به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کرسی علمی ترویجی با موضوع “بررسی و نقد طبیعتگرایی روششناختی“ شنبه ۲۰ آذرماه توسط گروه منطق فهم دین پژوهشگاه به صورت مجازی برگزار شد.
این کرسی علمی با حضور و ارائه حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین به عنوان ارائهدهنده، دکتر حسین رمضانی و حجت الاسلام و المسلمین عبدالحمید واسطی به عنوان ناقد دنبال شد.
حجت الاسلام و المسلمین حمیدرضا شاکرین مطالب خود را به صورت زیر با نکات توضیحی و تکمیلی مطرح کردند:
طبيعت گرايي روش شناختي، که به مثابه ابرپارادايم دانش نوين معرفي ميشود، هيچ گزاره يا نظريه مشتمل بر ارجاع پديده های طبيعي به حقايق فراطبيعي را روا نمي دارد. اين رويکرد را می توان به دو قسم حداقلي و حداکثری تقسيم کرد که هر يک مقتضيات و برون دادهای خاص خود را دارد. تحقيق و تدقيق در اين رويکرد مايه دل مشغولي بسياری از متعاطيان حوزه فلسفه علم، و فلسفه دين مي باشد. جستار پيش رو در صدد است تا با روش اسنادی به کاوش در اين مساله پرداخته و با روش تحليلي آن را در معرض نقد و سنجش گذارد. نتيجه تحقيق اين است که طبيعتگرايي روششناختي نه بر بنياد معرفتي و منطقي معتبری استوار است، نه حاوی مدعايي منسجم و خردپذير بوده و نه از منظر کارکرد شناختي تامين کننده انتظارات ادعا شده ميباشد.
در نتیجه طبيعت گرايي روش شناختي جسـتجوی واقعيـت را تنهـا با روش تجربي تجويز کرده و ارزشي برای تبيين پديده ها از طريق فعل خلاقانه و خاص الهي قائل نيست. توجيهات غير الهياتي اين رويکرد عبارت بود از: ۱- بسنده انگاری علوم طبيعي برای پژوهش در طبيعت ۲ – پيوند جوهری علم و طبيعت گرايي ۳ – زمينه سازی مشارکت پذيری حداکثری فعاليت علمي ۴ – استناد به اصل سادگي.
درمقابل تدقيق در مساله و گذری در تاريخ علم نتايج ديگری را رقم ميزند. تاريخ علم نشانگر استناد به امور فراطبيعي در تبيين هايي از پديده های طبيعي بوده که برتـرين تبيـين های علمي و ساده تر از تبيين های طبيعي محض بوده اند. اين مساله هم بسندگي تبيين طبيعي محض را زير سوال مي برد، هم پيوند جوهری علم و طبيعت گرايي و هم مغالطي بودن استناد به اصل سادگي در توجيه طبيعت گرايي را.
از طرف ديگر رويکردهای معرفت شناختي و روش شناختي بـا نگره های هستي شناختي درهم تنيده است و بيطرفي ادعايي، بويژه در باب طبيعت گرايي علمي حداکثری، قرين صواب نیست و از اين رهگذر به معضلی بزرگتر، يعني خودستيزی طبيعت گرايي روش شناختي ميانجامد. مشکلات ياد شده شماری از مدافعان طبيعت گرايي روش شناختي را در چنان مضيقه ای قرار داده که آن را به نوعي اعتبار و قرارداد صرف در طبقه بندی انواع پژوهش فروکاسته و سر از همانگويي در آورده اند. دفاعيات کارکرد محورانه از طبيعت گرايي روش شناختي مانند زمينه سازی مشارکت هر چه بيشتر نيز مبتلا به مناقشات گوناگوني است. از جمله مناقشات اين است که نه تنها طبيعت گرايي روش شناختي توفيقي در مشارکت و هم افزايي علمي ندارد، بلکه از جهاتي بازدارنده، محدوديت زا و موجب مشارکت گريزی است.
از طرف ديگر حتي اگر تهي ساختن دانش و فرايندهای تحقيق علمي از ارزش ای ديني و هنجارهای اخلاقي به بسط مشارکت علمي مدد برساند؛ دانش منهای ارزش های متعالي زيان هائی ناگوار در پي ميآورد که جبران آن به سادگي ممکن نيست. بنابراين طبيعت گرايي روش شناختي نه بنياد معرفتي استواری دارد، نه از انسجام منطقي بهره مند است و نه به لحاظ کارکرد شناختي تامين کننده انتظارات مورد نظر از علم نافع و بسيج علمي است.
