سنجش‌گری ظرفیت قابل توجه عقل است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی- ترویجی با موضوع “کارکردهای معرفتی عقل در علوم انسانی اسلامی (با تأکید بر آیات قرآن)“ یکشنبه ۱۷ اسفند ماه ۱۳۹۹، توسط گروه تخصصی علوم انسانی قرآنی با مشارکت گروه منطق فهم دین پژوهشگاه به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ برگزار شد.

در این کرسی علمی، دکتر رمضان علی‌تبار به عنوان ارائه‌دهنده، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا قائمی‌نیا و حجت‌الاسلام و المسلمین محمدعلی اسدی‌نسب به عنوان ناقد حضور داشتند.

  • سنجش‌گری ظرفیت قابل توجه عقل است
  • دکتر رمضان علی‌تبار،‌ عضو هیأت علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه به ارائه بحث خود در این زمینه پرداخت که در ادامه می‌خوانید؛

عنوان بحث کارکردهای معرفتی عقل در علوم انسانی از منظر قرآن کریم است. در این بحث سه محور کلی و یا به عبارتی دو محور کلی را طرح می‌کنم؛ یکی معناشناسی عقل و یکی کارکردهای عقل در علوم انسانی از منظر قرآن. در مباحث مقدماتی، معناشناسی عقل و مترادف‌هایی که در قرآن معادل عقل هستند، مورد توجه بنده بوده است که این معادل‌ها می‌تواند با معنای عقل سازگار باشد. همچنین بحث معنای عقل در فلسفه را داریم که جنبه هستی‌شناسی عقل است. نزدیک به ۱۰۰ مورد در قرآن پیرامون مشتقات عقل بحث شده و به صورت غیرمستقیم نیز مواردی داریم که مشابه عقل هستند، مانند قلب و فواد که دو وجهی هستند و جنبه هستی‌شناسی و ادراکی دارند و جایی که جنبه ادراکی دارد، مورد توجه بنده قرار گرفته است.

جایی که می‌گوییم کاربرد عقل را دارد، آیاتی است که از قلب و فواد در کارکرد عقل استفاده شده است و همچنین برخی از جاها کلمه عقل و مشتقات آن به کار برده نشده است، بلکه واژگانی به کار رفته که ناظر به کارکردهای عقل هستند، مانند شعور، بصیرت، درایت و … که این‌ها از مفاهیمی هستند که در قرآن زیاد به کار رفته و ناظر به کارکردهای عقل هستند. وقتی می‌گوییم کارکردهای عقل در علوم انسانی، یعنی مشتقات و مترادف‌های عقل مورد توجه ما است.

برخی از کارکردهای عقل مشترک بین همه علوم هستند، اما در اینجا آن آیاتی که مورد توجه بوده اینطور نیست که منحصر در علوم انسانی باشد. مراد از علوم انسانی نیز به تلقی خودم صرفا معنای علوم اجتماعی و یا علوم تجربی نیست و حتی مشتمل بر مباحث متافیزکی مانند فلسفه و هستی‌شناسی هم نیست، اما قلمرو بیشتری نسبت به کاربرد امروزی‌اش دارد. مباحث ناظر به علوم اجتماعی و مسائل ناظر به مباحث درونی انسان اعم از تربیت تا بحث‌های آخرت و دنیای انسان ذیل علوم انسانی می‌گنجد و این مسائلی که ناظر به ساحات انسانی هستند را علوم انسانی گرفته‌ام و آنکه مربوط به آخرت است نیز ناظر به کنش انسانی و مسئله انسانی است، مد نظر داریم.

اما جایی که قیامت را بحث می‌کند، دیگر علوم انسانی نیست و هستی‌شناسی است، اما یکسری از کارها که نتیجه کار انسان است، مانند عقاب و ثواب مسائل انسانی است و نتیجه کنش انسانی را بحث می‌کند که در قیامت و برزخ چه اتفاقی برای بشر می‌افتد و شاید خیلی‌ها بگویند اینها علوم انسانی نیستند و اگر علوم انسانی را سکولار بدانیم، ۵۰ درصد مسائل انسانی خارج می‌شوند، چون آنها مباحث اخروی و درونی انسانی را لحاظ نمی‌کنند.

