به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، از سلسله نشستهای علمیِ واکاوی کودتای سال ۱۲۹۹ نشستی با موضوع “ابعاد فرهنگی کودتای ۱۲۹۹“ توسط گروه فرهنگپژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ، با حضور حجتالاسلام والمسلمین علی ذوعلم و آقای مهدی جمشیدی برگزار شد.
در ابتدای جلسه حجت الاسلام علی ذوعلم به عنوان اولین ارائه کننده، بحثی خود را با عنوان «عوامل و زمینه های فرهنگ سیاسی جامعه ایران در شکل گیری کودتای ۱۲۹۹» مطرح نمود. ایشان با تاکید بر این نکته باید از این امر تاریخی تجربه گرفت، این پرسش را مطرح نمود که چرا پس از حدود ۱۵ سال از آغاز مشروطیت و شکلگیری یک حکومت قانونی مبتنی بر مشروطیت، کودتایی برای براندازی دولت قانونی رخ میدهد و نخبگان و مردم هم سکوت میکنند؟ وی «ضعف بنیه سیاسی جامعه» را عامل مهمی دانست که قانون مندی برآمده از نهضت مشروطیت نتواند مانع تعرض و نقض قانون شود.
«یأس و سرخوردگی جامعه» عامل بسیار مهم دیگری بود که مانع از واکنش مردم و نخبگان به کودتا شد. عدم امیدواری به این که ساختار قانونی بتوانند کارآمد باشد قابل توجه است. وقتی که جامعه به این نتیجه میرسد که ساختار قانونی جاری و حاکم از پس مسائل و چالش های و مشکلات بر نمی آید خود به خود از دخالت یک نیروی غیرقانونی در نظم سیاسی استقبال میکند و به راحتی کودتا می تواند به اهداف خود برسد. بحث تضعیف تدریجی اعتماد به ساختار قانونی باید مورد تأکید قرار گیرد. فرهنگ سیاسی در جامعه مقطع سال ۱۲۹۹ به گونه ای است که جامعه به تدریج اعتقاد و اعتماد خود را به این ساختار درونی از دست می دهد.
عدم انسجام نیروهای سیاسی هم زمینهی دیگری بود که باعث پیروزی کودتا شد. پس از مشروطه دو جناح کلان سیاسی وجود داشتند که هر دو دچار ناکارآمدی شده بودند. جناح مذهبی که روحانیونی در راس آن بودند و در مشروطه هم تاثیرگذار بودند، در این دوره خودشان را در عرصهی مشروطیت کاملاً شکست خورده میدیدند و بنابراین کاملا دچار سرخوردگی و انزوا بودند. جناح غرب گرا و روشنفکرمآب هم دچار چند دستگی شدند و البته آنها با جهتگیری این کودتا اصلا مخالفتی نداشتند. در غیاب نیروهای مؤثر سیاسی، طبیعی است که جامعه خیلی زود مرعوب میشود و این هم خودش باز نشان می دهد که بنیه سیاسی جامعه بسیار ضعیف است.
یک تحلیل غلط هم در آن زمان مبنای پذیرش کودتا قرار گرفت که برای امروز ما می تواند بسیار درسآموز باشد. در آن زمان انتظار این بود که یک فرد، با کنار زدن قانون، به شکل فراقانونی به اصلاح امور و مبارزه با فساد اقدام کند. امروز هم ما با این چنین انتظاری مواجه هستیم و از طرق مختلف به جامعه القا می شود که به جای ساختار سیاسی موجود و این مردم سالاری بعضی ها رهبری معظم انقلاب را مورد خطاب قرار میدهند میگویند که الان شما باید کاری انجام بدهید و شما باید اقدامی کنید و در مقابل اشخاصی که با رأی مردم در قدرت قرار گرفتهاند بایستید! البته آنها نمیگویند که این اقدام از چه جنسی است و چگونه است و چطور باید باشد و اصلاً حاضر نیستند در این خصوص بحث کنند.
به نظر میرسد که این تجربه خیلی تجربه عبرت آموزی است که اگر ما فرهنگ سیاسی جامعه را به خصوص در طیف نخبگان و همچنین عموم مردم به این نظم سیاسی مستقر قانونی مردمی و منطقی متوجه کنیم و آن را نهادینه سازیم حتی اگر که دیرتر هم به نتایجی برسیم بسیار بهتر از این است که این نظم را نقض کنیم. انتظار برای اقدام به حرکت های شبه کودتایی و دور زدن قانون به نحوی که ساختار، اصالت و پایداری خود را از دست بدهد بسیار نابجا است. اینکه تصور کنیم اجازه داریم به بهانه اصلاح امور، قواعد و قوانین و نظامات جامعه را نقض کنیم فرهنگ غلط و تلقی نادرست است که متاسفانه در آن زمان شکل گرفت و موجب شد که این کودتا هم موفق شود.
