هنر و زیبایی از عرصه‌های مهم اندیشه غربی است. در غرب از ۲۵۰۰ سال پیش درباره هنر و زیبایی تأمل شده است. نه تنها افلاطون و ارسطو بلکه حتی پیش‌سقراطیان نیز در این‌باره نظریه‌پردازی کرده‌اند. این آراء تقریباً نزد فلاسفه قرون وسطی حفظ شده تا به دوره جدید می‌رسد و در دوره جدید صورت دیگری پیدا کرد. در دوره جدید از زمان باوم‌گارتن در قرن هجدهم، به فلسفه هنر «زیبایی‌شناسی» اطلاق شد. در این میان هگل اثرگذارترين زيبایی‌شناسي را در قرن نوزدهم پديد آورد. به جرأت می‌توان گفت در راستای تحلیل زیبایی‌شناسی دوره جدید، مطالعه و بررسی زیبایی‌شناسی هگل اهمیت وافری در شناخت هنر دوره تجدد دارد. فلسفه هنر و زيبایی‌شناسي هگل از چهار جهت اهمیت دارد:

اول. هگل اثرگذارترين زيبایی‌شناسي را در قرن نوزدهم پديد آورد. تا جایی که هیدگر، آخرین و بزرگ‌ترین زیبایی‌شناسی غربی را از آن هگل می­داند؛ زيبایی‌شناسي هگل به عنوان جامع‌ترين تأمل در غرب بر ذات هنر، متافیزیکی است؛ چراکه در اینجا زیبایی به عنوان تجسد حقیقت مورد بحث قرار گرفته و هنر بطور بنیادینی تحت تأثیر حضور حقیقت (مطلق) است. می‌توان زیبایی‌شناسی هگل را متافیزیکی‌ترین صورت زیبایی‌شناسی دانست که در آن موضوعيت نفساني بر هنر، تصدیق شده است و همچنین نشان داده شده که موضوعیت نفسانی امر تازه‌ای نیست، بلکه حکایت از اصلي است كه بر كل عصر جديد حاكم شده است؛

دوم. متافیزیک زیبایی‌شناسی هگل مبتنی بر کارکرد تاریخی هنر نیز است. هگل نخستين نظريه‌پرداز هنري است كه به جدّ می­كوشد تا هرمنوتيكي تاريخي را با تحليل نشانه‌شناختي هنر توأم سازد. برنامه­اي دوجانبه كه به ترتيب با آموزه سه‌گانه هنر يعنی هنر نمادين، هنر كلاسيك و هنر رومانتيك و همچنين با دستگاه هنرهاي پنج‌گانه يعني معماري، مجسمه‌سازي، نقاشي، موسيقي و شعر به تصوير در مي‌آيد. از این‌رو با توجه به تأثيري كه هگل در تاريخ هنر داشته است، برخي او را به عنوان تنها فيلسوفي كه در كل هنر موثر بوده است، ملقب به «پدر تاريخ هنر مدرن» نموده­اند؛

سوم. هگل آموزه «پايان هنر» و «مرگ هنر» را اعلام نمود. براساس این نظر، هنر در دوره جدید محلی از اعراب ندارد. از این‌رو فلسفه هنر هگل، حکایت تاریخی بزرگی است که مراحل تطور و تحول صورت‌ها و سبک‌های هنر را به تصویر می­کشد که با تغییر در تأمل هنر، فهم آزادی انسان نیز پیشرفت می‌کند. البته این حکایت ازلی و مانا نیست، بلکه با تکامل روح در مدرنیته به پایان خط می‌رسد و اعلام می‌شود نه فقط هنر ذیل دین و فلسفه قرار می‌گیرد، بلکه اصلا زمانه تلالؤ هنر بزرگ سپری شده و امری مربوط به گذشته است.

چهارم. فارغ از اهمیت هگل در زیبایی‌شناسی، هگل یک فیلسوف برجسته و بزرگ است. فیلسوفان بزرگ، سخنگویان تاریخ هستند. فهم و درک دوره جدید با زبان آنها قوام یافت. البته این سخن به معنای آن نیست که فلسفه علت قوام دوره جدید است. بلکه باید گفت که در حقیقت فلسفه ره آموز و راهگشا و شرط قوام یافتن دوران جدید می‌باشد. براین اساس تحلیل زیبایی‌شناسی هگل در واقع فهم و درک دوره جدید است.

یکی از روش‌های تحلیل و بررسی یک نظریه یا مکتب، «مقایسه تطبیقی» با جریان‌های رقیب است. حکمت اسلامی را می‌توان جدی‌ترین هماورد فلسفه دوره جدید دانست. از این‌رو در این تحقیق برای آفتابی کردن زیبایی‌شناسی هگل از مقایسه و تطبیق آن با حکمت هنر اسلامی بهره برده شده است.

شایان ذکر است، در عالم اسلام هرچند هنر و آثار هنری در دوره‌های مختلف مورد توجه بوده است، لیکن علم مستقل و مدونی که کل این مباحث در آن طرح شود و آموزه‌های مستقل و منسجم درباره هنر و زیبایی به دست بدهد، به وجود نیامده است. اصولا حکمای اسلامی نیز در مباحث حکمی خویش اهتمامی برای تبیین نظری هنر اسلامی نداشته‌اند. حتی در حکمت اسلامی فصل و مبحثی درباره هنر اسلامی وجود ندارد. ازاین‌رو «حکمت هنر اسلامی» تأسیس نشده است.

با همه این اوصاف در تمدن اسلامی هنر اسلامي اصیلی وجود داشته است که در هنرهای خاص همچون خوشنویسی، معماری، شعر، نگارگری و سایر هنرهای دستی تعین یافته است و این هنرها کم وبیش ملهم از تعالیم اسلامی هستند. از سوی دیگر حکمت اسلامی در واقع تبیین عقلانی همان معارف و تعالیم اسلامی هستند. از اینرو هرچند در تمدن اسلامی فاقد حکمت (فلسفه) هنر دینی هستیم. اما با وجود این می‌توان با عنایت به تعالیم حکمت اسلامی، در خصوص هنر اسلامی نظریه‌پردازی نمود. بی‌تردید این حکمت هنر در واقع تبیینی از آثار هنری اصیل اسلامی بدست می‌دهد. سرّ این امر در مشترک بودن منبع هنر اسلامی و حکمت اسلامی است.

بنابراین هرچند بحث مدونی در خصوص هنر در حکمت اسلامی وجود ندارد، اما می‌توان با اتکاء به تعالیم حکمت اسلامی، از «حکمت هنر اسلامی» سخن گفت. در بحث از «حکمت هنر اسلامی» ناگزیر باید به مقومات هنر در حکمت اسلامی توجه نمود تا از این طریق به مبانی حکمی هنر اسلامی دست یافت. از این‌رو در بحث از هنر اسلامی ناگزیر باید به مقومات هنر در حکمت اسلامی توجه نمود تا از این طریق به مبانی حکمی هنر اسلامی دست یافت.