لذا کارکردهای عقل را به چند دسته طبقه‌بندی کرده‌ام و باید بگویم مسائل انسانی در آیات قرآن غلبه دارد. بنده می‌خواهم بگویم این دسته‌ها را می‌توانیم در نظر بگیریم و شاید برخی از کارکردها نیز مغفول مانده باشد. طبقه‌بندی به نظری و عملی است و در اینجا با کارکردهای عملی کاری نداریم، اما با این لحاظ است که در این طبقه‌بندی، عملی نتیجه نظری است. با توجه به طبقه‌بندی که برای عقل می‌کنند که نظری و عملی است، اینجا نظری و عملی را به این اعتبار آوردیم که آن بعد عملی محصول بعد نظری است. چون انسان عاقل است و هر مسئله نظری که داشته باشد برایندش می‌تواند تاثیر عملی داشته باشد.

با این طبقه‌بندی، در کارکردهای نظری عقل، جنبه منبع بودن و ابزار بودن عقل را تاکید کرده‌ام و بعد عقل محض و ناب و … را مطرح کرده‌ام و در متن مقاله نیز نشان داده‌ام که کجا جنبه تجربی و … دارد. به ویژه در علوم انسانی به معنای آنچه ناظر به انسان و انسانیات است این مباحث مطرح می‌شود. البته که عرفان نیز ناظر به کنش انسانی است و ما با وجه موحد بودن انسان کار داریم و عقل ناب و محض در اینجا نیز کاربرد دارد. کارکردهای معرفتی از معرفت‌زایی استقلالی تا روش‌سازی نیز مواردی است که ناظر به کارکرد عقل است.

کارکردهای منبعی نیز جایی است که جنبه استقلالی دارد. کارکردهای افقی و عمودی نیز مطرح است و اگر علوم انسانی موجود را در نظر بگیریم و به قرآن ارجاع دهیم، باید بگوییم کارکردها افقی است، چون نگاه به ظاهر است و براساس ظاهر آیه بحث می‌کند اما در اینجا بعد عمودی و باطنی آیات مطرح است که با توجه به چند لایه بودن آیات روی آن تاکید می‌شود. عقل نیز این کارکردها را دارد و اگر آیاتی، عقل و انسان را به طبیعت و زمین و زمان و آسمان ارجاع می‌دهد، علوم انسانی نیستند اما در خیلی از جاها می‌توانیم استفاه علوم انسانی ببریم. جایی که عقل را به مطالعه طبیعت ارجاع می‌دهد، نه اینکه به معنای ظاهر باشد، بلکه عقل از این طبیعت باید پی به مسائل خودشناسی ببرد و توجه کند که چطور متولد شده و چطور می‌میرد. لذا ارجاع به طبیعت بی‌جان نیست، بلکه این طبیعت هدف‌مند است و مراجعه به آن انسان را به معنای دیگری ارجاع می‌دهد.

پس هم معنای ظاهری دارد و در مسائل علوم انسانی نیز همین است. آیاتی که ناظر به انسان است او را به سرگذشت انسان‌های دیگر ارجاع می‌دهد و در این ارجاع‌ها یکی خود ظاهر داستان را می‌بیند که در گذشته چه شده است، اما قطعا هدف مطالعه یک تاریخ و قصه به معنای ظاهر نیست و یک حالت باطنی و لایه درونی و مطالعه افقی عقل مراد است و حتی جایی که دیگران را نیز سرزنش می‌کند که چرا به مطالعه اقوام گذشته و … نمی‌پردازید نیز به همین مطلب توجه دارد.

