دلیر: مکتب متعالیه با گزاره‌های قرآنی پیوند خورده/شریعت مخدوم و سیاست خادم است

به گزارش روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، امروز اول خردادماه روز بزرگداشت ملاصدرا، مؤسس حکمت متعالیه است. امروزه پیروان ملاصدرا و شارحان فلسفه او مدعی اند که انقلاب اسلامی مولود حکمت متعالیه است و با طرح سیاست متعالیه می‌توان نمونه ای از حکومت اسلامی را در مقابل نظام های سیاسی رقیب مطرح کرد. در این زمینه کتابهای مختلفی توسط اساتید حوزه و دانشگاه نوشته است که مقدمات کار است و باید در این زمینه کارهای مفصل تری انجام شود. ایکنا در گفتگو با حجت الاسلام دکتر بهرام دلیر عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بررسی سیاست متعالیه و ظرفیت آن پرداخته است که اکنون از نظر شما می‌گذرد.

 فلسفه اسلامی و خصوصا حکمت متعالیه چه بستر و زمینه‌ای برای ورود به مباحث سیاسی دارند؟

در ابتدا لازم می‌دانم عرض کنم باید از همه فلاسفه جغرافیای بزرگ اسلامی قدردان باشیم که زحمات طاقت‌فرسایی را متحمل شده و این تراث فلسفی را برای ما به یادگار گذاشتند، اما باید پذیرفت که مکتب‌های فلسفی در جهان اسلام، بیشتر در فلسفه محض متمرکز شده و کمتر به مباحث فلسفه مضاف پرداخته‌اند یا به ندرت، فلسفه را به تحولات سیاسی و اجتماعی وارد کرده‌اند.

تبیین مبانی علوم انسانی شایسته و بایسته فلسفه است، اگر در این عرصه، فلسفه ورود پیدا کند و فلاسفه مسلمان و صاحبان کرسی تدریس فلسفه در این زمینه مشارکت فعالانه داشته باشند، زمانی طول نخواهد کشید که مبانی علوم انسانی به دست فلسفه اسلامی و بومی پی‌ریزی می‌شود و ترجمه از مراکز علمی جغرافیایی مسلمین به سایر مراکز علمی جهان، سرازیر می‌گردد.

اگر بزرگان حوزوی و دانشگاهی ما که صاحبان کرسی تدریس فلسفه عالی می‌باشند، دغدغه پیوند زدن فلسفه فلاسفه مسلمان را با علوم انسانی داشته باشند و فعالانه در عرصه یاد شده، با بیان و بنان خود، ورود پیدا کنند، شاهد پژوهش‌های قوی و منسجم خواهیم بود.

در علوم سیاسی حرف‌های علمی فراوان برای دانشجویان و دانش‌پژوهان این عرصه، عرضه خواهند کرد، چرا که در پیشینه دانش فلسفه و به خصوص در تقسیم‌های آن، جامعیتی را شاهدیم که تمام علوم را با خود داشت. شاهد این ادعا آن است که حکمت را به نظری و عملی و نظری را به فلسفه اولی، وسطی و ادنی و حکمت علمی را به اخلاق، تدبیر مُدُن و تدبیر منزل تقسیم کرده‌اند که در مقام تبیین و تفصیل کم دانشی خواهیم داشت که در ذیل حکمت و فلسفه قرار نگرفته باشد. تدبیر مُدُن در فلسفه به مباحث سیاسی می‌پردازد، البته پرداختن به حکمت عملی در بین فلاسفه مسلمان دارای مراتب متفاوت است؛ یکی سهم بیشتر و دیگری کمتر در پردازش دارند. به هر حال هر کدام از فلاسفه کم و بیش به این مقوله پرداخته‌اند.

 امروزه چالشهای متعددی برای نظامهای سیاسی در سطح جهان به وجود آمده و انسان معاصر در تنگناهای متعددی بسر می‌برد، به طوری که راه نجاتی نمی‌شناسد. فلسفه اسلامی به طور عام و حکمت متعالیه به طور خاص چه کمکی می‌توانند در این زمینه انجام دهند؟

امروزه بحران و چالش‌های بی‌شماری را برای نظام‌های سیاسی در دنیای کنونی می‌توان رصد نمود که همه آنها در مباحث و نگرش‌های فلسفی ریشه دارند؛ نگرش‌هایی که به جهان هستی، انسان، شناخت، جامعه و فرجام هستی وجود دارد و نیز چگونگی نگرش مادی به همه امور و حتی علوم، موجب آسیب‌پذیری دانش سیاسی و بحران در جهان امروز گشته است؛ به طوری که در غالب قلمروهای بین‌المللی و منطقه‌ای، شاهد گسست‌های نگران کننده ای هستیم؛ همانند گسست بین دین و سیاست، اخلاق و معنویت با قدرت، دانش با مذهب و … که برآیند گسست‌های یادشده، بریدن انسان و زندگی سیاسی صاحبان قدرت از پایبندی به ارزش‌های اخلاقی و معنوی است.