حجت الاسلام و المسلمین واسطی ناقد این کرسی علمی نکاتی را بیان کرد: اقناع معرفتی طبیعت گرایی روش شناختی به ویژه رویکرد حد اقلی که مدعی است که صرف نظر از مبدأ و معاد، عالم تکوین فعل حکیمانه الهی است و حساب و کتاب دارد و قانون تجربی بر عالم حاکم است و ما نمی توانیم این خطر را بپذیریم که یک قاعده اجتماعی برآمده از نقل را (که ممکن است پی آمدهای سنگین داشته باشد) در جامعه إعمال کنیم. یعنی در غیاب مدل علمی اثبات کننده نقش آفرینی منضبط متغیرهای ماورایی به صورت مصداقی نمی توان انتظار پذیرش جامعه علمی داشته باشیم.
دکتر حسین رمضانی در نقد مطالب ارائه شده مواردی را ذکر کردند که در ادامه می خوانید:
موضوع این مقاله و کارهای علمی استاد شاکرین از چالش های مهم و اصلی روز است. طبیعت گرایی روش شناختی از موضوع ها و نظریه های درهم تنیده و متقاطع فلسفه علم و فلسفه دین است. طبیعت گرایی شاخه های گوناگونی از قبیل معرفت شناختی، هستی شناختی، ارزش شناختی و روش شناختی و حتی دین شناختی دارد که همه در این مقاله مورد اشاره قرارگرفته است. هر چند پیشینه شناسی تحقیق غنی است ولی مقاله بسیار جدید “نگاهی انتقادی به طبیعت گرایی روش شناختی” از جناب نیما نریمانی می توانست مفید باشد.
استاد شاکرین در صفحه ۶ فرموده اند طبیعت گرایی روش شناختی جدید به حذف علت غایی می انجامد؛ این مطلب درست است. علت غایی در نگاه طبیعت گرایان به خصوص طبیعت گرایان قرن های ۱۷ و ۱۸ یعنی فیزیکالیست های عصر روشنگری به ویژه نزد طبیعت گرایان فرانسه، عموماَ علت غایی بیرون از دامنه طبیعت بود یعنی همان ربوبیت یا امر الهی. در حالی که علت غایی در درون طبیعت به عنوان بخشی از سازکار نظام علت و معلولی پذیرفته شده است، حتی در قرائت های نوین اصالت تکامل یا رویکردهای فرگشتی امثال داکینز هر چند قائل اند تکامل نتیجه جهش کور امر طبیعی یا حرکت خودخواهانه ژن است، ولی می گویند طبیعت در درون خودش پایدار است به حفظ بقا؛ و در یک فرایند انتخاب تکاملی و گزینش طبیعی دارای جهت گیری ژرفا و غنا بخشی به بود طبیعی خود و ایجاد تنوع بیشتر است.
در صفحه ۷ مقاله در بیان دلایل طبیعت گرایی روش شناختی، ادعای حصر ندارد. امتیاز این موضع این است که مخاطب را از نگاه جزمی باز می دارد و فضای تأمل بیشتر را باز می گذرد، ولی اشکالش این است که نمی تواند یک نگاه جامع داشته باشد و یک نظر جمع بندی شده ارائه دهد. حال این مقاله نسبت به مورد نقد پایان باز دارد و موضع نگارنده نسبت به مجموعه نقدهای موجود و محتمل و نیز آثار و نتایج آن نقدها به صورت روشن بیان نشده است.
در مقاله چهار دلیل اصلی به نفع طبیعت گرایی روش شناختی مطرح شده است ولی نظریه (مهم و بسیار پر طنین) انتظام آرمسترانگ مطرح نشده است، نیز به طیف نظریات پراگماتیستی (پی ار سی و دیوئی، ویتگنشتاین، دیوید سن، کواین — مبتنی بر تجربه گرایی و ساختار گرایی) توجه نشده است. پس به نظر می رسد بیان مقاله نسبت به ادله طبیعت گرایی روش شناختی کامل نیست، پس نقد مقاله هم کامل نیست.
قسمت نقد و ارزیابی مقاله بسیار مهم است و نویسنده برای پردازش آن زحمات بسیار زیادی متحمل شده است.
در این قسمت اشاره نویسنده محترم مقاله به “امکان بهترین تبیین فرا طبیعی” با استناد به امر فرا طبیعی و استشهاد به آثار فیلسوفان علم یا دانشمندان زیست شناسی و فیزیک از قرن ۱۸ تا کنون مانند داروین، نیوتن، ویلیام پلی، … است که آن را شاهدی بر نقش ماوراء الطبیعه دانسته اند. این استدلال به نفی طبیعت گرایی روش شناختی نمی انجامد. زیرا این استدلال در صورتی پذیرفتنی است که فیلسوفان علم یک طرح و اراده هوشمند انکار نکرده باشند، در حالی که همه رویکردهای تکاملی معاصر منکر هستند و تمام تحولات طبیعی را بر اساس جهش کور عوامل طبیعی تفسیر می کنند.