عقل جنبه غیراستقلالی نیز دارد. مانند فهم فروع احکام و … و اینها را مطالعه کرده و به یک مطلب جدید می‌رسد و عقل خودش یک معرفت‌زایی استقلالی نیز دارد که ناظر به مسائل علوم انسانی است و جایی که جنبه منبعی در علوم انسانی دارد، جایی است که خودش جنبه منبعی دارد و بیشتر در اصول کلان، می‌تواند ارزش‌ها را کشف کند اما بیشتر جاها جنبه ابزاری دارد. همچنین عقل کارکردهای زیرساختی و روساختی نیز دارد. زیرساختی یعنی برخی از آیات جایی که به خلقت و خدا و پیامبر و منافیزیک ارجاع می‌دهد، در حقیقت مسئله علوم انسانی را مطرح نمی‌کند اما از آنها مبانی علوم انسانی به دست می‌آید و جنبه زیرساختی علوم انسانی را دارد. برخی از مسائل که بیشتر آنها اینطور است، نیز روساختی هستند که خدا دعوت به تعقل در حوزه مسائل انسانی می‌کند که از جلمه سیر در زمین و دیدن دیگران است.

طبقه‌بندی نیز کارکردهای انتقادی عقل است. براساس آیات قرآن، ظرفیت انتقادی عقل طوری است که هم در سنجش برای علوم انسانی اسلامی جنبه سنجش‌گری دارد و هم می‌توانیم با آن علوم انسانی موجود را بررسی کنیم. مثلا آیاتی که مورد شنیدن قول و تبعیت از بهترین مطلب است، جایی است که با این روش عقلی داریم سنجش‌گری می‌کنیم و در پایان نیز می‌شود گفت که برآیند این بحث‌ها جنبه روش‌شناختی است و آن هم اینکه عقل در مسائل مختلف در حوزه علوم انسانی قابل بهره‌برداری است.

  • تعقل ظاهرنگرانه در قرآن وجود ندارد

سپس حجت‌الاسلام والمسلمین محمدعلی اسدی نسب، عضو هیأت علمی گروه قرآن‌پژوهی پژوهشگاه نقد و نظرهای خود را مطرح کرد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

یکسری مطالب کلی است و یکسری از مطالب جزئی و شواهد آن مسائل کلی است. یکی اینکه رابطه میان کارکردهای عقل با علوم انسانی در این بحث و عنوان ایجاد نشده و این بحث در مورد کارکردهای معرفتی عقل است و اگر این علوم انسانی را برداریم، کسی متوجه نمی‌شود که این بحث در صدد بیان کارکردهای معرفتی عقل در علوم انسانی است و چون کارکرهای معرفتی عقل مورد توجه قرار گرفته است، خیلی این بحثی که از سوی ارائه‌دهنده آن مطرح می‌شود، ضرورتی پیدا نمی‌کند و ضرورتش با پسوند علوم انسانی است؛ یعنی کارکردهای معرفتی عقل برای همه روشن است و یا به عنوان مقدمه می‌تواند طرح شود، اما اصل این است که این کارکردها در علوم انسانی چه می‌کنند.

مطلب بعد که کلی است و در سرتاسر این بحث که توسط آقای علی‌تبار ارائه شده، قابل استدلال است، نحوه استدلال به آیات است. آیات چینش شده اما نحوه استدلال بیان نشده است. در قببل مواردی، شاید اگر ۳۰ استدلال به آیه دارند، ۲۵ مورد اصلاً مشخص نیست که چطور به آیه استدلال شده و مدعا از آیه استنباط شده است. نکته دیگر رابطه عقل با دیگر منابع معرفتی است که بیان نشده و قلمرو عقل و مراتب عقل نیز دقیق بیان نشده است. واژگان مشابه نیز وجود دارد که ایراداتی در این زمینه‌ها وجود دارد اما به نظر بنده یکی از منابعی که در این عرصه بسیار مفید و کارساز است، بررسی این مطلب از تفسیر ملاصدرا است که به مناسبت‌های مختلف در مورد ابعاد و کارکردهای عقل مطالب بسیار جالب و فراوانی دارد.

