به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همزمان با فرارسیدن سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری و روز معلم، حجتالاسلام دکتر محمدجواد رودگر مدیر گروه فلسفه پژوهشگاه در یادداشتی به عرفان اجتماعی از منظر استاد شهید مطهری پرداختهاست که متن کامل آن خدمتتان ارائه میگردد:
اهمیت و ضرورت پرداختن به عرفان اجتماعی از منظر استاد شهید مطهری(رض) از جهات مختلف:
الف) از جهت اینکه استاد شهید همانطوری که “کلام اجتماعی” را مطرح کرد، به عرفان نیز از این منظر نگریست. اگرچه چنانکه بایسته بود فرصت تبیین عرفان اجتماعی را مثل کلام اجتماعی با نگرش به موضوع، مسائل، روش، غایت و کارکردهایش نداشت لکن نوع نگاه او به عرفان و عارفان واقعی از این منظر بود. اساسا استاد شهید با نگرش اجتماعی به عرفان نیز توجه داشت.
ب) استاد شهید معنویات همراه با اجتماعیات و اجتماعیات همراه با معنویات را برمحور نظریه تلفیق یا عدم تفکیک معنویات و اجتماعیات در اخلاق، سلوک اخلاقی و عرفانی مورد بحث، تحلیل و تعلیل قرار میداد. و این نگرش برخاسته از بینش اسلام اجتماعی و فلسفه اجتماعی اسلام او بود و هدف توحیدی را درطول هدف اجتماعی یعنی عدالت اجتماعی میدید. درنتیجه به “عرفان” نیز مثل “فقه” و “کلام” نگاه میکرد.
ج) نگاه اجتماعی استاد شهید به عرفان با دو روش “ایجابی” (تبیین هویت و ماهیت عرفان اصیل اسلامی) و “سلبی”( نقد عرفان های فردگرایانه و صوفیانه) صورت می گرفت. به همین دلیل عرفان را بصورت منظومه وار یا در یک هندسه معرفتی خاصی ارائه می داد. در منظومه عرفانی استاد شهید اصول، روش(عقلی، شهودی)،معیار، ویژگی ها، رویکردها و کارکردها درهم تنیده بوده اند و عرفان اسلام ناب مبتنی بر کتاب و سنت از همه حیث برایش دارای اصالت بود و به همین دلیل گاهی عرفان اسلامی موجود را در برخی مسائل(مثل انسان کامل عرفان اسلامی م.آ. ج۲۳،ص۲۱۳-۲۱۴و همان،ج۳،ص۲۸۹)، مقامات(مثل توبه، زهد(مطهری، احیای تفکر اسلامی،: ۶۹-۵۹)، توکل(مطهری، گفتارهایی در اخلاق اسلامی،: ۹و۱۰و۱۷-۲۴ وص۴۳-۴۷)،صبر(مطهری، سیری در نهجالبلاغه،: ۱۴۸-۱۱۲)، رضا و تسلیم(مطهری، گفتارهایی در اخلاق اسلامی وتعلیم و تربیت در اسلام،: ۱۰۶-۷۰)) و موارد(مثل خلوت گزینی محض یا درون گرائی صرف و جامعه گریزی) مورد نقادی قرار می داد.
د) نگاه استاد شهید به عرفان اسلامی نیز متآثر از نگاه فیلسوفانهاش بود. یعنی نگاهی فلسفی به عرفان نه عرفان فلسفی که در ساحت عرفان نظری هماره مورد توجه استاد شهید بود.
