بررسی کتاب لم یزرع اثر آقای بایرامی

به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه اولین نشست از سلسله گفت‌وگوها در حوزه رویکردهای داستانی ادبیات دفاع مقدس با بررسی کتاب «لم یزرع»، اثر آقای محمدرضا بایرامی با حضور آقایان حسین فتاحی، زاهدی مطلق، احمد شاکری و اعضای شورای علمی گروه ادبیات اندیشه روز دوشنبه مورخ ۲۵ اردیبهشت ماه جاری در سالن جلسات ساختمان مرکزی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.

در ابتدا دکتر سنگری، مدیر گروه ادبیات اندیشه، بیان داشت: موضوع این جلسات رویکردهای حوزه ادبیات داستانی دفاع مقدس می‌باشد و در این نشست به تحلیل و بررسی کتاب لم یزرع اثر آقای محمدرضا بایرامی خواهیم پرداخت. ماجرای کتاب در عراق است محور اصلی این قصه تقابل بین جنگ و زندگی است. قهرمان این قصه سعدون است که شیعه بوده و دلبستگی به دختری به نام احلی پیدا می‌کند و در نهایت به دست پدرش کشته می‌شود.

حسین فتاحبا بیان خلاصه‌ای از رمان گفت: ساختار رمان به صورت پازلی است. ساختار پازلی اگر به صورت هوشمندانه استفاده شود خوب است و اگر هوشمندانه به کار گرفته نشود خواننده را دچار سردرگمی می‌کند و باعث می‌شود خواننده رغبتی به خواندن آن نداشته باشد. در این کار این چینش پازلی به نظرم طوری است که مثل داستان کلاسیک حتی مثل پیرنگ داستان کلاسیک عناصر داستان را رعایت کرده یعنی اول با یک حادثه‌ مواجه می‌شویم که دوست داریم ببینیم چه می‌شود.

نویسنده کتاب آتش در خرمن، در ادامه بیان داشت: داستان نمادین است. بعضی جاها نمادها مستقیم است مانند گروهبانی که نماد ارتش بوده یا خلیل که از ابراهیم خلیل گرفته شده و مامور به کشتن پسرش شد ولی بعضی جاها این نمادها برعکس است، مانند سعدون که به معنی خوشحالی و خوبی است ولی اینجا این اسم اینطور نیست و نماد بدبختی و بدشانسی و بدبیاری است.

فتاحدر خصوص پایان رمان گفت: دو پایان نوشته شده یکی پدر نمی‌خواهد پسرش را بکشد ولی پسرش آنجا کشته می‌شود و می‌بینیم که دفنش می‌کند در همان قبری که نمادین بوده، اما بعد می‌بینیم که یک پایان دیگری هم وجود دارد که سعدون مجبور می‌شود به ارتش برود و در دادگاه صحرایی محکوم و اعدام شود. سرنوشت این آدم انگار محکوم به کشتن بوده؛ سرنوشت سعدون فرقی نمی‌کرد چه می‌ماند و به دست پدرش کشته می‌شد و چه می‌رفت و اعدام می‌شد انگار در پایان داستان یک جور جبر تاریخ وجود دارد، برای خواننده عادی می‌تواند مشکل‌ساز باشد یعنی اینکه چه شد که دو پایان داشت و نویسنده این کار را کرده، اگر تکلیف کار در آخر به این صورت ختم نمی‌شد شاید کار از این چیزی که هست خیلی بهتر می‌شد.

در ادامه جلسه آقای سنگری با طرح این سوال که لم‌یزرعدر جغرافیای داستانی دفاع مقدس کجا قرار می‌گیرد؟ یعنی کدام رویکرد نسبت به جنگ داشته است؟ بیان کرد: چندین نگاه به مساله جنگ و دفاع مقدس در حوزه داستان می‌بینیم. یک نگاه اسطوره‌ای و مبالغه‌آمیز است بالاخره ما با اسطوره زندگی می‌کنیم، به خصوص جامعه ایران یک سابقه تاریخی دارد و به سبب گره‌خوردگی‌اش با اسطوره‌ها معمولا در پرداخت داستان یک گوشه چشمی به اسطوره دارد و اسطوره در پنهان وجود او است و تاثیر می‌گذارد هرچند که مثلا در پرداختن به حادثه عاشورا به گونه‌ای این مساله را می‌بینیم. یک نگاه واقع‌بینانه و دقیق بوده به خصوص نسلی که در همان دهه ۶۰ به جنگ پرداختند و البته هنوز هم خیلی درگیر تکنیک و صورت اینها نشده بودند به این وجه واقعی جنگ خیلی خوب پرداختند و در اینجا می‌توانیم نمونه‌های روشنی را ببینیم که اصلا می‌شود آن تاریخ را که شماها هم در آن دوره حضور داشتید و اثرآفرینان آن دوره هستید به عنوان یک قطعه درخشان در تاریخ ادبیات داستانی خودمان بشناسیم و بشناسانیم. یک نگاه هم نگاه غیرواقع‌بینانه نسبت به جنگ است که بیشتر سعی کرده بُعد تراژیک جنگ را پررنگ کند و این اتفاقا سبب تخریب ارزشها یا نادیده گرفتن ارزشها شده است. حتی بعضی‌ها سعی کردند مصداق‌های منفی در جنگ پیدا کنند که با طرح این مصداق‌های منفی مثل بحث انتقام‌گیری، همجنس‌بازی و بعضی از این مسایل باعث شده یک مقدار ارزشهای دفاع مقدس پشت اینها پنهان بماند و مغفول واقع شود. حتی گاهی اوقات کسانی نوعی همذات‌پنداری نسبت به دشمن دارند و ممکن است این را در فضای داستانهای خودمان هم ببینیم.

