کرسی علمی ترویجی «الگوی انسان اقتصادی در قرآن کریم» توسط گروه اقتصاد اسلامی پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه، روز دوشنبه مورخ ۱۴ بهمن ماه ۹۸ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی- ترویجی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام دکتر علی اصغر هادوی نیا
عضو هیات علمی گروه اقتصاد اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
با توجه به مبانی فلسفی قرآن کریم موضوع بحث را به الگوی انسان اقتصادی اختصاص داده ایم. فرضیه ای که دنبال شده این است که مهمترین قاعده رفتاری بیشینه سازی بهره مندی های مادی معنوی و آخرتی با بهترین ترکیب می باشد. در واقع جایگاه علمی الگوی انسان اقتصادی برخاسته از عنصری به نام نوع انتزاعی یا (Ideal Type) است. در متدولوژی، نوع انتزاعی وظیفه ترسیم مدل های مناسبی را دنبال می کند که هر علم به تبیین پدیده های مربوط به آن می پردازد.
از نکاتى که ضرورت و اهمیت الگوی انسان اقتصادی را آشکار مى سازد، آشنایى با جایگاه نوع انتزاعى در روش شناسى علم است. نوع انتزاعى، نمایانگر الگوى به دست آمده از انتزاعات ذهنى است؛ البتّه این انتزاعات ذهنى، منشأ خارجى دارد و حتّى یافتن این منشأ عینى و عملیاتى، سبب اطمینان و تأیید الگو مى شود. نوع انتزاعى، در نظریّه پردازى هاى علمى جایگاه مناسبى دارد. فضاى بدون اصطکاک در فیزیک، بازار رقابتى با شفّافیّت کامل اطّلاعات در اقتصاد، نمونه هاى بارزى از چنین انواع انتزاعى هستند. نوع انتزاعى که در گذر تجرید واقعیّت و سادهسازى منطقى آن حاصل مىشود، وظیفه ترسیم مدلهاى مناسبى را ایفا مىکند که هر علم به تبیین پدیدههاى مربوط به آن مىپردازد.
به همین خاطر باید توجه داشت که اگر چه از آموزههای اسلامی در ترسیم این الگو استفاده میشود، ولی هدف، ارائه الگویی که اختصاص به مسلمانان داشته باشد، نیست؛ بلکه هدف الگویی که بتواند رفتارهای اقتصادی تمامی انسانها را پوشش دهد، اگر چه شامل مسلمانان نیز میشود. در صورتی که این الگو به درستی و منطقی ترسیم شود و بتواند کارآمدی خود را نشان دهد، میتواند در نقد الگوی انسان اقتصادی غرب مفید بوده و حتی جایگزین مناسبی برای آن باشد.
در باره ساختار این تحقیق باید گفت در ابتدا پیشینه پیدایش الگوی انسان اقتصادی در غرب و ویژگیهای آن پرداخته است تا بتواند با پیمودن این مسیر به موضوعشناسی مناسبی دسترسی پیدا کند. با طی این مسیر درمییابیم که از مهمترین مقدمات لازم برای پردازش این الگو، برخورداری از مبانی انسانشناسی مدون است. به همین خاطر در مرحله بعد، مبانى انسان شناسى قرآن کریم مورد بررسی قرار میگیرد تا مبانی مزبور زمینه ساز پردازش الگوی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام باشد. در اینجا فقط به مبانی پرداخته میشود که زمینه مناسبی برای این امر فراهم میآورد. این مبانی عبارتند از : ابعاد سهگانه وجودی انسان و ماهیّت فطرت و نمونههایی از امور فطری. از امور فطری که در پردازش الگوی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام نقش آفرین هستند،” مطلقگرایى” و “لذّت پذیرى والم گریزى” هستند. مرحله سوم به “معرفی الگوی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام ” اختصاص یافته است.
یک. پیدایش الگوی انسان اقتصادی در غرب و ویژگیهای آن
سیر تاریخى شکلگیرى ترسیم کنونى از الگوى آرمانى «انسان اقتصادى» را باید از مکتب سوداگرى یا مرکانتىلیسم که از قرن ۱۵ تا اواسط قرن ۱۸ اساس سیاست اقتصادى دولتهاى مقتدر اروپا را تعیین مىکرد و افزایش ثروت را یگانه هدف اقتصادى میشناساند، آغاز نمود. دخالتهای بیش از اندازه دولت، از نیمه دوم قرن ۱۸ در اروپا سبب بروز مخالفتهاى شدید و پیدایش مکتب فیزیوکراتها و لیبرالیسم اقتصادى شد. جهانبینى فیزیوکراتها بر فیزیوکراسى یا «قدرت طبیعت» مبتنى بود. فیزیوکراتها براى بالابردن نقش فرد و محدود ساختن نقش دیگران از جمله دولت، الگوى «نظام طبیعى» را معرّفى مىکنند. آنان معتقد بودند که در اجتماعات بشرى، تعادل و توازنى حکمفرما است که منشأ آن، «نظام طبیعى» است؛ بنابراین، براى آن که افراد، آسانتر و زودتر به منظور خود برسند و به مقتضاى مصالح خود رفتار کنند، بهتر است اداره امور آن به طور دلخواه به خودشان واگذار، و تا آنجا که ممکن است حق هر نوع مداخلهاى از دولت سلب شود؛ یکى از مهمترین وظایف دولت در چارچوب «نظام طبیعى»، مبارزه با کلّیّه عناصرى است که با اصول مالکیّت شخصى تعارض یا با منفعتطلبى افراد تزاحم دارد. میل به سودجویى مادّى، یگانه محرّک دائم انسانها به سوى بهترین وضع ممکن معرفى مىشود؛
بنابراین مىبینیم چگونه اصل «لذّت جویى» که شالوده مکتب کلاسیکها است، با توجّه به الگوى «نظام طبیعى» فیزیوکراتها در ارائه الگوى «انسان اقتصادى» ظاهر مىشود. یکى از اصول کلّى که در کتاب ثروت ملل آدام اسمیت، بنیانگذار مکتب کلاسیک مطرح شد، این بود که تمام پدیدههایى که به افزایش ثروت یک جامعه مىانجامد، از آزادى بشر در تعقیب منافع مادّى خود ناشى است. این گونه برداشت از انگیزه انسانى که به اصل لذّتگرایى روانى با اصالت مطلوبیّت متّکى بوده است و بر خودخواهى کامل انسان تأکید دارد، در اندیشه توماس هابز و جرمى بنتام به اوج خود مىرسد. در هر صورت، چنین نگرشى به انسان، زیربناى مهمترین تمایز فیزیوکراتها و مکتب کلاسیک یعنى نظریّه «خودآ» یا «خودکار» بودن «نظام طبیعى» شده و شالوده الگوى ماشینوار آدام اسمیت را درباره «دست نامریى» تشکیل مىدهد.
کلاسیکها درباره تحقیق مربوط به روابط اقتصادى، فرضى را مطرح کردند که در پیدایش الگوى انسان اقتصادى به طور کامل مؤثّر بود. آنها معتقد بودند تحقیق درباره روابط اقتصادى فقط باید از جنبهاى صورت گیرد که در افراد انسانى کلّى و مشترک باشد؛ بنابراین، پژوهشگر اقتصادى نباید به افراد نظر داشته باشد؛ بلکه باید انسان نوعى یعنى انسان اقتصادى را در نظر گیرد و انسان را از همه صفات و عوارض دیگر غیر از نفع شخصى تجرید کند. چنین نگرشى با پیدایش مکتب نئوکلاسیک یا نهائیون در اواخر قرن نوزدهم به اوج مىرسد. از ویژگىهاى مهمّ این مکتب، آن است که علم اقتصاد از دیدگاه بنیانگذارش یعنى ویلیام استنلى جونز و لئون والراس مبتنى بر «اصل لذّت و رنج» تعبیر مىشود. افزون بر این، آنان اصل لذتگرایى را در دایره یک مفهوم ذهنى با نام «مطلوبیّت نهایى» مطلوبیّت نهایى در واقع «ارزش ذهنى» یک واحد اضافى از یک کالاى معیّن براى یک مصرفکننده خاص است.
برخی انسان اقتصادى را براى کسانى به کار مىبرند که عقلانیّت را در جنبه ابزارىاش دارا است. در این نوع انتزاعى با توجّه به ترجیحات کامل، اطّلاعات کامل و قدرت محاسبه بدون اشتباه، فرد رفتارى را برمىگزیند که به گونهاى بهتر ترجیحاتش را ارضا کند. در واقع، انسان عُقلایى اقتصادى به شکارچى مىماند که بیشتر از نیازهاى خود نمىپردازد یا تا آنجا که مىتواند، کمتر مىپردازد؛
برخى نیز مفهوم انسان اقتصادى را حداکثرکننده مطلوبیّت در باره چارچوب گروهى از محدودیّتها مىدانند که بیشتر از همه درآمد آشکار است. نزد آنان، عُقلایى بودن انسان اقتصادى زمانى تحقّق مىیابد که این هدف را دنبال کند؛ اگر چه موانعى پیش راه او باشد. موانعى مانند اطّلاعات ناکامل با توجّه به تمام آنچه تاکنون گذشت، انسان اقتصادى غرب را مىتوان «حداکثرکننده منفعت شخصى معرّفى کرد.
دو. مبانى انسان شناسى قرآن کریم
الف) ابعاد سهگانه وجودی انسان
برای درک ابعاد وجودی انسان میتوان به گروههای مختلف نیازهای وی توجه کرد. در واقع هر گروه برخاسته از یکی از ابعاد وجودی وی میباشد. حقیقت نیاز به احساس و درکی که فرد نسبت به یکی از جنبههای یک یا چند بعد از ابعاد وجودی خود دارد، بازگشت مینماید. میتوان گفت که گروهی از نیازها مانند گرسنگی و تشنگی بیشتر جنبه مادی داشته و نشان از کمبود در بعد مادی دارد. دستهای دیگر از نیازها وجود دارند که با نیازهای پیشین کاملاً متفاوت است. نیاز به ایمنی و اطمینان و نیاز به محبت و تعلّق و عزت نفس و نوع دوستی و مانند آن. این گروه جنبه مادی بسیار کمتری دارند. این نیازها برتافته از بُعد معنوی انسان میباشد. این دو بعد مربوط به جهان پیش از مرگ انسان میباشند. بُعد مادّی مربوط به ویژگیهایی از انسان است که با حیوان مشترک است و دومین بُعد اختصاص به انسان دارد.