اگر در آن زمان میان نخبگان و مردم، خودباوری سیاسی و تعهد اجتماعی و حس مشارکت و مطالبهگری سیاسی و در یک کلام با فرهنگ سیاسی قوی رایج بود قطعاً این کودتا نمی توانست موفق شود. می شد مشروطه برای ما یک نقطه آغاز تحول مثبت باشد که نشد. حتی میشد کودتا ۱۲۹۹ منشاء یک تحول مثبت شود ولی نشد. همه به خاطر همین ضعف بنیهی سیاسی جامعه بود.
حجت الاسلام ذوعلم تأکید کرد که در حال حاضر فرهنگ سیاسی جامعه ما و حضور نخبگان بصیر و فعال و تشکلهای فراگیر و شکلگیری بنیانهای قدرت سیاسی و نظامی و امنیتی و فرهنگی ما اساساً هیچ زمینه ای را برای رخ دادن چیزی شبیه کودتای ۱۲۹۹ فراهم نمیکند. اما نباید هشیاری را از دست داد. مداخله گری نظام سلطه ممکن است در قالبهای دیگری از جمله کودتا نامرئی و کودتای نرم اتفاق بیافتد. البته باز هم فکر میکنم امروز با اقتدار معنوی جریان اندیشه های حضرت امام در بطن جامعه به خصوص در قشر جوان تحصیلکرده و بصیر و مجاهد ما زمینهای برای این اتفاق نیست. اما در عین حال باید مراقبت کرد.
در ادامه، آقای «مهدی جمشیدی» بحث خود را در همین زمینه با عنوان «کودتای ۱۲۹۹ و انقباضِ ساختارِ فرهنگیِ بومی: متجدِّدسازی از رهگذرِ تحمیلِ چرخشِ فرهنگی» ارائه نمود. وی با اشاره به اینکه همۀ روایتهای تاریخی از کودتای ۱۲۹۹، «جنبۀ سیاسی» داشته و بر لایههای سیاسی این واقعیّتِ تاریخی، متمرکز بودهاند تأکید کرد که این نگاه باعث نادیده گرفتن جنبههای فرهنگی این ماجرا شده است. در حالی که اگر پای «فرهنگ» به تحلیل این واقعه باز شود، داستانِ کودتای ۱۲۹۹، وسعت و عمقِ بسیار بیشتری پیدا میکند.
جمشیدی با اشاره به اینکه کودتای ۱۲۹۹، در فضایی شکل گرفت که متأثّر از مشروطیّت بود و ریشه در خاکِ آن داشت یادآور شد: برخلافِ نامگذاریِ سوگیرانه و آغشته به تحریف، آنچهکه سببسازِ خیزشِ علما و مردم در آن دورۀ تاریخی گردید، «مشروطهخواهی» نبود، بلکه مردم، به دلیلِ آنکه از مظالم خودسرانۀ نیروهای حاکمیّتی در دولتِ قاجار به ستوه آمده بودند، فریادِ اعتراض برآوردند و برای مهارِ جور و ستم و حقّکُشیِ کارگزاران و مأمورانِ حکومتی، خواهانِ ایجادِ «عدالتخانه» شدند وقتی پای سفارت انگلیس به این ماجرا باز شد، ورق برگشت و دغدغۀ «عدالتخواهی» به «مشروطهخواهی»، تغییر کرد؛ این درحالی بود که پیش از این، حتّی از لفظِ «مشروطه» و «مشروطهخواهی» نیز خبری در میان نبود و علما و مردم، هیچیک تصوّری از ماهیّتِ مشروطیّت نداشتند.
دولتِ انگلیس، پس از اینکه در گامِ نخستِ برنامۀ تاریخیِ خود، موفّق شد و نهضت را از لحاظِ هدف و غایت، دچارِ انحراف کرد، کوشید روایتی «سکولار» و «دینستیزانه» از مشروطیّت ارائه کند؛ به این معنیکه مجلس و قوّۀ مققنهای در ایران بنا بگذارد که بر اساسِ «نگرشِ سکولار»، قانونگذاری کند تا در سایۀ این قانونگذاری، جامعۀ ایران، دستخوشِ «تغییر و دگرگونیِ عمیق» شود. شیخفضلالله که به ماهیّتِ برنامۀ مشروطه پی برده بود و از مقاصدِ «انگلیس» و «نیروهای روشنفکرِ وطنی» آگاه گشته بود، پرچمِ مخالفتِ صریح را برافراشت و «روایتِ سکولار از مشروطه» را برنتابید. اما پافشاریِ شیخفضلالله بهجایی نرسید و صدای او شنیده نشد، بلکه بهآسانی و در نهایتِ تنهایی و مظلومیّت، سرِ او بالای دار رفت و یگانه منتقدِ صریحِ «مشروطۀ سکولار»، از صحنۀ بازیِ سیاسی حذف شد. بهاینترتیب، مرحلۀ «جایابیِ تجدُّدِ فرهنگی» آغاز شد و چندی بعد، علما و جامعۀ ایران، هزینههای بسیار گزافی را برای این غفلت و ندانمکاریِ تاریخی پرداختند.