در کنار چهارده شخصیتی که در کتاب لم‌یزرع می‌بینیم که دو سه‌تایشان خیلی بارز و شاخص هستند مثل سعدون، مثل پدرش خلیل و احلی که شخصیت‌های اصلی و برجسته داستان هستند به نظرم یک شخصیت پنهان را هم نمی‌شود نادیده گرفت و آن بحث تقدیر و سرنوشت است. سعدون که شخصیت اول داستان ماست از اول با واژه بدشانسی مواجه می‌شود.

سنگریبا بیان این نکته که خود لم‌یزرع در این کار یک جور نماد است ادامه داد اینکه خلیل پسرش را می‌کشد، پسر به خصوص برای عرب یعنی بقای نسل، خودش نسل خودش را می‌کشد که باز ناشی از تفکر جاهلانه است. معمولا دولت‌ها باید کشور را آباد کنند و این باعث شود منطقه‌ای را لم‌یزرع کند و می‌توانیم بگوییم هدفش از تحمیل جنگ به ایران همین به بن‌بست کشاندن و لم‌یزرع درست کردن است.

ابراهیم زاهدی مطلقدر ابتدا صحبت خود بیان داشت که این رمان را به عنوان یک رمان جنگی ندیدم، جنگ در حاشیه یک داستان عاشقانه است که دستمایه‌ای شده برای اینکه در فضای جنگ یک اتفاق عاشقانه بیفتد. در واقع فضا و زمان محدود به یک تاریخ است جنگ فقط یک تاریخ از شروع تا پایان جنگ است و این اتفاق این وسط افتاده است. آقای بایرامی داستان عاشقانه‌ای را می‌گوید که امکان شکل‌گیری آن بین شیعه و سنی نیست. داستان داستان جنگ نیست، بعضی‌ها می‌گویند نوشتن داستان جنگ از آن طرف است یعنی رفته اردوگاه عراق از آنجاست، از آنجا هم نگاهی نکرده است. یکی دو تا شعار از جانب عراقی‌ها می‌گوید، یکی دو تا روایت و نقل‌قول از رادیوی آنها می‌گوید که همان حرف‌هایی را که ما زدیم می‌گوید یعنی خیلی کاری به جنگ ندارد.

زاهدیدرباره ساختار اثر گفت کتاب با بیتی از شاهنامه آغاز می‌شود. در شاهنامه این براعت استهلال است همان اول می‌گوید که در آخر چه اتفاقی می افتد؛ البته آقای بایرامی در این زمینه موفق نبوده است و مستمسکش به چیزی خارج از متن خودش است و خودش نتوانسته اول داستان براعت استهلال را بیاورد و به لحاظ داستانی موفق نبوده و از شاهنامه کمک گرفته است.

نویسنده کتاب نسل باروت، با طرح این موضوع که عمده تاکید آقای بایرامی در این کار به لحاظ نگاه این است که عشق سنی و شیعه نافرجام، شوم، بی‌پایان و بی‌سرنوشت است و به هم نخواهند رسید و سرانجامش یا کشته شدن فرزند است یا از بین رفتن کلّ طایفه.

زاهدیبا طرح این موضوع که در ساختار رمان یک سری خرده‌روایت‌ها و یکسری داستانک‌ها وجود دارد که در کنار آن قصه اصلی شکل می‌گیرد که به پیشبرد داستان کمک می‌کند گفت: در اینجا ماجرای احلی و سعدون هست ولی داستان از این‌گونه کمک‌ها کم دارد.

