حجاب، اختیاری و فردی اما ضروری و اجتماعی

حجاب و مسئلة پوشش زنان، از جمله این مسائل بحث‌برانگیز و دامنه‌دار است که با رویکردها و برداشت‌های مختلفی مواجه بوده است.

“حجاب، اختیاری اما ضروری، فردی اما اجتماعی

یادداشتی از  دکتر سیدحسین فخرزارع عضو هیأت علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

در دنیای امروز و در وضعیت جهانی‌شدن، روزی نیست که رسانه‌های جمعی از مسئله و بحرانی جدید سخن نگویند. ایجاد تنش و تشنج‌های اجتماعی، حتی گاه قدرت تصمیم‌گیری و عملکرد صحیح و اندیشه دقیق را از افراد گرفته و آنان را در سیطره موج‌های به وجود آمده مبهوت می‌کند و در این میان متاسفانه عده‌ای از دینداران نیز به انگیزه‌های مختلف در هزیمت این امواج پرقدرت قرار گرفته و منفعلانه در توجیه برخی ارزش‌های دینی و انطباق آن‌ها با گفتمان‌های غالب برمی‌آیند.

حجاب و مسئله پوشش زنان، از جمله این مسائل بحث‌برانگیز و دامنه‌دار است که با رویکردها و برداشت‌های مختلفی مواجه بوده است.

عده‌ای در جهت توجیه اختیاری بودن حجاب به شبه‎استدلال‎های درون‎دینی تمسک می‌کنند و این پدیده را صرفا در دایره الفاظ و واژگان در ادبیات دینی جستجو می‌کنند و سعی دارند وجهی دینی برای ادعای خود در راستای اختیاری بودن یا فردی بودن حجاب بیابند و آن‌ را از حوزه اجتماعی خارج بدانند. به نظر می‌رسد این برداشتی ناصواب از بهره‌گیری از میراث مکتوب  دینی است که صرفا در داده‌ها زبانی به جستجوی حل مسئله‌ای می‌باشد. به جز داده‌های زبانی، زمینه‌های فراکلامی در ادبیات دینی بسیار بااهمیت است و توجه به ساختارهای گفتمان مدار و ملاحظات و توصیفات غیرزبانی و فرازبانی در کنار داده‌های کلامی کفایت کننده تبیین مسائل و مفاهیم دینی می‌باشد. در این تبیین، باید از حد توصیفات صرفِ داده‌های عینی فرا رفت و بافت‌های موقعیتی و بینامتنی موثر بر شکل‌گیری یک اندیشه، ارزش و کنش مورد توجه قرار ‌گیرد. لذا توجیه جنبه‌های اجتماعی پوشش اگر بیشتر از تأملات صریح در ادبیات دینی نباشد کمتر نیست.

عده‌ای دیگر به ضروری بودن آن ملتزم‌ شده‌‌اند اما معتقدند اجباری بودن آن را هرگز نمی‌توان به گردن دین انداخت!

برخی نیز با رویکردی عامیانه‌تر حجاب را به لحاظ فردی بودن به نماز تشبیه کرده‌اند و گفته‌اند نماز هم یک ضرورت شرعی است اما خواندنش اختیاری است لذا بهتر است مسئله حجاب به خود افراد واگذار شود و صرفا با فرهنگ‌سازی و روش‌های غیر اجباری برای میل به رعایت آن ایجاد انگیزه کرد.

در این میان حتی عده‌ای در کسوت مبلغان دینی نیز در ضروری بودن آن تردید کرده‌اند و اجتماعی بودن پوشش اسلامی را تخطئه کرده و بالاتر از آن، برخی دیگر با قیاس‌های نادرست می‌گویند چرا صرفا به جزء کوچک و کم‌اهمیتی از دین به عنوان مسئله ذهنی و دغدغه اصلی و اجتماعی جامعه پرداخته‌اید؟ مگر جامعه مسئله مهم دیگری ندارد؟ بدحجابی در برابر مفاسد اقتصادی و بی‌عدالتی‌ها سهم ناچیزی در عدم پایبندی افراد به دین دارد. وقتی حاکمیت می‌تواند از حجاب دفاع کند که با فقر به طور جدی مبارزه کرده باشد.

در این مجال مختصر ما از زاویه نگاه دینی به این مسئله نمی‌پردازیم چرا که در جهت اثبات ضرورت یا نفی آن با استناد به منابع دینی سخن زیاد گفته شده است و حتی به قانونی بودن یا نبودن و حکومتی بودن و نبودن آن کار نداریم همچنان که برخی معتقدند حجاب یک قانون است و تخطی از آن دارای مجازات است.

در اینجا حجاب را به مثابه امری اجتماعی و صرفا با نگاهی اجتماعی مورد ملاحظه قرار خواهیم داد.