اما با توجه جهانبینی اسلامی، میتوان گروه سومی از نیازها را مطرح نمود که نشان از بعد سوم انسان دارد که میتوان از آن به بعد اخروی یاد کرد. در انسان نوعی آگاهی درونی نسبت به بقای روح و امکان حیات آن پس از مرگ وجود دارد، که مربوط به بُعد آخرتی وی میباشد. امام صادق (ع) نیز درباره «بُعد آخرتی» و تفاوت آن با دیگر ابعاد انسان که جنبه دنیایی دارند اینگونه میفرماید: «و به این ترتیب انسان از دو شأن دنیا و آخرت خلق شده است. هنگامی که خداوند این دو شأن را با هم گرد آورد، حیات انسان در زمین مستقر میگردد، زیرا حیات از شأن آسمان به شأن دنیا نزول کرده است و هنگامی که خداوند بین آن دو شأن مغایرت ایجاد کند، آن مفارقت موت است و در آن حال شأن آخرت به آسمان بازخواهد گشت…» هر انسانی احتمال زندگی پس از مرگ را می دهدد. صرف آگاهی انسان از این احتمال، بعد آخرتی او را تشکیل داده و در نیازه و رفتارهای وی تأثیرگذار است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۴۶و ۴۵ سوره بقره به رابطه مذکور این گونه اشاره می کند:
“…علومى که بوسیله اسباب تدریجى بتدریج در نفس پیدا میشود، نخست از توجه، و بعد شک، و سپس بترجیح یکى از دو طرف شک، که همان مظنه است پیدا شده، و در آخر احتمالات مخالف بتدریج از بین مىرود، تا ادراک جزمى که همان علم است حاصل شود.
و این نوع از علم وقتى بخطرى هولناک تعلق بگیرد باعث غلق و اضطراب و خشوع نفس میشود، و این غلق و خشوع از وقتى شروع میشود، که گفتیم یک طرف شک رجحان پیدا مىکند، و چون امر نامبرده خطرى و هولناک است، قبل از علم بان، و تمامیت آن رجحان، نیز دلهره و ترس در نفس مىآورد.
پس بکار بردن مظنه در جاى علم، براى اشاره باین بوده، که اگر انسان متوجه شود به اینکه ربى و پروردگارى، دارد که ممکن است روزى با او دیدار کند، و بسویش برگردد، در ترک مخالفت و رعایت احتیاط صبر نمىکند، تا علم برایش حاصل شود، بلکه همان مظنه او را وادار باحتیاط مىکند. پس این احتمال نیز وجود دارد که” ظن” در اینجا به معنى” گمان” باشد، و این در حقیقت یک نوع مبالغه و تاکید است که اگر انسان فرضا به آن دادگاه بزرگایمان نداشته باشد و فقط گمان کند، کافى است که از هر گونه خلافکارى خوددارى نماید. می توان گفت در این مورد ظن بلیغتر از یقین است زیرا ظن بملاقات رب هم موجب خشوع و نگرانى است چه رسد بیقین، چنان که همه نگرانیها و امیدها و جنب و جوشها از ظن برمیخیزد.
باید توجه داشت برداشتی که از ابعاد سه گانه وجودی انسان در اینجا ارائه شد، از نوآوریهای این مقاله است. البته حقیقت واحد انسان زمینه نوعی اتحاد را در ابعاد مختلف وی به وجود میآورد. هر یک از ابعاد مزبور میتوانند بر گسترههای مختلف رفتارهای انسانی تأثیر گذارند. اقتصاد نیز که در واقع به شناخت گسترهایی از رفتارهای انسان میپردازد که مربوط به «تولید»، «توزیع» و «مصرف» میباشد، بازتابی از ابعاد سهگانه مزبور است.
ب. ماهیّت فطرت و نمونههایی از امور فطری
این واژه را نخستین بار قرآن کریم فقط یکبار در (روم ۳۰) به صورت مضاف به اللَّه به کار برده و ظاهراً پیش از آن کاربردى نداشته است. چگونگى کاربرد قرآن کریم سبب شده که معناى اصطلاحى این واژه با معناى لغوى آن فاصله گرفته و در یک مفهوم محدودتر که به انسان اختصاص یافته، استفاده شود. فطرت از ماده »فَطَرَ« به معناى شکافتن چیزى از طرف طول است؛ سپس به هر گونه شکافتن اطلاق شده و از آنجا که آفرینش به منزله شکافتن پرده تاریک عدم است، یکى از معانى مهم این واژه همان آفرینش و خلقت شمرده مىشود؛ مىتوان گفت: در اصطلاح، فطرت همان ویژگىهایى است که در اصل آفرینش انسان وجود دارد. به عبارت دیگر، براى هر یک از نیروهاى غریزى و مغزى و روانى، فطرتى وجود دارد که جریان طبیعى و منطقى آن است.
در ترسیم هندسه هرم امور مشترک بین موجودات باید گفت که هر قدر از جمادات به سمت انسان حرکت مىکنیم، امور مشترک پیشین حفظ، و بر کیفیّت آن افزوده مىشود. نوعى آگاهى و شعور، رفتارها را در حیوان سمت و سو مىدهد. انسان نیز با آگاهى مزبور تکامل یافته است و نقش اختیار جلوه گر مىشود، بنابراین، تفاوت طبیعت، غریزه و فطرت از سنخ تفاوت تشکیکى و ناشى از تفاوت در مراتب وجودى اشیا است. هر قدر نقش اختیار در تعریف ویژگىهاى انسان کم رنگتر، و به عقل کلنگر بىتوجّهى بیشترى شود، به سمت مرتبه طبیعت نزدیکتر مىشویم. این سیر نزولى طبیعتگرایى در الگوى انسان اقتصادى غرب با محدود شدن به منفعت مادّى به خوبى مشهود است؛ امّا مبانى انسانشناسى اسلامى فطرت را به صورت مهمترین ویژگى مشترک به گونهاى مطرح کردهاند که نقش اختیار و آگاهى در آن نمایانتر است؛ زیرا ویژگى مهمّ امور مشترک بین انسانها در فرهنگ اسلامى، دو سویه بودن امور فطرى است. امور فطرى در دو گستره «دانش» و «گرایش» به گونهاى هستند که با عنصر اختیار هماهنگى دارند و این فقط در حالتى محقّق مىشود که دو سویه باشند. قرآن کریم با اشاره به مرحله «تسویه نفس» که یکى از مراحل آفرینشى خاصّ انسان است، به دوسویه بودن «معرفتهاى فطرى»؛انسان این گونه تصریح مىکند:
وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها× فَألهَمَها فُجوُرَها وَ تَقْواها.(شمس۷ و ۸)
و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را [آفریده] و منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا =[شرّ و خیرش] را به او الهام کرده است.
الهام فجور و تقوا، همان عقل عملى به شمار مىرود که از آثار و نتایج تسویه نفس و کیفیّت خاص آفرینش انسان است؛ امّا آنچه نقش اختیار را نمایانتر مىسازد، پرداختن به ویژگى دو سویه بودن در گرایشها و امیال فطرى است. میل یا انگیزه، استعدادى است که انسان یا حیوان را به جستوجوى احوالى خاصّ و فرار از دستهاى حالات دیگر وا مىدارد. این استعداد، منشأ اصلى و علّت مخفى لذّات و آلام و عواطف گوناگون افراد و مقدّمه حرکات و افعال آنها است. اگر چه تعداد امیال بسیار است، فرایند تحقّق و تأثیرگذارى آنها یکسان خواهد بود. در همگى آنها، یک هدف خارجى دنبال مىشود که مىتوان آن را کمال نامید و پس از به فعلیّت نشستن این استعدادها، تأثیر این فرایند بر وجود انسان، احساس لذّت است؛ البتّه در صورت تحقّق نیافتن، الم و درد احساس مىشود؛ پس این گرایش را از آن جهت که به هدف توجّه شود، کمال خواهى نام نهادهاند، و از آن جهت که در موجود صاحب آن تأثیراتى دارد، لذّتگرایى نامیدهاند. کمالخواهى و لذّتگرایى، دوروى یک سکه هستند که از امور مشترک در تمام حیوانات و انسانها به شمار مىروند؛ امّا آن چه درباره انسانها به صورت امر مشترک اختصاص مىیابد، مرتبهاى خاصّ از این دو است.
– مطلقگرایى
«مطلقگرایى» بازتابى از گرایش به کمال است که با توجّه به توسعه گستره آگاهى انسان در دایره امور کلّى پدید آمده است. از آنجا که براى حیوان، امکان آگاهى به امر مطلق وجود ندارد، کمالگرایى وى به مرتبه گرایش به مطلق نمىرسد؛ امّا انسان با برخوردارى از امکان تصوّر مطلق مىتواند به آن گرایش داشته باشد؛ بنابراین مطلقگرایى که از آن مىتوان به صورت گرایش به بیشترین کمال یاد کرد و تحقّق آن را بر رفتار «بیشینه سازى» متّکى دانست، از امور مشترک انسانها است؛ امّا آنچه سبب اختلاف شدید بین انسانها مىشود، مصداقى است که ممکن است براى این امر مطلق در نظر گرفته شود. با توجّه به این تفاوت مىتوان الگوهاى فرضى گوناگونى را براى انسان اقتصادى در نظر گرفت. در الگوى «انسان اقتصادى غرب»، امور مادّى، یگانه مصداق تعیین شده است؛؛ در حالى که مصداق قرار گرفتن امور غیرمادّى در تعیّن این گرایش نیز سابقهاى طولانى دارد. یکى از راههاى اثبات عمومى بودن آگاهى و گرایش انسان به امور غیر مادّى، بررسى تاریخچه خدا گرایى در زندگى بشر است. خدا پرستى در اندیشه بشر از ادیانى که شامل شىء پرستى، روح پرستى و توتم پرستى است، آغاز شده و در تمدّنهاى کهن و نیز مذاهب و ادیان یهود و مسیحیّت و اسلام ادامه مىیابد. مهمترین مفهومى که در ادیان بدوى مورد تعقیب قرار گرفته، «مانا» است. از ویژگىهاى مانا، غیر مادّى بودن آن است، مانا یک نیروى غیرمادّى و روحانى است که در همه جا پراکنده شده و در تمام شعارها و موجودات و اشیا مقدّس مشترک است؛ بنابراین، آگاهى و تمایل به یک امر غیر مادّى که اساس مذاهب را تشکیل مىدهد، از همان ایام اوّلیه زندگى بشر درحال تکوین بوده است. قرآن کریم نیز با اشاره به همین مطلقگرایى که در نهاد بشر قرار گرفته، در آیه ۳۰ سوره روم از آن به صورت امر فطرى یاد کرده است.
– لذّتپذیرى و الم گریزى
تأثیرپذیرى نفس از گرایش به مطلق که نمود کاملى از کمالگرایى بود، در احساس لذّت و الم خلاصه مىشود. این گرایش در صورتى که تحقّق خارجى بیابد و از قوّه به فعل تبدیل شود، طبع آدمى منفعل شده، احساس ملائمت مىکند و لذّتى درون خود مىیابد؛ امّا اگر گرایش مزبور به هدف اصابت نکند، احساس الم و درد، آدمى را فرا مىگیرد. لذّت، خود به خود مطلوب است. نه تنها انسان، بلکه هر موجود با ادراکى مىخواهد لذّت ببرد و علم حضورى و شهود انسان، گواه راستین این حقیقت است. هیچ کس را به جرم این که خواهان لذّت خویش است نمىتوان نکوهید؛ چرا که این امر در فطرت آدمى نهاده شده، و گرایش جبرى و بیرون از دایره اختیار انسان است.
