بحران در نوآتلانتیس غربی

بحران در نوآتلانتیس غربی؛ درنگی انتقادی بر اسلام‌ستیزی به بهانۀ آزادی بیان در اظهارات امانوئل مکرون

یادداشتی از دکتر حسین رمضانی رئیس مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه

 

۱- مقدمه: شرح زنجیرۀ حوادث، اقدامات و اظهارات

امانوئل مکرون، رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی دوم اکتبر ۲۰۲۰ در ضمن ارائۀ طرح خود برای دفاع از سکولاریسم و محدودسازی آنچه آن را جدایی‌طلبی اسلام‌گرایانه در فرانسه[۱] نامید، اظهار داشت: «امروز اسلام دینی است که در سراسر جهان در بحران است؛ ما این را تنها در کشور خودمان نمی‌بینیم[۲]».[۳] این سخنرانی یک هفته پس از واقعۀ چاقوکشی، بیرون دفتر رسمی مجلۀ شارلی ابدو که به زخمی شدن چهار نفر انجامید ایراد شد؛[۴] همان مجله‌ای که به بهانۀ نقادی افراط‌گرایی و تروریسم اسلامی، کاریکاتورهای اهانت‌آمیزی دربارۀ محترم‌ترین و قدسی‌ترین حقیقت و شخصیت در دامنۀ معارف الهی ادیان ابراهیمی و ایمان اسلامی منتشر کرده بود؛ و آقای مکرون، با قاطعیت از آن اقدام با این استدلال که ارائۀ چنین محتواهایی موافق آزادی بیان است، دفاع کرده و بر اساس اصول حاکم بر جامعۀ سکولار فرانسه خود را متعهد به حمایت از آن می‌داند.[۵]

متأسفانه پس از این اقدامات و اظهارات توهین‌آمیز و دفاع رئیس جمهور فرانسه از اهانت به مقدسات جامعۀ مسلمانان فرانسه و کل جهان، دو حادثۀ انتقام‌جویانه رخ داد؛ یکی در کلیسای نوتردام شهر نیس که در آن فردی با سلاح سرد، باعث قتل سه نفر و زخمی شدن چند تن دیگر شد؛[۶] و دیگری در پاریس که به کشته شدن ساموئل پتی، معلم تاریخی که تصاویر موهن مجلۀ شارلی ابدو را در کلاس به نمایش گذاشته بود منجر شد.[۷] هر دو حادثه به دست دو جوان مسلمان به وقوع پیوستند.

۲- روش‌شناسی بررسی و مطالعۀ زنجیرۀ حوادث، اقدامات و اظهارات

این یادداشت مختصر، به تحلیل پدیدارشناختی‌ـ‌انتقادیِ اقدامات و اظهارات بیان شده در دو بند بالا می‌پردازد. سعی می‌شود، ابتدا، در مقام تحلیل پدیدارشناسانه، با تعلیق استنادات افعال و گفتار به افراد یا نهادها، تحلیلی از مفاهیم پایه (تحلیل آیدتیک) و ساخت نظری زنجیرۀ حوادث بالا ارائه شود. سپس از این تحلیل، در راستای ارزیابی انتقادی اقدامات صورت گرفته در قالب ایجاد مفاهیم و نظام طبقه‌بندی حاکم بر تحلیل روابط در فضای جهانی و توهین به مقدسات اسلامی و اظهارات بیان شده در شرح حوادث بالا استفاده می‌شود. درنهایت، تقویم حقیقت قابل استنباط و جمع‌بندی مبتنی بر تحلیل پدیدارشناسانه و ارزیابی انتقادی، ارائه می‌شود.