ه) استاد شهید عرفان اسلامی را از دو منظر:۱- معرفت شناسی درجه اول(متن عرفان) ۲- معرفت شناسی درجه دوم(درباره عرفان) تبیین و تحلیل کرد. به همین دلیل درصدد تآسیس “فلسفه عرفان اسلامی” برآمد و از آن در کتبش یاد کرد مثل فلسفه اخلاق اسلامی، فلسفه تاریخ اسلامی و حتی از فلسفه اخلاق جنسی اسلامی.( مطهری، مرتضی، م.آ،ج۲،ص۷۹،ج۷،ص۱۳، ج۲۴،ص۲۸۵ و همان،ج۲۴ء۷۵ و م.آ، ج۱۵،ص۳۳۲ و همان، ج۱۹،ص۶۴۳). و) ناگفته نماند که استاد شهید از اصالت، اسلامیت و استقلال عرفان اسلامی در برابر نظریه عرفان اسلامی وارداتی، التقاطی و بیگانه دفاع می کرد(م.آ.،ج۱۴،ص ۵۴۸و همان،ص۵۵۴)
عرفان اجتماعی در آثار و آرای استاد شهید مطهری
در منظومه معرفتی استاد شهید مطهری عرفان از رنگ و بوی خاصی برخوردار است. عرفانی که به انسان درد خدا و درد خلق و گرایش به درون و برون را توأمان عنایت میکند؛ بدینسبب، از خودآگاهی عرفانی بهصورت راز سیر و سلوک یا عرفان عملی و نیل به مقامتوحید و کمال سخن به میان میآورد(م.آ،ج ۲، ص ۳۲۴ ـ ۳۲۴) از دیدگاه استاد مطهری(رض) عرفان، یعنی «معرفهالله» از راه دل و تهذیب نفس که به توحید الهی یعنی جز خدا هیچ ندیدن منتهی گردد و چنانکه نوشتهاند: «از نظر عرفان، معرفهالله معرفت همه چیز است، همه چیز در پرتو معرفهالله و از وجهه توحیدی باید شناخته شود و اینگونه شناسایی فرع بر معرفهالله است.» یا «توحید عارف یعنی موجودی حقیقی منحصر به خداست، جز خدا هر چه هست «نمود» است نه «بود». توحید عارف یعنی «جز خدا هیچ نیست» توحید عارف یعنی طیّ طریق کردن و رسیدن به مرحله جز خدا هیچ ندیدن». به تعبیر استاد شهید مطهری:” از نظر عرفان هدفْ منحصر به معرفه اللَّه است. عرفا روى این مطلب زیاد تکیه مىکنند که اگر هدف و مطلوب انسان در زندگى و یا در خصوص عبادات، غیر از ذات حق چیزى باشد نوعى شرک است. عرفان صددرصد بر ضد این شرک است”. یا می فرمایند:” هدف عرفان درباره انسان: رسیدن انسان با کل وجودش به حقیقت (خدا)” است چنانکه می فرمایند:” عارف از نظر هدف «موحّد» است، تنها خدا را مىخواهد” از منظر استاد شهید:«عرفا برای رسیدن به مقام عرفان حقیقی، به منازل و مقاماتی قائلند که عملاً باید طیّ شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقی را غیرممکن میدانند» «از نظر عارف کمال انسان… به این است که با قدم سیر و سلوک به اصلی که از آنجا آمده است باز گردد و دوری و فاصله را با ذات حق از بین ببرد و در سالها قرب از خود فانی و به او باقی گردد.» «عرفا برای رسیدن به مقام عرفان حقیقی، به منازل و مقاماتی قائلند که عملاً باید طرح شود و بدون عبور از آن منازل، وصول به عرفان حقیقی را غیرممکن میدانند.» یکی از نکات کلیدی عرفانی که شهید مطهری از آن سخن به میان می آورد این است که عرفان نهج البلاغه ای را تبیین و ترویج نماید، عرفانی که عرفانی اجتماعی بوده روح حاکم بر آن عدالت خواهی و عدالت گستری است و این در مقام تحقق و تعین جز با حکومت و ولایت سیاسی امکان