قصّۀ دلنشینِ «شدنهای سلوکیِ» شهیدسلیمانی
نوشتاری از دکتر مهدی جمشیدی عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در حاشیۀ کتابِ «سلوک در مکتبِ سلیمانی»
انتشارِ کتابِ «سلوک در مکتبِ سلیمانی»، اثرِ خواندنی و دلنشینِ حجتالاسلاموالمسلمین محمّدجواد رودگر، تنها نوشتهای است که تاکنون بر اساسِ چشماندازی عالمانه و برخاسته از آموزههای سلوکیِ اسلامِ شیعی، دربارۀ وجوهِ معنوی و عرفانیِ شهیدقاسم سلیمانی نگاشته شده است؛ بهاینمعنیکه نویسنده کوشیده تا سیرِ «شدنِ معنویِ» سلیمانی را بیان کند و بگوید او از چه مراحل و منازلی گذشت که در نهایت، اینچنین در دیدهها، جلوه کرد و بزرگان را به اظهارِ تواضع در برابرِ عظمت و برکاتِ وجودیِ خویش برانگیخت. در این اثر، عرفانِ اسلامی با سیرِ تکاملیِ سلیمانی، در هم آمیخته شده و بهنوعی، عرفانِ عملی و مصداقی، روایت شده است. ازاینرو، شایسته است که دربارۀ اضلاع و ابعادِ این انتخابِ مبدعانه و خلّاقانه، تأمّل و تدقیق نماییم.
[۱]. شهید سلیمانی بهمثابهِ یک «مکتبِ سلوکی»؛ نمونۀ «شدنِ معنوی»
اینکه نباید شهید سلیمانی را چونان یک «شخصِ منفرد» قلمداد کرد و او را در خودش، خلاصه نمود، دلالت بر این معنا دارد که وی را باید همچون یک «مکتب» و «راه» و «مدرسه» در نظر گرفت و از این زوایه به وی نگریست. تنها در اینصورت است که وی، از خودش پا فراتر میگذارد و قابلِ «اقتباس» و «تکرار» و «بازتولید» میشود. حسّاسیّتِ نسبت به این حقیقت، بدان سبب است که انقلاب، همچنان محتاجِ سلیمانیهاست و باید نوبهنو، سلیمانیها از راه برسند و قافلۀ انقلاب را به پیش برند. پس در اینجا، سخن از یک «خطّ شکافندۀ تاریخی» است که باید «امتداد» و «استمرار» یابد، نه یک «نقطۀ درخشانِ تاریخی» که «منحصربهفرد» و «غیرقابلتکرار» است. اگر اینچنین است، که البتّه است، باید از عوالمِ باطنی و درونیِ شهید سلیمانی نیز سخن گفت و آنها را بهگونهای بازسازی و بازآفرینی کرد که دیگرانِ مشتاق و در پیِ الگو و سرمشق، درسها بیاموزند و معرفتها بیاندوزند. نباید خصوصیّتِ «مکتبوارگی» و «تکرارشوندگی» را از شهید سلیمانی زدود و او را یک «شخص» قلمداد کرد که روزگاری بوده و اکنون نیست و به تاریخ پیوسته است.
[۲]. انکشافِ «حقیقت» در مسیرِ «مجاهدت»؛ فضیلتِ «ذکرِ عملی»
شهید سلیمانی در معنای مصطلح، نه عالِم به عرفانِ نظری بود و نه واضع و مبدعِ سبکِ سلوکیِ خاصی بود؛ او در ابتدای انقلاب، جوانی بود که «موجِ قُدسیِ انقلابِ امام خمینی» – رحمهاللهعلیه- وی را با خویش، همسفر و همراه کرد و در همینجا بود که دستِ تقدیر، او را در «مسیر» و «مدار»ی افکند که بهطورِ طبیعی، جز «اعتلاء» و «عروج»، غایت و فرجامی نخواهد داشت. سخنِ اوّل و آخرِ امام خمینی- رحمهاللهعلیه- این بود که «قیاملله»، مقدّمۀ «سیرالیالله» است. بنابراین، باید او را ساختۀ «انقلابیگریِ مؤمنانه» دانست و طریقِ سلوکیِ وی را به این نام خواند؛ «عملِ انقلابی»، آنگاه که با «اخلاص»، همآغوش شود، چنین عظمتی خواهد آفرید، بهخصوص اگر در یک روندِ «چهلساله»، استمرار و تداوم یابد و «انقلابیِ سالک» در میانۀ راه، اسیرِ زخارفِ دنیوی نشود و رنگ نبازد، روزبهروز، بر معرفتِ شهودیِ وی افزوده خواهد شد و سینهاش به مخزنِ اسرارِ الهی و مشاهداتِ رحمانی تبدیل خواهد گشت. آری، مسأله تنها در «شروع» خلاصه نمیشود؛ نقطۀ «آغاز»، هر اندازه که مطلوب و متعالی باشد، چنین نیست که بهطورِ ضروری و قهری، «پایانِ» دلنشین نیز در پی داشته باشد؛ چهبسا انقلابیِ سالک، از «خویشتنِ انقلابی»اش تهی شود و پس از چندی، تمامِ ارزشهایی که به گوارایی نوشیده بود، به فراموشی بسپارد و «ضدّانقلابیِ سکولار» و «غیرانقلابیِ محافظهکار» شود و در برابرِ ولیّ حقّ، صفآرایی نماید. ازاینرو، نباید از فضیلتِ «ماندن» و «ثباتِ قدم» و «استقامت»، غفلت کرد و شیهد سلیمانی، مردِ تمامعیارِ این میدانِ دشوار و پُرخطر بود. «منِ انقلابیِ» او، آلوده به تمنّای ریاست و ثروت نشد، بلکه در سیری صعودی و آسمانی، اوج گرفت و امکانها و استعدادهای وجودیاش، آشکار گشتند.
[۳]. مَثَلِ اعلای کارگزار در دولتِ اسلامی؛ سلسلۀ «حاکمانِ معنااندیش»
شهید سلیمانی، نهفقط یک «مجاهدِ فیسبیلالله»، بلکه یک «کارگزارِ حکومتی» در نظامِ جمهوریِ اسلامی نیز بود و باید از این زاویه نیز به وی نگاه کرد. چرا هنگامیکه سخن از «مدیران» و «مسئولان» به میان میآید، تنها باید به یادِ «فلانِ مدیرِ اشرافی و تکنوکرات»، یا «فلانِ جریانِ سیاسیِ غربگرا و سیاستزده»، یا «فلان انقلابیِ فرسوده و پشیمان» افتاد، و از کسی چون شهید سلیمانی یاد نکرد؟! آیا انقلاب، در حکمِ «زمینه» و «بستر»ی برای رشد و رویشِ چنین کارگزاری نبوده است و او در متنِ «انقلابِ کبیرِ اسلامی»، خویشتنِ معنویاش را نیافت و از «قابلیّتهای قُدسیِ انقلاب»، در راستای شدنِ معنویِ خویش، بهرهها نگرفت؟! شهید سلیمانی، ساخته و پرداختۀ همین «انقلاب» بود و این «انقلاب» بود که توانست در آغوشِ خود، چنین عظمتی را پدید آورد که چشمِ غبارگرفتۀ جهانیان را به خود خیره کرد. شهید سلیمانی، از جمله «درخششهای عهدِ قُدسیِ انقلاب»، و انقلاب، معبّدِ سیر و سلوکِ عارفانۀ او بود.