زاهدی، با بیان این نکته که سعدون در بازجویی‌ها می‌گوید برای حفظ وطن رفته است. گفت: در واقع سعدون از اینکه نمی‌تواند به عشقش برسد از این جامعه خودش فرار می‌کند و به جنگ پناه می‌برد آنجا هم یک سال با خانواده‌اش تماس ندارد و کاملا بی‌خبر است. سعدون فکر می‌کرده یک چیز برتری وجود دارد از این عشق زمینی یا احلی؛ آن برتر را جنگ و دفاع از میهن حس می‌کرده بعد می‌بیند چیز برتری وجود نداشته است و این جنگ خیلی برای سامان مشخص و رسیدن به یک تعالی نیست. احساسش این است که این جنگ چیز بیخودی است و به عشق برتر نمی‌رسد که فرار می‌کند.

احمد شاکریعضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ابتدای جلسه با اشاره به برگزیده شدن این رمان در جایزه ادبی جلال آل احمد گفت: مروری بر آثار این نویسنده که بخش عمده‌ای از کارش درباره جنگ و دفاع مقدس بوده است نشان می‌دهد، بایرامی نویسنده‌ای به شدت تجربی‌نویس است. او دوره سربازی‌اش را در جنگ گذرانده است. وامداری بایرامی از چنین تجربه‌ای اساسا افق تفسیری او از انسان و جهان و دفاع مقدس را مقید به فضای سربازی می‌کند. افق شخصیت‌های او که درگیر تقدیر و جبر هستند اساسا راهی به کرانه‌های آرمانی و دینی و تجربیات قدسی ندارد. بنابر این سقف روایت بایرامی از دفاع مقدس کف معرفتی دفاع مقدس است. این کف گویای کسانی است که به اجبار به جنگ آمده‌اند و صرفا فرمان بر هستند.

شاکریبا طرح این سوال که چرا بایرامی در این رمان به فضای عراق که تجربه زیستی آن را نداشته است رو آورده است گفت: شخصیت‌های او همواره دچار تردید و تزلزل‌اند و اساسا شخصیت‌های باورمند و دین‌گرایی که به تجربیات غیبی و قدسی دست یافته‌اند راهی به داستان‌های بایرامی ندارند. از این رو، بایرامی که در ایستگاه تقدیر باقی مانده است احتمالا قادر نیست بسیاری از تجربیات ناب دینی صادر شده از شخصیت‌های قدسی دفاع مقدس را روایت کند. نوع نگاه بایرامی قادر به ارایه تحلیلی عمیق از انسان در ضمن شخصیت‌های داستانی نیست. زیرا شخصیت‌های بایرامی نه در وجه عقلی که بیشتر از وجه احساسی با عالم مواجه می‌شوند.

نویسنده «جستاری در اصطلاح شناسی و مبانی ادبیات داستانی دفاع مقدس» در این باره اضافه کرد: حق دفاع و مدافع بودن چیزی است که ادبیات سیاه دفاع مقدس نتوانسته است تا کنون از آن عبور کند. سوی دیگر غیر ایدئولوژیک کردن دفاع مقدس توسط این طیف تفسیری ضد ایدئولوژیک بود. زیرا ایدئولوژی در این دیدگاه زاینده تجاوز و تهاجم و جنگ تلقی می‌شود. دنیای آرمانی این جریان که دنیای بدون جنگ است، دنیایی بدون ایدئولوژی است. بایرامی در لم‌یزرع موقعیتی را طراحی می‌کند که در ادبیات داستانی دفاع مقدس تا کنون از مرز آن عبور نشده است. و آن چیز جز نفی ایدئولوژی دینی و انقلابی نیست. موقعیتی که این بار نفس ایدئولوژی را هدف قرار می‌دهد و بر این اساس ایران دخیل در جنگ هشت ساله تنها مدافع نبوده است بلکه با شعارها و ایدئولوژی انقلابی خود زمینه‌ها را برای آغاز جنگ فراهم کرده است. از این منظر ایران نه تنها مدافع نیست بلکه در آغاز و ادامه جنگ مقصر است.

