به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای اولین هفته علمی تمدن نوین اسلامی که با همکاری جمعی از دستگاه های فرهنگی کشور برگزار می شود، نخستین نشست این هفته با محوریت گروه تاریخ و تمدن پژوهشگاه با عنوان «تجربه تاریخی- معرفتی تولید علم در تمدن اسلامی» در محل سازمان مرکزی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در این نشست که نخستین نشست علمی ذیل محور مبانی نظری تمدن نوین اسلامی بود، مهدی جمشیدی به عنوان ارائه دهنده وآقایان دکتر مظفر نامدار و دکتر یعقوب توکلی، به عنوان ناقدان و دکتر حسین احمدی به عنوان دبیر جلسه حضور داشتند.
در ابتدای این نشست، مهدی جمشیدی با اشاره به اینکه عالیترین و برجستهترین بخش از دستاوردهای مسلمانان در قلمرو تمدّن اسلامی، دستاوردهای علمی و معرفتی آنان بوده است، گفت: مسلمانان از یک طرف، با تشویقهای مکرّر قرآن کریم و شخص پیامبر اکرم – صلّ الله علیه و آله و سلّم- درباره علمآموزی و تدبّر در جهان طبیعی و جهان انسانی و کشف مجهولات و ناشناختههای آنها روبرو شدند، و از طرف دیگر، با سعه صدر و آزاداندیشی، اندوختهها و ذخایر علمی و معرفتی سایر جوامع را فراگرفتهاند و فهم کردند و در نهایت، یک فضای علمی نو و مستقل پدید آوردند. آنها در شاخههای مختلف علوم – یعنی علوم طبیعی، علوم انسانی، علوم پایه، الهیّات و فلسفه – به پیشرفتهای چشمگیر و خیرهکنندهای دست یافتند که هرگز قابل انکار نیست. در هر یک از این شاخههای علمی، دهها و صدها عالم و پژوهشگر مسلمان به فعالیّت پرداختند و توانستند کتابهای متعدّدی را بنگارند و کاروان علم را پیش ببرند.
عضو گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه افزود: هر چند در آن دوره تاریخی، طبقهبندی علوم همچون امروز نبود و دستهای از علوم در ذیل عنوان علوم انسانی قرار نداشتند، اما در عمل، به رشتهها و شاخههای مختلفی از علوم انسانی پرداخته شد، از قبیل علوم سیاسی، علوم اجتماعی، اقتصاد، تاریخ، روانشناسی، حقوق و … . بنابراین، اگرچه اصطلاح علوم انسانی، یک اصطلاح جدید است که از قرن هفدهم میلادی به بعد در مغربزمین به کار گرفته شده، اما جعل اصطلاح درباره یک یا چند واقعیّت، به معنی آن نیست که آن واقعیّتها پیش از این جعل، وجود خارجی نداشته و همزمان با این وضع، پدید آمدهاند.
جمشیدی با بیان اینکه سه واقعیّت ترجمه علم، تولید علم و صدور علم را که در تمدّن اسلامی و به دست مسلمانان اندیشمند و فاضل رخ داد، میتوان در کنار یکدیگر یک تجربه تاریخی – معرفتی نامید، تصریح کرد: تجربه یاد شده، مشتمل بر سه مرحله است که نسبت به یکدیگر، تقدّم و تأخّر داشتهاند. مسلمانان از ترجمه علم شروع کردند و آنگاه که از تعلّم و آموختن سیراب و انباشته شدند، به تولید علم رو آوردند و بر یافتهها و دستاوردهای پیشینیان، بسیار افزودند و در تکرار و فهم، متوقف نماندند. سپس در مرحله سوم، به آنچنان اقتدار و عظمتی دست یافتند که صدور علم از تمدّن اسلامی به سایر جوامع و ملل، موضوعیّت پیدا کرد و شاگردی متفکّران و عالمان مسلمان، مایه افتخار گردید.
وی در ادامه گفت: در امتداد بند پیشین، به این مسأله نیز میرسیم که بازخوانی تجربه تاریخی – معرفتی تولید علوم انسانی در تمدّن اسلامی، یک مطالعه نظریِ محض که ارتباطی با حاجات و اقتضائات کنونی ما ندارد، نیست، بلکه به حقّ میتوان از متن و محتوای این تجربه ارزشمند، درسها و آموزههای فراوانی را برای شروع دوباره تلاش و تکاپوی علمی فراگرفت و به کار بست.
