برنامه چراغ مطالعه با حضور دکتر غنوی برگزار شد

به گزارش اداره روابط عمومی اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، «چراغ مطالعه»، برنامه جدید نقد کتاب شبکه۴ سیما، در دومین قسمت خود میزبان حجت‌الاسلام امیر غنوی عضو هیأت علمی گروه اخلاق پژوهشگاه و مولف کتاب “درآمدی به فقه‌الاخلاق” که توسط سازمان انتشارات پژوهشگاه منتشر شده است، بود. اجمالی از این گفت‌وگوی بلند را از نظر می‌گذرانید.

  •  عامه‌فهم به ما بگویید این «درآمدی بر فقه اخلاق» چطور چیزی است و چه می‌خواهد بگوید.

    ما و برخی هم‌مسلکان‌مان از قدیم این احساس را داشتیم که در «حوزه» با محدود کردن معارف دینی به احکام، مجموعه بزرگی از آموزه‌های دینی را مغفول گذاشته‌ایم و درگیر مواعظ و سخنرانی‌های اخلاقی شده‌ایم و از آنچه دین ما را مقید به انجام آن کرده است، یعنی تفقه و تامل در همه معارف دین، غافل شده‌ایم. نتیجه این رویکرد فاصله گرفتن از اهداف اولیه دین بوده است. از همین منظر، دغدغه اولیه این کتاب این است که بتواند چارچوبی را برای شروع تامل نظام‌مند در حوزه معارف دینی آغاز کند.
  • یعنی تلویحا فرض می‌کنید «اخلاق قابل ساختارمند شدن است»، آیا ما تعریف و توصیفی از اخلاق در کار شما داریم که این قابلیت «ساختارمند شدن» را نشان دهد؟!

مسلما هر موعظه‌ای اگر بخواهد در فضای نقد قرار بگیرد و صرفا در سطح عاطفه و احساس عمل نکند، ناچار است که براساس یک سازمان منسجمی شکل گرفته باشد. ما با حکیمانی طرف بودیم (معصومین علیه‌السلام) که از حیث محتوایی، یک مجموعه بسیار منظم و منسجم در ذهن‌شان است و به تناسب مخاطب و شرایط می‌توانند آن مجموعه را هماهنگ کنند. لطیف‌ترین و شاعرانه‌ترین حرف‌ها را بزنند درحالی‌که همه برخاسته از یک مجموعه بسیار منسجم است. اگر باورمان این باشد که اخلاقیات دینی، بخشی از آموزش‌های هدفمند معصومین ما بوده و آنها تلاش می‌کردند ما را به سمت اهداف مشخص و مسیر خاصی برسانند، طبیعتا باید آن مسیر، هدف و این اسلوب بیان، همه دارای «منطقی» مشخص باشند.

  •  این «بدون مبنای نظری نبودن» را چرا تحویل به فقه می‌دهیم؟ در طول قرون و اعصار، ما سنتی داشتیم که همیشه مباحث اخلاقی را تحویل به فلسفه می‌دادیم.

اصلا تحویل به فقه نمی‌دهیم! کلمه «فقه» در این تعبیر، غیر کلمه‌ای است که برای شما مأنوس است. «فقه» به‌معنای فعلی‌اش یعنی تأملاتی که در حوزه احکام شکل می‌گیرد، ولی الان وقتی به‌معنای موجود در قرآن برمی‌گردیم، «فقه» عام‌تر شده و یک عرصه‌اش احکام و عرصه‌ دیگرش اخلاق می‌شود.

  •  فقه رایج با آن فقه قرآنی -که سعی می‌کنید به آن بازگردید، چه شباهت و تفاوتی دارند؟

شباهت‌شان این است که هر دو تلاشی برای به زبان آوردن ادله هستند. شما سوالاتی دارید که گاهی در حوزه احکام و گاهی در حوزه اخلاق است. این سوال‌تان را گاهی با عقل، تجارب، تاملات باطنی و شهودی جواب می‌دهید، گاهی هم مصادر دینی را مرجع پاسخ به این سوالات قرار می‌دهید، یعنی تلاش می‌کنید از قرآن و روایات، پاسخ سوال خود را بگیرید. و وجه مشترک این دو معنا همین است؛ یعنی هر دو تلاشی برای به زبان آوردن کلمات و دریافت پاسخ سوالی مشخص است. تفاوت این دو معنا از «فقه» به این است که فقه در معنای عام آن، فهمی با تامل به دست آمده و دارای دقت است، ولی فقه به‌معنای مصطلح، یک علم خاص است که حول موضوع احکام شرعی شکل گرفته است.