شاکریبا اشاره به مقوله واقع‌گرایی در لم‌یزرع گفت: لم‌یزرع داستانی با گرایش واقع‌گرایی است. اما نه واقع‌گرایی دینی. با این توضیح که این واقع‌گرایی نه در اندیشه و مبنای دینی که نوعی واقع‌گرایی سیاه اندیش جبری را رقم زده است. نخستین خصوصیت این رویکرد توجه آن به تلخی‌ها، خسارت‌ها و ویرانی‌ها است. تقریبا سرنوشت تمامی شخصیت‌های داستان با تلخی تمام می‌شود. سعدون کشته می‌شود. خلیل پسر خود را می‌کشد، اهالی دجیل کشته می‌شوند. این بدان معنی است که این رمان از میان واقعیت‌های موجود تنها طیفی را برای روایت گزینش کرده و بر آنها متمرکز شده است که خسارت بار و ویرانگر هستند. نکته دیگر خصوصیت مادی این رویکرد است. در این رویکرد، جهان به عنوان امر مادی و فارغ از حقیقت قدسی روایت می‌شود. اساسا جنبه ملکوتی واقعیت و عوالم غیبی نادیده انگاشته می‌شوند.

نویسنده «فلسفه داستان داستان»درباره ساختار اثر با اشارهبه ساختار پازلی آن گفت: نکته دیگر ساختاری پاره پاره کردن بی‌دلیل ساختار روایت است که منطق مشخصی ندارد. در حالی که در فصول آغازین روایت، به سرعت فلاش بک‌ها با زمان حال تقطیع می‌شود در ادامه شاهدیم که این فلاش بک‌ها بعضا چندین فصل را به خود اختصاص می‌دهد بدون آنکه به زمان حال بازگردد. چه دلیلی برای این تقطیع وجود دارد؟ به نظر می‌رسد این تقطیع و پس و پیش کردن زمانی حتی در ایجاد معمایی قوی و تامل در چرایی و چیستی وقایع نیز ناکام است. داستان نه از انتها که از میانه آغاز می‌شود. زمانی که سعدون در زندان است. در حالی که منطق ایجاد معما و تعلیق ایجاب می‌کند داستان از پایانی آغاز شود که دشوارترین لحظه برای سعدون است. در حقیقت این روایت از میانه آغاز شده به گذشته می‌رود و سپس ادامه ماجرا را در دنباله زمان حال پی‌گیری می‌کند. ضمن اینکه این شکست زمانی قادر نیست خصوصیات روحی انسانی که در وضعیت بغرنج روحی قرار گرفته است را نمایشی کند.

شاکریمضمون غالب لم‌یزرع را «تقدیرگرایی» دانسته و دراین باره گفت: یکی از مضامین اصلی کار تقدیرگرایی است. اما این تعبیر در داستان با تعابیر دیگری از جمله «تصادف» و «شانس» همراه شده است. به نظر می‌رسد نویسنده و به تبع آن شخصیت سعدون اساسا معرفت دقیقی نسبت به همین مفهوم نیز ندارند. معادل سازی‌‌های صورت گرفته برای تقدیر گویای این عدم اشراف است. این تخلف اصطلاحی گویای آن است که اساسا نویسنده با موضوعی که محور تفسیرش از هستی است آشنا نیست و مبانی حکمی و کلامی آن را نمی‌داند. ضمن آنکه اگاهی اندک شخصیت‌های داستان‌های بایرامی با علوم معقول و منقول و عدم اعتقاد آنها و باور عمیق آنها به مسایل دینی موجب می‌شود مساله تقدیر، نه به درستی گشوده و طرح شده و نه راهی برای حل منطقی آن وجود داشته باشد.

شاکریدر پایان با تاکید بر نتیجه تقدیرگرایی در این رمان گفت: نکته مهمی که وجود دارد آن است که این تقدیر گرایی و عملا اعتقاد به اینکه شخص قادر نیست چیزی را عوض کند، اساسا نوعی انفعال و تسلیم و ناامیدی مطلق را برای سعدون رقم می زند به این معنی که اساسا دیگر مهم نیست مدافع باشی یا مهاجم. ایده‌ای که حداقل دفاع را برای مدافع ثابت می‌کرد در این رمان تبدیل به ایده مسالمت مطلق می‌شود. چون معتقد است مدافع قادر به تغییر تقدیر نیست پس بهتر است که دست از دفاع هم بشوید و تسلیم تقدیر شود. این نهایت زبونی شخصیت است که حتی ارزش‌های عام انسانی چون ایثار و رشادت و فداکاری را نیز زیر سوال می‌برد. بایرامی در این داستان از ادبیات ضد جنگ و ادبیات سیاه جنگ فراتر رفته و ایده ادبیات ضد دفاع را مطرح می کند.«انگار هیچ فایده‌ای ندارد مقاومت!» ص ۱۴۲٫ «مقاومت بی فایده است» ص ۱۵۰٫

در ادامه این نشست اعضا گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و ناقدان، درباره مباحث مطرح شده اظهارنظر کردند و به نقدهای هم پاسخ دادند.