اقسام لذت
تقسیمبندی بین لذات را میتوان با تکیه بر ماهیت و رابطه آن با نیازها مطرح کرده و اقسام آن را به ابعاد سه گانه وجودی انسان بازگرداند. ماهیت لذت نیز به نوعی احساس و درک بازگشت میکند. لذت عبارت است از ادراک و نیل به وصول آنچه که در نزد مدرِک خیر و کمال است از این نظر که خیر و کمال میباشد. (ابن سینا، ۱۳۷۵ش،نمط هشتم، ص۳۳۷) بنابراین، میتوان ارتباط بین نیاز و لذت را اینگونه برقرار کرد، که در صورتی که احساس کمبودی که در یک نیاز مطرح است، با درک و احساس امری که مطلوب و خوشایند نفس است، برطرف شود، لذت پدید خواهد آمد. بدین ترتیب متناسب با هر نیازی میتوان لذتی را در نظر گرفت. با تکیه بر آنچه پیرامون ابعاد وجودی انسان مطرح گردید، میتوان گفت سه گونه لذّت برای انسان ممکن میشود:
یک. لذّات مادّی: لذّاتی هستند که با تکیه بر پیوند بدن و روح و با بکارگیری یکی از استعدادهای مادّی بدن، قابل دسترس هستند. (آل عمران۱۴)
دو. لذّات غیر مادّی دنیایی(= معنوی): علم دوستی، عزّتطلبی، جاهطلبی، آرامش حاصل از نیایش… از لذّاتی هستند که مادّیّت و بُعد مادّی انسان در دستیابی به آن چندان دخالت اساسی ندارد، البتّه به سبب اینکه در حصار زمانی دنیا محبوسند، اغلب با توجّه به پیوند روح و بدن [یا مادّیّات] تصوّر میشوند. (روم۲۱)
سه. لذّات غیر مادّی، غیر دنیایی(= اخروی): لذّاتی هستند که مبتنی بر تصوّر برخورداری از بقای روح پس از مرگ و ابعاد ناشی از آن، هر انسانی میتواند آن را در خود احساس کند. با تکیه بر تصوّر امکان و احتمال بقای روح برای همه انسانها و پردازش حالتهای گوناگون برای حیات پس از مرگ؛ ممکن است این لذّت (یا الم) در هر انسانی پدید آید، البتّه این که فرد چگونه در باره کمّیّت و کیفیت احساس مزبور قضاوت نمایدهمانند دیگر اقسام لذّات، به مبانی بینشی و ارزشی فرد بستگی کامل دارد. (زخرف۷۱ و محمد۱۵)
در باره لذات اخروی با توجه به تعریفی که این مقاله ارائه کرده است باید به این نکته توجه داشت که تصور فرد از احتمال زندگی پس از مرگ و قضاوتی که در این باره دارد، مربوط به پیش از مرگ وی میباشد. همین تصور است که برای او بعدی به نام بعد اخروی را میسازد و متناسب با آن، نیازها و لذات اخروی مطرح میشود. به بیان دیگر همان گونه که مشهور است: وصف العیش نصف العیش(توصیف و تصور لذت، به میزان نیمی از آن لذت است) به عبارتی، تصور یک لذت میتواند برای انسان لذت آفرین و اثر بخش باشد. شخصی که با توجه به مبانی بینشی و ارزشی خود برای زندگی پس از مرگش، لذتهایی را در نظر میگیرد که نیاز به تحقق شرایطی دارد. حال اگر با رفتارهای خودش درصدد تحقق آن شرایط برآید، میتواند تصور تحقق آن لذتها را داشته باشد. چنین تصوری میتواند هم اکنون برای وی احساس نوعی لذت را به ارمغان آورد. این برداشت را میتوان در باره پسانداز نیز مطرح کرد. زمانی که فرد تصور مصرف آینده و لذت حاصل از آن را میکند، اقدام به پسانداز را مینماید. او با انجام این رفتار احساس نوعی آرامش و لذت را میکند. منشأ این لذت در واقع تصور وی از مصرف آینده و لذت حاصل از آن است.
با تکیه بر چنین برداشتی است که میتوان برای انسان رفتارهایی را در نظر گرفت که درصدد رفع نیازهای مربوط بعد اخروی و برخورداری از لذات مربوط به آن باشد. بنابراین مراد ما از لذات اخروی در اینجا، لذاتی نیست که ممکن است فرد پس از مرگ داشته باشد.
رابطه بین اقسام لذّات
در جهانبینى توحیدى، بسیارى از لذایذ دنیایى و آخرتى در طول هم قرار دارند؛ به همین جهت تزاحمى نداشته، قابل جمعند؛ البتّه این امکان وجود دارد که بین لذّات دنیایى و آخرتى تزاحم رخ دهد. آیات قرآنى پس از اشاره به امکان تزاحم این لذّات به صورت واقعیّت، انسانها را به تفکّر بیشتر در چگونگى گزینش بین اقسام لذّات فرا مىخواند( بقره۲۱۹ و ۲۲۰)
قرآن کریم در جهت معرّفى مسیر درست تربیتى انسان و به منظور هدایت گرایش فطرى لذّتپذیرى و مدیریّت شایسته آن به سوى کسب بیشترین لذّت و سعادت، چهار شاخصه مهم را معرّفى مىکند: پایدارى و جاودانگى( اعلی: ۱۶و۱۷ و نحل :۹۶) گستردگى و فراوانى (آل عمران :۱۳۳) خلوص و آمیخته نبودن به رنج و الم (فاطر :۳۵ ) لذّتهاى ویژه(توبه:۷۲) بنابراین با در نظر گرفتن دو شاخصه اوّل که به امور کمّى (از جهت مدّت و تعداد) و نیز با توجّه به دو شاخصه پایانى که به امور کیفى (از جهت شدّت یا تخصیص) مىپردازد مىتوان به برترى لذّات آخرتى اعتراف کرد(عنکبوت:۶۴)
آنچه ممکن است انسان را از این انتخاب بهینه دور سازد، محصور شدن سطح آگاهى وى در خصوص لذایذ مادّى – آن گونه که در الگوى انسان اقتصادى غرب مورد تأکید قرار گرفته است – یا بىتوجّهى به شاخصهاى ارزیابى درست در خصوص رتبهبندى لذایذ است.( مصباح یزدى، ۱۳۷۶ ش، ج ۲، ص ۱۹۳) در این صورت است که لذّتپذیرى فطرى انسان، دچار محاسبه نادرست و انحراف مىشود. قرآن کریم از این حالت با عباراتى چون «مسخ شده شیطان» که از عقل گریزى حکایت دارد، یاد کرده، به همین سبب ربا دهنده را نکوهش مىکند( بقره:۲۷۵)
یکى دیگر از آثارى که مىتوان پیشبینى کرد مبانى انسانشناسى یاد شده بر الگوى انسان اقتصادى خواهد گذاشت، آسانتر کردن نظریّهپردازى درباره «جمع منافع فرد و اجتماع» است. در واقع مىتوان اثبات کرد که این مبانى انسانشناسى با ویژگى مزبور منافات و ناسازگارى ندارد؛ زیرا بسیارى از لذّتهاى فردى آخرتى، در پرتو اعمالى چون انفاق بهدست مىآید که در دنیا، تحقّق منافع جمع را نیز به ارمغان مىآورد( دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، ۱۳۷۴ ش، ص ۵۱) (توبه:۱۱۱)
سه. معرفی الگوی انسان اقتصادی از دیدگاه اسلام
مهمترین قاعده رفتاری
با توجّه به مبانى فلسفى اسلام، مهمترین قاعده در الگوى انسان اقتصادى «بیشینهسازی بهرهمندىهاى مادّى، معنوى و آخرتى با بهترین ترکیب» معرّفى شد. مبانى فلسفى اسلام به گونهاى به تبیین رفتارهاى اقتصادى انسان مىپردازد که تمام حالتهاى مطرح شده در جدول، غیر از حالت آخر را دربر مىگیرد. از جمله آیاتى که بر غیرواقعى بودن حالت آخر تصریح دارد، آیات ۱۹ تا ۲۱ سوره معارج است. در این آیات، یکى از مهمترین ویژگى آفرینش انسان را «هلوع» به معناى «حرص شدید» برمىشمارد. با توجّه به آیات بعد مشخّص مىشود که نزد قرآن کریم، هلوع کسى است که هنگام برخورد با ناملایمات بسیار جزع مىکند و چون به خیرى مىرسد، از انفاق به دیگران مىپرهیزد.
براى حداکثر کردن بهرهمندىها با بهترین ترکیب؛ البتّه منشأ اختلاف آنها در تفسیر خاصّ هر گروه در تعیین «بهترین ترکیب» است که بر مبانى ارزشى هر گروه مبتنى است. تفاوت اساسى الگوى مزبور با آنچه درباره الگوى انسان اقتصادى غرب در مرحله مبانى فلسفى مطرح شده، آن است که آنها در جهانبینى خود تمام رفتارهاى انسان را به طبیعت یا غریزه که جنبه گرایش مادّى در آن لحاظ شده، برمىگردانند؛ به همین جهت یک سویگى را در الگوى خود القا کردهاند. این در حالى است که جهانبینى اسلام، رفتارهاى انسان را از آفرینش خاصّ وى که امرى دو سویه است، ناشى مىداند. مهمترین نتیجه در این مرحله آن است که الگوى معرّفى شده از سوى مبانى فلسفى اسلام، قدرت تحلیل تمام رفتارهاى اقتصادى انسان واقعى را دارد؛ در حالى که الگوى انسان اقتصادى غرب، بسیارى از رفتارها را مبهم گذاشته یا با توجیهات نقدآمیزى از آنها مىگذرد.
در مرحله ارزشگذارى نیز الگوى انسان اقتصادى غرب فقط به مورد هفتم، ارزش مثبت داده است. این در حالى است، این مورد از جهت ارزشى مورد تأیید اسلام نیست. با طرد رهبانیّت از سوى آموزههایى چون آیه ذیل، سه مورد ( ۴و ۵ و ۶ ) نیز ردّ مىشود:
[اى پیامبر!] بگو: «زیورهایى را که خدا براى بندگانش پدید آورده، و [نیز] روزىهاى پاکیزه را چه کسى حرام گردانیده؟ بگو: این [نعمتها] در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آوردهاند و روز قیامت [نیز] خاصّ آنان است». این گونه آیات [خود] را براى گروهى که مىدانند، به روشنى بیان مىکنیم.(اعراف:۳۲)
مورد اول، یگانه حالت تأیید شده از جانب مبانى ارزشى اسلام است. از این حالت می توان به اعتدال یاد کرد زیرا نتیجه این قاعده رفتاری اعتدال می باشد. به عبارت دیگر بیشینهکننده بهرهمندىهاى مادّى، معنوى و آخرتى با بهترین ترکیب اگر ترکیبی را انتخاب کند که در آن از همه بهرهمندی های مادی، معنوی و آخرتی وجود داشته باشد، به اعتدال خواهد رسید. در بقیه حالات به دلیل آنکه ترکیبی انتخاب میشود که از هر سه نوع بهرهمندی ها مشاهده نمیشود، احتمال افراط یا تفریط بیشتر وجود دارد. در مورد اول از هر سه نوع بهرهمندی وجود دارد، اما اینکه از هر یک چه مقدار وجود دارد، بستگی به شرایطی دارد که فرد در آن تصمیم گیری می کند. بنابراین حالت اعتدال با توجه به شرایط فرد، انعطاف پذیر است.