دولتها و نهادهای بین‌المللی در سیاست‌گذاری‌های خود به ابعاد مادی انسان اصالت می‌دهند و در هر جای دنیا، مانعی را بر سر راه اهداف مادی خود مشاهده نمایند، از هر راه ممکن ولو با ظلم، جنایت، جنگ و خونریزی، سعی بر آن دارند که مانع را شناسایی و آن را از مسیر راه خود بردارند.

امروزه سیاست غالب در بین سیاستهای بشری، لیبرال دموکراسی است که با چالش‌هایی جدی رو به رو است؛ چه در سیاست‌های داخلی و منطقه‌ای و چه در سیاست‌های بین‌المللی که سعی وافر بر رهایی خود از آن چالشها را دارند. با تمام تلاشهایی که اندیشمندان بزرگ لیبرال دموکراسی برای رهایی از این بحران‌ها انجام می‌دهند، باز هم به هیچ برون‌رفتنی دست نمی‌یابند، چرا که بحران‌ها و چالش‌ها، به نوع نگرش مادی‌گرایانه آنها بازمی‌گردد.

یگانه راه حل برون‌رفت از این بحران‌ها، تغییر در مبانی و نگرش‌های فلسفی است. به اعتقاد ما جامعیت حکمت سیاست متعالیه با تمام ابعادی که دارد می‌تواند به بهترین وجه در تأمین نیازهای مادی و معنوی انسان برآید و این توانایی را فراهم کند تا سیاست جهانی برای حل بحران‌های متعدد خود، بر پایه آن استوار شود و جهان را براساس آن، راهبری نماید و کرامت آدمی را حفظ و مردم‌سالاری مشروع و متعالیه، سالار بودن انسان است. در غیر این صورت هیچ برون‌رفتی در پیش‌رو نخواهد بود و فرافکنی‌هایی که در اقصی نقاط جهان، همچون افغانستان، سوریه، عراق و… انجام می‌دهند، در واقع بر مشکلاتشان می‌افزایند.

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، نوع جدیدی از سیاست در منظر جهانیان قرار گرفت. سیاست جدیدی که پرچمدار اصلی آن، امام خمینی(ره) بود، علاقه مندان زیادی در سراسر جهان ـ اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان ـ پیدا کرد. امروزه بسیاری از اندیشمندان در پی آشنایی با آن سیاست هستند. با کمال تأسف تاکنون تلاش‌های صورت گرفته، متناسب با شأن و جایگاه انقلاب اسلامی نبوده است، به خصوص در زمینه فلسفی، تلاش‌های علمی منسجمی از سوی مراکز علمی ایرانی انجام نشده است. از آنجا که امام خمینی(ره) خود در مکتب حکمت متعالیه قرار دارد، باید کارهای جدی با رویکرد سیاسی در این مکتب صورت گیرد.

اهمیت پیوند زدن بین فلسفه بومی و فلسفه اسلامی با تحولات سیاسی و اجتماعی، ضرورت تحقیق در این زمینه را مضاعف می‌کند؛ به خصوص تأسیس انقلاب اسلامی و حکومت مبتنی بر گزاره‌های دینی، توسط شخصیتی شکل گرفت که خود، پیرو حکمت متعالیه و صاحب کرسی تدریس آن مکتب بوده است؛ خواه ناخواه اندیشه‌های فلسفی مکتب متعالیه در بینش و به خصوص نگرش او تأثیر داشته است. تمام امور یادشده و یادنشده، ضرورت پرداختن تحقیقات در این زمینه را چند برابر می‌کند.

 حکمت متعالیه چه پاسخی به این چالش‌های موجود دارد؟

به نظر می‌رسد تمام چالش‌های موجود که به اخلاق و معنویت و ارزش‌های دینی و فضیلت مقید است، از نظر حکمت سیاست متعالیه قابل برطرف شدن می‌باشد، همچنین با رویکرد سیاست متعالیه می‌توان از هر گونه یک‌سونگری به دور بود. هر گونه سیاستی که بدون ملاحظه مفاهیم یادشده اعمال شود، دچار یک‌سونگری گشته و به تأمین نیازهای انسان در مرتبه تنزل یافته، توجه خواهد کرد که در نهایت آسایش آور خواهد بود، اما آرامش آور نمی‌تواند باشد، چرا که بعد تعالی یافته سیاست را رها می‌کند و غفلت از ابعاد کمال‌خواهی و معنویت‌گرایی انسان، ماهیت سیاست جهانی را دچار ماهیت مادی می‌کند و جهان سیاست و سیاست جهانی را دچار بحران‌های متعدد در عرصه‌های مختلف می‌گرداند.

