یادداشتهایی از حجتالاسلام و المسلمین حسین عشاقی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
*تقریرهای برهانهای صدیقین
اثبات وجود واجب از راه اثبات حمل عدم واجب بالذات بر هر معدوم
- مقدمه اول : (هیچ واجب الوجودی، عدم «واجب الوجود» نیست) زیرا عدم «واجب الوجود» نقیض واجب الوجود است، و هیچ نقیضی بر نقیض خود قابل حمل نیست؛ و گرنه تناقض لازم میآید؛ پس باید عدم «واجب الوجود» از واجب الوجود سلب گردد.
- مقدمه دوم : (هر معدومی، عدم «واجب الوجود» است)؛ یعنی هر معدوم حقیقی مصداق واقعی عدم واجب الوجود است؛ زیرا اگر این گزاره درست نباشد، باید درست باشد که «برخی معدومها، واجب الوجودند»؛ چون اگر موضوع این گزاره نه عدم «واجب الوجود» باشد و نه «واجب الوجود» ارتفاع نقیضین لازم میآید؛ ولی روشن است چنین گزارهای نادرست است و گرنه تناقض لازم میآید؛ چون موضوع گزاره هم معدوم است، و هم بهخاطر صدق عنوان «واجب الوجود» بر او، باید ضروری الوجود؛ و بنابراین باید موجود باشد، و این آشکارا تناقض است؛ پس مدعای ما در مقدمه دوم درست است.
- حال دو مقدمهی فوق را ضمیمه هم میکنیم، و یک قیاس اقترانی شکل دوم تشکیل میدهیم بدین صورت
(هیچ واجب الوجودی، عدم «واجب الوجود» نیست) و (هر معدومی، عدم «واجب الوجود» است) که بر اساس شکل دوم نتیجه میدهد که «هیچ واجب الوجودی، معدوم نیست»؛ و بنابراین باید واجب الوجود موجود باشد؛ و گرنه ارتفاع نقیضین لازم میآید.———————————
*برهانهای توحید وجودی
برهان بر اساس امتناع حدوث موجود
- اگر موجود دومی باشد بدلیل وابستگی به علت باید به حدوث ذاتی حادث باشد؛ اما هر موجودی، ممتنع الحدوث است؛ و حدوث هر موجودی، امتناع ذاتی دارد؛ زیرا حدوث، مسبوقیت وجود شیء است به عدم؛ و در مورد «عدم سابق» دو احتمال قابل فرض است، یا «عدم سابق»، عدم همان وجود لاحقی است که بعدا موجود میشود یا عدم آن وجود لاحق نیست؛ اگر «عدم سابق» با این که با «وجود لاحق» اختلاف زمانی دارد، مع ذلک،، عدم همان وجود لاحق باشد؛ لازم می آید که جمع «عدم سابق» و «وجود لاحق» در حادث، جمع نقیضین باشد؛ زیرا هر حادثی، موجود لاحق و معدوم سابق است؛ و فرض این است که سابقیت و لاحقیت، تغایری در هویت شیء حادث، محقق نمیسازد؛ پس شیء حادث، هم موجود است و هم معدوم؛ و این تناقض است.
- و اگر «عدم سابق»، عدم همان «وجود لاحق» نباشد بلکه آن عدم، عدم چیز دیگری باشد نه عدم وجود لاحقی که در لحظه حدوث، موجویت مییابد؛ در این صورت موجود حادث، وجودش مسبوق به عدم خودش نخواهد بود؛ چون طبق فرض، عدم سابق، عدم او نیست؛ پس موجود حادث، در ظرف عدم سابق، معدوم نبوده است؛ حال آن که فرض این بود که در آن مرحله خاص، شیء، حادث شده است؛ و قبلا او موجود نبوده است؛ این خلف فرض و محال است. به عبارت دیگر موضوعی که قبل از آن الحدوث معدوم بوده آیا همان موضوعی است که بعد از آن الحدوث موجود است؟ یا موضوع عدم با موضوع وجود، متفاوت و متباین است؟
- اگر یک موضوع با یک هویت واحد است که به وجود و عدم متصف است؛ و اختلاف زمانی به سابقیت و لاحقیت، موجب دو گانگی هویت آنها نیست؛ خوب یک موضوع، معدوم و موجود همان تناقض است.
- و اگر موضوع عدم با موضوع وجود، متباین است (یعنی اختلاف زمانی به سابقیت و لاحقیت، موجب تباین هویت آنها است) لازم میآید که موضوعی که متصف به وجود است قبل از آن الحدوث هم موجود باشد چون طبق فرض آن سابقه عدم به او تعلق ندارد و این خلف در حدوث است در آن الحدوث. بنابراین هیچ موجودی حادث نخواهد بود؛ و گرنه یا تناقض لازم می آید یا خلف فرض در مرحله حدوثش؛ حال آن اگر موجودی دومی تحقق داشته باشد باید او حادث باشد؛ پس هیچ موجودی غیر خداوند، تحقق ندارد.