اعتدال امر مطلوبی در ارزشهای قرآنی است، به همین خاطر است که می توان این حالت را به عنوان حالت مطلوب و ارزشمند مطابق با معیارهای قرآنی در نظر گرفت.
در اینجا باید یادآور شد که مقاله درصدد است که الگویی را ارائه کند که برای تمام انسانها قابل طرح باشد و اختصاص به انسان مسلمان ندارد. برخی در تعریف مزبور تغییراتی داده اند که با این مقصد مخالفت دارد:
حداکثرکننده بهرهمندی های مادی و معنوی، دنیوی و اخروی در گستره تولید، توزیع و مصرف با بهترین ترکیب و با اولویت بخشی به منافع اخروی به هنگام تزاحم(ایروانی،۱۳۹۱، ص۱۷)
(با اولویت بخشی به منافع اخروی به هنگام تزاحم) قیدی است که سبب می شود تعریف مزبور اختصاص به انسان مسلمان بیابد. این در حالی است که در مقام کنونی باید از این امر پرهیز کرده و الگو را به گونهای تعریف کرد که شامل تمامی افراد شود.
پیام پنهان این قاعده رفتاری این است که دیگر نمیتوان نظریه تعادل خودکار را برتافت. تعادل اقتصادی پدیدهای نیست که بهصورت خودکار حاصل گردد؛ بلکه نیاز به عواملی دارد که از مهمترین آن اعتدال انسانی است. پیدایش این عامل نیاز به تنظیم رفتار انسان دارد. روشن است که این تنظیم، متکی بر حاکمیت ساختار مناسبی بر بایدها و نبایدها میباشد. گاه از آن ساختار میتوان با عنوان “مکانیسم پالایش اقتصادی” یاد کرد(چپرا،۱۳۸۳،ص۴۹) مکانیسم مزبور مسیر مناسبی را فراهم میآورد که قابلیتهای انسان واقعی کنونی فعلیت یافته و با برخورداری از ویژگی اعتدال، زمینه تحقق عدالت اقتصادی را فراهم آورد.
باید توجه داشت که تعیین نوع تابع بهرهمندی (خطی یا غیر خطی بودن)و نیز ضرائب آن بستگی به شناخت فرد از آنچه که برای خودش خیر یا شر میداند، دارد. به همین خاطر در اینجا منبع شناخت نقل و تجربه در برخی موارد ( مانند امور اخروی) ناتوان است، علاوه بر این، در موارد دیگر نیز، با توجه به امکان خطا در شناختهای تجربی و عقلی، دلیل خاصی وجود ندارد که در باره تعیین خیر و شر، به دخالت شناخت وحیانی توجه نکرد. به همین خاطر قرآن کریم در این باره اینگونه تصریح مینماید:
…عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (بقره:۲۱۶)
… و بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است، و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است، و خدا مى داند و شما نمى دانید.
گستره مصرف
میتوان گفت بهرهمندی مصرفکننده، مطلوبیت وی جلوهگر میشود. در واقع مطلوبیت حاصل از مصرف کالا، مُتناظر لذت در نظر گرفته شده است(دانایی وپاکسرشت،۱۳۸۱ ، ص۳۸) مطلوبیّت، معادل واژه «Utility» و به معنای فایده و رضایتخاطری است که انسان از مصرف کالا یا خدمت بهدست میآورد.
گستره تولید
اگر چه قاعده اعتدال به ظاهر در گستره مصرف جاری است، اما در مورد تولید و توزیع نیز برقرار می باشد. این امر به خاطر ارتباط خاصی است که بین این سه گستره وجود دارد. در واقع مصرف غایت برای تولید و توزیع است. اگر ما بخواهیم در بخش مصرف از بهرهمندی هایی برخوردار باشیم که ترکیب آن از ویژگی اعتدال برخوردار باشد، لزوما باید کالاهایی را تولید کنیم که بتواند چنین بهرهمندی هایی را ایجاد کند. توزیع نیز باید به گونه ای باشد که بتواند مصرف را سامان دهد. بنابراین هر قاعده رفتاری که در مصرف حاکمیت می یابد، در تولید و توزیع نیز تاثیر خود را خواهد گذاشت.
آیه شریفه ذیل با تکیه بر همین قاعده رفتاری افراد را از شراب و قمار منع کرده است:
یَسْأَلُونَکَ عَنْ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا … بقره:۲۱۹
در باره شراب و قمار، از تو مى پرسند، بگو: «در آن دو،گناهى بزرک، و سودهایى براى مردم است، و[لى] گناهشان از سودشان بزرگتر است.» …
برای اینکه تأثیر قاعده رفتاری اعتدال در گستره تولید و تفاوت آن با الگوی انسان اقتصادی غرب بهتر مشخص شود، میتوان گفت تبلور الگوی انسان اقتصادی در بخش تولید بدین صورت جلوه کرد که تولید کننده به عنوان بیشنه کننده سود معرفی گردید. در واقع تولید کننده در برابر دو پرسش اصلی یعنی چه تولید کند و چه مقدار تولید کند، از قاعده رفتاری بیشینه کردن سود مادی تبعیت می کند. این امر سبب می گردد که اگر بین تولید کالاهای لوکس و کالاهای ضروری بخواهد یکی را انتخاب کند، باید بدنبال بیشینه کردن سود خود باشد. یا اگر در تولید کالاهای ضروری بخواهد مقدار را معین کند، توجه به تقاضای طبقاتی کند که درآمد و قدرت خرید داشته باشند و قیمت را در بازار معین کند. به همین خاطر گاهی مازاد تولید بوجود آمده را نابود می کند تا از کاهش قیمت جلوگیری کند. این نابودی به قیمت محرومیت طبقه کم درآمد تمام می شود.
این در حالی است که قاعده اعتدال در بخش تولید بازخورد دیگری را نشان می دهد. در اینجا تولید کننده به دنبال بهترین ترکیب بین بهرهمندی های مادی، معنوی و آخرتی خود است. او اگر چه بدنبال بهرهمندی های مادی هست، ولی این تنها خواسته او نیست. به همین خاطر در مقابل دو پرسش اصلی چه تولید کند و چه مقدارتولید کند، واکنش دیگری را نشان می دهد. به طور نمونه در انتخاب بین کالاهای لوکس و کالاهای ضروری، با این فرض که هر دو سودآور باشند ولی سود کالاهای ضروری کمتر باشد، کالاهای ضروری را انتخاب کند. زیرا تولید کالاهای ضروری که با نوع دوستی بیشتر همراه است، برای او بهرهمندی معنوی را به ارمغان می آورد. از سوی دیگر در تولید کالاهای ضروری نیز ممکن است تولید را تا حدی بالا ببرد که طبقات کم درآمد نیز بتوانند از آن بهرهمند شوند، زیرا با نوع دوستی هماهنگی داشته و بر بهرهمندی معنوی وی می افزاید.
گستره توزیع
ویژگی «اعتدال» در گستره توزیع، نیز در آیات قرآنی مطرح گردیده است:
«وَ لا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلا بِالَّتی هِی أَحْسنُ حَتی یَبْلُغَ أَشدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسطِ لا نُکلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذَا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکمْ وَصاکُم بِهِ لَعَلَّکمْ تَذَکَّرُونَ؛ و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و براى اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید! ـ هیچ کس را، جز بهمقدار تواناییاش، تکلیف نمىکنیم ـ و هنگامى که سخنى مىگویید، عدالت را رعایت نمایید، حتى اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزى است که خداوند شما را به آن سفارش مىکند، تا متذکّر شوید»(انعام:۱۵۲)
کلمه «کیل» بهمعنای مقیاسی است که متاع را از نظر حجم با آن میسنجند و وفا کردن به کیل به این معناست که آن را کم نگیرند. «میزان» نیز که در اصل «موزان» بوده بهمعنای چیزی است که برای رعایت انصاف در هنگام ارزیابی و سنجش از آن استفاده میشود؛ بنابراین هر دو ابزاری برای اندازهگیری و سنجش أشیا میباشند؛ اما میزان در سنجش أشیایی بهکار میرود که سنجش آنها متکی بر اندازهگیری وزن آنها است و کیل در مواردی استفاده میشود که ارزیابی آنها به اموری غیر از وزن مانند حجم آنها باشد.
ایفاء به قسط نیز عبارت است از عمل کردن به عدالت بدون اجحاف(الطباطبایى ،۱۴۱۷ق، ج۷، ص۳۷۶) با بررسی واژگان مزبور میتوان گفت این آیه به رعایت اعتدال در گستره توزیع پرداخته است؛ اما از آنجا که هر قدر انسان در پیمانه و وزن دقت کند، باز ممکن است خطای کمی صورت گیرد که سنجش آن با پیمانهها و ترازوهای معمولی امکانپذیر نیست، بهدنبال این جمله اضافه میکند: «لا نُکلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا» «هیچ کس را، جز بهمقدار تواناییاش، تکلیف نمىکنیم».