  •  دغدغه اصلی شما در این کار چیست؟

بسته ماندن حوزه تامل در معارف دینی. البته از ابتدا دو دغدغه داشتم که با این عنوان اخلاق آن را پیگیری کردم:
۱. فقه ما ناچار است برای بقا و توسعه به حوزه‌های دیگر بپردازد و خودش را گسترده‌تر از حوزه احکام ببیند. پس از حیث روشی اعتقاد داشتم باید فقه را به وادی‌های دیگر بکشانیم. ۲. از حیث نوع کار هم اعتقاد داشتم ما قبل از انقلاب و پس از انقلاب اسلامی ایران، مرتب شعاری را دادیم که به‌جایی نرساندیم و آن بحث نظامات اسلامی است؛ شعارهایی در زمینه نظام اقتصادی و سیاسی اسلام دادیم، ولی ماحصل خیلی درخوری، آن‌هم با تکیه ‌بر روش‌های فقهی نداشتیم.

  •  ممکن است اینجا آنهایی که به همان فقه مصطلح امروزی قائل هستند از شما بپرسند فقه ما که فقط واجب و حرام نیست، ما مباح، مستحب و مکروه هم داریم. آن اخلاقیات شما در همین سه [مورد از خمسه تکلیفیه] جا می‌شود، چرا می‌خواهید باز یک داستان جدید درست کنید؟
    حوزه اخلاق، حوزه بیان آداب نیست. ما چیزی در تاریخ مسلمانان به نام «علم اخلاق» داریم که در آن گفت‌وگو از «مکانیسم تحول درونی انسان» است که ویژگی‌هایش گاه مثبت و گاه منفی می‌شود؛ همان فضایل و رذائل. این علمی رایج میان مسلمانان بوده و خمیرمایه آن را از ارسطو و فلاسفه یونان گرفته بودیم و آیات و روایات را در آن چارچوب بررسی کرده بودیم. در فقه از پرسش‌هایی که درخصوص «تحول انسان» و «مسیر تغییر انسان» است، گفت‌وگو نمی‌کردید. آنها از گفت‌وگویی از یک «فعل» نیست، گفت‌وگو از این است که شما چگونه و چه ویژگی‌هایی را به‌عنوان ویژگی اخلاقی تعریف می‌کنید. چه مراحلی برای اینها قائل هستید. چگونه هرکدام اینها به‌دست می‌آید یا از دست می‌رود. حتی امروزه وقتی از اخلاق گفت‌وگو می‌کنیم، موضوعش با موضوع [علم] اخلاقی که پیش‌تر سابقه‌اش را داشتیم، متفاوت است. امروزه از اخلاق، خصوصا از ارزش‌ها و چگونگی نظام ارزش‌های حاکم بر زندگی انسان‌ها گفت‌وگو می‌شود. وقتی وارد این وادی می‌شوید دین، آموزه‌های زیادی دارد که ربطی [به مباحث] فقه احکام ندارد.
  • در فلسفه‌های مضاف، ما فلسفه اخلاق داریم که همین کارها را می‌کند. ارزش‌ها را تبیین و نظام‌ ارزشی [را] طبقه‌بندی می‌کند [و] تمام چیزهایی که از فقه اخلاق‌تان می‌خواهید، مهیا کرده است. چه نقصی بود که آن را مناط عمل قرار ندادید؟

 اگر حساسیتی به دین و دیانت هم نداشته باشیم، به این مجموعه روایات، لااقل به‌عنوان یک سری نوشته‌های قابل ‌تامل که می‌توانیم نگاه ‌کنیم. ما در‌عین اینکه در فلسفه اخلاق به تاملات عقلی خودمان و دیگران برای پاسخگویی به یک سری سوالات توجه داریم، توجه نمی‌کنیم از سوی این حکیمان –نمی‌گویم معصومان- که بعضی از اینها را در نزد همه اقوام به‌عنوان حکمای بزرگ تاریخ تلقی می‌کنند؛ در این عرصه‌ها چه مطالبی عرضه شده است. چطور می‌شود ما حتی اگر دینی هم به موضوع نگاه نکنیم از این مجموعه آموزه‌های ناظر به آن سوالات صرف‌نظر کنیم؟

  •  شما دارید می‌گویید ماثورات‌مان را جدی بگیریم؟

  فرمودید چرا چرخ را دوباره اختراع کنیم، عرض کردم رعایت اسلوب علمی تحقیق کنیم؛ اسلوب علمی تحقیق اقتضا دارد، شما از همه منابعی که به‌نحوی می‌توانند در قوام اندیشه کمک کنند، استفاده کنید ولی ما چنین نکرده‌ایم.

