به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاهفرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از کانون اندیشه جوان، سومین نشست از سلسله نشستهای «راز رضاشاه؛ بررسی وضعیت ایران در دوره پهلوی اول» با موضوع «توسعه به سبک رضاشاه» روز چهارشنبه ۱۰ مرداد، با حضور رحیم نیکبخت و داوود هرمیداسباوند در سالن شهید مطهری کانون اندیشه جوان برگزار شد.
هرمیداس باوند در ابتدای نشست طی سخنانی اظهار داشت: اگر ما در گذر تاریخ نگاهی به دایرةالمعارف معتبر داشته باشیم در معرفی پنج شخصیت مانند کوروش، داریوش اول، شاپور اول، خسرو انوشیروان و شاهعباس به عنوان کبیر استفاده میشود، این شخصیتها واقعاً در خور این جایگاه هستند و بیهوده نمیتوان کسی را ملقب به این صفات کرد.
وی با اشاره به جنگ ایران و روس در قرن نوزدهم، گفت: ما در قرن نوزدهم متوجه شدیم فاصله نسبتاً دوری از تحولات جهان غرب داریم و با نظام استعماری و استبدادی روبهرو شدیم و دیوانسالاران ما میخواستند راه خروج از این وضعیت را پیش گیرند و یک نوسازی انجام دهند و خطمشیای که امیرکبیر به عنوان اولین دیوانسالار انتخاب کرد ناتمام ماند و حتی ناصرالدینشاه در ملاقات با بیسمارک صدراعظم آلمان درخواست کرد که آلمان به عنوان کشور سوم وارد کشور شود اما چون با روسیه روابط داشت قبول نکرد و تنها قبول کرد دو کشتی به ایران بفروشد.
وی افزود: حتی ناصرالدینشاه نامهای به آمریکا نوشته بود و ایران آن روز را توصیف کرد اما آمریکاییها با این توجیه که ورود به ایران صرفه اقتصادی ندارد به ایران نیامدند. حتی در مشروطیت نیز حمایت انگلستان از مشروطه ابزاری بود و قبل از آن انگلستان به کمک روسیه ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم کرد. این در حالی بود که روسیه در ضعف قرار داشت و در سال ۱۹۰۴ از ژاپن شکست خورد.
باوند ادامه داد: قبل از انقلاب اکتبر روسها تمام رویدادهایی که در ایران اتفاق میافتاد با توافق ایران و روسیه بود و بعد از انقلاب اکتبر توافق سری روسیه با ایران برملا شد و توافق انجام نگرفت و در همان زمان لرد کرزن سعی کرد ایران را در طیف قرارداد استعماری جای دهد و در این قرارداد خط استراتژیک راهآهن تهران – شمال ایجاد شود. در این مقطع زمانی سازمانی به نام جامعه ملل ایجاد شد و به دلیل مخالفت آمریکا و فرانسه و جریانهای ملیگرای داخلی مانند سبد حسن مدرس، مؤید سوادکوهی، میرزاکوچکخان جنگلی و شیخ محمد خیابانی این قرارداد لغو شد.
این استاد دانشگاه گفت: یکی از دلایل لغو قرارداد ۱۹۱۹ استدلال حزب جمهوریخواه که در آن زمان در آمریکا قدرت داشت بود و استدلال این بود که این قرارداد مطابق خواست جامعه ملل نیست. گاهی اوقات ایجاد حکومت مقتدر مرکزی با اتفاقات منطقی و جهانی پیوند میخورد و با خواست استعماری هماهنگ است و به همین دلیل تصمیم گرفته شد که کودتای ۱۲۹۹ با همکاری سیدضیاء طباطبایی که یکی از طرفداران پر و پا قرص قرارداد ۱۹۱۹ بود و رضاخان انجام شد.
رحیم نیکبخت تاریخپژوه از دیگر اساتید این نشست بود که طی سخنانی گفت: تعریف نوسازی و توسعه میتواند برای بررسی وضعیت ما راهگشا باشد. پس ما باید تعریف جامعی از توسعه داشته باشیم تا بتوانیم بفهمیم چقدر پیشرفت کردهایم.
وی ادامه داد: توسعه ابعاد مختلفی دارد از جمله توسعه سیاسی، اداری، نظامی، فرهنگی، اجتماعی و… دارد. از این دست است که هر کدام را میتوان مستقل در نظر گرفت و بررسی کرد. ما از دل این بحث جوابی برای نیاز امروز خود میخواهیم چراکه ما درگیر تبعات اتفاقاتی هستیم که در دوره رضاشاه رخ داد.
