متعهد به انقلاب اسلامی» را به عنوان گزارهای ناظر بر سیاستهای کلی این حوزه بر شمرد. زمانی که از این گزاره به مرحله بعد (راهبرد گزینی) وارد میشویم عرصه موسعی از راهبردها پیش روی متولی ادبیات گستره میشود. سئوال این است که راهبرد ما برای نیل به چنین تقویتی چیست؟ در اینجاست که میان نهادهای انقلابی و کسانی که بر چنین گزارهای توافق دارند اختلاف راهبرد دیده میشود. میتوان به عنوان مثال یکی از راهبردهای نیل به سیاست پیش گفته را «جذب حداکثری و دفع حداقلی» عنوان کرد. این مسئلهای است که عمری به طول دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. تجربیات مختلفی بر اساس آن شکل گرفته و خود موجب صف آراییهای جدی در میان اهل ادب شده است. چنین گزاره راهبردی درباره جذب و دفع نمیتواند بدون تفکیک و ساحتبندی میان جریان ادبی انقلاب اسلامی و جریان یا جریانهای مقابل صورت گیرد و این تفکیک و تمایز و حدود و مراتب آن مقولهای کاملا اختلافی با مبانی متعدد است. در مرحله «برنامه ریزی» که مرحله سوم و مادون «راهبردگزینی» است نیز انتخابها متکثر و بعضا متضاد است.