جامعیت سیاست متعالیه با تمام ابعادی که دارد، می‌تواند به بهترین وجه در تأمین نیازهای مادی و معنوی انسان به کار آید و این توانایی را فراهم سازد که سیاست جهانی برای حل بحران‌های متعدد خود، بر پایه آن استوار شود و جهان را براساس آن راهبری نماید.

حکمت سیاسی متعالیه هرچند به دست مرحوم صدرالمتألهین تأسیس شده و ایشان خود برخی از مبانی و مباحث بنیادین آن‌را ارائه کرده است، اما اندیشمندان بعدی همچون علامه طباطبایی، امام خمینی، شهید مطهری و علامه جوادی‌آملی به شرح و بسط آن پرداخته‌اند. از منظری انقلاب اسلامی ایران، ثمره رویکردی است که امام خمینی آن‌را از حکمت سیاسی متعالیه گرفته بود. از آنجا که انسان امروزی با دگرگونی‌های زیادی مواجه است، برای آرامش خود نیازمند مجموعه‌ای منظم از ارزش‌های مطلوب همیشگی و بی‌تناقض و یک تفکر و نظام منتظم از اصول می‌باشد و الگوی حکومت مطلوب متعالیه این قابلیت را دارد که این نیاز را تأمین کند.

 با توجه به بحران و مشکلات سیاست جهانی معاصر و اقتضائات عصر حاضر، الگوی مطلوب نظام سیاسی برای جهان امروز از نظر حکمت متعالیه چیست؟

نظریه‌ها و فلسفه‌ها معمولا در رویارویی متفکران و فیلسوفان با بحران‌ها و پاسخ‌یابی و رهایی از آن، تولید می‌شوند. فلسفه سیاسی متعالیه و فیلسوفان آن نیز از این قاعده مستثنا نیستند و در جامعه زمانه خود با بحران خاصی مواجه می‌شوند و در کیفیت رفع آن، به ارائه نظریه حکومت مطلوب برمی آیند.

به نظر می‌رسد حکمت سیاسی متعالیه، توانمندی الگوسازی مطلوب نظام سیاسی در زمان معاصر را داراست که آن عبارت است از: سیاست متعالیه مبتنی بر هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و فرجام‌شناسی با رویکرد متعالیه.

به نظر می‌رسد با توانایی‌هایی که سیاست متعالیه دارد، می‌تواند در اندیشه‌های سیاسی جهانی، حضور فعالی داشته باشد و در حوزه نظریه‌پردازی، با مشارکت فعال جای پای خود را هر چه بیشتر در بین نظریه‌های موجود باز نماید. پس با مطالعه مفاهیم جدید در حوزه سیاسی، همچون دهکده جهانی و حاکمیت جهانی، فرصت خوبی برای اندیشه‌های حکمت متعالیه در عرصه سیاست فراهم گشته است که اگر از این فرصت‌ها استفاده بهینه شود، می‌توان اندیشه‌های اسلامی و ایرانی را با رویکردهای علمی عرضه کرد تا کمکی برای برطرف نمودن بحران‌های سیاسی در جهان معاصر بوده باشد.

الگوی نظم سیاسی مطلوب فقه سیاسی متعالیه در دوره حیات خود، بر پایه حاکمیت عقل و شرع و پیوند دنیا و معنویت، براساس الگوی ریاستی حکیم فقیه و حتی عارف، زندگی سیاسی را بر پایه مفاهیم اساسی سعادت، سیاست و مدینه متعالیه ترسیم می‌کند و در عصر حاضر قابلیت دارد چنین نظامی با محوریت مسائل سیاسی بازنگری و بازخوانی شود. با رویکرد سیاست متعالیه می‌توان بین عرفان، قرآن و برهان پیوند برقرار نمود.

 این امر چگونه امکان پذیر می‌شود؟

مکتب متعالیه، مکتبی است که خود را با گزاره‌های قرآنی پیوند زده و ادعاهای فلسفی‌اش را بر سنت نبوی و علوی استوار کرده و علاوه بر اینکه با شریعت پیوند ناگسستنی دارد، تمام عقلانیت و مبانی فلسفی مستدل گذشتگان از مکتب‌های فلسفی را نیز به همراه نقد به همراه دارد. حکمت متعالیه با تمام وجود، در خدمت شریعت و معارف دینی است. شریعت در این مکتب، مخدوم و سیاست خادم است و همین جهت خادمیت و شریعت اندیشی، آن‌را به صفت متعالیه متصف گردانده است.