۳- پدیدارشناسی زنجیرۀ حوادث، اقدامات و اظهارات

۳-۱- عدم توجه به زنجیرۀ علی و معلولی مؤثر در حوادث

مطلب اول، عدم توجه به زنجیرۀ علی و معلولی مؤثر در وقوع خشونت، در اظهارنظری است که در شرح حوادث، اقدامات و اظهارات مشاهده می‌شود. روشن است که اقدام به قتل یا زخمی نمودن افراد دیگر، خشونت بوده و ناپسند است؛ اما این رفتار در بستر حوادث مشروح در دو بند بالا، واکنشی است نسبت به اقدام خشونت‌آمیزِ توهین به مقدسات جمع کثیری از انسان‌های متدین به یک دین که منجر به جریحه‌دار شدن قلوب آن‌ها شده‌است. توهین به مقدسات و امور محترم نزد متدینان به یک دین، آن هم دینی در گسترۀ جهانی، یا باورهای اقوام و ملل دیگر، به طور قطع مصداق آن چیزی است که خشونت ایدئولوژیک نامیده می‌شود. خشونت ایدئولوژیک همان‌طور که اسلاوی ژیژک یادآوری می‌کند با نوعی نژادپرستی، تبعیض و تحریک همراه است. به‌واقع، اقدامات توهین‌آمیز به مقدسات و امور محترم نزد ادیان، اقوام و ملل، مصداق بارز خشونت ایدئولوژیک هستند.

۳-۲- طبقه‌بندی مفهومی فروکاهشی

مطلب دوم، طبقه‌بندی مفهومی و فروکاهش‌ موجود در آن طبقه‌بندی مفهومی است که در شرح زنجیرۀ علی و معلولی حوادث، اقدامات و اظهارت بالا مشاهده می‌شود. در این زنجیره از حوادث و نظایر آن، به سادگی، قطب‌بندی اسلام و غرب مبنای طبقه‌بندی مفهومی نظام روابط متقابل قرار می‌گیرد؛ و تحلیل حوادث به مواجهۀ تقابلی اسلام و غرب فروکاهش می‌یابد. این الگوی معرفتی‌ـ‌شناختی، در تحلیل حوادث فقط یک جنبه از وابستگی‌های کنشگران را نشان می‌دهد و باعث می‌شود منظومۀ شناختی و تحلیلی عوامل مؤثر در این حوادث به طور یک‌جانبه و جهت‌دار بررسی شود و ابعاد مختلف دیگر آن شناخته نشوند.

۳-۳- استفادۀ از مفاهیم و استنادات مبهم و استدلال‌های مغالطه‌آمیز

مطلب سوم، استفادۀ ابزاری و استثماری از مفاهیم و نظریات در راستای اهداف سیاسی، همراه با مغالطه در استدلال و استنتاج است. شرح حوادث، اقدامات و اظهارات مورد نظر در این یادداشت، یکی از مصادیق بارز استفادۀ ابزاری و استثماری از مفاهیم و نظریات همراه با استفاده از مغالطات فاحش است که عموماً برای تحریک عموم مردم مورد استفاده قرار می‌گیرند.

ساخت زبانی و مفهومی «افراط‌گرایی و تروریسم اسلامی» “Islamist terrorism” که با همین صورتبندی زبانی مکرراً در ادبیات تحلیلی و رسانه‌ای کشورهای غربی به کار می‌رود، دارای ایهام و معنایی چندپهلو است؛ این واژه با این صورتبندی زبانی و مفهومی افراط‌گرایی و تروریسم را هم به اسلام به‌عنوان یک دین و هم به یک نوع قرائت، برداشت و تفسیر از منابع اسلامی و هم به عملکرد مسلمانان نسبت می‌دهد؛ و بدین‌ترتیب، موجب بدفهمی شده و فضا را برای سوءتعبیر باز می‌گذارد.

استناد بحران به اسلام به‌مثابه یک دین نیز حکمی است که علاوه بر آسیب بالا، مشتمل بر مغالطۀ کنه و وجه و مغالطۀ تعمیم شتاب‌زده یا جزء و کل است. به بیان دیگر، حتی اگر انتساب تروریسم را به برخی مسلمانان، با حفظ هویت اسلامی، بپذیریم که البته بر پایۀ درک دقیق معارف دینی و اسلامی، محل تأمل جدی است، از ارتکاب چنین افعالی از سوی برخی مسلمانان نمی‌توان دربارۀ ذات اسلام یا تمام مسلمانان حکمی صادر نمود و دین اسلام یا جامعۀ مسلمانان در گسترۀ جهانی را دچار بحران دانست.