پذیر نیست. عرفان نهج البلاغه ای، عرفانی جامع و کامل است و مکتب عرفانی را براساس عناصری چون: عقلانیت، معنویت، سیاست و عدالت شکل می دهد. عرفانی انقلابی متشرعانه و متعبدانه است که از متن سیر و سلوک عرفانی و بطن طی مقامات معنوی حادث و حاصل می شود. برهمین اساس استاد شهید براساس خطبه ۲۱۰ نهجالبلاغه:” قَدْ اَحْیا عَقْلَهُ وَ اَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّی دَقَّ جَلیلُهُ وَ لَطُفَ غَلیظُهُ ؛ خرد خویش را زنده کرده و نفسش را میرانده است چندان که پیکر درشت و ستبر او لاغر و نزار گشته است. …» و خطبه ۲۱۳ نهجالبلاغه که شرح و تفسیر آیه ۳۷ سوره نور میباشد مقامات و منازل عرفانی و اوصاف اولیاءالله را برمیشمارد و «عبودیت» را با مراتب و درجاتش «روح کلی» حاکم بر سلوک الیالله قلمداد مینماید. استاد در تمامی بحثهایش پیرامون عارفان و روش سلوکی و مقامات و منازل عرفانی روی یک اصل کلیدی تکیه مینماید و آن این است که در مکتب عرفان برای رسیدن انسان به مقام انسان کامل «اصلاح و تهذیب نفس» است، توجه به خداست اینک چند نمونه از عرفان اجتماعی:
۱-عرفان اجتماعی در سفرسوم و چهارم
عرفان اجتماعی، عرفانی است که از آغاز تا انجام دارای سویه های اجتماعی بوده و در فرجام و نهایت سلوک که شهود است و سفرچهارم تحقق می یابد، ماهیتی کاملا اجتماعی یافته و عارف رسالت هدایت، تربیت و مدیریت اجتماعی را در ابعاد مخلف به تناسب اقتضائات وجودی و عینی برعهده می گیرد. و چه عمیق و بلیغ استاد شهید مطهری(رض) اقتضائات سفر سوم و چهارم را در اکمال و تکمیل خلق و جامعه انسانی تبیین می کند، آنجا که در بحث خودآگاهی پیامبرانه می نویسند:” پیامبران کارشان از درد خدایى آغاز مىشود که آنها را به سوى قرب به خداوند و وصول به بارگاه او مىراند. این درد تازیانه تکامل آنهاست و محرک آنها در این مسیر و سفر است که از آن به «سفر از خلق تا حق» تعبیر مىشود. این درد یک لحظه آنان را آرام نمىگذارد تا به تعبیر على علیه السلام آنها را به «قرار امن» برساند. پیامبر در این مرحله نیز توقف نمىکند؛ پس از آنکه از حقیقت لبریز شد، دایره هستى را طى کرد، راه و رسم منزلها را دریافت، مبعوث مىشود و سفر سومش یعنى سفر از حق به خلق آغاز مىگردد و بازگشت داده مىشود. اما این بازگشت به معنى بازپس آمدن به نقطه اول و جدا شدن از آنچه دریافته نیست؛ با تمام آنچه رسیده و دریافته بازمىگردد و به اصطلاح سفر از حق به خلق، با حق است نه دور از او. و این مرحله سوم تکامل پیامبر است. سیر در خلق با حق، سیر در خلق براى حرکت دادن آنها به سوى کمال لایتناهاى الهى از طریق شریعت، یعنى از راه حق و عدل و ارزشهاى انسانى و به فعلیت رسانیدن استعدادهاى نهفته بىنهایت بشرى”(مطهری، ۱۳۷۸، ج۲،ص۳۲۱) چنانکه در جای دیگری متناظر به سفر چهارم می فرمایند:”در این سیر، عارف با مردم و در میان مردم است و به تمشیت امور آنها مىپردازد براى آنکه آنها را به سوى حق سوق دهد”(همان،۱۳۸۳،ج۲۳،ص۸۰).