بایدها و نبایدهای سیاسی را یا خود حکمت متعالیه در بر دارد یا به شریعت واگذار می‌کند. اگرچه مکتب متعالیه، به طور مستقیم به سیاست نپرداخته باشد، ما می‌توانیم از آن مکتب، امور مربوط به سیاست را با روش استنادی و استنباطی، استخراج کنیم. نظام سیاسی بایسته و شایسته است که با توصیه‌های سیاست متعالیه شکل گیرد و به طور مستمر باید از مکتب متعالیه استفسار کند تا الگودهنده و پذیرنده به اعتدال در تعامل برسند و باعث سعادت شوند؛ حرکت و توسعه ای به سوی تعالی که برآیندش، نظام سیاسی متعالیه خواهد بود، البته نظام سیاسی متعالیه برای رسیدن به اهداف خود باید نظام سیاسی را به دست انسان متعالی بسپارد. اگر نظام سیاسی در دست انسان غیرمتعالی باشد، اجرایی نخواهد شد یا نتیجه معکوس خواهد داد.

 آیا سیاست متعالیه می‌تواند به بیراهه برود و از مسیر خود منحرف شود؟

حکمت متعالیه می‌تواند به عنوان الگوی مکتب فلسفی و زیرساختار نظام سیاسی باشد تا ملاک و معیار سنجش، نظام سیاسی از حیث متعالیه بودن یا متدانیه بودن، گردد. اگر شاخصه های مکتب متعالیه، در تمام اجزای نظام سیاسی جاری و ساری شود، یعنی در قوای سه‌گانه به طور مثال قوه قضائیه، مقننه و مجریه، اندیشه‌های حکمت متعالیه حکمفرما شود، آن نظام سیاسی متعالیه خواهد بود. در غیر این صورت به متدانیه بودن متمایل می‌شود.

هندسه جامع سیاست متعالیه یک نظام سیاسی همانند سایر نظام‌ها دارای مبانی و برخوردار از یک منظومه می‌باشد که برای فهم آن باید تمام پازل‌های آن‌را با هم دید؛ مثل مبانی هستی‌شناسی، مبانی معرفت‌شناختی، مبانی انسان‌شناسی و مبانی فرجام‌شناسی.در سیاست متعالیه و در گزاره های اندیشه سیاسی اندیشمندان مسلمان، پویایی و هدایت‌گری نهفته است. سیاست متعالیه با شریعت‌محوری در خدمت بشریت است.

چه نسبتی بین سیاست متعالیه با شریعت وجود دارد؟

درباره نسبت سیاست متعالیه با شریعت، صدرالمتألهین چنین می‌گوید: نسبت نبوت(سیاست و حاکمیت) به شریعت، همانند نسبت روح به جسمی است که دارای روح است و سیاستی که خالی از شرع باشد، همانند جسدی است که برهنه و عاری از روح باشد. مراد از نبوت، سیاست است و مراد از شریعت، دیانت.

وی در ادامه کسانی را که بین سیاست و شریعت فرق نگذاشته اند نقد می‌کند و چهار فرق را متذکر می‌شود و انتهای سیاست را آغاز شریعت معرفی می‌کند. در اندیشه های مدرن و غربی عامدانه و عالمانه، شریعت را به طور کلی در تعامل های سیاسی به بازی نمی گیرند و بدان نقش سیاسی و اجتماعی نمی دهند، بلکه آن را به کنج خانه ها می‌رانند، اما در سیاست متعالیه سرانجام سیاست سرآغاز شریعت، معرفی می‌شود.

رابطه بین سیاست و شریعت را نه عینیت می‌داند و نه بینونت، بلکه رابطه آن دو رابطه خادم و مخدومی است، یعنی شریعت مخدوم است و سیاست خادم آن و با این رابطه می‌توان، طعم سعادت و نیک بختی را چشید، در صورت استفاده ابزاری از دین، هم سیاست و هم دیانت، هر دو به بن بست خواهند رسید.

تحلیل‌های سیاسی را می‌توان بر علل چهارگانه فلسفی مبتنی نمود؛ نظام سیاسی را بر آن اساس قالب ریزی نمود و قوای آن‌را مورد مطالعه قرار داد. قوه مجریه به مثابه علت فاعلی، قوه مقننه به مانند علت مادی، نوع نظام سیاسی به منزله قوه علت صوری و قوه قضائیه عامل نگهدارنده، بالاخره مجموع اهداف تمام قوا به مثابه علت غایی به شمار می‌آیند.