۴ تحلیل انتقادی درک پدیدارشناسانۀ زنجیرۀ حوادث، اقدامات و اظهارات

۴-۱- تحلیل انتقادی عدم توجه به زنجیرۀ علی و معلولی خشونت

اقدامات انتقام‌جویانه در محدودۀ زنجیرۀ حوادث مورد نظر، پاسخ به خشونتی است که پیشتر به شکل ایدئولوژیک اِبراز و اِعمال شده است. چنان‌که ملاحظه می‌شود، چرخه‌ای شوم و نابودگر از اقدامات خشونت‌آمیز در پیوندی از تأثیر و تأثر میان رفتارها به وجود آمده است. شاید شهروند فرانسوی حاضر در کلیسای نوتردام شهر نیس نداند که چرا بی‌گناه مورد خشونت واقع شده است ولی واقعیت آن است که تک‌تک مسلمانان نیز در فرانسه و اقصا نقاط جهان در طرف مقابل چنین پرسشی دارند که چرا تحت حمایت جمهوری فرانسه یا دانمارک یا هلند یا … باید شاهد اهانت به مقدسات و امور محترم خود باشند. این نکته یادآوری می‌شود که ما در صدد تجویز خشونت در برابر خشونت نیستم. پاسخ مشروع، عقلانی و قانونی به خشونت و چگونگی اِعمال آن، مسئلۀ مهم دیگری است که در جای خود باید به آن پرداخت لکن مطلب آن است که وقتی خشونت می‌ورزی منطق طبیعی حاکم بر طبیعت انسان و جهان آن است که خشونت دریافت خواهی کرد.

راه افتادن دور شوم تحریک انگیزه‌های دینی افراد از طریق تبعیض و تحقیر و همراه با اهانت به مقدسات و امور محترم نزد ایشان و سپس کنش انتقام‌جویانۀ متأثر از آن، امری قابل پیش‌بینی و تجربه‌شده است. با این حال، مکرراً و متناوباً شاهد وقوع چنین اتفاقاتی در کشورهای غربی هستیم. پرسش آن است که چرا حاکمان، سیاستمداران و مدیران جوامع غربی علی‌رغم مشاهدۀ تجارب پیشین باز هم اجازه می‌دهند چنین اتفاقاتی تکرار شوند؟ در جمع‌بندی مطالب به پاسخ این پرسش اشاره می‌کنیم.

۴-۲- تحلیل انتقادی طبقه‌بندی مفهومی حوادث در قالب تقابل اسلام و غرب

مواجهۀ میان قطب‌های فرهنگی‌ـ‌اجتماعی و تمدنی هم به صورت تقابل قابل تصویر است و هم به صورت تعامل. صورتبندی مواجهۀ اسلام و غرب به صورت الگویی تقابلی، پیشینه‌ای بسیار طولانی‌ به درازنای تاریخ مواجهۀ اسلام و مسیحیت غربی دارد. در روزگار معاصر ما، الگوی تقابلی مواجهۀ اسلام و غرب در قالب «نظریۀ برخورد تمدن‌ها»ی ساموئل هانتینگتون صورتبندی نظری و اشاعه یافته است. تحلیل الگوهای معرفتی‌ـ‌شناختی، ارزشی‌ـ‌هنجاری و انگیزشی‌‌ـ‌رفتاری کنشگران مؤثر فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی غربی یعنی اروپای غربی و آمریکای شمالی به اضافۀ استرالیا و اقیانوسیه، نشان‌دهندۀ آن است که چنین الگویی از مواجهه، به جای الگوی تعاملی، محتوای اصلیِ بینش و درک سیاسی و راهبردها، سیاست‌ها و اقدامات ایشان است. منظور از کنشگران مؤثر آن دسته از سیاستمداران و کنشگران دانشگاهی و غیردانشگاهیِ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی غربی هستند که حکمرانی جریان اصلی سلطۀ بلوک غرب را در چارچوب نظام لیبرال سرمایه‌داری به عهده دارند و بر اساس نقش‌آفرینی ایشان، این نگاه و الگوی تقابلی عینیت، بسط و انتشار جهانی یافته و می‌یابد.