جمشیدی ضمن اشاره به اینکه اندیشهها و انگیزههای ایمانی و دینی، محرّک بزرگ متفکّران متقدّمِ مسلمان در تولید علم بود، اظهار داشت: اسلام، هسته مرکزی فرهنگ عمومی جامعه را در آن دوره تاریخی تشکیل میداد و اسلام نیز، توصیههای مکرّر نسبت به علمآموزی داشت. این توصیهها، آنچنان نقشی در تولید علم ایفا کردند که هیچ عامل دیگری با آن قابل مقایسه نیست. آری، انسان دارای فطرت حقیقتجویی و علمدوستی است، اما این تمایل فطری، اگر تحریک و فعّال نشود، شاید خفته و نهفته باقی بماند و هیچگاه به فعلیّت نرسد. کاری که آیین اسلام و شخص پیامبر اکرم- صلی الله علیه و آله و سلم- کرد این بود که «طلب علم» را به «فریضه دینی» (امر واجب) بدل ساخت و آن را «فضیلت» و «عبادت» شمرد. در چنین حالتی، مسلمانان که علاقه وصفناپذیری به آیین اسلام داشتند، خودبهخود برانگیخته شده و به سوی علم، مشتاق گشتند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود این ایده را مطرح کرد که فرآیند «ترجمه» نیز به تولید علوم انسانیِ اسلامی کمک فراوان کرد و افزود: متفکّران متقدّمِ مسلمان، به واسطه فرآیند ترجمه، با نظریات و آراء گوناگون آشنا شدند و موضوعات و محمولات شاخههای مختلف علوم انسانی را فراگرفتند. بدیهی است که «تضارب و تقابل اندیشهها» تأثیری شگرف بر شکوفایی و رشد تفکّر علمی دارد و بسیاری از اندیشههای نو و مبدعانه، معلول این فرآیند بودند. اگرچه قصد حاکمیّت سیاسی از ترجمه، چندان مطلوب نبود و نمیتوان تمام آنچه که در اینباره رخ داده را حمل بر علمدوستی خلفای عباسی نمود، اما حاصل کار با انگیزههای سیاسیِ پنهان این خلفا، تطابق نداشت. بنابراین، ترجمه روندی نامطلوب و مذموم نیست، بلکه «تفکّر ترجمهای» و «ترجمهبسندگی» و «تقلید» و «دنبالهروی»، سزاوار هیچ قوم اندیشنده و خلاقی نیست. متفکران متقدّم مسلمان، ترجمه را به مثابه مرحلهای برای دانستن و آگاهی یافتن هر چه بیشتر و وسیعتر فرض کردند، اما در ترجمه، «متوقف» نماندند و به مصرفکننده فرآوردههای علمی و معرفتی سایر اقوام تبدیل نشدند. آشنایی با اندیشهها و افکار مختلف، حتی آراء معارض و مخالف، را باید یک فرصت برای ابداع و نظریهپردازی مستقل و مبدعانه قلمداد کرد و از ترجمه نهراسید.
عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در بخش پایانی سخنان خویش به این مسأله اشاره کرد که تولید علوم انسانیِ اسلامی در تمدّن اسلامی از لحاظ «خاستگاه و منبع معرفتی» نیز خصوصیّت تمایزبخشی دارد و آن این است که متفکّران متقدّم مسلمان، نه همچون متفکّران یونان باستان، دچار «عقلبسندگی» شدند و از مطالعات عینی و تجربی غفلت ورزیدند، و نه همچون متفکّران غرب متجدّد، به «تجربهبسندگی» گرایش پیدا کردند و معارف عقلی را انکار نمودند؛ و نه همانند هر دوی آنها از «وحی الهی» روگردان شدند و به ورطه خویشبنیادی فروغلتیدند.
جمشیدی تصریح کرد: متفکّران متقدّمِ مسلمان توانستند بر اساس فرهنگ اسلامی، توازن و تناسبی موجّه میان روشهای «تجربی» و «عقلی» و «وحیانی» برقرار کنند و از هر یک، در موضوع همخوان و مرتبط بهره ببرند. همین «تکثّر منابع و مراجع معرفتشناختی» سبب گردید که متفکّران مسلمان در تمدّن اسلامی، در پیشبرد علوم انسانی و ابداع علوم انسانیِ اسلامی به مثابه صنف جدیدی از علوم انسانی، کامیاب و متوقف شوند.