چنانکه مشاهده میگردد در انتهای آیه «ایفاء به قسط» یا «رعایت اعتدال در گستره توزیع» یکی از مصادیق «ایفاء به عهد الله» در نظر گرفته شده است، این امر نشان میدهد که چگونه مبانی خداشناختی در رفتار اقتصادی انسان ممکن است تأثیر گذارد. در واقع با اعتقاد به توحید و توجه به آن، میان انسان و خدا پیمان و عهدی برقرار میگردد که رعایت اعتدال در گستره توزیع، یکی از بندهای آن را تشکیل میدهد. تحقق اعتدال میتواند متکی بر اموری چون رعایت وجدان فردی یا قراردادهای اجتماعی باشد؛ ولی استوارترین مبنایی که قرآنکریم نیز در آیه ذیل به آن اشاره مینماید، توجه به رابطه انسان با خدا است. علاوه بر واژه «قسط»، قرآنکریم برای القای این پیام از واژه «قسطاس» هم استفاده نموده است:
«وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسطاسِ الْمُستَقِیمِ ذَلِک خَیرٌ وَ أَحْسنُ تَأْوِیلاً؛ و هنگامى که پیمانه مىکنید، حق پیمانه را ادا نمایید و با ترازوى درست وزن کنید! این براى شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است.»(اسرا:۳۵)
کلمه قسطاس (به کسر یا ضم قاف) بهمعنای ترازو و میزان است، بعضی گفتهاند کلمهای است رومی که داخل زبان عرب شده و بعضی دیگر گفتهاند که عربی است و بعضی آن را مرکب از قسط که بهمعنای عدالت است و طاس که بهمعنای کفه ترازو میدانند و قسطاس مستقیم بهمعنای ترازوی عدل است که هرگز در وزن خیانت نمیکند(شریف لاهیجى ،۱۳۷۳، ج۲،ص۷۹۷ ومکارم شیرازی،۱۳۷۴،ج۱۲،ص ۱۱۳) کلمه خیر نیز بهمعنای آن چیزی است که وقتی امر دایر شد بین آن و یک چیز دیگر آدمی باید آن را اختیار کند. بدین ترتیب این آیه توصیه مینماید که انسان در بیشینهسازی خود در هنگام توزیع اقتصادی میبایست جانب اعتدال را برگزیند؛ رعایت نکردن اعتدال اقتصادی در گستره توزیع بهمعنای عمل نکردن به معیارهای کمی و کیفی سنجش یا همان کم فروشی میباشد. این پدیده دارای آثار مخرب اقتصادی است:
«اجتماع مدنى که بین افراد نوع انسانى تشکیل مىشود اساسش حقیقتاً بر مبادله و دادوستد است، پس هیچ مبادله و اتصالى بین دو فرد از افراد این نوع برقرار نمىشود مگر آنکه در آن اخذى و اعطائى باشد؛ بنابراین به ناچار افراد مجتمع در شئون زندگى خود تعاون دارند، یک فرد چیزى از خود به دیگرى مىدهد تا از چیزى مثل آن و یا بیشتر از آن که از او مىگیرد استفاده کند و یا به دیگرى نفعى مىرساند تا از او به سوی خود نفعى دیگر جذب کند، که ما این را معامله و مبادله مىگوییم؛ و از روشنترین مصادیق این مبادله، معاملات مالى است، مخصوصاً معاملاتى که در کالاهاى داراى وزن و حجم صورت مىگیرد، کالاهایى که بهوسیله ترازو و قپان سنجش مىشود و این قسم داد و ستدها از قدیمىترین مظاهر تمدن است که انسان به آن متنبه شده، چون چارهاى از اجراى سنت مبادله در مجتمع خود نداشته است… آنچه را که یک انسان در زندگیاش احتیاج ضرورى دارد و آنچه را هم که باید در مقابل بهعنوان بها بپردازد با کیل و یا وزن اندازهگیرى مىکند… بنابراین اگر در معاملهاى از راه نقص مکیال و میزان به او خیانتى شود که خودش ملتفت نگردد تدبیر او در زندگیش تباه و تقدیر و اندازهگیریش باطل مىشود و با این خیانت، نظام معیشت او از دو جهت مختل مىگردد: یکى از جهت آن کالایى که مىخرد و لازمه زندگیاش را تأمین مىکند و دیگرى از جهت آنچه که بهعنوان بها مىپردازد، در جهت اول احتیاجش آنطور که باید برآورده نمىشود و در جهت دوم پولى بیشتر از آنچه گرفته است مىپردازد، پول زایدى که در بهدست آوردنش تلاشها کرده و خود را خسته نموده است، در نتیجه دیگر نمىتواند به اصابه و درستى نظر و حسن تدبیر خود اعتماد کند،… حال اگر این فساد از یک نفر و دو نفر تجاوز نموده و در کل افراد شیوع یابد فساد در مجتمع شیوع یافته و چیزى نمىگذرد که وثوق و اعتماد به یکدیگر را از دست داده، امنیت عمومى از آن جامعه رخت بر مىبندد… و اجتماع بر اساس نیرنگ و افساد حیات، اداره مىشود نه بر اساس تعاون براى تحصیل سعادت و لذا خداى تعالى مىفرماید(الطباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج۱۰، ص۳۶۳)
«وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا؛ و هنگامى که پیمانه مىکنید، حق پیمانه را ادا نمایید و با ترازوى درست وزن کنید! این براى شما بهتر و عاقبتش نیکوتر است.»(اسرا:۳۵)
در باره قاعده اعتدال در بخش توزیع نیز می توان تبیین دیگری را مطرح کرد. در ابتدا مناسب است به نظریه مطلوبیت در بخش توزیع پرداخته شود. الگوی انسان اقتصادی در مکتب نئوکلاسیک به صورت بیشترین مطلوبیت مطرح گردید. آنها با استفاده از مفهوم مطلوبیت نهایی تلاش کردند تا جلوه دیگری از انسان اقتصادی را معرفی کنند. آنها در بخش توزیع این گونه مالیاتها را توجیه می کنند: مالیات به معنای گرفتن بخشی از درآمد ثروتمندان و توزیع آنها بین فقرا می باشد. از آنجا که مطلوبیت نهایی آخرین واحد درآمد برای ثروتمندان خیلی کمتر از مطلوبیت نهایی آخرین واحد درآمدد برای فقرا می باشد. بنابراین گرفتن مالیات و توزیع آن، از سویی به معنای کاهش مطلوبیت کل و از سوی دیگر به معنای افزایش مطلوبیت کل است، ولی در سرجمع به مطلوبیت کل خواهد افزود.
اما با توجه به قاعده رفتاری اعتدال، در بخش توزیع تبیین دیگری مطرح می باشد. در مالیاتهایی همچون زکات که نیت قربت الی الله مطرح می باشد، مالیات دهنده در پی بهرهمندی آخرتی است و خودش داوطلبانه زکاتش را پرداخت می کند. بنابراین مطلوبیت کل جامعه از این جهت نیز افزایش می یابد همانگونه که وقتی زکات بین فقرا تقسیم می شود، بر بهرهمندی های مادی آنها افزوده می شود، پس از این جهت نیز اثر مثبت بر بهرهمندی کل دارد. به عبارت دیگر قاعده اعتدال موجب می شود که ناهماهنگی که در بخش توزیع بین مالیات دهنده و مالیات گیرنده مشاهده می شود، برطرف شده و بازی از حالت برد باخت به حالت برد برد تبدیل شود.
حجت الاسلام دکتر سیدکاظم رجائی
عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم و ناقد کرسی
این تحقیق مزایای زیادی دارد چراکه در راستای نشر معارف اسلام بوده و برگرفته از قرآن است. طبیعی است که هر جمله از آن ارزشمند است و می تواند مورد استفاده قرار گیرد. نکات ابهامی در متن وجود دارد که عرض خواهم کرد. اول خود عنوان ابهام دارد. مناسب بود که اول الگو تعرف می شد که منظور چیست و آیا شما سرجمع به الگو رسیده اید یا خیر؟ این به اتقان و محکم تر شدن کار کمک می کند. الگو مجموعه نظام مند از زیرساخت ها، اهداف، فروض و راهبردهاست که آن مجموعه را اینجا ملاحظه نمی کنیم؛ اگر به تحقیق برگردیم اساس مقاله صرف نظر از مبانی که آن هم تفکیک نشده ابعاد سه گانه وجودی است که خود جای تامل دارد، آیا می توانیم بگوییم ابعاد وجودی انسان شامل لذت مادی، لذت معنوی و لذت اخروی است؟ که در جای خود باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد. شما این تقسیم بندی را به تولید، توزیع و مصرف سرایت می دهید و سرانجام در هر سه قاعده اعتدال را دخیل می دانید که باید رعایت شود و ما باید به ماکسیمم کردن لذت برسیم و اگر به این سمت برویم با قاعده اعتدال در مصرف، تولید و توزیع شاید تعبیر الگو کردن مقداری جای تامل داشته باشد و حلقه های مغفوله بیشتری نیاز به بررسی دارند. به نظر می رسد یک جستجوی پیشرفته تر در قرآن باید صورت بگیرد. شما گرچه از روش نام برده اید ولی به نظر سیر مراحل رسیدن به الگوی انسان اقتصادی را مطرح کرده اید که گرچه کامل نیست ولی تا حدودی خوب است. آنجا تعبیر موضوع شناسی داشتید که لازم است، بعد اشاره دارید که مبانی را از دل قرآن استخراج می کنید اما بعد از آن ورود به بایدها و نباید ها و استخراج راهبردها و تنظیم اهداف و تکمیل کردن زیرساخت ها باید انجام شود تا الگو در بیاید و مجموعه ای از متغیرها کنار هم چیده شوند و نظام مندی بین آنها به خوبی نمایان باشد که متاسفانه این اقدام مهم انجام نشده و این یک اشکال اساسی است که شما با نقشه هوایی(الگو) از انسان اقتصادی نقشه برداری می کنید. این مرحله نیاز به یک جستجوی قرآنی دارد که متاسفانه انجام نشده است. اگر واژه انسان را در قرآن نگاه کنید از دو حیث قابل بررسی است. یک انسانی که قرآن از حیث فطرت حیوانی قرآن به او اشاره دارد تحت عنوان: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» (معارج/۱۹) و یک فطرت ملکوتی. شما به اینکه انسان فطرتی کمال جو، خیرخواه،حقیقت جو و کمال طلب دارد نپرداخته اید. مشخصه این دو حیث را باید کامل در می آوردید با مبانی قرآنی تطبیق می دادید آن وقت زیرساخت ها فراهم می شد، سپس اهداف را مشخص می کردید فروض را کنار هم می چیدید و بعد به سمت ترسیم الگو می رفتید.
روشی که استفاده کردید گرچه طی مراحل تا حدی آمده اید ولی کامل نکردهاید و خود بر اساس روشی که ذکر کردید عمل نکرده اید. نکته دوم این است که شما بحث را از انگیزه و هدف انسان اقتصادی شروع کردهاید برای معرفی الگوی انسان اقتصادی و آن را به عنوان ابعاد وجودی انسان در نظر گرفته اید. من با تعبیر ابعاد وجودی انسان در تقسیم بندی لذت مادی یا لذت مادی اخروی مشکل دارم. چرا ابعاد وجودی را اینگونه تقسیم بندی کرده اید؟ ما تاکنون می گفتیم انسان دو ساحت دارد ساحت مادی و ساحت ملکوتی، ناسوتی و ملکوتی، جسمی و روحی. یا سه نشئه و مرحله دارد. نشئه جسم طبیعی، جسم برزخی و روح مجرد. اینها ابعاد وجودی انسان است، اما جایی ندیدیم تعبیر ابعاد وجودی انسان را در لذت مادی، معنوی و اخروی تقسیم بندی کنند. این ابعاد سه گانه جای تأمل دارد که از قضا عنصر اصلی بحث شماست و شاید هسته سخت تحقیق شما را تشکیل میدهد و در جاهای دیگر نیز فرموده اید که این دسته بندی از نوآوریهای مقاله است خیلی جاها ذکر شده و شاید ما درست نتوانستیم اصل بحث را درک کنیم. سپس همین ابعاد سه گانه را در رفتارهای تولیدی، توزیعی و مصرفی گسترش داده و تعبیری که دارید این است که گفته اید تولید، توزیع و مصرف، کل اقتصاد بازتاب ابعاد سه گانه وجودی انسان است. یک وقتی انسان اقتصادی را بحث می کنیم کهمی تواند موتور اصلی اقتصاد سرمایه داری، هدف انسان اقتصادی و روی ماکسیمم سازی سود بچرخد.