نکته دیگر بیان مطرح شده از پلاتینگا است (طبیعت گرایی روش شناختی نمی تواند دیدگاه های دین را به عنوان مفروضات اساسی علم نادیده انگارد)؛ این نگرش وی بر اساس معرفت شناسی اصلاح شده است و اگر فیلسوف علم این گونه معرفت شناسی را نپذیرد، این بیان پلاتینگا را هم نمی پذیرد.
استدلال دیگر درهم تنیدگی مسائل روش شناختی و هستی شناختی است، این استدلال به نفی طبیعت گرایی روش شناختی نمی انجامد، بلکه دلالتش این است که طبیعت گرای روش شناختی نمی تواند موضعی تعلیقی و خنثی نسبت به واقعیت هستی اتخاذ کند و چون طبیعت گرای روش شناختی در حال ارائه روشی برای کشف واقعیت هستی است، حتماَ منجر به طبیعت گرایی هستی شناختی خواهد شد. ظاهراَ این استدلال و نقد ناتمام است، زیرا طبیعت گرای روش شناختی می تواند بگوید موضع نظری من به لحاظ روشی محدود به حیطه طبیعت و علم به پدیدارهای طبیعی است و برای دست یابی به معرفت یعنی باور صادق موجه در این حوزه، هیچ نیازی به امر فرا طبیعت ندارم. چون علم در محدوده تبیین پدیدارهای طبیعی دارای خود بسندگی تبیینی است و ما این را در قالب فرایند استدلال های متعدد مبتنی بر آزمایش و تجربه پیوسته اثبات کرده ایم. زیرا طبیعت فی نفسه دارای یک نظم فرگشتی و درونی است.
بنا براین ناقد باید بر عنصر اصلی طبیعت گرایی روش شناختی یعنی خود بسندگی تبیینی علم بما هو علم بر پایه نظم فرگشتی و درونی طبیعت تمرکز نماید و نشان دهد که علم در راستای مطالعه طبیعت بدون اهتمام به امر ما بعد الطبیعی، نه می تواند از عهده تبیین مفهومی برآید نه تبیین هستی شناختی و حتی نه تبیین معرفت شناختی.
نقد دیگری که ممکن است مطرح شود توسط یک ناقد مطرح بشود این است که طبیعت گرایی روش شناختی در حیطه روش محصور نمی ماند و به طبیعت گرایی معرفت شناختی هم گسترش می یابد و کلیت نظام معرفتی و علم را طبیعت گرایانه می کند. این نقد هم نسبت به نفی اصل طبیعت گرایی روش شناختی دلالتی ندارد.
حتی مغالطی بودن تمسک به اصل سادگی هم ناتمام است. در آخر مقاله گفته می شود که رویکرد تصادف گرایانه داکینز فاقد کفایت تبیینی است. چرا؟ مقاله در این جا ساکت است. آیا به این خاطر که به تصادف تمسک کرده است؟ در پاسخ ممکن است گفته شود که ما نظم طبیعی برآمده از جهش های کور
تصادفی را می بینیم که به یک نظم خود بسنده و مستقر پایدار به شکل کلی و در یک کلان امر طبیعی تبدیل شده است.
نقد دیگر پیوند علم و ارزش های اخلاقی است. طبیعت گرای روش شناختی ممکن است در پاسخ بگوید که این نقد واستدلال هشتم در مقاله به نوعی خروج از موضوع مورد انتقاد است. زیرا قرار است طبیعت گرایی روش شناختی نقد شود و طبیعت گرایی روش شناختی اساساَ ادعایی در مورد ارزش های اخلاقی ندارد، بلکه قائل به خود بسندگی تبیین بر اساس فکت ها در نظام اشیا و امور در طبیعت یا همان state of affairs است و معتقد است برای تبیین به گزاره ها و دستگاه نظری متافیزیکی هیچ نیازی ندارد. در ادعای طبیعت گرایی روش شناختی هیچ گونه استدلال به ارزش های اخلاقی وجود ندارد، هر چند مستلزم کنار گذاشتن ارزش های اخلاقی است. اما طبیعت گرایی روش شناختی از ارزش های اخلاقی استفاده نکرده است. برای دفع دخل مقدر این اشکال باید حد اقل به دو مطلب توجه شود. اول این که طبیعت گرایی روش شناختی هر چند به طور مستقیم ادعای حذف گرایانه در باب عدم دخالت ارزش های اخلاقی در فرایند تحقیق و اکتشاف علم ندارد ولی در عمل مستلزم چنین نفیی است. زیرا با اتخاذ رویکرد خنثی انگاری علم، تأثیر ارزش بر دانش را در عمل نادیده می گیرد. دوم این که باید به روشنی تبیین بشود که شکل گیری دانش، نمی تواند از ارزش دینی، اخلاقی، ذوقی، هنری و حتی ارزش غایت شناختی و آرمانی (آن چنان که کانت ادعا می کند) فارغ باشد.