در معناشناسی عقل و مترادف‌های آن نیز نویسنده می‌گوید اینها مترادف هستند و از طرفی دلالت التزامی را مطرح می‌کند، ولی اگر مترادف باشد، دلالت مطابقی است و نه التزامی و اینجا خلط شده است و بعد اصلا ترادف نیست، چون ترادف یعنی کاملاً معنای هر دو لفظ یکی باشد، لذا در اینجا باید مشابه به جای ترادف بیان شود. نکته دیگر اینکه کلمه‌ای که از آیات استخراج شده در این الفاظ مشابه نیامده است، برای نمونه به «ینظرون» اشاره شده است، اما «نظر» جزو الفاظ مشابه است. بسیاری از این الفاظ مشابه که آورده شده و بخش زیادی از مقاله به شرح و بیان آنها اختصاص داده شده، در درون مقاله از آنها خبری نیست، مانند تدبیر و تدبر و قلب، اما بسیاری از موارد وجود ندارد و بیشتر به ماده عقل و تعقل چسبیده است و از الفاظ مشابه خبری نیست.

همچنین نکته دیگر در ارتباط با بحثی است که ایشان ذیل عقل و تعقل دارند که کلا بحث عقل در فلسفه را مطرح کردند، اما ایشان قرار بود که عقل در قرآن را مطرح کنند و نه در فلسفه. در ارتباط با مطالب ذیل قلب آمده است نیز باید بگویم، این نیز جزو مواردی است که دلیلی برای آن بیان نشده است که قلب در این آیات به معنای عقل باشد. در ضمن اینکه مستند به یک مفسری شود ولو علامه طباطبایی باشد، در اینگونه مقالات صحیح نیست و استناد به علامه و … اعتبار ندارد و باید دلیل آورده شود و چگونگی دلالت روشن شود. یا زیر واژه «لُب» نوشته شده مانند عقل است اما نه هر عقلی و اینجا مستند بر علامه شده است، اما یا علامه دلیل دارد که باید بگویید، یا دلیل ندارد و مدعا را گفته که نقل آن در بحث علمی صحیح نیست.

یا فواد به معنای نفس و روح گرفته شده اما استدلالی ندارد و به صورت نقلی از این مسئله عبور شده است. در مورد فکر و تفکر نیز نوشته شده در اصطلاح قرآن تفکر به معنای نظر عقلی و تامل در مورد خالق یکتا است، اما بین متعلق تفکر و معنای تفکر خلط شده است. تفکر در اصطلاح قرآنی، به معنای تعقل در مورد خالق یکتا نیست، بلکه یکی از موارد در این زمینه است. در تدبر و تدبیر نیز باید روشن شود که آیا اینها مختلف هستند یا خیر؟ گرچه برخی از لغت‌شناسان تدبیر را به معنای مآل‌اندیشی گفته‌اند، اما ظاهرا در همه قرآن نمی‌توانیم این معنا را بگیریم.

در ذیل کارکردهای نظری و عملی عقل نیز خلطی صورت گرفته است. گفته شده که «وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ»، جنبه نظری و عملی دارد، اما اینجا بحث در تقلید است و تقلید، در حیطه عقل عملی است و تقلید نباید از شخص جاهل صورت گیرد، اما به بحث نظری ارتباطی ندارد. ولی در بحث ایشان این آیه برای نظر و عمل گرفته شده است. در این بخش آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ» را آورده و می‌گوید از اینجا معلوم می‌شود عقل منشا رعایت آداب اجتماعی است، اما تمسک به این آیه برخلاف نظر ایشان است.

در قسمت بعدی که تحت عنوان کارکردهای افقی و عمودی است نیز سوال این است که در کجای قرآن عقل به معنای ظاهرنگری آمده است؟ قرآن می‌گوید آیات و نشانه‌هایی برای قومی که تعقل کنند وجود دارد، یعنی کسانی که با باطن‌نگری در خلقت نگاه کنند می‌توانند رابطه با خدا و آخرت و خودشان را بسنجند و این ظاهرنگری نیست و این چنین عقلی که فقط ظاهرنگری باشد در قرآن نداریم.