همان‌طور که آمارتیا سن نیز تذکر داده است آسیب اساسی این الگوی معرفتی‌ـ‌شناختی، ارزشی‌ـ‌هنجاری و انگیزشی‌ـ‌‌رفتاری آن است که به تنوع و وابستگی‌ها متکثر موجود در شکل‌گیری هویت افراد و جوامع توجه ندارد. به‌عنوان نمونه، در همین شرح حوادث بیان شده در بالا، به این که فرد مهاجم علاوه بر مسلمان بودن یک فرانسوی یا شهروند فرانسوی است و یا این که فضای عمومی و فشارهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود در جامعۀ فرانسه، به چه میزان در نگرش و اقدام فرد مهاجم دخیل بوده است، توجه نمی‌شود. همان‌طور که آمارتیا سن تذکر می دهد با طبقه بندی جوامع در قالب وابستگی های دینی نباید سایر عناصر هویتی افراد را نفی کرد؛ و دیگر این که نفس این نوع طبقه‌بندی که با هدف اسلام‌هراسی انجام می‌شوند، خود موجب جداانگاری می شود و اساساً چنین حکمی را پیشفرض دارد و این برخلاف ادعای کنشگران سکولار مبنی بر نفی جدایی طلبی اسلامی است.

این غفلت نظری باعث شده است، طرحی ساده‌انگارانه از قطب‌بندی‌های موجود در فضای نظام روابط میان ادیان، اقوام و ملل و نظام‌های معرفتی، ارزشی و حکمرانی وابسته به‌آن‌ها، ارائه شود. این طرح ساده‌شده و فروکاهش‌یافته نمی‌تواند به‌خوبی و آن‌طور که لازم است، روابط درهم‌تنیده و پیچیدۀ ادیان، اقوام و ملل را در قالب عناصر ریشه‌ای وحدت‌‌بخش یا عناصر ریشه‌ای تمایزبخش و مؤلفه‌های غیرریشه‌‎ای همگراکننده یا واگراسازنده، بازنمایی نماید؛ و تنها بر تقابل تمدنی غرب با تمدن اسلامی یا تمدن بودایی یا تمدن هندویی و… تمرکز دارد.

استفاده از چنین طبقه‌بندی‌های مفهومیِ‌ای که فروکاهش‌دهندۀ واقعیت هستند، در لسان نظریه‌پردازان و سیاستمداران غربی بالنسبه با کنشگران غیرغربی به وفور مشاهده می‌شود. تقسیم کشورهای جهان به کشورهای مرکز و پیرامون، یا جهان اول، جهان دوم و جهان سوم، یا توسعه‌یافته و کمتر توسعه‌یافته، نمونه‌های دیگری هستند که در قالب نظریه‌های توصیف‌گر نظام جهانی، بیان شده‌اند.

استفادۀ مکرر سیاستمداران غربی از این‌گونه الگوهای معرفتی‌ـ‌شناختی، ارزشی‌ـ‌هنجاری، انگیزشی‌ـ‌‌رفتاری با ابتناء بر این پیشفرض صورت می‌پذیرد که غرب در نظام روابط ادیان، اقوام و ملل در گسترۀ جهانی، دارای جایگاه برتر است؛ و درنتیجه، لازم است رهبری بلوک غرب در حکمرانی جهانی بر مبنای چارچوب معرفتی و ارزشی آن یعنی نظام لیبرال سرمایه‌داری پذیرفته شود. چنین رویکردی را به‌وضوح در دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار که به زعم تهیه‌کنندگانش دستورکار جهانی توسعه محسوب می‌شود نیز می‌توان مشاهده نمود. تبعاً، عدم‌پذیرش سلطۀ مفهومی، نظری، ارزشی و راهبردی حکمرانی جهانی غرب منجر به تحمیل فشار و اِعمال خشونت از سوی آن‌ها علیه کشورهایی می‌شود که در برابر سلطۀ غرب مقاومت می‌کنند.

۴-۳- تحلیل انتقادی تقابل با جریان مقاومت در برابر سلطه

غرب برای اشاعۀ اهرم‌های قدرت سخت و نرم خود نیاز به فراهم کردن زمینه و میدان مداخلۀ تقابلی دارد. ایجاد تقابل به‌منظور ایجاد فشار بر جریان مقاوم در برابر سلطۀ حکمرانی غرب تا آن‌جا ادامه می‌یابد که منجر به استحاله یا نابودی جریان مقاوم شود. تقابل در سطوح مختلف و حسب شرایط و امکانات جبهۀ غربی و شرایط و امکانات جریان مقابل، در زمین‌های بازی و در چارچوب راهبردهای متعددی طراحی و پی‌گرفته می‌شود. فشار تحمیلی لزوماً همراه با خشونت سخت نیست بلکه راهبردهای اِعمال قدرت نرم و تغییر ذهنیت‌ها و الگوهای معرفتی‌ـ‌شناختی، الگوهای ارزشی‌ـ‌هنجاری و الگوهای انگیزشی‌ـ‌رفتاری در اولویت هستند؛ لکن موفقیت و تداوم راهبردهای قدرت نرم علاوه بر فشار (شانتاژ) رسانه‌ای به قدرت اقناع و استواری عقلانی و تجربیِ محتوای الگوهای یاشده نیز وابسته است.

