به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه، در گفتوگو با ایکنا، گفت: برنامه معرفتی و اجتماعی مرحوم شریعتی، مبتنی بر ادبیات و فرهنگ دینی بوده و جنبه دینی آن بسیار پررنگ بوده است. به همین سبب آنچه او در یک دوره تاریخی انجام داد به ذائقه جامعه خوش آمد و توانست سبب بسیج اجتماعی گسترده شود. شاید اگر شریعتی ادبیاتی که در آن دوره به کار گرفت نداشت و مانند بقیه روشنفکران عمل میکرد، اندیشه و جریان فکری او متروک و مهجور باقی میماند و تا این اندازه اثرگذاری اجتماعی نداشت.
وی افزود: برگ برنده شریعتی در دهه ۴۰ و ۵۰ به ویژه در نیمه اول دهه ۵۰ این بود که در قالب و هیئت یک روشنفکر دینی مطرح شد و به خصوص با طبقه جوان و دانشجو سخن گفت و از فرهنگ انباشته و ذخیره در این قشر استفاده کرد تا به نقادی جامعه ایران و جریانسازی در آن دوره بپردازد. شریعتی میان فرهنگ دینی و ایدئولوژی دینی تفاوت قائل بود؛ او فرهنگ دینی را امری رسوب کرده و مخدر، بیهویت، ساکن و راکد تصویر میکرد که هیچ برنامهای برای سبک زندگی ندارد، در حالی که ایدئولوژی در نقطه مقابل آن قرار دارد؛ یعنی ایدئولوژی دینی و به خصوص اسلامی مکتبوارهای است که انسان مسلمان را به تحرک، جنبش و خیزش برمیدارد و او را پویا و فعال میکند و عقل انتقادی را در او فعال میکند و دینداری را در دینبانی خلاصه نمیکرد.
نگاه بیرونی و کارکردگرایانه به دین
عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه بیان کرد: با این همه که شریعتی افکارش را مبتنی بر دین کرده و تکیه او بر دین غلیظ و پررنگ بود، ولی فهم او از دین بیرونی و کارکردگرایانه بود و کمتر به منابع دینی استناد میکرد؛ او از زبان دین سخن میگوید، ولی به دین ارجاع نمیدهد؛ شهید مطهری این را نمیپذیرفت و از این جهت به شریعتی نقد داشت؛ شریعتی اسلامشناس به معنای مصطلح و رایج نبود؛ او تحصیلات حوزوی و سنتی رایجی نداشت، هرچند مطالعات اسلامی پراکنده داشت و از حدی از شناخت اسلامی برخوردار بود، چنانچه مطهری، در حوزه تاریخ پیشنهادهای پژوهشهای اسلامی را به ایشان ارائه میکرد و گاه میگفت که قلمی به توانمندی ایشان در این عرصه نیست.
جمشیدی تصریح کرد: با این حال داشتههای معرفتی اسلامی شریعتی از اسلام تکبعدی، برشی و گزینشی بود و به این معنا نمیتوان او را اسلامشناس به معنای چندبعدی و چندضلعی بدانیم؛ اسلامشناسی که با منابع درجه اول اسلامی آشنا باشد هم نمیتوانیم بنامیم؛ او را میتوان جامعهشناس انتقادی قلمداد کنیم که دوست دارد با زبان دین سخن بگوید و غایات دینی را دنبال کند و البته حدی از مطالعات دینی را هم دارد که میتواند آن ادبیات را به کار بگیرد. لذا دینشناسی شریعتی از بیرون و نه از درون بوده است.
وی اضافه کرد: او نگاه جامعهشناسانه به دین داشت و چندان در مقام قضاوت و صدق و کذب گزارههای دینی نبود و کمتر به منابع اصلی دین رجوع میکرد. او بیشتر ذوق ادبی و شاعرانه و جنبه حماسی و انقلابی را به کار میبرد و میان فرهنگ و ایدئولوژی دینی تفاوت میگذاشت؛ فرهنگ دینی را به کنار میگذارد و ایدئولوژی دینی را میپذیرد؛ برجستهترین برنامه سیاسی و معرفتی شریعتی این بود که میخواست از دین به عنوان یک جایگاه و پایگاهی که میتواند نیروی نهفته مردم را عیان کند، استفاده کند و انصافاً تا حد قابل قبولی موفق بوده است.
