به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای برگزاری همایش «بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و توسعه علوم انسانی»، نشست علمی “تأملی در مبانی نظری تئوریهای روابط بین الملل از دیدگاه آیتالله خامنهای(مدظله العالی)” به همت گروه سیاست پژوهشگاه با همکاری انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه و با حضور اساتید و صاحبنظران در سالن جلسات ساختمان انجمن های علمی حوزه در قم برگزار شد.
حجت الاسلام دکتر محمد ملکزاده عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشکده نظام های اسلامی و ارائه دهنده بحث در ابتدا با طرح مقدمهای در خصوص موضوع نشست گفت: نظریههای روابط بینالملل، مجموعه تئوریهایی هستند که محققان در قالب آنها به مطالعه نظری روابط بینالملل پرداخته و تلاش میکنند چهارچوبی نظری را برای تجزیه و تحلیل روابط بینالملل ارائه کنند. ایشان ضمن آنکه نظریههای روابط بینالملل را در دو دسته کلی شامل نظریات اثباتگرا و فرا اثباتگرا از یکدیگر متمایز میساخت گفت: نظریههای اثباتگرا که تا اواخر دهه ۱۹۸۰م بیشتر نظریههای روابط بینالملل را به خود اختصاص میدادند، از جمله شامل رئالیسم، لیبرالیسم و گلوبالیسم یا ساختارگرایی میباشند؛ نظریههای فرااثباتگرا نیز نظریههایی همچون پست مدرنیسم، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت، نظریه هنجاری و فمینیسم را در بر میگیرند. در قالب این دسته بندی میتوان به نقد و بررسی این نظریات در اندیشه اسلامی از دیدگاه آیه الله خامنهای پرداخت: در این جلسه ابتدا به طرح نقاط مشترک نظریههای رئالیستی میپردازیم: نظریههای رئالیسم یا واقع گرایی گرچه طیف نظری مختلفی را در بر میگیرند، اما از اصول مشترکی پیروی میکنند از جمله همگی قائل به آنارشیک بودن نظام بینالملل بوده و فاقد یک اقتدار مرکزی در سیاست بینالملل میباشند؛ نظام بینالملل را مهمترین عامل تعیین کننده رفتار کشورها در عرصه بینالمللی میدانند؛ کشورها را خودپرست و خودخواه میشناسند نه نوعدوست و خیرخواه بشر و… از این رو برای تامین امنیت و افزایش منافع خویش به زور و تهدید متوسل میشوند؛ معتقد به جدایی اخلاق از سیاست میباشند و ذات انسان را شرور میدانند و…
وی در نقد این مبانی از دیدگاه آیه الله خامنهای به چند نکته اشاره کرد: ۱٫ گرچه واقعگرایی همچون نظریه اسلامی معتقد است قوانین عینی شخصی بر جهان حاکم است اما اسلام برخلاف رئالیستها این قوانین را سنت الهی و هدایت تکوینی و تشریعی خداوند برای بشر میداند. زیرا به تعبیر آیتالله خامنهای «در اندیشه الهى اسلام، همه هستى آفریده خدا و جلوهگاه علم و قدرت او و پوینده بسوى اوست و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.»
۲٫واقعگرایی، مناقشات و خشونتهای روابط بینالملل را ناشی از ذات شرور انسان میداند؛ اما از نظر اسلام ذات انسان شرور نیست بلکه او دارای فطرت پاک الهی است؛ گرچه ممکن است که در اثر غلبه غریزه حیوانی فطرت پاکش منحرف گردد. آیه الله خامنهای انسان را برترین آفریده و جانشین خدا میداند به عقیده ایشان انسان مىتواند با استخراج گنجینههاى استعدادی که در نهاد اوست، خود را و جهان را که براى او آفریده شده به زیباترین وجهى بسازد و بیاراید و با دو بال علم و ایمان به عروج معنوى و مادى نایل آید و مىتواند با تضییع یا به انحراف کشیدن این استعدادها، جهنمى از ظلم و فساد در جهان بیافریند.
۳٫نظریه واقعگرایی به دلیل رویکرد بدبینانه به انسان و جهان، امیدی به اصلاح وضعیت نظام بینالملل نداشته و به آینده بشر خوشبین نیست؛ در حالیکه نظریه اسلامی به آینده خوشبین و معتقد است در نهایت پیروزی خیر بر شر و غلبه حق بر باطل تحقق خواهد یافت. ایه الله خامنهای تاکید میکند غلبه حق بر باطل و پیروزی حق در آینده جزو سنتهای لایتغیر الهی است.
۴ نظریه اسلامی گرچه مسلمانان را به کسب قدرت هرچه بیشتر فرا میخواند اما برخلاف رئالیستها، اولا قدرت را صرفا مادی نمیداند و ثانیا بر نحوه کسب قدرت و اعمال آن در مسیر صحیح تاکید میورزد؛ از نظر اسلام، کسب قدرت برای اعمال زور و سلطه بر انسانها نیست بلکه برای گسترش امنیت، عدالت و سعادت انسانهاست؛ حقیقتی که آیه الله خامنهای بارها بر آن تاکید نموده است.
۵٫رئالیسم برخلاف نظریه اسلامی رویکردی سکولار داشته و معتقد به جدایی معنویت، اخلاق و دین از علم و سیاست در روابط بینالملل و حکومتهاست؛ در حالی که اسلام به دنبال پیریزی سیاستی دینی و اخلاقی است. آیتالله خامنهای با تقسیمبندی علوم به علم دینی و غیر دینی بر این نکته تاکید میکند «در دنیا براى این که ثابت کنند که علم ذات سکولار دارد و دانش با ارزشها کارى ندارد، خیلى سعى شد و برایش فلسفه درست کردند؛ اما حقیقت مطلب این است که علم و عقل ابزار دو جنبهاى است؛ مىتواند در خدمت ارزشها قرار بگیرد، مىتواند در خدمت حیوانیت و سَبُعیت قرار بگیرد».