با وجودِ اینکه مجلس به تصرّفِ نیروهای روشنفکریِ سکولار درآمده بود و برنامۀ هدایتشده و مهندسیشدۀ تحمیلِ تجدُّد، در حالِ پیشروی بود، دولتِ انگلیس بر آن شد که قدمِ بسیار بزرگتری بردارد و در این دگرگونیِ تاریخیِ ساختگی، نقشِ تسهیلگرایانۀ پررنگتری را ایفا کند. انگلیس بهدرستی دریافته بود که دولتِ قاجار، گزینۀ مطلوبی برای تحقّقِ تجدُّد در ایران نیست، زیرا ازیکسو، بهشدّت ضعیف و سست شده بود و ضربههای متعدّد، اقتدارِ آن را زائل کرده بود و ازسویدیگر، دولتِ قاجار، چندان سرِ سازگاری با جریانِ روشنفکریِ سکولار نداشت و به دلیلِ ذهنِ سنّتی و بومی، تا حدّی و دستکم در ظواهر، در همان فضای فرهنگِ بومی و دینی تنفّس میکرد. اینگونه بود که انگلیس به این جمعبندی رسید که باید از طریقِ کودتا، مسیرِ تحوّلِ تاریخی جامعۀ ایران را بهسوی تجدُّد، هموارتر کند و گزینهای را بر سرِ کار آورد که همدلانه و مشتاقانه، در «مدارِ تجدُّد» به حرکت درآید.
رضاخان، چون قلدر و زورگو بود، هم میتوانست کودتا را به سرانجام برساند و هم میتوانست برنامۀ تجدُّدِ آمرانه را رقم بزند؛ و چون تهیمغز و بیسواد بود، میشد او را به مجریِ بیچونوچرای برنامۀ تجدُّد تبدیل کرد، بیآنکه مقاومت و مخالفتی از سوی او صورت بگیرد. ترکیبِ تحکّم و جهالت، ترکیبِ بسیار خوبی برای درافکندنِ طرحِ تجدُّدِ از بالا و آمرانه و شتابان بود.
کاری که رضاخان دراینباره انجام داد، در تاریخِ ایرانِ پس از اسلام، سابقه ندارد؛ او تمامِ ساختارها و بافتارهای فرهنگیِ جامعۀ ایران را درهمریخت و کوشید ریشههای فرهنگیِ بومی و دینی را از خاک بیرون آورد. او «نظامِ آموزشی» را بر تجدُّد بنا نهاد و در تقابلی آشکار، برچیدنِ اساسِ «نهادِ روحانیّت» را پی گرفت. داستانِ «زن» و «حجاب» و «مناسبات و کردارهای غیراخلاقی» نیز، روییترین لایۀ برنامۀ تجدُّدِ فرهنگی بود که او آن را دنبال کرد.
عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی، بحث خود چنین جمعبندی نمود: چنانکه اگر از این چشمانداز به تاریخِ یادشده بنگریم، «ارتباط» و «پیوستگیها» را درمییابیم و مشاهده میکنیم که زنجیرۀ رخدادها، «مهندسیشده» بودند و از سوی انگلیس، هدایت میشدند، تاآنجاکه به نهایتِ خویش رسید و در دورۀ رضاخان، جامعۀ ما دچارِ «ازجاکندگیِ فرهنگی» و «چرخشِ ساختاری» شد. بهعبارتدیگر، یک «دستِ پنهان» و «ارادۀ قوی» در بیرون از تاریخِ بومیِ ما وجود داشت که موفّق به «تصرّفاتِ حداکثری» شد. پس سیر و حرکتِ فرهنگیِ جامعۀ ما در دورۀ تاریخیِ معاصر، از بیرون و توسطِ یک دولتِ بیگانه، مدیریّت و مهندسی شد، و این حقیقتی است که به رویدادهای بهظاهر تصادفی، «هویّتِ واحد و خطی» میبخشد. از جمله هدفهای مهمّ کودتای ۱۲۹۹، تحمیلِ یکباره و خشنِ «تجدُّدِ فرهنگی» بر جامعۀ ایران بود؛ باید از طریقِ یک دولتِ دستنشانده و بیگانهگزین، «سنگرهای فرهنگیِ» ما تخریب و منهدم میشدند تا مقاومتِ فرهنگیِ ما از دست برود و ما از لحاظِ «ساختاری» و در «لایۀ رسمی و حاکمیّتی»، در مسیرِ «شدنها و تطّورهای تجدُّدی» قرار بگیریم.
پس از ارائهی بحثها، سایر حاضران در جلسه به بحث و گفتگو و نقد مطالب بیان شده پرداختند.