اگر کل اقتصاد را با عینک خُرد نگاه کنید هدف ماکسیمم کردن سود است چیزی جز این نیست اما این را تعبیر لذت کردن شاید جای تحمل داشته باشد و بگویید این مجموعه تولید و توزیع و بحث لذت را که در اقتصاد مرسوم است به عنوان رفتار انسان اقتصادی به عنوان مصرف کننده و موتور محرک انسان برای انتخاب کالای مصرفی آنجا بحث لذت به خصوص واژه لذت برای اینجا به کار برده می شود و برای تولید واژه سود کارایی دارد در مورد توزیع هم آنچه که اقتصاد بیان میکند اگر توزیع سهم عوامل باشد بحث سود است ولی اگر توزیع مجدد باشد یا توزیع فرصت ها باشد بحث خارج از لذت و سود است که از مکانیزم بازار خارج است به دست سیاستهای دولت سپرده میشود و از فضای قیمتهای بازار بیرون می رود.
لذا ورود به بحث و پل زدن از لذت به بحث توزیع، تولید و کل اقتصاد دارای ابهام است. در ادامه وقتی ابعاد وجودی انسان را مطرح کرده اید لذت دنیا را در خورد، خوراک و پوشاک در نظر گرفته اید و لذات معنوی را به عنوان محبت کردن و عشق ورزیدن در نظر گرفته و برای لذت اخروی به سفر زیارتی مثال زده اید بعد تعبیری که کرده اید این است که منظور ما از لذت اخروی لذتی نیست که فرد پس از مرگ، در قیامت و در عالم آخرت نصیبش می شود نیست؛ بلکه منظور لذتی است که آن را در دنیا احساس می کند، وقتی شما منظور خود را اینگونه بیان کنید این احساس لذت را لذت می دانید در واقع شما لذت را منحصر به لذت جسمی کردهاید و لذت آخرتی را به کلی محو کرده و نادیده گرفته اید در حالی که ما در نص قرآن فراوان داریم لذات اخروی و مرتب قرآن به رخ میکشد: «فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فیها خالِدُونَ» (زخرف / ۷۱) شما اینگونه مطرح کرده اید که چون لذت منحصر و متبادر به لذت دنیایی می شود ما لذت را تعبیر به بهره مندی میکنیم و واژه را تغییر می دهید در حالی که اینگونه نیست.
اینکه لذت آخرت را تعریف کرده اید به احساس لذت هم یک تناقض و تعارض با بحث های شما دارد و هم با مبانی ما سازگار نیست که منظور از لذت اخروی احساس لذت است نه خود لذتی که در آخرت مورد توجه قرار میگیرد!
ادعایی شما مطرح میکنید که الگویی مطرح شده برای تمام انسان های کره زمین قابل طرح است و اختصاص به مسلمانان ندارد این به کلی ابهام دارد. الگوی انسان اقتصادی، الگویی است که هم با نظام سرمایه داری می سازد، هم با اسلام می سازد، با یهودی و مسیحی و لائیک و با همه انسانها سازگاری دارد و جایی هم تبیین درستی نکردهاید.
در تفکیک اعمال دنیایی از آخرتی و در نتیجه لذت دنیا از لذت آخرت با قیچی تفکیک کرده و گفته اید لذت آخرت مثل زیارت کردن و لذت دنیا مثل اینکه انسان ناهار میخورد این تفکیک و برش دادن بین لذات دنیا و آخرت جای تامل دارد چطور می توانیم اعمال دنیا را اینگونه از هم تفکیک کنیم ممکن است کسی سفر زیارتی برود به انگیزه خودنمایی و ریا ولی ممکن است ناهار بخورد به انگیزه اینکه بدن قوی شود برای عبادت کردن و دقیقاً انگیزهها در اینجا برعکس است. نباید بین لذت ها خط کشی کنیم و این خط کشی هم جای سوال دارد.
مجموعه نمادگذاری هایی به عنوان تابع کردهاید و از یک فرم کلی هم عبور نشده است و این در مقاله در موارد متعدد اتفاق افتاده است و پیشنهاد حذف این نمادگذاری ها را دارم چون اگر بخواهیم معادلات ریاضی استفاده کنیم باید تا انتها در این مسیر پیش برویم تا به نتیجه برسیم و بر اساس ریاضیات برای بیان ساده سازی استفاده کنیم. اگر نتوانیم به نتیجه قطعی برسیم و آن را در فضای خارج تست نکنیم و نمونه های عینی برای آن پیدا نکنیم خوب است که وارد نمادگذاری ها نشویم.
بعد از نگارش کتاب انسان شناسی در قرآن افراد دیگر از ایده شما استفاده کردند و کار را خیلی خوب پیش برده و تکمیل کردند، خوب بود در این بحث از آنها استفاده می کردید به خصوص در بحث لذت و الم و انواع آنها خوب بود در اینجا تفکیک می شد؛ ما لذت مطابق با فطرت داریم لذت مخالف با فطرت داریم، تقسیمبندی که مرحوم علامه طباطبایی(ره) در المیزان می کنند ایشان نیز میگویند رفتار انسان به دنبال کسب لذت و الم است که انسان را نسبت به فعالیت اقتصادی تهییج میکند، اما لذتی که مورد مطلوب است و علامه از قرآن استنباط میکند لذت مطابق با فطرت است؛ ایشان لذت ها را تقسیم به لذات مادی و معنوی، لذت های مطابق با فطرت و غیر مطابق با فطرت که موافق با هوا و هوس هست لذت مطابق با هوا و هوس را می گویند ما را به شقاوت می رساند و آنچه ما را به هدف می رساند لذت مطابق با هدف است. آیتالله جوادی آملی نیز لذت ها را به دو قسمت تقسیم می کنند. لذت فعلی و انفعالی و لذت فعلی است که لذت واقعی است. تعبیر دیگری نیز وجود دارد لذت صادق در مقابل لذت کاذب، گاهی انسان احساس لذت می کند ولی لذت دروغین است این لذت مقصود ما نیست.
در هر حال انواع لذت داریم که خوب بود وقتی وارد این فضا شدید به صورت دقیق این تقسیم بندی ها را معین می کردید که کدام لذت مورد نظر شماست و کدام مورد تاکید و تایید اسلام هست یا خیر؟
دکتر محمدجواد توکلی
عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم و ناقد کرسی
به نظر می رسد که در ابتدا اگر بخواهیم نگاهی انتقادی داشته باشیم، در الگوی انسان اقتصادی معمولاً دو دیدگاه وجود دارد؛ یک نوع انسان اقتصادی مطلوب و دیگری انسان اقتصادی موجود. یعنی آن گونه که می گوییم خوب است باشد، و آنگونه که هست. این مسئله را شهید صدر در کتاب «الاسلام یقود الحیاه» وقتی تفکیک هر مکتب و علم را بیان میکند تقریباً همچنین مثال میزند که وقتی شما از یک پدر می پرسید که فرزند شما چگونه است میگوید درس خوان و با تقوا است، یکبار می گویید دوست دارید فرزند شما چگونه باشد؟ آن وقت ایده آل های خود را مطرح میکند، در حالی که ممکن است این گونه باشد یا نباشد.
به نظر می رسد جناب آقای هادوی نیا چیز بینابینی در نظر داشته اند و خیلی ثابتقدم نبوده اند که الگوی انسانی اقتصادی الگوی مطلوب است یا الگوی موجود. در تعابیر ایشان بود که منظور ما انسان مسلمان نیست بلکه همه بشر را در نظر گرفتند و می خواهند رفتارهای انسانی تمام انسانها را پوشش بدهند که این عبارات بیشتر نشان میدهد که ایشان الگوی انسان موجود را مطرح می کنند که انسان موجود این چنین آدمی است که به دنبال بیشینه کردن لذت مادی، معنوی و اخروی است. هر کدام از این دیدگاه ها را در نظر بگیریم به شیوه خاص آن باید برخورد کنیم. اگر بگوییم انسان مطلوب، یعنی بگوییم خداوند انسان را اینگونه خلق کرده که یک موجود لذت جو باشد که همه لحظه های زندگی او این باشد که چگونه میتوان لذات را حداکثر کرد یعنی به عنوان یک الگوی مطلوب، به نظر می رسد این شاید با همه آیات قرآن سازگار نباشد.
وقتی قسمت محاجه ملائکه با خداوند را در آیات قرآن مرور میکنیم که ملائکه میگویند چرا انسان را با وجود اینکه سرکشی و عصیان خواهد کرد خلق می کنی خداوند متعال در جواب نمی گوید که من کسی را خلق می کنم که خیلی لذت دارد، خداوند متعال می فرمایند: « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ» (بقره/۳۱) می گوید من به انسان اطلاعات و قدرتِ شناختی داده ام یا در آیه ای که راجع به هدف خلقت هست خداوند متعال می فرمایند: « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ » (ذاریات / ۵۶) که برخی از مفسرین این آیه را به لیعرفون تفسیر کردهاند یعنی باز هم به قدرت شناختی ناظر دانسته اند. این را من تکمیل می کنم با برداشتی که شما از کمال آوردهاید؛ در مکاتب فلسفه اخلاقی همه کمال را با لذت یکی نمی گیرند، کمال گرا ها با لذت گرا ها از هم متمایز هستند و حتی فیلسوفان مسلمان برخی می گویند لذت، ملازم کمال است نه اینکه عین کمال باشد؛ یعنی وقتی شما کامل شدید کنار آن لذتی هم می آید، خیلی وقت ها اگر لذت مدنظر باشد کمال هم در کنار آن قرار نمیگیرد، ولی وقتی کمال را در نظر بگیریم در کنار آن لذت نیز خواهد بود.
این قسمت ایده مطلوب است که به نظر میرسد باید نگاه جامع تری داشته باشیم که آیا واقعاً انسان که به عنوان خلیفه الله و مخلوق برتر خلق شده صرفاً به عنوان یک مخلوق برای لذت جویی خلق شده است؟ آیتالله جوادی آملی در سخنان خود صحبتی دارند که ما انسانها خلق نشده ایم برای اینکه اینجا کمتر بخوریم که در آن دنیا بیشتر بخوریم، در حالی که اگر بخواهیم این را در نظر بگیریم با منطقی که شما فرموله کردهاید – بیشینه سازی لذات دنیا و آخرت- کاملاً می سازد و این اصلاً درست نیست!