در معرفی پنج شخصیت مانند کوروش، داریوش اول، شاپور اول، خسرو انوشیروان و شاهعباس به عنوان کبیر استفاده میشود و بیهوده نمیتوان کسی را ملقب به این صفات کرد.
این تاریخ پژوه افزود: از جنگهای ایران و روس به بعد که ما با شکست نظامی مواجه میشویم، نیاز به توسعه نظامی بیشتر مد نظر مدیران کشور قرار میگیرد. مسائلی مانند نظام آموزشی، راه آهن، اتحاد لباس، سرکوب عشایر و… که در حکومت رضاشاه رخ داد میتواند معیارهای خوبی برای ارزیابی وضعیت توسعه باشد.
نیکبخت گفت: اگر ما تعریفی از توسعه نداشته باشیم دچار افراط و تفریط میشویم. اگر توسعه در کشور ما بطور منطقی رخ میداد در این ۷۰ یا ۸۰ سال گذشته باید در مرحله مناسبی از نظر توسعه قرار میگرفتیم.
وی ادامه داد: ما دو موضوع را در مورد توسعه باید در نظر بگیریم اولی بسترسازی برای توسعه و مرحله بعد تحقق آن است. نگاه ما در دوره پس از جنگهای ایران و روس برای توسعه بیشتر نظامی بود پس نظامیها بر فرآیند توسعه در ایران مسلط شدند که رضاشاه منشأ این جریان بود.
نیکبخت افزود: در مورد یکسان سازی و اتحاد لباس باید گفت که بسترهای لازم برای این موضوع شکل نگرفته بود و مجری این نوع توسعه هم حکومت قهرآمیز پهلوی بود. لذا این مسئله بدون اینکه بستر آن فراهم شود، رضاشاه با قوه قهریه اعمال کرد.
رحیم نیکبخت گفت: هویت ایرانی در طول سیر خود به دوره مشروطه میرسد و تلاشهایی برای احیای عظمت ایران شکل میگیرد که در دوره مشروطه حجم زیادی از ادبیات ملی در مطبوعات شکل میگیرد. در دوره پهلوی یک انقطاع در سیر هویت ملی ما شکل میگیرد. نگاه ملی پس از دوره مشروطه تا دوره رضاخان به سوی یک باستان گرایی میرود.
وی ادامه داد: حکومت پهلوی یک نزاع ساختگی میان اسلام و ایران شکل داد. در دوره پهلوی دست و پای هویت ایرانی میشکند و جریانهای رقیب مانند حزب توده و بهائیت و… شکل میگیرند.
این تاریخ پژوه افزود: اقتصاد خصوصی در دوره رضاشاه به سمت دولتی شدن میرود و نظامبروکراتیک برای اقتصاد تصمیم میگیرد. با توجه به سرکوب عشایر، تولید ملی با رکود مواجه میشود و تلفات زیادی به اقتصاد دامداری ما وارد میشود و عشایر دچار روحیه دولت ستیزی میشوند.
نیکبخت گفت: در دوره رضاشاه تلاش میشد یک توسعه همهگیر و فراگیر رخ دهد ولی بانی این توسعه نظامیها بودند. یکی از عوامل ناکامی این توسعه سوءظن رضاشاه نسبت به اطرافیان خود بود. باید گفت بانی ایران نوین را باید کسانی مانند عباس میرزا، قائم مقام فراهانی، امیرکبیر و.. بدانیم نه رضاشاه.
وی در ادامه به بحث توسعه در ایران پرداخت و گفت: توسعه یکی از امور مهم در ایران است که در وضعیت کنونی ما نیز جاری است البته من بیشتر طرح مسأله میکنم تا به تعریف توسعه بپردازم اما برای ورود باید نخست تعریفی از توسعه ارائه دهیم و پی به این نکته ببریم که چقدر پیشرفت کردیم و توسعه ابعاد و جنبههای مختلفی دارد و توسعه خوب شامل توسعه سیاسی، اداری، نظامی، فرهنگی و اجتماعی است.
نیکبخت با طرح این پرسش که توسعه دوره رضاخان آیا توسعه آزمایشگاهی بوده است یا پایدار، گفت: از جمله مواردی که در حکومت پهلوی انجام شده شامل قانون نظام وظیفه، تقسیمات کشوری، ایجاد لباس متحدالشکل و کشف حجاب، مقابله با فرهنگ سنتی، سرکوب ایالات، توسعه راهها است و با توجه به همه این عوامل اگر تعریفی از توسعه نداشته باشیم ممکن است دچار خطا شویم.