پوشش اگر نه صرفا راهی برای محافظت از بدن بلکه به عنوان امر و عملی اجتماعی و معنادار فرض شود، باید آن را در همان قالب‌های تحلیلی معطوف به معنای اجتماعی، تفسیر نمود. تحلیل حجاب به مثابه یک امر نمادین و سعی در جهت کشف معانی و درک نمادین بودن آن به ما کمک می‌کند تا زاویه جدیدی از این مسأله به دست آوریم.

“امر اجتماعی” به امری گفته می‌شود که مربوط به شبکه‌ای از روابط بوده و متضمن کنش متقابل دو یا چند انسان باشد. بدینسان چنانچه عملی از شخصی سر بزند که مواجه با پاسخ از سوی فرد  یا افراد دیگر باشد اصطلاحاً به این عمل متقابل دوسویه تعامل اجتماعی یا کنش متقابل اجتماعی گفته می‌شود و در این صورت میان این دو شخص یک رابطه اجتماعی برقرار می‌گردد و زمانی که رفتارها در قالب این رابطه شکل جمعی و منسجم پیدا کرد سخن از ساختار مطرح می‌شود و ساختار نه به عنوان جزء منفصل از دیگر اجزاء که در رابطه با دیگر عناصر معنایابی می‌کند و سازنده بنایی است که در یک نظام رابطه‌ای شکل می‌یابد. بدیهی است که هر گاه سخن از هرگونه رابطه اجتماعی شد بلافاصله بخش زیادی از حقوق اجتماعی نیز مطرح می‌گردد.

از این رو اگر پوشش و حجاب امری اجتماعی و نمادین باشد، بی‌حجابی یا بد حجابی، زمانی که ذهنیت افراد جامعه را دغدغه‌مند کند و نظم موجود را برهم زند، حقوق متقابل افراد و جامعه را بر هم زده و به عنوان مسئله‌ای اجتماعی قلمداد می‌شود. بنابر این احساس نگرانی جمعی و سلب آرامش از تمامیت یا حوزه‌هایی از اجتماع، نشانه‌های مسئله اجتماعی است و مسئله اجتماعی به جز این‌که خود آسیب تلقی می‌شود، به وجود آورنده آسیب‌های دیگر فردی و اجتماعی نیز می‌تواند باشد که در هر جامعه‌ای نیازمند مواجهه و مقابله است.

در یک امر اجتماعی جز زمانی که قید مصرّحی وجود دارد، هیچ تفاوتی میان گرایش‌ها و گروه‌ها نمی‌باشد لذا برخی که با توجه به روایاتی معتقدند وجوبِ پوشش تنها متوجه زنان مؤمن بوده و علاوه‌ بر آن امری شخصی و متوقف بر انتخاب خود فرد است و از این رو اجبار آن فاقد وجاهت فقهی و قانونی است خود سخنی فاقد وجاهت است؛ زیرا گذشته از روایاتی که در خلاف این مطلب وجود دارد، ما وقتی بحث از الزام اجتماعی می‌کنیم فرقی میان زنان مومنه و غیر مومنه، مسلمان و غیر مسلمان نمی‌بینیم. این الزام حتی می‌تواند احکام ظاهری فقهی که مبتنی بر عده‌ای از روایات است را نیز درنوردد؛ علاوه بر این که روایات صحیح حاکم بر آن نیز فراوان وجود دارد.

حجاب اولا و بالذات امری اجتماعی است که در رابطه با دیگران و در تاثیر و تأثر پدیده‌های اجتماعی و پیامدهای آن معنا می‌یابد. پوشش، رفتاری اجتماعی است که زن و مرد در قلمرو کنش‌ها و تعاملات جمعی ملزم به رعایت حدود و مرزهای پوشش معتبر می‌باشند؛ لذا به خودی خود صلاحیت وضع قانون و الزام اجتماعی را داراست زیرا در شرایط خاصی، آثار اجتماعی مهمی دارند و حتی پیرامون آن می‌توان قوانینی وضع کرد که دامنه آزادی‌های فردی را به سود نفع عمومی تنگ‌تر کند. در واقع حجاب به جز جنبه‌های ایمانی و دینی دارای دو جنبه مهم دیگر است یکی به عنوان امری اجتماعی و دیگری جنبه تظاهری و نمادین آن. یعنی یک زن ضمن این‌که به دین عمل می‌کند در یک کنش‌ اجتماعی نیز مشارکت دارد و تبلیغ یک جلوه نمادین دین را هم می‌نماید.