یعنی اگر لذت های اخروی خیلی پردامنه هستند اینجا هیچ نباید لذت ببریم چون شرط حداکثرسازی این است که لذات این دنیا را مینیمم کنیم تا در آن دنیا لذات ماکسیموم شود چون لذت ها از جهت طول دوام اصلا قابل مقایسه نیستند که شما هم از جهت کیفیت در متن بررسی کرده اید. این در قسمت الگوی هنجاری مورد بررسی است، اما اگر سراغ الگوی اثباتی برویم مشکلی که در این مقاله وجود دارد و در کتاب انسان اقتصادی نیز بود خیلی به ضعفهای بشر توجه نشده است. مثلاً وقتی بحث مطلق گرایی را مطرح می کنید انسان را یک بشر کامل در نظر می گیرید که قدرت شناختی بسیار بالایی دارد، توان مهار امیال خود را دارد، در حالی که هم در آیات قرآن آمده است که انسان عصیانگر، فراموشکار و کفران کننده است و هم امروزه در یافته های اقتصاددانان رفتاری مثل سایمون و دیگران میگویند که انسان مطلق گرا هم نیست و خیلی جاها اصطلاحاً می گویند گزینش می کند و هنگامی که رضایت خاطری برای او محقق شد، کفایت میکند و عملا به سمت حداکثرسازی نمی رود، به نظر می رسد که در جاهای مختلف از آیات قرآن می توان پیدا کرد که مطلق گرایی را نفی می کند.
اینکه آیا واقعاً وقتی میخواهید انسان ها را توصیف کنید که می گویید هم مسلمان و هم غیر مسلمان ها، آیا در دنیای واقعی آنها مطلق گرا هستند؟ آیا همه جا به دنبال لذت هستند؟ اینجا مشکلات انسان کمتر مورد توجه قرار گرفته است. نکته دیگر روی تفکیک لذت مادی، معنوی و اخروی سوال وجود داردکه آیا مادی اخروی هم داریم یا خیر؟ مثلاً حورالعین که در قرآن نیز آمده این لذت مصاحبت معنوی اخروی یا مادی اخروی است؟
سوال دیگر این است که مرز بین لذت مادی و معنوی چیست؟ چگونه بین این ها خط کش گذاری می کنیم؟ آیا به مُدرِکبستگی دارد که قاعدتاً اینگونه نیست. اگر به روح اعتقاد داشته باشید قاعدتاً مدرک روح و روان است، اگر بدن و ماده باشد این کانال انتقال است که بتوان گفت لذت معنوی شما نیز از طریق کانالش مادی است، یا اینکه بگویید لذت معنوی لذتی است که متعالی تر است و در آن صورت باید روی نتایج صحبت کنید که چه لذتی خواهد بود؟ شاید نکته ای که دکتر رجایی در خصوص تفکیک علامه طباطبایی(ره) بین لذت های متعالی و غیرمتعارفی داشتند بتواند این تفکیک را تسهیل کند.
در برخی از آیات قرآن نیز لذت اخروی به گونهای مادی تلقی شده و به جسم باز می گردد؟ چگونه این تقسیمبندی قابل امکان است؟ بحثی هم مطرح کرده اید راجع به اینکه تعادل خودکار را ما نمیپذیریم و بحث مکانیزم پالایش، به نظر میرسد واژه اینجا مقداری مشترک لفظی می شود آنچه در اقتصاد متعارف وجود دارد تعادل خودکار، تعادل منافع فردی و جمعی است. شما از مکانیسم پالایش چپرا نیز استفاده کرده اید که آن هم برای تعادل منافع جمعی و فردی بکار می رود که در اینجا عدول از آن اصطلاح شده است.
اصلاً فرض کنیم این تقسیم بندی و تفکیک مادی، معنوی و اخروی درست باشد. شما اشاره کردید انسان بیشینه کننده لذت است بعداً سراغ تعادل رفته اید که به نظر میرسد متعادل بودن با بیشینه سازی در تقابل است، حال اگر بخواهیم لذت را بیشینه کرده و از این نظریه شما فایدهای در توابع مصرف، تولید و توزیع بگیریم به نظر میرسد این یک قاعده مبهم است حداقل با آن سنخ هایی که دسته بندی کردید متعارض است. اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک ها فرض دیگری هم می گیرند به انسان اقتصادی به نام فردگرایی یا روش شناختی و میگویند همه انسان ها مثل هم هستند، وقتی همه مثل هم شدند می شود با آن یک تابع رفتاری درآورد ولی وقتی شما ۸ تا ۹ دسته بندی از انسان ها درست کردهاید و معلوم نیست که انسان ها چه برخوردی با لذات مادی، معنوی و اخروی دارند پس عملاً الگویی درست کردهایم که خروجی اثباتی نمیتوانیم از آن داشته باشیم. در تکمیل صحبت های جناب آقای رجایی که مقاله خوبی راجع به انسان اقتصادی از نگاه علامه طباطبایی(ره) نوشته اند، علامه بحثی دارند که می گویند انسان ضعیف و نحیف است و اگر به خود رها شود منطق اقتصادی درستی نخواهد داشت ایشان بحث هدایت تشریعی را مطرح میکنند، میگویند انسان ناقص است حال با هدایت تشریعی باید بشر را متکامل کرد. تقریباً یک نوع نگاه انسان شناختی را با بحث شریعت ترکیب میکنند.
نکته ای که جناب آقای دکتر رجایی نیز فرمودند پیوند زدن بین لذت در تولید و توزیع که صرفا سود مورد نظر است من نگاه دیگری نسبت به بحث توزیع دارم که شما مفهوم اعتدال را در نظر گرفته اید. اگر توزیع به این مفهوم است که میخواهیم منافع تولید را بین خود و دیگران توزیع کنیم و بحث عدالت را پیش بکشیم، بحث اعتدال را که آورده اید به نظر میرسد اینجا با حداکثر سازی سود و لذت در تضاد است. اعتدال بیشتر در حوزه مصرف جای دارد مثل اینکه بگویید اصراف نمی کنید و یک چیز بین الامرین است ولی در انفاق گفتهاند شما معتدلانه انفاق کنید. شما چگونه برای این در توزیع مفهوم قائل شده و با هم گره می زنید این مقداری ابهام دارد. مثالی هم که زدید و لذت اخروی را به سفر زیارتی مثال زدید شما در سفر زیارتی هم لذت مادی دنیای دارید هم لذت معنوی دنیایی و هم لذت اخروی. اگر اخروی چیز نسیه ای است که بعداً می آید آن را نیز باید مشخص کنید که چه چیزی است؟
به عنوان نکته پایانی باید عرض کنم من این عنوان را نوشتم اقتصاد اسلامی گرفتار در سیاهچاله لذت گرایی این تعبیر و برداشتی است که من از چسبیدن به لذت گرایی و آوردن آن در قرآن من این برداشت را ندارم که همه فرازهای قرآن دعوت به لذت گرایی باشد حداقل همه قرآن اینگونه نیست که ممکن است لذت گرایی را بپذیرد ولی اگر بخواهد آن را هدف خلقت بداند این گونه نیست اینکه تابع رفتاری انسان و الگوی انسان لذت گرایی باشد و چسباندن آن به قرآن جفای به این کتاب آسمانی است.
حجت الاسلام دکتر علی اصغر هادوی نیا
عضو هیات علمی گروه اقتصاد اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
درپاسخ به ناقدین محترم به چند نکته اشاره می کنم. نکته اول این است که در بحث لذت در مقاله ای رویکرد خود را به مقوله لذت مطرح کرده و در آنجا اشاره کردهام که انسان وقتی کمالی ملایم با نفسش است را درک می کند احساس لذت می کند. یعنی یک ملازمه است بین احساس لذت و لذت و درک کمال. بنابراین اگر خداوند به ملائکه می نازد که موجودی آفریده ام به خاطر این است که میتواند مطلق را درک کند؛ یعنی لذت درک مطلق را دارد. به خاطر همین خداوند به انسان می نازد چون قرب الی الله را می تواند درک کند. پس رابطه بین لذت و کمال ملازمه ای که میگویید وجود دارد که من گفتم دو روی سکه هستند دقیقا همین است، ملازمه هست ولی به قدری شدت دارد که اینهمانی است. لذت هایی که من در این مقاله برشمرده ام و تعبیری که گفتید بین موجود و مطلوب باید قیچی انداخت مثل گیوتین هیوم است که بین بایدها و هست ها انداخته است. اتفاقاً در تعریف انسان باید بین مطلوب و موجود جایگاهی وجود داشته باشد.
مطلب دوم این است که مطلوب در تعریف بنده به دو صورت قابل بررسی است یک پیش از در نظر گرفتن جهان بینی فرد و دوم بعد از در نظر گرفتن جهانبینی است. من می خواهم انسان را طوری تعریف کنم که شامل همه بشر باشد تعریف اتمیک که شما فرمودید را من قبول دارم هر کسی ذره گرایی را در نظر گرفته می دانسته که همه ذره ها با هم مساوی نیستند ولی باز هم از اتم تعریف واحد دارند که اجزا باید با هم وحدت داشته باشند. چطور می شود در تعریفی هم وحدت داشته باشیم همه کسرت را لحاظ کنیم؟ باید جنبههای هر دو را در نظر گرفته باشید. در تعریفی که من کردم انسان واقعی و موجود را می خواهم بدانم که چگونه است، البته این در مرحله پس از جهان بینی است. چون انسان جهان بینی اسلامی پیدا کرده و شریعت در آن دخالت کرده و این جهان بینی را به او داده است از این وصف العیش نصف العیش را خواهد کشید و با توجه به همین رفتار خودش را تنظیم می کند.
پس ما با انسان موجود سر و کار داریم، اما انسان موجود یک جایگاهی برای مطلوب های خود در نظر گرفته است یعنی انسان های موجود همه به دنبال مطلوبیت هستند. لذا بهترین ترکیب که گفتم برای همین مسئله است. اما این پیش از در نظر گرفتن جهان بینی فرد است یعنی ما به جهان بینی هیچکس کار نداریم ولی میخواهیم شما را تعریف کنید؛ میگوییم شما انسان هایی هستید که لذت گرا و مطلق گرا هستید ولی نمیدانم مطلق شما چیست چون جهانبینی افراد با هم متفاوت است پس مطلق آنها نیز با هم متفاوت خواهد بود. همه به دنبال مطلق هستند ولی مطلق هایشان با هم فرق می کند؛ اما اگر بخواهیم پس از جهان بینی را در نظر بگیریم یعنی بهترین ترکیب را معین کنیم، در آن صورت باید جهانبینی مورد نظر جناب آقای توکلی را در نظر بگیریم و ببینیم چه رابطه ای بین لذت مادی و لذت معنوی آخرتی برقرار است؟ اینکه به آخرت اعتقاد داشته باشیم یا خیر؟ و اینکه احتمال زندگی پس از مرگ را چگونه قضاوت میکنیم؟ وقتی این قضاوت را کردیم بعد از آن می توانید بهترین ترکیب را داشته باشیم که جزو کدام یک از این گروه ها تقسیم بندی می شوید. لذا یک قضاوت پیش از جهان بینی داریم که ما در این مقاله با آن سر و کار داریم و یک قضاوت پس از جهان بینی. بحث تشکیک که علامه طباطبایی(ره) فرموده اند و ضعیف بودن انسان در اینجا مطرح می شود که انسان با توجه به منابع شناخت خود نمی تواند به مسئله حس و تجربه به عنوان بهترین ترکیب لذت های مطلوبش به تنهایی قضاوت کند، باید کسی به کمک او بیاید و او کسی نیست جز هدایت تشریعی.