در ادامه ناقدان این نشست علمی آقایان دکتر مظفر نامدار و دکتر یعقوب توکلی نکاتی را مطرح نمودند.
مظفر نامدار: این گزارش بسیار پراکنده ارائه شدتا جایی که معلوم نیست هدف اصلی آن چیست افزود: موضوع بحث به تولید علوم انسانی در تمدن اسلامی و استفاده امروزی از مبانی ای که در ابتدای اسلام موجب تولید علم شد، قرار گرفته و بنابراین انتظار می رفت که آن مبانی به صورت تئوری درآید. چون قرار بود در آن مرحله نظام و ساختاری کشف شود و مبنایی برای تولید امروزی قرار گیرد. ابتدا باید اثبات می شد که در آن مرحله تولید علم صورت گرفته و به صرف نقل قول چند گزاره نمی توان گفت اثبات شده است. ثانیا بر اساس آن اصولی استخراج می شد و ثالثا آن را مبنای تحولات امروزی قرار می داد. در گزارش ارائه شده این سه روند مورد توجه قرار نگرفته بود.
دکتر نامدار ادامه داد: موضوعی که انتخاب شده موضوع علوم انسانی است و با طرح این عبارت، طبقه بندی های علم جدید به ذهن متبادر می شود. اولا آیا مجازیم معرفت را از مبادی تاریخی اش جدا کرده و نظرات جدید خود را بر آن تحمیل کنیم؟ بنده این روش را قبول ندارم به دلیل اینکه تاریخ فهم زبان زمان است و تا وقتی زبان زمان را ندانیم، مبادی تولید را نمی دانیم و اگر کسی بخواهد با زبان زمان امروز به دنبال تولید برود به نتیجه ای نمی رسد که بتوان آن را مبنا قرار داد. از طرف دیگر متوجه نشدم مطالبی که از سوی آقای جمشیدی مطرح شد، از دیدگاه ایشان بوده یا دیدگاه شهید مطهری. این دو در گزارش تفکیک نشد. یکی از بحث ها هم این است که باید اثبات کند ترجمه تراکم تولید ایجاد می کند. درحالیکه یکی از اشکالات وارده این است که ترجمه، تراکم تولید ایجاد نمی کند. تولید سرمایه نیاز دارد و تا وقتی سرمایه متراکم نشود محال است تولید کند. در حوزه دانش مادی هم تولید نیاز به سرمایه دارد و سرمایه حداقل از سه روش ذخایر، وام و تلفیقی از این دو به دست می آید. اما آیا ترجمه می تواند چنین تراکمی ایجاد کند؟ چون در این گزارش ترجمه مبنا قرار گرفته باید از مبادی تاریخی آن را اثبات می کرد. علاوه بر اینکه ترجمه عموما در سه حوزه طب، ریاضیات و فلسفه صورت می گرفت.
بنده معتقدم ترجمه بیشتر روش و تکنیک در اختیار مسلمانان قرار داده و مسلمانان با روش هایی که در ترجمه به دست آوردند به ذخایر معارف اسلامی رجوع کرده و از آن استفاده کردند. این اشکال تئوریک است که در گزارش وارد است.
در ادامه دکتریعقوب توکلی دیگر ناقد این نشست گفت: غربی ها با زبان ملایمی که گوستاو لوبون و جرجی زیدان دارند، بلایی بر سر ما آوردند که ما را بدهکار غرب کردند که می گویند تولید علم در میان مسلمانان با جنبش ترجمه شروع شد.
نقدی که من دارم نقد به آقای جمشیدی نیست، بلکه نقد به کسانی است که این چارچوب نظری را به ما بستند. مطلبی که از شما خواندم با مطلبی که سال دوم طلبگی خواندم، تفاوتی نداشت و احساس می کنم مطالبی که آن سال ها می دانستم با آنچه از گزارش دریافتم تفاوت چندانی ندارد. مباحث مطرح شده به لحاظ حوزه ای که در آن کار می شود بسیار ابتدایی است و هنوز در مباحث اوایل انقلاب اسلامی است که پیشرفت را یادآوری می کند. در کل مطالب حرف جدیدی وجود ندارد و اساس بحث، قدیمی و تکراری است.
