آنچه انسان را در تقرّب به خداوند مساعدت کند، سعادت او را فراهم کرده، برای همین نماز و خدمت به خلق وسیله تقرب اند؛ اساساً سعادت معنوی انسان، در گرو تقرّب به خدا و به تعبیر دقیق تر، بازگشت به مبدأیى است که از آن نشات می گیرد.
به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از خبرگزاری رسا؛ بررسی مختصات و مفهوم سعادت و کمال انسانی در آموزه های دینی قرآنی و تحلیل تفاوت این دیدگاه با سایر اندیشه ها و مکاتب و نیز تشریح اصول اساسی دست یابی به جایگاه خلیفه الهی در لسان قرآن کریم، مقؤلاتی هستند که در گفت وگویی با حجت الاسلام و المسلمین دکتر قاسم ترخان، عضو هیئت علمی و مدیر گروه تفسیر تخصصی علوم انسانی قرآنی پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه، به تشریح آن می پردازیم:
مفهوم سعادت و کمال در وجود آدمی، با چه تعابیری در آموزه های اسلامی و فرهنگ قرآن کریم تبیین شده اند؟
پاسخ دقیق و جامع به این سؤال در پرتو تبیین صحیح و روشن مفهوم سعادت و شناخت درست از انسان و اهدافش، میسور خواهد بود. عدهاى همچون «کانت» عقیده به جدایى کمال و سعادت دارند و میگویند: در همه دنیا فقط یک کمال و خوبى وجود دارد و آن نیز اراده نیک است و اراده نیک هم، به معناى مطیع بودن در مقابل فرمانهاى وجدانی است. خواه به دنبال این تبعیت، خوشى باشد یا ناخوشی؛ ولى در واقع؛ سعادت آن لذت و خوشى است که با هیچ درد و رنجى همراه نباشد و هچنین می بایست بیان کرد که اخلاق با کمال سروکار دارد نه با سعادت.
اما در همین باب، عده ای از علما و فلاسفه و اخلاقیون اسلامى میگویند: به هر اندازه که انسان از کمال بهره ببرد و به غایت خودش نزدیک شود، به سعادت دست یافته است. این عده مانند: «کانت» سعادت را از کمال جدا نمیدانند؛ البته میپذیرند که اگر منظور از سعادت، سعادت حِسى(خوشى مادى و دنیوى) باشد، بالطبع کمال از چنین سعادتى جدا خواهد بود. از طرف دیگر نوع نگرش مکاتب مختلف به انسان، موجب شده است که تلقى آنها از سعادت متفاوت باشد.
مکتبى که انسان را موجود مادى فرض میکند، سعادتش را نیز در گروی تأمین نیازهاى مادی او تعریف می کند و در این بین عدهاى کمال انسان را در برخوردارى هر چه بیشتر او از لذّات مادى تعریف می کنند(برخوردارى فردی یا جمعی) و آن عده ای نیز که عقل را معیار انسانیت میانگارند، سعادتش را نیز در شکوفایى عقل او توسط معارف و حقایق الهی، توصیف میکنند.
آنان که همچون عُرَفا به درون و درد هجران توجه دارند و انسان را موجودى گرفتار آمده در قفس و دور مانده از اصل و وطنش می دانند، سعادتش را نیز به میزان بهره مندی او، از عشق عنوان می کنند و آن گروه که همچون «نیچه» قدرت را اساس کار قرار می دهند، انسان سعادتمند را، انسانی قادر معرفی می کنند. اما بر مبناى نظریه اسلام؛ (با قبول عقل و عشق) انسان این گونه تعریف می شود که، انسان موجودى است که استعدادهاى مختلفی دارد، از جمله جان و تن (روح و بدن) و او مخلوقی مادى صرف نیست. بر همین اساس اسلام و قرآن کریم زندگى واقعى انسان را در جهان دیگر تبیین می کنند و می گویند: او براى ابد خلق شده است و اندیشه و اعمال و رفتار و اخلاقیاتش، بدن اُخروی او را، خواهند ساخت.