در قسمت دیگر که تحت عنوان کارکردهای عقل است که از مشتقات «ینظرون» استفاده شده، این کلمه «نظر» در همان الفاظ مشابه که در مقاله آمده مطرح نشده است و خوب است این «نظر ینظر» را نیز جزو الفاظ مشابه آورد تا بدین صورت بهره‌برداری شود. گفته شده یکی از کارکردهای ابزاری عقل درک تاریخ گذشتگان و عبرت‌گیری از آنها است. خیلی آیات مناسب در این زمینه وجود دارد اما به شرط اینکه کلمه «نظر» نیز به الفاظ مشابه اضافه شود.

تعقل در مورد جهان و هستی به مثابه مبانی علوم انسانی نیز یک بحث است، اما آیا تعقل، مبانی است؟ متعلق تعقل و محصول شناخت از جهان تکوین مبنا است و باید در اینجا دقت شود. در این قسمت گفته شده که هدف اصلی در دعوت به تعقل و تفکر در آیات تکوینی، بیشتر اثبات توحید است. این کلمه بیشتر نیز مبهم است و اگر مراد خدا و امور خدایی است، باید روی همین بحث شود و بلکه باید گفت هدف اصلی تعقل همین است. چون بنابر گفته بزرگان عرفان و تفسیر، کل قرآن در مورد توحید است، یعنی آیاتی هم که حتی به تفکر در جهان دعوت نمی‌کند نیز در مورد توحید است و لذا کلمه «بیشتر» معنا ندارد.

  • عقل آن‌قدر شاهکار نیست که بشر را نجات دهد

در ادامه متن سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا قائمی‌نیا، عضو هیأت علمی گروه معرفت‌شناسی پژوهشگاه را در نقد مطالب ارائه‌شده دکتر علی‌تبار را می‌خوانید؛

این بحث از جمله مباحث مهمی است که ببینیم کارکرد عقل در قرآن و علوم انسانی چیست که در علوم انسانی نیز بحث عقل گم شده است و به قدری بحث‌های متنوع و مختلف وجود دارد که کارکرد عقل در این زمینه‌ها روشن نیست. نکته دیگر اینکه ما کارکردهای بی‌شماری برای عقل می‌توانیم داشته باشیم و شاید خلاصه کردن در چند محور یک مقدار ساده‌سازی بیش از حد واقعیت باشد. البته که بنده مخالف این ساده‌سازی هم نیستم و باید صورت گیرد، اما واقعیت این است که عقل کارکردهای بی‌شماری دارد و در قرآن نیز با یک نگاه متفاوتی باید به قضیه نظر کرد.

نکته دیگر این است که تا حدی طرح بحث در این حد ابهام دارد و نمی‌دانیم در علوم انسانی اسلامی عقل چه وضعیتی پیدا می‌کند. دو پرسش بنیادی وجود دارد و باید به اینها پاسخ بدهیم؛ یک پرسش را عرفا مطرح کرده‌اند و پرسش دوم آن است که در فلسفه‌های جدید مطرح شده که هر دو نسبت به عقل جدی هستند. پرسشی که عرفا دارند این است که آیا عقل توان حل مسائل بنیادی بشر را دارد یا خیر؟

می‌گویند انسان باید از قوای دیگری کمک بگیرد و عقل می‌تواند مسائل ظاهری را حل کند و مسائل باطنی را باید قوای دیگری حل کنند. این محدودیت‌هایی برای عقل به وجود می‌آورد. عرفا می‌گویند عقل نمی‌تواند مسائل بنیادین را حل کند و در ذیل آیات نیز بحث‌هایی را دارند مثلا ذیل آیه «إِنَّ فی ذلِکَ لَذِکرى لِمَن کانَ لَهُ قَلبٌ …»، در فصوص و فتوحات آمده که قائل‌اند ذکر یا تذکر که یکی از کارهای بنیادی است، از عهده عقل برنمی‌آید و این عقل باید مفهوم‌شناسی شود. عقل دارای کارکرد ظاهری است و تذکر در مقام قلب است و اینجا مشخص است که برای عقل محدودیتی دارند و می‌گویند عقل از عقال است و عقال، افساری است که بر حیوانات می‌زنند و آنها را محدود می‌کنند و عقل فلسفی نیز انسان را محدود می‌کند.