پیش از این حجاب کمتر دارای جنبه نمادین بود و بیشتر جنبه دینی آن مطمح نظر بود؛ اما در عصر جهانی‌شدن و رشد فزاینده رسانه‌ها خصوصا در دهه اخیر بعد نمادین و نیز بعد اجتماعی حجاب امروزه شدیدتر شده و اتفاقا اقدامات عملی و فکری علیه آن نیز در این فضا بیشتر به چشم می‌خورد. در دوره اخیر و در فضای رسانه‌ای، به تعبیر گیدنز افراد از جا کنده می‌شوند و جدایی زمانی و مکانی شرط وقوع فراگردهای ازجاکندگی است  یعنی فضا دیگر آن محیطی نیست که فرد در آن زیست فیزیکی دارد. در این وضعیت محیط، یک محیط غربی می‌شود و تحت تأثیر این فرایند افراد بیشتر علیه حجاب اقدام می‌کنند و ذهن‌های از آشیان گریخته هم به همان شیوه‌ای که به آن‌ها القا شده سخن می‌گویند و اقدام می‌کنند. این که پدیده‌ای مانند بدپوششی یا بی‌حجابی در جامعه رخ دهد و شهروندانی احساس ناامنی و آزار نمایند و سایش فرهنگی و روانی برای عموم یا اکثریت افراد جامعه ایجاد کند، این یک نوع ممنوع اجتماعی است و انجام آن جزء الزامات اجتماعی قلمداد می‌شود؛ لذا بهانه فردی بودن، اختیاری بودن، عدم وجود روایات و آیات مصرّح و امثال آن، برای شانه خالی کردن از زیر بار این الزام اجتماعی، بهانه مناسب و مقبولی نیست.

مقایسه این مسئله با عبادات ضروری فردی مانند نماز و غیره و حکم به اختیاری بودن و تلاش برای فرهنگ‌سازی و نه اجباری کردن آن نیز قیاس صحیحی نیست. حجاب به لحاظ اجتماعی بودنش تحت الزامات اجتماعی قرار می‌گرد ولی این دسته از عبادات به رغم اهمیت فوق‌العاده‌شان دارای چنین ویژگی‌ اجتماعی نمی‌باشند؛ ضمن این‌که هرگز برخی الزامات خاص نمی‌تواند جای خود را به مسئله فرهنگ‌سازی دهد و به عذر فرهنگ‌سازی، دست از الزامات اجتماعی کشید همچنان‌ که فرهنگ‌سازی نیز نخواهد توانست جایگزین الزامات عینی برخی کنش‌ها گردد.

تقریر معناشناسانه متعلق به مفاهیم اجتماعی مقتضی آن است که رفتارهای معناداری که در جمعی از افراد بر اساس درکی واحد اتفاق می‌افتد، وصف اجتماعی یافته و منطبق با آن هریک از کنشگران، رفتار خود را بر حسب درکی که از برداشت دیگران از قواعد کنشی و رفتار درخور این درک دارند، تنظیم می‌کند. از این‌رو نظامی‌از قواعد بر مجموعه‌ای از افراد حاکم می‌شود که نمی‌توان آن‌ها را صرفا بر پایه مفاهیم فردی و روان‌شناختی تعریف نمود؛ بلکه باید سیستمی از مفاهیم را به فرد نسبت داد که بر افراد دیگر و روابطشان دلالت داشته باشد و نمایانگر نظم میان پدیده‌ها و رخدادها باشد. لذا امر اجتماعی در پی‌دارنده نظامی از قواعد است که منجر به حقوق اجتماعی می‌شود که تخلف از آن حقوق فرجامی جز مجازات‌ ندارد.

گذشته از این، حتی اگر حجاب به اعتبار برخی مصادیق در سنت یا شأن نزول برخی آیات امری فردی قلمداد شود، فهم فردیت در منابعی که برآیندی چون کمال و  سعادت بشر دارند، به مفهوم خاص خود است. اختصاص امری به فردی خاص در این منابع باید حسب “عاملیت نوعی” و “فرد مثالی” توجیه و تفسیر گردد.

در این نگاه، چون حتی به عناصر جزئی درون ساختار نه به عنوان جزء منفصل از دیگر اجزاء بلکه به عنوان نوع مثالی یا عامل نوعی نگریسته می‌شود که در رابطه با دیگر عناصر معنایابی می‌کند و سازنده بنایی است که در یک نظام رابطه‌ای شکل می‌یابد؛ از این‌رو حتی اگر احکام متعلق به حجاب در منابع دینی حمل بر جنبه‌های فردی شود نیز نمی‌توان به این اعتبار، آزادی عمل را در عدم رعایت آن استفاده کرد. از این رو ما معتقدیم حجاب امری دارای اهمیت، پدیده‌ای اجتماعی و مسئله‌ای ضروری است که مقتضیِ همت همه جانبه نظام اجتماعی برای رعایت آن است.