۲-خدمت به خلق حین سلوک و بعد از شهود:
” من بعضى از مجلات نسبتاً سنگین و آبرومند را که مىخوانم، مىبینم عدهاى وقتى مىخواهند مقام عرفان اسلامى را خیلى بالا ببرند و از آن تعریف کنند مىگویند: این عرفاى ما کوچک نیستند، حرفهاى خیلى بزرگ زدهاند! مىپرسیم: چه گفتهاند؟! مىگویند: عرفان در نهایت امر، سر از خدمت به خلق درمىآورد!. نه، اینطور نیست. عرفان هیچ وقت در نهایت امر سر از خدمت به خلق در نمىآورد؛ در وسط راه و بلکه در مقدمه راه سر از خدمت به خلق درمىآورد. خدمت به خلق در عرفان هست و باید هم باشد ولى خدمت به خلق نهایت عرفان نیست؛ خدمت به خلق مقدمهاى از مقدمات عرفان است و اگر به تعبیرات شرعى خودمان بخواهیم تعبیر کنیم، مىگوییم: به خدا نزدیک شدن مقدمه خدمت به خلق خدا نیست، بلکه به خلق خدا خدمت کردن مقدمه قرب الهى و رسیدن به مقام قرب خداست.(همان،ج۲۳،ص۲۸۹)
۳-عرفان و توجه به حقوق اجتماعی و واقعی مردم:
یا فرمود:”در نهج البلاغه که اکنون موضوع بحث ماست- با آنکه این کتاب مقدس قبل از هر چیزى کتاب توحید و عرفان است و در سراسر آن سخن از خداست و همه جا نام خدا به چشم مىخورد- از حقوق واقعى توده مردم و موقع شایسته و ممتاز آنها در برابر حکمران و اینکه مقام واقعى حکمران امانتدارى و نگهبانى حقوق مردم است غفلت نشده، بلکه سخت بدان توجه شده است.(همان،ج۱۶،ص۴۴۹)
۴-عرفان اهل بیتی و تربیت مجاهد فعال
“فیلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلى و دکارت نیز قهرمان تسخیر اندیشهها و سرگرم کردن خاطرها هستند. رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصاً در دو قرن اخیر، علاوه بر این، نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند. مشایخ عرفان پیروان خویش را احیاناً آنچنان وارد مرحله «تسلیم» مىکنند که اگر پیر مغان اشارت کند سجاده به مىرنگین مىنمایند. اما در هیچ کدام از آنها گرمى و حرارت توأم با نرمى و لطافت و صفا و رقّتى که در پیروان على، تاریخ نشان مىدهد نمىبینیم. اگر صوفیه از دراویش لشکرى جرّار و مجاهدانى کارآمد ساختند، با نام على کردند نه با نام خودشان. آرى فیلسوفان شاگرد مىسازند نه پیرو، رهبران اجتماعى پیروان متعصب مىسازند نه انسانهاى مهذّب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مىسازند نه مؤمن مجاهد فعال.(همان،ج۱۶،ص۲۱۶) نهج البلاغه چندین دنیا دارد: دنیاى زهد و تقوا، دنیاى عبادت و عرفان، دنیاى حکمت و فلسفه، دنیاى پند و موعظه، دنیاى ملاحم و مغیبات، دنیاى سیاست و مسؤولیتهاى اجتماعى، دنیاى حماسه و شجاعت…اینهمه از یک فرد دور از انتظار است. او توانسته بود بخشی از این اقیانوس عظیم را بپیماید و برقسمتهائی از آن احاطه یابد”.(همان،ج۱۶،ص۳۴۹-۳۵۰)
۵-منطق عرفان قرآنی، منطق زندگی
از منظر استاد شهید منطق قرآنی در حوزه عرفان همین است چنانکه میفرماید: (با توجه به آیه: رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ): «مقصود از کلمه «رجال» همانطور که مفسّرین گفتهاند این نیست که یعنی «نه زنها» بلکه به اصطلاح «الغاء خصوصیت» میشود، و به علاوه عنایت روی این است که یعنی «با همتانی» بزرگ همتانی که تجارت و خرید و فروش آنها را از «یاد حق» باز نمیدارد. البته تجارت و بیع به عنوان مثال است. یعنی شغل و کار و تدریس و معلمی و وعظ و خطابه و بنّایی و معماری و طبابت و غیر، هم از همین قبیل است مردهایی که کارشان آنها را از یاد خدا باز نمیدارد. از اینجا تفاوت منطق عرفانی قرآن با خیلی از عرفانها روشن میشود. قرآن نمیگوید مردانی که از کار و تجارت و بیع و بنّایی و معماری و آهنگری و نجّاری و معلّمی و خلاصه «وظائف» دست بر میدارند و به ذکر خدا مشغول میشدند. میفرمایند آنها که در همان حالی که اشتغال به کارشان دارند خدا را فراموش نمیکنند. یگانه چیزی که هیچ وقت او را فراموش نمیکنند خداست… همه کارهای درستی که دیگران میکنند او هم میکند … اما تفاوت در این است که او در عین اشتغال به کارش یک لحظه از خدا غافل نیست.»