تأثیرات شریعتی بر جریانات بعد از خود
عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه در پاسخ به این سؤال که تأثیرات شریعتی بر جریانات بعد از خود چگونه بود؟ اظهار کرد: شهید بهشتی در مورد شریعتی بیان کرده که او بیش از آن که اندیشمند باشد، یک شاعر بود؛ این جمله به معنای آن نیست که او روشنفکر دینی نبود؛ این قضاوت درست نیست، او اهل اندیشهورزی و عقلانیت بوده، ولی شاعرانگی در او برجستهتر است که من تا حدی آن را نقطهضعف قلمداد میکنم.
وی با بیان اینکه روحیه ادبی به قدرت مفهومپردازی عالمانه شریعتی کمک و در برخی موارد در مقام تحلیل علمی به او ضربه زده و از واقعیت دور افتاده است، اضافه کرد: شأن شریعتی علمی است، هرچند برخی مانند عبدالکریم سروش میگویند که انقلاب اسلامی، انقلاب علتمدار و نه دلیلمدار بوده؛ یعنی متکی بر هیجان، شور، حرارت و هیجان بوده؛ حتی وی میگوید که سخن شریعتی هم چیزی از جنس دلیل نبوده، زیرا غایت او بسیج اجتماعی و نه معرفتافزایی بوده است. البته بنده این استدلال و قضاوت را نمیپذیرم و آن را نابجا میدانم.
جمشیدی با ذکر اینکه شریعتی در برخی بخشها معرفت انقلابی و نه تنها شور انقلابی ایجاد کرد، تصریح کرد: شریعتی در زمان خودش توانست اذهان طبقه دانشگاهی را تا حد زیادی به خود جلب کند و در نظر برخی به چهره دوم انقلاب تبدیل شود؛ کتب و اندیشه وی خوانده و بازتولید میشد و بسیار پرمخاطب و ذهنیت جمعی را فراگرفته بود. توانست مانند بمبی منفجر و همه چیز را به رنگ اندیشه خود درآورد؛ او زود طلوع کرد و زود همهجا را فراگرفت و از این جهت مانند گل بهار بود.
وی افزود: در دوره بعد از وفات ایشان، اندیشههای شریعتی دنبال نشد؛ کتابهایش خوانده میشد، ولی به بدنه دانشگاهی وصل نشد؛ که معلول چند علت بود؛ اول اینکه به خود او و دیگر به زمانه او بر میگردد؛ شریعتی چون بیشتر به دنبال حماسه و حرارت انقلابی بود و در دوره بعد از او دیگر چنین مطالبهای وجود نداشت، آن اندیشهها کمکم رخت بربست و مدافع و حامی نداشت و آخرین نسلی که تعلق خاطر به او داشت، نسل دهه ۶۰ و ۷۰ بود و امروز اندیشه او پدیده تاریخی شیرین است.
رنگ تاریخی اندیشههای شریعتی
جمشیدی بیان کرد: زمانه بعد از شریعتی که مواجه با سقوط ایدئولوژی مارکسیستی و غلبه تفکر لیبرالیستی همراه بود، خود به خود پرسشها تغییر کرد و پاسخهای جدید هم نیاز بود؛ جریان روشنفکری و شریعتخوان دهه ۵۰ و ۶۰ تبدیل به نیروهای وطنی لیبرالی تبدیل شدند. لذا نمیتوانستند زیر سایه شریعتی حرف بزنند و آرام از او عبور کردند و فقط با بخشهایی از اندیشه او همراه شدند که با وضع موجود آنان همداستان و همخوان بود.
وی اضافه کرد: اگر در دهه ۵۰ شریعتی محور اندیشه دینی عدهای از جامعه بود، در اواخر این دهه، مهدی بازرگان جایگزین او شد و بازرگان اندیشههایش خواسته یا ناخواسته آبشخور نیروهایی بود که از اردوگاه شریعتی فرار کردند و به اردوگاه او پناه آوردند. این دفعه روایت کاملاً متفاوتی را ارائه دادند و روشن است که اندیشه او بهشدت کمرنگ شود؛ لذا شریعتی امتداد نیافت و امروز هم اگر به آن پرداخته شود، بیشتر رنگ تاریخی دارد و در بستر زمان جاری نیست.