تفسیرسیاسی قرآن؛
آغازی برای تولید معرفت سیاسی بومی؛ و خروج از سلطه فلسفههای سیاسی وارداتی
محمد عابدی عضو هیات علمی گروه قرآنپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
به رغم تمام بی مهریها به علوم انسانی در جهان سوم، امروزه این باور جمعی به بلوغ خود رسیده است که علوم انسانی پیشران و تدبیر کننده حیات جمعی بشر است و با توجه به این نقش «تقابل علوم سیاسی وارداتی» با «معرفت سیاسی قرآنی» به یکی از اساسیترین دغدغهها در مباحث فلسفه سیاسی عصر ما تبدیل شده است. کافی است نگاهی به وضعیت تدبیر حیات سیاسی در کشورهای اسلامی در دهههای گذشته بیندایم تا حاصل سلطه علوم انسانی و بویژه علوم سیاسی با مبانی غیر دینیِ وارداتی بر مدیریت زندگی اجتماعی و سیاسی شهروندان را در مسائلی چون مشروعیت در کسب قدرت، استفاده از قدرت و حفظ آن؛ غایات و اهداف حکومت و…. مشاهده کنیم. در کشور ما نیز البته فارغ از محصولات این دانش در زمان پهلوی، باید توضیح داد که در مراحل تشکیل و نیز استمرار نظام سیاسی اسلامی، مهمترین دشمنیهای علمی با آن، از طریق مبارزات زیرساختی و تشکیک در مبناهای حاکمیت اسلامی وپاسخهایی سامان مییافت که این نظام به مسائل مهم فلسفه سیاسی(مانند اهداف و غایات فراملی حکومت؛ مسئله عدالت سیاسی و اجتماعی؛حق یا تکلیف بودن مشارکت سیاسی و…. )میداد. نهایت اینکه سرگذشت مدیریت جامعه اسلامی ما را ملزم به «تحول در علوم انسانی» از جمله در سیاست میسازد.
علوم انسانی در یک تلقی، شامل سه دسته گزاره”بایدها و نبایدها، شایدها و نشایدها،و هستها و نیستها” است که در این بین سرنوشت دو گروه اول در گرو نوع نگاه به گروه سوم است و جملگی این امور با تفسیر سیاسی قرآن کریم به صورت جامع و معتبر و منضبط در اختیار خواهد بود و با تولید معرفت سیاسی قرآنمحور، مانع مهمی در مسیر سلطه مذکور پدید خواهد آمد.
البته در گذشته نیزشاهد تلاشهای علمی مهمی برای تولید تفسیرسیاسی بودهایم که مرور نمونههایی از آن نشان میدهد این گرایش تفسیری در پاسخ به مداخلات فلسفههای سیاسی غربی و شرقی در تدبیر حیات سیاسی مسلمانان و تجویزات و توصیههای آنان، انگیزه بروز و ظهور یافته است. برای نمونه به دو مورد از تفسیرسیاسی شهید مطهری اشاره میکنیم:
۱.مسئله حق آزادی عقیده شهروندان: یکی از تجویزات فلسفه سیاسی غربی «حق آزادی عقیده شهروندان»است. شهید مطهری در تفسیر آیات اول تا ششم توبه به این مسئله و اعتبارسنجی این نظریه، توجه میکند و توضیح میدهد يكى از حقوق اوّلى بشر آزادى عقيده است و این حق طبيعى و فطرى است و معارضه با آن ظلم كرده است، ولی قرآن مىگويد اگر مشرکان چنين عقيدهاى انتخاب كردهاند مهلتشان بدهيد و درشرايط معينى اگر نپذيرفتند آنها را از بين ببريد.وی مسئله تعارض این دستور با اين اصل و آیه «لا اكْراهَ فِى الدّين» را مطرح میکند و در نقد آن توضیح میدهد: مىگويند انسان از جهت انسان بودن محترم است، پس اراده و انتخابش هم محترم است، ولى اسلام مىگويد لازمه احترام انسان اين نیست كه انتخابش هم محترم باشد بلکه استعدادها و كمالات انسانى (انسانيت) محترم است. همین انسان ممكن است بزرگترين جنايتها را بر انسان بكند. من اگر ضد راستى و امانت (شرافتهاى انسانى) قيام كنم و مثل ماكياول طرفدار سيادت باشم و بگويم اساساً اخلاق و انسانيت و شرافت و امانت، حربه افراد قوى عليه ضعفا است، انسانِ ضد انسانم، پس ملاك شرافت و احترام و آزادى انسان اين است كه در مسير انسانيت باشد و انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت و بايد به خاطر انسانيت و حقوق انسانيت، زنجير از دست و پاى انسانى كه به دست خود از مسير انسانيت منحرف شده، باز کرد، اگر ممكن است خودش را آزاد كرد،اگر نه، لااقل او را از سر راه ديگران باید برداشت. (مجموعه آثار، ج۲۶،ص۳۵۳ـ۳۵۸.)
۲. مسئله نوع نگاه به ارزش و فلسفه قدرت: شهید مطهری ذیل آیات ۱۵ تا ۲۶ نیز به مسئله مهم «قدرت» به عنوان رکن اصلی سیاست توجه میکند و مینویسد: نظریه اسلامی که (با اینکه برخی متاثر از مسیحیت میگویند انبیا کارشان فقط نصیحت است، وبرخی مانند ماتریالیستها معتقدند هر چه هست فقط در قدرت هست) این است که اصل زور وقدرت داشتن نه تنها گناه نیست، بلکه فضیلت است و سیزده سال مکه دوران «قولوا له قولا لیّنا» و دوره نصیحت بود و در مدینه که حکومت تشکیل شد و دوران جنگ پیش آمد. هم چنین موسی(ع) مامور شد با موعظه و اندرز سراغ فرعون برود و اگر جواب نداد، بجنگد(آشنایی با قرآن، ج۱۱،ص ۲۴۶ـ۲۶۰).