از سوی دیگر علم ادبیات عرب که در جهان اسلام شکل گرفت ربطی با نهضت جنبش ترجمه ندارد. از زمانی که حضرت امیرالمؤمنین (ع) به ابو الاسود دؤلی علم نحو را آموختند تا زمانی که مکتب بصریون و مکتب کوفی ها شکل گرفت، ربطی به جنبش ترجمه ندارد. چون ترجمه در اواخر دوره معتصم عباسی و زمان امام جواد (ع) روی داد. با توجه به علم کلام و فلسفه در میان مسلمانان، می توان نتیجه گرفت مباحث کلامی در زمان حضرت امیرالمؤمینن (ع) جریان داشته و در زمان امام صادق (ع) مکاتب و کلاس های متعددی شکل گرفته بود. همچنین یکی از کارهای اساسی که در انقلاب عباسی صورت گرفت، بازتولید مبانی نظری دوره اموی بود چون مبانی نظری دوره اموی بر مبنای جبر بود و در دوره عباسی بازتولید شد. لذا جوامع فقهی همزمان با امام صادق (ع) توسط سه فقیه ابوحنیفه، مالک بن انس و شافعی نوشته می شود، در حالیکه که نهضت ترجمه هنوز آغاز نشده بود. باید توجه شود چه میزان کتاب در این دوره ترجمه شده و باعث ورود به علم های دیگر شد.
توکلی در ادامه افزود: حجم عظیمی از آثار تاریخی نوشته شده در قرن اول و دوم هجری ربطی به متون ترجمه ندارد و باید مشخص شود که چه تعداد کتاب در عصر ترجمه، ترجمه شد. درحالیکه صدها کتاب جدی مانند مکتب ابوحنیفه و مالک بن انس وجود دارد که فقهی است و با نهضت ترجمه مربوط نمی شود. و یا بالاتر از این ها، مکتب امام باقر و امام صادق علیهما السلام باید مورد توجه باشد و یا وجود حضرت امیرالمؤمنین (ع) که شهرت او به علم در موضوعات مختلف است. ازجمله، مباحث فراوانی آن حضرت به اصحاب خود آموزش دادند و نظام حقوقی و فلسفه احکام را آن حضرت بیان فرموده اند و همه این ها جدا از نهضت ترجمه بوده است.
بنابراین این گزارش در وهله اول سرمایه موجود خود را رصد نکرده و مشخص نشد که قبل از ترجمه چه علمی داشتیم و نهضت ترجمه چه تاثیری بر دانش و علم ما در جامعه اسلام داشت. از جمله اینکه باید توجه شود که غزالی، ابن سینا و ابن رشد بعد از نهضت ترجمه بودند، اما چقدر تحت تاثیر ترجمه و ادبیات اروپایی بودند وحتی در علم پزشکی، بوعلی آیا از نهضت ترجمه استفاده کرده یا عقل مؤسس او بود که پدیده ها را کشف کرده و تبدیل به متن می کند؟
درمجموع بنده برای جنبش ترجمه در جهان اسلام، جز به اندازه پریدن یک پرنده از بالای درخت تمدن اسلامی، تاثیر بیشتری قائل نیستم.
به عنوان مثال دانش استراتژی نظامی مسلمانان تا اندازه ای بود که سرتاسر دنیا را فتح کردند. حال اگر چند کتاب ترجمه شد آیا می توان گفت علم استراتژی نظامی را از غرب آموختند؟ اروپای آن زمان چه علمی داشت؟ آیا علم پزشکی در اروپای آن دوره به اندازه علم پزشکی ابن سینا بوده که بتوان گفت ابن سینا کتاب های آن ها را ترجمه کرد و آموخت؟ در حالیکه در آن زمان، اروپا غرق در جهالت بود.
دکتر توکلی در ادامه گفت: بزرگان ما کتاب های دیگران را دیده اند اما شاکله فکری این افراد نیست. در مسیر متفکر شدن اگر چند عبارت سارتر را بخوانید، آیا سارتر شما را متفکر کرده است؟ تمدن اسلامی این گونه است که بر اساس ترجمه متون غربی ایجاد شده است؟ این طور نیست. در یکی دو علم حضور حداقلی هست.
گفتنی است این نشست روز دوشنبه ۲۵ آبان ماه سال جاری در محل سازمان مرکزی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.