همان‌طور که در شرح حوادث، اقدامات و اظهارات آمده در ابتدای یادداشت مشاهده می‌شود، کنشگران دانشگاهی و غیردانشگاهی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ غرب با ایجاد تقابل اسلام و غرب، به‌وسیلۀ خلق و انتشار مفاهیمی نظیر «تروریسم اسلامی» که بر پایۀ مغالطاتی فاحش صورتبندی نظری و استدلالی یافته‌اند، سعی در ایجاد فضای تقابل دارند؛ فضایی که درادامه، بر امواج رسانه‌ای آن سوار شده و به رفتارهای خشنونت‌آمیز خود در قالب مداخلات امنیتی و اقدامات میلیتاریستی وجاهت بخشند. امروز دیگر برای عموم افراد آگاه و اندیشمند در گوشه و کنار جهان، نقش غیرصادقانه، مخرِّب و غیرسازندۀ غرب در ایجاد و حمایت از جریان افراط‌گرایی و اقدامات خشن آن‌ها در چارچوب اهداف سیاسی و اقتصادی‌شان آشکار شده است.

۵- جمع‌بندی: فرافکنی و صورتبندی بحران خود در قالب بحران دیگری

نظام سرمایه‌داری، چه در قالب قرائت‌های لیبرالیستی و چه در قالب قرائت‌های سوسیالیستی آن، پیوسته با بحران روبه‌رو بوده است. ادبیات بحران در غرب، تاریخچه‌ای طولانی به مدت حداقل دو قرن دارد؛ این مضمون در آثار و آرای فیلسوفان و جامعه‌شناسان غربی‌ از عصر روشنگری تا دوران معاصر، از امانوئل کانت تا گئورگ هگل و کارل مارکس و تا فریدریش نیچه، ادموند هوسرل و اسوالد اشپنگلر و تا متفکران روزگار معاصر نظیر یورگن هابرماس قابل مشاهده است. بحران‌های نظری،‌ معنایی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، پیوسته قرین با نظام لیبرال سرمایه‌داری بوده است.

همان‌طور که این متفکران خاطرنشان کرده‌اند، این بحران‌ها عمدتاً به خاطر ذات خودبنیاد، سوبژکتیو، ابزاری، نیست‌انگار، عاطفه‌گرا و منفعت‌طلب عقلانیت مدرن است. عقلانیتی که با دمیدن بر غرور جاهلانۀ انسان معاصر غربی تحت لوای علم‌گرایی و تقدس‌زدایی او را از حریم ایمان و عقلانیت قدسی و الهی بیرون انداخته و در تاروپود جهل مدرن به اسارت درآورده است.

عقلانیت حاکم بر نظام سرمایه‌داری، سبب بحران‌های معنایی، اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراوانی برای جوامع غربی شده است. وضعیت ناآرام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادیِ امروز کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی، در میانۀ فاجعۀ بیماری همه‌گیر کرونا، بیش‌از‌پیش میان تهی بودن ادعاهای اتوپیایی مدرن و نوآتلانتیس علم‌گرای غربی را آشکار ساخته است. بدین‌ترتیب، غرب از درون دچار افول نظری، معنایی، اخلاقی و رفتاری است و تکانه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی به‌تدریج آسیب‌پذیری این کشورها را آشکارتر کرده و خواهد کرد.