اما در خود قرآن واژگان متفاوتی به کار رفته است. خود کلمه عقل در قرآن نیست و تعقل و … را داریم و فواد و قلب نیز وجود دارد که نیاز به معناشناسی جدی دارد که قرآن چه تفاوتی برای اینها قائل شده است که بحث‌های معناشناسی می‌تواند راهگشایی کند و قطعا هر کدام از اینها در حوزه طبیعی علوم، کارکردهای متفاوتی دارند و این باید مطرح شود. شناسایی محدودیت‌های عقل در کنار کارکردهایی که دارد نیز مهم است. اینکه آیا عقل می‌تواند همه علوم را مدیریت کند یا خیر را باید مود تامل قرار داد.

نکته دیگر بحثی است که در فلسفه‌های جدید مطرح است. در حقیقت، عقل یکبار در مقام تعریف لحاظ می‌شود و یکبار در مقام تحقق. عقل در مقام تعریف، کمال مطلوب است و انسان را به حقیقت می‌رساند و ممکن است منبع و یا به تعبیر آیت‌الله جوادی، مفتاح باشد و اینها همه در مقام تعریف است و وقتی عقل را در نظر می‌گیریم، چنین کارکردهایی را دارد اما عقل در مقام تحقق، واقعا چنین بوده است و یا خیر و مسیر متفاوتی را طی می‌کند؟ و شاید این دسته‌بندی‌ها به صورت کامل نتواند حق قضیه را ادا کند. در دسته‌بندی، ایده‌آل‌سازی می‌کنیم و کمال مطلوب را در نظر می‌گیریم و می‌گوییم عقل مفتاح است، اما در مقام تحقق ممکن است یک گوشه از عقل مصباح و یکی ضلالت باشد و حیثیت‌های متفاوتی داشته باشد و ممکن است انسان را به سمت تاریکی ببرد و از عهده حل مسئله برنیاید. وقتی شما نقصانی در نظر می‌گیرید، اینها به مقام تحقق برمی‌گردد و عقل در این مقام، این نیست که ما می‌بینیم و در مقام تحقق است که به شکل کمال مطلوب تعریف شده است.

اینها حالت‌های ایده‌آلی است و اصولیین می‌گویند تخصیص حداکثری لازم می‌آید. در طول تاریخ نیز، عقلی که دیدیم این نبوده است و عقل در مقام تحقق، مشکلات فراوانی دارد و نمی‌تواند بر اساس چارچوب‌های مطلوبی که ما در نظر گرفته‌ایم سیر کند. عقل در مقام تحقق خیلی ذلیل است و در مقام تعریف است که بسیار قوی و شکوهمند است. در مقام تحقق، هزاران مشکل را با خودش به دوش می‌کشد و این بحث مستقلی است و حتی در فلسفه‌های قاره‌ای بحث کرده‌اند که عقل در مقام تحقق چه کارکردهایی دارد. یکی از کتاب‌هایی که به فارسی ترجمه شده عبارت از تبیین و مفهوم خرد است که شاید حدود هشت نوع عقل را جدا می‌کند. عقل در مقام تحقق هویت‌های مختلفی پیدا می‌کند و اینها بحث شده است.

یک زمان به کار آیت‌الله جوادی‌آملی خیلی رجوع می‌کردم که واقعا آیا اینطور است؟ تا به امروز نیز این کار نقد درستی نشده است، اما این یک نوع نگاه پیشینی به عقل است و ما نیاز به نگاه پسینی داریم و باید ببینیم قرآن چه نگاهی دارد؟ این قبیل تقسیمات مبتنی بر نگاه پیشینی است و عقل را در مقام تعریف و فارغ از مشکلاتی که در تاریخ و … پیدا می‌کند، نگاه می‌کنند. هرکجا قرآن تعقل را مطرح می‌کند سیاق‌مند مطرح می‌کند و با توجه به تاریخ و محدودیت‌های خاصی مطرح شده است که ممکن است آن زمان، دسته‌بندی‌ها کلا متفاوت شود و بحث دیگری مطرح شود.