توضیحاتی که عرض شد غیر از مقام کاربست است که در مقاله مورد عنایت حضرت عالی است.
در نتیجه گیری حضرت عالی در مقاله شما، در نقد طبیعت گرایی روش شناختی مطلب مفیدی است و آن این که طبیعت گرایی روش شناختی هر چند مدعی خنثی انگاری و عدم استفاده از ارزش و تجویز در شناخت و معرفت است ولی در نهایت چون روش خاصی را توصیه می کند در عمل نتیجه ارزشی و هنجاری مطرح می کند و این به نوعی در تضاد با روح کلی دیدگاه طبیعت گرایی روش شناختی است.
در راستای نقد طبیعت گرایی لازم است با نگاهی کل گرایانه (همه گستر) و ارگانیک با استدلال نشان دهیم که اتخاذ موضع طبیعی با غفلت از ساحت های ما بعد الطبیعی ممکن نیست (که خیلی از فیلسوفان مدافع ما بعد الطبیعه از آن استفاده می کنند) و نیز دلیلی قاطع و کامل بر نفی امور فرا طبیعی در تبیین علمی نداریم.
در ادامه این کرسی علمی حجت الاسلام شاکرین با تشکر از ناقدان گفت: نظر و نکته اساسی جناب واسطی درست است که ما نیازمند به منطق چگونگی نقش آفرینی عوامل ماورائی در مصادیق است و خودم در آخر مقاله به آن اشاره کرده ام. تدوین منطق چگونگی تعامل نقش عوامل ماورایی و عوامل طبیعی با استفاده از کلیه حوزه های دانشی دخیلئ و نیز ادله معتبر معرفتی بسیار لازم است. در راستای وحدت حوزه و دانشگاه، تدوین این منطق باید جزء دستور کار حوزه و دانشگاه و خود ما به عنوان پژوهشگاه قرار گیرد.
نیز فرمایش های ارزشمند جناب رمضانی، همه قابل استفاده است. مقاله و نگاشته های بسیار مفید جناب نریمانی را همه ملاحظه کرده ام ولی مقاله مورد اشاره بعد از چاپ مقاله من چاپ شد. نکته ناقد گرامی در مورد علت غایی درست است ولی من آن را در مقاله ای با موضوع طبیعت گرایی هستی شناختی بحث کردم. برخی نقدهای مقاله ناظر به رویکرد و ادعای خاص در طبیعت گرایی روش شناختی است نه اصل طبیعت گرایی روش شناختی. یکی از مشکلات ادبیات طبیعت گرایی روش شناختی، پریشانی و نابسامان و اختلاط مباحث گوناگون آن با یک دیگر است. در مورد پیوند ارزش ها، طبیعت گرایی روش شناختی بر آن است که ارزش های ماورایی نباید دخالت کند. در مجموع از نقدها استفاده کردم و فرصت را به حضار محترم وا می گذاریم.
دبیر علمی نشست حجت الاسلام و المسلمین سوادی در جمع بندی مباحث گفت: همان گونه که در فرمایش های ناقدان محترم مطرح شد، لازم است موارد زیر تبیین بشود: نتایج ملموس و مشهود ناروا در طبیعت گرایی روش شناختی، بیان نگرش ایجابی و روش بدیل جامع و کاربردی (هر چند اجمالی) حاوی امتیازهای روش موجود و فاقد کاستی های آن ها، بلکه واجد امتیازهای بیشتر. همچنین چگونگی پیش گیری از نگرش های ناصحیح افراد که ممکن است، به ویژه که انگاره های خطای دینی بسیار بیشتر از انگاره های صحیح است و تشخیص آموزه های صحیح از ناصحیح هم چندان آسان نیست. نیز این که چه آرای ماورایی، چرا، کجا، کی و چگونه دخالت بدهیم.
به این امید که این بحث ها زمینه دست یابی به علوم انسانی-اجتماعی مطلوب را فراهم آورد.