در جانب بیرونی نیز نوآتلانتیس غرب معاصر که از ابتدا بر پایۀ رهیافت مرکانتیلیستی‌ـ‌‌استعماری و اِعمال خشونت و استثمار بنا شده است، با افزایش بصیرت، خودآگاهی، علم و قدرت یافتن اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و تکنولوژیک بازیگران غیرغربی نظام جهانی، بیش‌از‌پیش خود را در تنگنای ذخایر و منابع مادی و انسانی و اِعمال قدرت یافته است. منابعی که در چهار قرن گذشته با هزینۀ اندک در اختیار کشورهای به‌اصطلاح مرکز و متروپل قرار می‌گرفت و آبشخورهای قدرت بلامنازع امپراطوری غرب مدرن را لبریز می‌کرد، امروز با خیزش رو به توسعه و پیشرفت کشورهای شرق آسیا، آسیای غربی، آمریکای لاتین و آفریقا، به راحتی به سوی کشورهای غربی روان نمی‌شوند و هزینۀ بالاتری را به این کشورها تحمیل می‌کنند. همچنین اعمال قدرت و سلطه بر کشورهای غیرغربی، دیگر به‌سادگی چهار عصر گذشته نیست و تمهیدات پیچیده‌تری می‌طلبد و تبعاً مقاومت بیشتری را نیز به همراه دارد.

به هر حال، در فضای کنش جهانی، عوامل محدودکننده و زایل‌کنندۀ درونی و بیرونیِ تجهیز و اِعمال قدرت نظام سرمایه‌داری افزایش چشمگیری یافته‌اند. رخ دادن چنین وضعیتی، به صورت طبیعی، سردمداران اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نظام سلطۀ سرمایه‌دارانۀ غرب را به سمت فرافکنی بحران‌های خود به سوی کشورهای غیرغربی سوق داده است؛ و ازجمله راهکارهای فرافکنی بحران آن است که مبنای فکری، نگرشی و اعتقادی رقبای فرهنگی‌ـ‌اجتماعی و تمدنی، در کشورهای غیرغربی را دچار بحران معرفی نمایند. بدین‌روی، درواقع، اسلام‌ستیزی و توهین به مقدسات و امور محترم اسلامی، نشانۀ بحران نظام سلطه سرمایه‌دارانه در اِعمال سلطه و قدرت است.

در این فرافکنی متأسفانه، بسان نمونۀ بالا، ابتدایی‌ترین معیارهای صدق، صداقت و صحت منطقی، نظری، اخلاقی و رفتاری رعایت نمی‌شوند. این امر، یا نشان‌دهندۀ میزان اندک بصیرت، آگاهی و دانش و یا نشان‌دهندۀ دورویی و ابتذال حکمرانی غالب سیاستمداران جریان حاکم بر نظام سرمایه‌داری و یا هر دوی آن‌ها است. اظهارات امانوئل مکرون مصداق بارز چنین فرافکنی و بحرانی است که حکمرانی کشورهای غربی بالنسبه با کشورهای مستقل بدان گرفتار است. این بحران، به‌خصوص آن‌جا که رویکردها و رفتارهای متعارض خود را بر اساس معیارهای به‌اصطلاح سکولار می‌خواهند توجیه نمایند هویداتر از پیش، نقاب از چهرۀ کریه ایشان برمی‌دارد و دم خروسشان را آشکار می‌سازد.

حسین رمضانی،

جمعه، ۱۶ آبان ۱۳۹۹ مصادف با ۲۰ ربیع الاول ۱۴۴۲

[۱] Islamist Separatism in France

[۲] “Islam is a religion that is in crisis all over the world today, we are not just seeing this in our country.”

[۳] بازیابی شده در: france24.com/en/20201002-live-macron-outlines-proposal-for-law-to-fight-seperation-in-france & Aljazeera.com/2020/10/2/macron-annonces-new-plan-to-regulate-islam-in-france & ft.com/content/293809e5-8353-8a65-31281840f06f به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۹٫

[۴] بازیابی شده در: euronews.com/2020/09/25/four-people-injured-in-knife-attack-near-charlie-hebdo-offices به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۹٫

[۵] بازیابی شده در: france24.com/en/live-news/20201027-charlie-hebdo-sparks-turkish-fury-with-cartoon-of-erdogan به تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۹٫

[۶] بازیابی شده در: france24.com/en/france/20201029-live-three-people-killed-several-hurt-in-knife-attack-at-church-in-nice به تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۹٫

[۷] بازیابی شده در: news.sky.com/story/france-terror-attack-47-year-old-decapitated-in-paris-suburb-named-as-teacher-samuel-paty-12105885 به تاریخ ۱۲/۸/۱۳۹۹٫