بنابراین من بحث پسینی نمی کنم لذا انسان کاملی که شما اسم آن را مطلوب گذاشته اید چون مطلوب اصطلاح دو بخشی است. یک مطلوب عام است و ما میگوییم همه انسانها مطلوب دارند و یک مطلوب اصطلاح خاص است که مطلوب خاص شما با مطلوب خاص بنده و دیگران متفاوت است. من میخواهم بگویم همه انسانها مطلوب عام دارند و دنبال بهترین ترکیب هستند ولی به تنهایی نمی توانند قضاوت کنند و نیاز به هدایت تشریعی دارد.
در مورد لذت مادی، لذت معنوی و آخرتی دوم مطلب هست یکی اینکه خط کشی نداریم که اینجا با آن اندازه گیری کنیم، چون انسان وحدت قوا دارد درست است قوای متعددی دارد ولی یک وحدت دارد، لذا امکان خط کش گذاشتن در این مقاله وجود ندارد. یک تقسیم بندی مازلو کرده است. وقتی نیازها را تقسیم بندی کرده گفته است یکسری نیازهایی داریم، نیازهای مادی و فیزیولوژیکی و یکسری نیازهایی که فراتر هستند و به سمت نوع دوستی و محبت میروند. اما این نیازها همچنان که بنده نیز تقسیم بندی کرده ام سه چیز است: نیاز، احساس نیاز و لذت. یعنی شما تا احساس رفع نیاز نکنید لذت نمی برید. تا وقتی نیاز دارید و احساس می کنید، درد می کشید وقتی که رفع نیاز شد لذت می برید. این سه چیز را با هم در نظر بگیرید. انسان نسبت به جنبه مادی و فیزیولوژیک مانند احساس گرسنگی و تشنگی کشش بیشتری دارد اما در خصوص نوع دوستی ممکن است اساساً به مادی کار نداشته باشد، نیاز است پول بدهید یک لبخند هم بزنید فرد لذت میبرد و راضی میشود و شما هم احساس لذت می کنید یعنی جنبه مادی آن چندان زیاد نیست.
اما رابطه ی بین لذت ها ممکن است متفاوت باشد، بین لذت مادی و معنوی که در طول هم قرار میگیرند یعنی با هم تزاحم ندارند ممکن است در بعضی جاها در عرض هم قرار بگیرند، جهانبینی ها ممکن است متعدد باشند و با هم جمع شوند ممکن است وقتی که شما یک لیوان آب می خورید همزمان هم لذت مادی ببرید هم لذت معنوی و هم لذت اخروی و ممکن است فقط لذت مادی ببرید. اما اینکه بحث اعتدال و تعادل خودکار را مطرح کردیم به این صورت است که گفتیم اگر این قاعده رفتاری را در نظر بگیرید مجموع رفتار های یک انسان فقط مادی نمیشود، یعنی ممکن است انسان در یک رفتار فقط مادی و معنوی را در نظر بگیرد ولی در رفتارهای دیگر بهره مندی های دیگر را نیز در نظر بگیرد، این باعث می شود که به نوع دوستی هم توجه میکند اگر آخرت خود را جوری تعریف کرده باشد که در آن انفاق وجود داشته باشد بحث عدالت اجتماعی را نیز در نظر میگیرد، یعنی رفتار به سمت اعتدال کشیده می شود. یعنی واقعیت انسان به صورتی تعریف می شود چون همه انسانها مادی گرا نیستند چون گروههای هشت گانه به وجود می آید که خود به خود حالت اعتدال را به وجود می آورند. در مورد توزیع نیز اعتدال را با توجه به تابعیت از رفاه مطرح کرده ام. یعنی انسان با توجه به تصمیمات سهگانه رفاه مادی معنوی و اخروی به دست میآورد و با توجه به همین ها مطلوبیت و لذت خود را بیشینه می کند.
به عنوان آخرین نکته خطاب به جناب آقای دکتر توکلی عرض می کنم که اگر شما لذت گرایی را که فطرت انسان است و بنتون اصل این مسئله را درست فهمیده است که عنصر اصلی انسان لذت گرایی است ولی تفصیل او غلط بوده است. شما اصل مسئله را زیر سوال ببرید یعنی با خدا در جنگ هستید. یک وقت شما هدایت میکند و جلوی انحراف را میگیرید که بحث جدایی است یک موقع هست که اصلاً شما کل صورت مسئله را پاک میکند. اگر این مسئله را خدا ایجاد کرده من و شما نمی توانیم آن را پاک کنیم ما میتوانیم هدایت تشریعی برای حل مسئله کنیم که برای حل مساله آمده است نه برای پاک کردن مسئله. کاری که امام خمینی(ره) با رزمندگان بدون حقوق کرد این بود که آنها برای لذت خود و برای رسیدن به لذت گرایی اخروی جان خود را نیز فدا کردند و این مقوله نیز به همین تعریف باز می گردد.
حجت الاسلام دکتر سیدکاظم رجائی
عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم و ناقد کرسی
حقیقت این است که اگر بخواهیم وارد این بحث ها بشویم بسیار دامنهدار است و فکر میکنم هدف غایی که قرب ربوبی است اصلاً تعارضی با هدایت تکوینی الهی که احساس لذت را در درون انسان ها قرار داده است ندارد اگر انسان از خوردن شیر مادر لذت نمی برد شیر مادر نمیخورد و وقتی نمی خورد بقاء نفس نبود. اگر انسان در درونش غریزه شهوت قرار داده نمیشد و لذت نمی برد هرگز نسل انسان بقا پیدا نمی کرد این هدایت تکوینی نیست. در خصوص هدایت تشریعی هم در قرآن پر از مصادیق است مانند: « جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ». اصل بحث روشن است ولی آن تفکیک بسیار مهم است، انسانی که به سمت امیال برود که غرب با نگاه مادی گرایانه و با مبانی خود انسان را به این سمت سوق میدهد با آن ابعاد ملکوتی انسان که انسان حقیقت جو و کمال طلب است این دو را باید کاملاً تفکیک کنیم. لذت هدایت شده است؛ هیچ تعارضی با قرب ربوبی و کمال طلبی ندارد و این از اعجاز الهی است که در هدایت تکوینی و تشریعی آنها را به گونهای تنظیم کرده در حالی کهانسان ها همزمان در مسیر قرب ربوبی هستند با فطرت هم حرکت ها کاملا هماهنگ است یعنی از این مسیر لذت هم می برد.
لذا ما باید انسان را به سمت انسان مطلوب سوق دهیم و الگوی انسان را متناسب با این تفکیک اخذ کنیم. من از حجت الاسلام هادوی نیا انتظار داشتم که وقتی میگویند الگوی انسان اقتصادی مطلوب آن را بگویند و فاصله ما از الگو را تحلیل کنند و جا داشت اینجا حرکت جهادی یکی از مشخصه های انسان مطلوب باشد. الگوی حسنه در قرآن کریم به ما معرفی شده است: « لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللَّهِ أُسوَهٌ حَسَنَهٌ»(احزاب/۲۱) پس سیاستگذاریهای اقتصادی و فعالیت های اقتصادی آن الگوها را به عنوان انسان مطلوب معرفی کنیم و پیشنهادی که وجود دارد این بود که انسان اقتصادی را به سمت این الگوها جهتدهی کنیم که به حیات طیبه در این دنیا و قرب ربوبی و لقاء الله در آخرت که نهایت و اوج لذت بندگی است برسیم پس باید از این ها استفاده کنیم و پیشنهاد بنده برای این تحقیق نیز همین است.
دکتر محمدجواد توکلی
عضو هیات علمی موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) قم و ناقد کرسی
یک تفسیر اشتباهی از از مطالب من شد منظور من این نیست که لذت گرایی انسان را انکار کنیم؛ در ناحیه هنجاری بحث این بود که آیا هدف از خلقت انسان لذت بردن است یا خیر؟ بحث ما اینجاست. منتها در بحث لذت جای سوال است که وقتی رفتارشناسی انسان را بررسی میکنیم همه امیال انسان به لذت باز میکردند؟ چیزی که من به آن رسیده ام این است که انسان مجموعهای از تمایلات دارد به خصوص امروزه اقتصاددانان اخیر از لذت عدول کرده و سراغ ترجیحات رفتند به جای واژه لذت ترجیحات را به کار می برند و ترجیحات میتواند خودخواهانه، خیرخواهانه و انواع مختلف باشد. در این الگویی که من به نوعی آن را استناد به آیات و روایات دادم این است که انسان همانگونه که تمایل به لذت دارد تمایل به عدالت نیز دارد، تمایل به دیگران نیز دارد و این تمایلات دیگران به تمایل لذت به خود منجر نمیشود و به مفهوم واضح اینطور است که انسان از نظر شما یگانه سوز است، یک لذت اینجا وجود دارد بقیه تمایلات همه به این لذت برمی گردد. یعنی شما عدالت را خوب می دانید چون خودتان را دوست دارید، ولی مثلاً رویکردی مانند رویکرد شهید مطهری اینگونه است که ایشان نیز چند پایه انگیزشی یعنی تنوع انگیزه ها را می پذیرد. یعنی شما همزمان که تمایل به نفع شخصی دارید تمایل به نفع دیگران نیز می توانید داشته باشید تمایل به عدالت داشته باشید و مهم این است که بتوانید بیان کنید که آیا با این مدل هم میشود تحلیل رفتاری کرد یا خروجی تبیین از جهت الگوی اثباتی شاید دقیق تر باشد یا خیر؟ هرچند شما می فرمایید این دو با هم در می آمیزند به خصوص در عقلانیت اقتصادی ولی از نظر تحلیلی قابل تفکیک هستند همان مسائلی که از شهید صدر زدم شما یک وقتی میگویید آدم اینگونه هست یک وقتی می گویید آدم باید اینگونه باشد آن میشود هنجاری. حال اینکه آدم باید اینگونه باشد چه تاثیری دارد روی اینکه اینگونه هست؟ یک تحلیل رابطه است که بین این دو وجود دارد. بحث گیوتین هیوم که میگوید خود تفکیک مشکل ندارد، مشکل در فاصله انداختن بین این دو و ارتباط این دو را ندیدن است. تحلیل شما عمدتاً این گونه بود که بُعد هنجاری روی اثباتی اثر دارد یا ممکن است بعد اثباتی روی هنجاری اثر داشته باشد و این به معنای نفی این تفکیک نیست.