۶-الگوهای جامع سلوک فردی و اجتماعی
در عرفان اسلام پیامبر اکرم(ص) «اُسوه حسنه» و علی(ع) مقتدا و رهبر کامل در همه ابعاد زندگی اعم از عبادی، خانوادگی، اجتماعی در بخشهای گوناگون معرفی شده است و «عارف مسلمان» نمی تواند اهتمام به امور مسلمین نداشته باشد و نسبت به هدایت و تربیت جامعه و تحقق «عدالت اجتماعی» بیتفاوت باشد. عرفان اسلامی؛ عدالت اسلامی، تربیت و تعلیم اسلامی، درک و درد دین خدا، تحقق ارزشهای الهی در خود و جامعه و جهان بهم سرشته و گره خوردهاند و وقتی خدای سبحان میخواهد پیامبر(ص) و «امت ختمیّه» را معرفی نماید «ده ویژگی» که در «تورات و انجیل» برای آنان برشمرده است را ردیف میکند که به روابط چهارگانه انسان با خدا، خود، جامعه و جهان پرداخته که با مکانیزم یا نظام و روش رشد و بالندگی فرد و جامعه نبوی مرتبط است چنانکه فرمود: «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعاً سُجَّداً یَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِیَماهُمْ فِی وُجُوهِهِممِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَمَثَلُهُمْ فِی الْإِنجِیلِ کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَبِهِمُ الْکُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَغْفِرَهً وَأَجْراً عَظِیماً». که استاد شهید با توجه به آیه یاد شده معنویتگرایی توأم با جامعهگرایی و اجتماعگرایی قرین با معنویتخواهی را شرح و تفسیر و نمونه کامل آن را پیامبر اکرم(ص) و علی(ع) بر میشمارد تا با عرفان انزوا گرا و عزلت پیشه و تفکر درونگرایانه صرف و مسئولیتگریزیهای اجتماعی مبارزه نماید
۷-عدم تفکیک زندگی فردی از زندگی اجتماعی
استاد شهید مطهری می فرمایند: “یک اصل ثابت و تغییرناپذیر این است که یک نفر مسلمان باید زندگی خود را از زندگی عمومی جدا نداند، باید زندگی خود را با زندگی عموم تطبیق دهد. معنی ندارد درحالیکه عموم مردم در بدبختی زندگی میکنند عده دیگر با مستمسک قراردادن «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَهَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ» در دریای نعمت غوطهور بشوند هرچند فرض کنیم که از راه حلال به چنگ آورده باشند. خود امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است. فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند. فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.( استاد مطهری، بیست گفتار، ص۱۲۷)
۸-عدم تکفیک عرفان دینی از سیاست
به تعبیر دیگری از استاد شهید مطهری توجه کنیم که نوشته اند:”مسئله ای که به نام تفکیک دین از سیاست عنوان می شود، عنوان محترمانه ای است؛ ناسزای مؤدبانه ای است به اسلام که جوابگوی نیازهای جهان امروز نیست”. (مطهری، مرتضی، یادداشتهای ، ج۱۰، ص۱۹۸) که از این نظریه کلان می توان عرفان اسلامی مخالف با تزجدائی عرفان از سیاست را فهم کرد.