آیا اساساً بینش و نگرش اسلام نسبت به سایر اندیشه ها در باب سعادت و کمال متفاوت خواهد بود؟
با چنین نگرش و بینشى، سعادت انسان با شکوفایى و هماهنگی استعدادهایش و پاسخ متناسب او، به نیازهاى روحى و جسمیاش، محقق خواهد شد. علامه طباطبائى(ره) در این باب میگوید: سعادت هر چیزى عبارت است از رسیدنش به خیر وجودیش و سعادت انسان که موجودى است مرکّب از روح و جسم، عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانى و روحانی و متنعم شدن او به این سجایای اخلاقی.
روح که از آنِ خداوند است و قرآن کریم در این باب می فرماید:«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ» یعنی «هنگامى کار آن را به پایان رساندم؛ در او از روح خود دمیدم و سپس امر کردیم که بر وی سجده کنند».
بنابر این، سعادت معنوی انسان، در گرو تقرّب به خداوند است و به تعبیری دقیق تر، بازگشت وی به مبدأیى که از آن جا نشأت گرفته است. به عبارت دیگر؛ روح جوهر آدمى و از آن خداوند است که «إنّا لله» است و با طىّ مراتبى در جهان طبیعت، رحل اقامت می افکند و سعادتش در این است که با مرکب عشق و مرگ اختیارى «قَدْ أَحْیَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ» از جهان طبیعت کوچ کند و برسد به همان جایى که بدانجا تعلق داشته است که در باور قرآن با تعبیر«وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ» تبیین شده است. چنین انسانى گرچه با بدنش در این دنیا است، اما روحش به جاى دیگرى وابسته است. امیرمؤمنان(ع) دراین باب می فرمایند: «صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَهٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى»(نهج البلاغه، نامه ۱۴۷)؛ البته این مفهوم به معناى بیتوجهى به امور مادى نخواهد بود؛ به این علت که بهره مندى از سلامتى و تنعّمات مادى، از سعادت های انسانی برشمرده می شوند و توصیه شده است که انسان با رعایت اصول بهداشتى، به تقویت جسم خود نیز بپردازد. چراکه جسم سالم، زمینه و شرط داشتن روح سالم خواهد بود. در این امر منظور این است که روح، جوهره انسان و هویتش را تشکیل میدهد و هدف از خلقت چنین موجودى، تقرّب و نزدیک شدن به خداوند است.
قرآن کریم در این باب می فرماید:«یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی!»؛ یعنی؛«ای نفس اطمینان یافته! به سوى پروردگارت بازگرد در حالی که تو از او خشنودی و خداوند نیز از تو خشنود است. پس در زمره بندگانم وارد شو و به بهشتم درآی»؛ یا در تعابیر دیگری می فرماید:«یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ؛ ای انسان! تو در راه پروردگارت رنج فراوان کشیده ای، پس پاداش آن را خواهی دید.» و یا می فرماید: «فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ»؛ به مفهوم اینکه«در جایگاهى راستین و نزد سلطانى قدرتمند خواهی بود».
قرآن کریم در همین باب و در تبیین جایگاه خلقت و نشانه های توحیدی در آیه ای دیگر بیان می فرماید:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ؛ ما جن و انس را نیافریدیم، مگر آنکه ما را بندگی کنند».
چه خروجی ای از این تصریحات قرآن می توان به دست آورد؟
با توجه به آیات تصریح شده عبادت، وسیله اى خواهد بود براى تقرّب به خداوند و در این مسیر تاکید شده: «وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاهِ؛ از صبر و نماز استعانت بجویید…». لذا می توان این گونه بیان داشت که هر آنچه که انسان را در تقرّب به خداوند مساعدت کند، در واقع سعادت او را فراهم کرده و در همین مقام است که، نماز وسیله تقرب به خداوند معنا می گردد. در همین راستا، خدمت به بندگان خداوند نیز، در زمره عبادت و وسیله اى براى تقرب به او، تلقى خواهد شد.
علامه طباطبائى(ره) در این باب می گویند: این چیزهایى که نعمت به شمار آمدهاند، تنها در صورتى نعمت هستند که با غرضى که خداوند از خلقت آنها براى انسان داشته است، موافق باشند؛ زیرا اینها بدین منظور خلق شدهاند که از طرف خداوند رحمان، وسیله ای باشند براى انسان که او در راه سعادت حقیقى و اُخروی، که همانا قرب به خداوند متعال است و بر اثر بندگى و فروتنى در برابر او بدست خواهد آمد، راهنمایی کنند.