  • به چه رسیدید که فکر می‌کنید این نسبت به آنچه تا اینجا در اخلاق دیدیم، بدیع است؟
      کتاب «درآمدی بر فقه‌الاخلاق» مقدمه کاری است که بقیه آن کار در جلدهای بعدی آمده است. جلد اول کشیدن یک چارچوب درست و منطقی برای این کار و تعیین کردن نقشه راه است. یک پایه نسبتا مناسبی برای فقه اخلاق. در مجلدات بعدی کاری که کردم این بود که تلاش کردم طرح دین برای حرکت انسان از نقطه صفر تا نقطه پایان و نهایت حرکت درونی را براساس مدارک دینی بنویسم. به زبان دیگر یا به زبان قدیمی‌تر، منازل و مراحل سیر، منتها این‌بار به زبان آیات و روایات است. این مجموعه کاملا مغفول بوده و به آن بی‌توجهی شده است.
  • قبلا هم که این کار را کرده بودند! در کتاب‌هایی چون «صد میدان»!
      «صد میدان» و «منازل السائرین» و مجموعه‌ نوشته‌های دیگر، عمدتا مدعی این نیستند این طرح‌شان از قرآن برگرفته شده است. خواجه در «منازل السائرین» خیلی از آیات قرآن را استفاده کرده، ولی هیچ‌جا ادعا نکرده این ترتیب منازل، متکی به آیات و روایات است. البته برخی هم به این ادعا رسیدند. ما یک جلد دیگر از این نوشته‌ها را اختصاص به بررسی همین موضوع دادیم. مثلا طرح مشهور بحرالعلوم، طرح‌های علامه طباطبایی، طرح‌های مرحوم استاد ما صفایی، همه اینها طرح‌هایی بوده که مدعی اتکای بر قرآن و روایات بودند.
  •  می‌گویید ما تصریح کردیم و سندی دست‌مان است یا نه مدعای کمی تیزتری می‌کنید و می‌گویید برخی از طرح‌های این بزرگان، اصلا قرآنی نیست؟
      دقت می‌فرمایید که در گفت‌وگوهای عمده این محققین حکیم و عارف حتی ادعای استناد کل طرح به قرآن نیست. ما راه‌های مختلفی برای دریافت واقع داریم. یک راه عقل است و یک راه را آقایان کشف و شهود می‌دانند. برداشت من این است که راه ما یک راه مستقل است و در این عرصه تلاش زیادی نشده است. بسیاری از تلاش‌ها متکی بر عقل و شهود بوده و محترم است و من ضدیت با آنها ندارم.
  •  می‌گویم چه نیازی به این فقه است؛ می‌گویید دین را در شرع و احکام شرعی نمی‌شود خلاصه کرد، ما باید این تفقه را به تمام ساحات دین گسترش دهیم تا دین بتواند ماندگار شود وگرنه ممکن است به مشکل بخورد. به‌نظرم معقول می‌آید. ممکن است منی که شاگرد شما هستم این را بگویم [درحالی‌که] لباس، جایگاه، سن و سال و وجاهت [شما] را ندارم، ممکن است همین برایم هزار و یک‌جور دردسر درست کند؛ چه کنیم که اینقدر طول نکشد که روزی یک آقای غنوی پیدا شود همان حرفی را که ممکن است قبل از او خیلی‌ها گفته باشند بگوید و بعد دچار مخمصه نشود و بتواند قدم بعدی را بردارد. همان قدم مصلحانه خیلی وقت‌ها زودتر هم می‌شد برداشته شود.
    روزی دوستان از من پرسیدند شما مشکل اصلاحات در حوزه را چه می‌دانید؟ برخلاف تصور آنها گفتم مشکل این است مصلحان نمی‌دانند چه می‌خواهند. مشکل از نظر من پاسداران سنت نیستند، مشکل مصلحانی هستند که تازه آمده‌اند، احساس درد می‌کنند، انگشت بر جاهایی می‌گذارند که معمولا دقیق نیست. حرفی که می‌آورند پخته و سخته نیست. به‌خاطر همین در برابرشان مقاومت رخ می‌دهد. معتقدم اول باید حرف‌ها را پخته و سخته کنیم. دوم زبان نقد یاد بگیریم. زبان ما همیشه تلخ است. اگر به چهره سنت حمله می‌کنیم و چنگ می‌اندازیم درحالی‌که سنت از تراث با ارزش ماست. ما نه با عرفا و نه با حکما جنگی داریم، ما حرف تازه‌ای داریم که باید در معرض و ویترین اندیشه بگذاریم و این را در کنار بقیه، مورد نظر اهل نظر قرار دهیم. سوم اینکه بیش از آنکه نقضی حرف بزنیم باید حلی حرف بزنیم. چه آورده‌ای دارید؟! اعتقاد دارم -همان‌گونه که تلاش کردم در حوزه اخلاق این کار را کنم- ما باید با ‌حوصله از یک گوشه‌ای شروع کنیم و بعد از طی مقدمات علمی لازم، اگر ادعای اقتصاد اسلامی و سیاست اسلامی داریم، چیزی فراهم بیاوریم. صرف تکرار ادعا و مناقشه با این و آن مشکل را حل نمی‌کند، دردی است که سال‌هاست داریم. ما مشکل‌مان در کارهای مصلحانه‌مان موضع نقضی، تلخ و بدون طی مقدمات‌مان بوده است. فکر می‌کنم اگر از اینها دست برداریم و به این شیوه جدید رو بیاوریم، مشکلات‌مان حل شود.