وی ادامه داد: توسعه را سادهانگارانه تلقی نکنیم متأسفانه بعد از توسعهای که برخی معتقدند در دولت رضاخان انجام شد نظام بروکراتیک در ایران شکل گرفت و الان هم دچار آن هستیم و اگر توسعه در ایران به درستی پایهگذاری میشد الان به جایگاهی بهتری دست مییافتیم اما برخیها به دنبال تمجید یک سلسله هستند که این یک بحث دیگر است.
حکومت پهلوی یک نزاع ساختگی میان اسلام و ایران شکل داد.در دوره پهلوی دست و پای هویت ایرانی میشکند.
نیکبخت گفت: در توسعه باید نخست مسیر مناسب فراهم شود و در مرحله بعد تحقق پیدا کند و سرسلسله ایجاد توسعه در ایران یک نظامی بود، نظامیای که بر روند توسعه مسلط شد و مشکلاتی در فرایند توسعه ایجاد کرد و اینکه بسترهای فرهنگی توسعه در کشور ایجاد نشد و یک خواسته معقول بدون اینکه بستر آن ایجاد شود و بعد قوه قهریه ایجاد شود تأثیر منفی خود را بر کشور میگذارد و به طور خاص، رضاخان نیروی نظامی ایلات را که در تاریخ مرزداری ایران از مرزهای کشور دفاع میکردند از بین برد و این توسعه بدون بسترسازی انجام گرفت.
باوند در ادامه این نشست گفت: در ایجاد توسعه، بافت سیاسی و اجتماعی جامعه را نمیتوان نادیده گرفت، عشایر تشکیلدهنده نیروی نظامی ایران بودند و بخشی از بافت نیروی نظامی ما همین عشایر بودند و رضاخان با تختهقاپو کردن عشایر، این بافت تاریخی را از بین برد. این در حالی بود که در کشوری مثل پروس بیسمارک سعی کرد فئودالیسم را به وحدت ملی تبدیل کند و چون فئودالها روحیه پرخاشگرانه داشتند و جنبه محلی داشتند، زمانی که بیسمارک آنها را وارد ارتش کرد، روحیه نظامیگری آن را به ارتش منتقل کرد.
وی سپس به تبیین علت ناکامی ارتش ایران در دوره رضاخان پرداخت و اضافه کرد: درجنگ جهانی اولی زمانی که عثمانیها از انگلستان شکست خورد، از روسها خواستند که نیروی متحدی تشکیل دهند، به این ترتیب ایران اشغال شد. زمانی که ارتش روسیه با فنلاند وارد جنگ شد، این کشور ۳ میلیون جمعیت داشت و توانست هشت ماه روسیه را متوقف سازد، اما ۱۴۰ هزار نیروی ایرانی نتوانستند در جنگ جهانی دوم در مقابل نیروی متفقین مقاومت کنند.
وی افزود: ایران یک فرهنگ مشترک است که دیوانسالاران ایرانی سعی کردند تاریخ و فرهنگ ایران را حفظ کنند و ادبیات کلاسیک نیز به عنوان فرهنگ مشترک تلقی میشد، حتی زبان درباری عثمانی و هند زبان فارسی بود و ادبا و شعرا تاریخ را رهنمون میکردند.
نیکبخت در ادامه سخنانش گفت: هویت ایرانی یک حس مشترکی است که مردمی که در این جغرافیا زندگی میکردند چنین حسی داشتند ایران از حدود یکهزار سال پیش زبان مشترک کشور و اقوام مختلف بود و بررسیها نشان میدهد هویت ایرانی در جنبش مشروطه فرهنگآفرین بود و در آن دوره تلاش برای احیای شکوه ایران شکل گرفت. وقتی حکومت پهلوی مستقر شد، این هویت بروکراتیک شد که بعدها افراط در آن شکل تفریط به خود گرفت.
وی افزود: تا قبل از دوره پهلوی هویت ایرانی با شاهنامه و گلستان سعدی و حافظ حفظ میشد، اما بعد از اینکه نظام آموزشی نوین در ایران شکل گرفت نتوانست این فرهنگ را منتقل کند و یک انقطاع تاریخی شکل گرفت.
وی افزود: زبان ملی آنقدر بدیعی بود که در قانون مشروطه به آن اشاره نشده است، اما نظام آموزشی ما نتوانست آن فرهنگ ملی را منتقل کند.