این چندگانگی‌هایی که در تفکر فلسفی وجود دارد، وقتی در یک فضای متفاوتی مطرح می‌شود، رنگ خود را می‌بازد و به شکل دیگری مطرح می‌شود. شما نمی‌توانید خط قاطعی میان این کارکردها بکشید، بنابراین باید در آن فضا به گونه دیگری بنگرید و علوم انسانی با عقل در مقام تعریف سروکار ندارد بلکه در مقام تحقق سروکار دارد. ممکن است عقل، انسان را به گمراهی بکشد و کشیده است که در مقام تحقق بوده است. باید برای این عقل در مقام تعریف خطا هم قائل شوید و شاید در تحقق، خطای آن بیشتر بوده باشد و اینکه چطور به حقیقت می‌رسد نیز مهم است. اینکه آیا حقیقت را پوست‌کنده می‌بیند؟ آیا حقیقت را بدون حجاب می‌بیند؟ همچنین باید دید این حجاب چیست و این پرسش‌ها کمک می‌کند که دسته‌بندی‌های دقیق‌تری صورت گیرد و پیدایش عقل در مقام تحقق همین است.

یکی از فلاسفه سیاسی غرب کتابی نوشته و به فارسی ترجمه شده که با نام سرشت تلخ بشر است و این ایده را از کانت گرفته است که می‌گوید بافت انسان فاسد، طوری است که هیچ وقت به حقیقت نمی‌رسد و سرشت انسان اینطور است و مفصل این را مطرح کرده که عقل چه مشکلاتی دارد که به حقیقت نمی‌رسد. اگر ما بر عقل آن هم از نگاه پیشینی متمرکز شویم، در اینصورت علوم انسانی اسلامی را تعریف می‌کنیم به اینکه مبتنی بر نگاه پیشینی است، اما علوم انسانی موجود، مبتنی بر نگاه پسینی است و عقل پسینی مهم است و اینها دو بافت متفاوت هستند و شاید هیچ وقت هم به دیالوگ نرسند، اگر می‌خواهید واقعا خدمتی به علوم انسانی معاصر کنید، باید با نگاه متفاوتی به قرآن نظر کنید و عقل پسینی و در مقام تحقق را باید دید که قرآن چطور می‌بیند و چه گرفتاری‌هایی برای این عقل قائل است و چه کارکردهایی برای عقل نشان می‌دهد.

حتی بازخوانی ماجرای آدم(ع) طبق روایات عقل، به یک معنا بازخوانی مواجهه عقل با ساحت الهی است و عقل گاهی در تصمیم‌گیری‌‌ها دچار مشکل می‌شود. آدم در آن لحظه که با میوه ممنوعه مواجه شد و فرصت زیادی هم نداشت، عقل نتوانست تصمیم بگیرد و اینجا مواجهه عقل انسان با ساحت الهی است و عقل بشر کم می‌آورد و تنها عقل ۱۴ معصوم است که کم نمی‌آورند، اما دیگران در مواجهه با ساحت الهی، عقلشان کم می‌آورد و قرآن بازخوانی هویت تاریخی عقل بشر است. بنابراین نباید به عقل بیش از حد بها بدهیم. مقام عقل را باید تکریم کنیم، اما عقل را به صدارت ننشایم و فکر نکنیم عقل آن مقدار شاهکار است که بتواند بشر را نجات دهد و عقل خیلی اوقات در گِل می‌افتد و نمی‌تواند مسئله را حل کند و این در علوم، خودش را خیلی نشان می‌دهد و امیدواریم برداشت‌های نسبیت‌گرایانه هم از این بحث نکنند که با آن مخالف هستم.