از نظر روشی علل چهارگانه فلسفی از ظرفیتی برخوردارند که می‌توانند بسیاری از تحقیقات علوم سیاسی را پوشش دهند؛ علت مادی منابع تحقیق را، علت فاعلی کارگزاران آن را و علت صوری شکل حاکمیت را و بالاخره علت غائی، اهداف و غایات بحث را می‌توانند پوشش دهد.

منابع و مبانی سیاست متعالیه، می‌تواند الگویی بر هر نظام سیاسی بوده باشد، منابع معرفتی (روش‌شناسی، وحی، عقل، تجربه، شهود و فطرت) با خوانش متعالیه که به نوعی همه امور را هستی‌شناسانه می‌بیند، در مبانی هستی‌شناسی، معرفت‌شناسی، انسان‌شناسی و فرجام‌شناسی با وحدت گرایی که دارد، برون دادش انسجام در کل نظام سیاسی می‌شود، دیگر نظام های سیاسی متعالیه، اعم از نظامی امنیتی، اقتصادی، قضایی و … همه رویکرد توحیدی دارند، حکومت وسیله ای است برای اجرای شریعت؛ تمام کارگزاران و نهادهای سیاست متعالیه، دغدغه اجرای شریعت را دارند، در مقام تعارض بین عرف و شرع، شرع را مقدم می‌دارند، بین معنویت و مادیت، رویکرد معنوی دارند و بین قدرت و هدایت، هدایت محور می‌باشند؛ در انواع نظام های سیاسی، نظام‌های سیاسی متعالیه اختیار می‌شود که ویژگی‌هایی دارد، مثل مردم سالار بودن، تأمین کننده سعادت دنیوی و اخروی، زمینه ساز عبودیت، احیاکننده گزاره های اخلاقی، هدایت محور، ناقد نظام سیاسی فاسقه، جاهله، ضاله، لیبرالیستی و کمونیستی می‌باشد. اهداف سیاست متعالیه، تأمین اعتقاد راسخ، اخلاق اسلامی، اجرای شریعت و بسترسازی برای جهادگری در عرصه های سه گانه، جهاد اصغر، اوسط و اکبر است و بر امر جهاد تأکید می‌ورزد.

 سیاست متعالیه چه نتایجی را در بردارد و برای مردم جامعه چه چیزی ارمغان می‌آورد؟

از نظر منابع، سیاست متعالیه که برگرفته از حکمت متعالیه است با سایر مکتب‌های فلسفی متفاوت هستند، این مکتب نه مکتب کلامی و نه مکتب مشاء و نه اشراق است، به سبب سعه نظر و بر تابیدن دیگر نظریه‌ها، از تمام منابع ممکن استفاده می‌کند.همان طور که در فاعلیت حق با سایر مکتب‌های فلسفی متفاوت می‌باشد، در فاعلیت کارگزاران نیز با سایر مکتبهای فلسفی فرق دارد. فعل‌ها از فاعل صادر می‌شود، اما با رویکرد متعالیه.

نظام سیاسی متعالیه به سبب ویژگی‌های منحصری که دارد آن‌را از سایر نظام های سیاسی متمایز کرده است که متعالیه بودن و متعالی اندیشیدن، وجه تمایز آن با سایر مکتب‌های فلسفی و نظام‌های سیاسی می‌‌باشد. رویکرد متعالیه آن، هیچ گونه استبداد و دیکتاتوری را بر نمی‌تابد؛ از طرفی درک و فهم را به خود منحصر نکرده، بلکه برای تمام درک‌ها و فهم‌ها، احترام قائل است؛ قلمرو حق و حقیقت را فراتر از خود باور دارد.

هدف سیاست متعالیه بر این است که امت و ملت را الهی کند و آنها را به اسمای حسنای الهی آراسته نماید. جهاد را به سه قسم اصغر، اوسط و اکبر دانستن از ویژگی های سیاست به شمار می‌آید.حوزه باید و نبایدهای عرصه سیاسی را به فقه واگذار می‌کند، اما فقیهی را در رأس هرم قدرت می‌نشاند که باطن فقه هم برای او معلوم باشد. مأموریت سیاست متعالیه، هم معاش سازی و هم معادسازی است. سیاست متعالیه به دنبال تربیت خلیفه اللهی است و بر این باور است که خلیفه الله نباید به جز حرف مستخلف عنه بزند.