۶٫نظریه رئالیسم همچون سایر نظریههای مدرن، نظریهای اومانیستی و انسانمحور است؛ از این رو در جامعه بشری فقط به عقل مادی و دنیوی برای کسب سود و منفعت بیشتر برای انسانها میاندیشد؛ رهبر انقلاب از چنین جامعهای به «جامعه جاهلی» تعبیر میکند که در مقابل جامعه اسلامی و الهی قرار دارد؛ در اسلام گرچه به انسان اهمیت فراوان داده میشود اما اساس نظریه اسلامی بر مبنای خدامحوری است؛ یعنی تمام هدف فقط در منافع دنیوی و مادی خلاصه نمیشود و خداوند خواستار رستگاری و سعادت بشر در دنیا و آخرت است.
۷٫رئالیستها به ویژه نوواقع گرایان، بیشتر ساختارگرا و تا حدودی جبرگرا هستند برخلاف نظریه اسلامی که برای انسان مسئولیت و حق اختیار قائل است و این اصل را از اصول انسانیت میداند.
حجت الاسلام ملکزاده در ادامه نقد تئوریهای روابط بینالملل به طرح نقاط مشترک نظریههای رئالیستی و نقد آنها از دیدگاه مقام معظم رهبری پرداخت و در این باره به چند نکته اشاره کرد: ۱٫ نظریات لیبرالیستی نظریاتی بشدت عقلگرا میباشند و انسانها را موجوداتی عاقلی میدانند که با اتکاء به عقل خویش میتوانند خوب را از بد تشخیص داده و نیازهای زندگی را با کمک عقل خویش برطرف سازند. در اندیشه اسلامی، گرچه عقل از جایگاه مهمی برخوردار است اما به تنهایی برای سعادت بشر کافی نیست بلکه با کمک وحی میتواند نقش اساسی در تامین نیازهای جسمی و روحی و سعادت و رستگاری بشر ایفا نماید. این همان چیزی است که در کلام آیتالله خامنهای از آن با عنوان «اسلام تعبد و تعقل» یاد شده است.
۲٫نظریات لیبرالیستی گرچه برخلاف نظریات رئالیستی به آینده خوشبین و امیدوارند؛ اما خوشبینی را فقط در نیل به رفاه و آسایش و امنیت میدانند در حالی که جهانبینی اسلامی به افقی فراتر از این میاندیشد؛ آیه الله خامنهای، همواره بشریت را به برقراری حکومت قانون بر اساس وحی و شریعت الهی نوید میدهد؛ حکومتی که ریشه تمام ظلمها و بی عدالتیها را از بین خواهد برد.
۳٫مهمترین اصل در نظریات لیبرالیستی، آزادی فردی و فردگرایی افراطی است؛ در حالی که در جهانبینی اسلامی، گرچه انسان به دلیل آزاد و مختار بودن، منشاء تغییر و تحولات اجتماعی و سیاسی و بینالمللی است، اما اولا فرد دارای اصالت مطلق نیست بلکه فرد و جامعه هر دو در کنار هم اصالت دارند و ثانیا آزادی انسان در چارچوب شرع تعریف میشود و در این چارچوب، آزادی مورد نظر لیبرالیسم، به تعبیر آیه الله خامنهای «اسارت» تلقی میگردد.
۴٫در نظریههای لیبرال، انسان موجودی سودجو و منفعتطلب است. در این جهانبینی هدف اصلی در زندگی، کسب نهایت لذت و منفعت بیشتر است لذا از این منظر کشورها و دولتها در روابط بینالمللی خود باید فقط به منفعت اقتصادی و رفاهی بیشتر خود بیندیشند در حالی که در نظریه اسلامی چنین چیزی مورد پذیرش نیست؛ هدف اصلی سعادت انسانها و فراگیری عدالت در گستره جهان است. انسان موجودی با مسئولیت در قبال خویش و همنوعانش تلقی میگردد و لذا نباید فقط به منفعت خویش بیندیشد. از دیدگاه آیتالله خامنهای منطق منفعتطلبانه لیبرالیسم، همان منطق “قانون جنگل” است.
۵٫ایدئولوژی لیبرالیسم خود را جهانشمول مطابق معیارهای اومانیستی میداند؛ نظریه اسلامی نیز نظریهای جهانشمول و جهان وطن گراست و آینده آرمانی بشر را یک جامعه جهانی واحد ترسیم میکند؛ ولی در ماهیت، اهداف و چارچوب ایدئولوژی دارای تفاوت ماهوی با نظریه لیبرال است. زیرا فرجام تاریخ را به تعبیر ایتالله خامنهای همگرایی انسانها نه بر اساس ارزشهای لیبرالیستی و اومانیستی که ارزشهای دینی و الهی و «لقاء الی الله» میداند.
۶٫لیبرالیسم مدعی تلاش برای استقرار امنیت جمعی و صلح و آرامش در نظام بینالملل است. اما معتقد به برقراری صلح، فارغ از عدالت میباشد. در واقع لیبرالیسم خواستار تنظیم روابط بینالملل و برقراری صلح و آرامش بر مبنای ایدئولوژی لیبرالیستی است؛ در حالی که در اندیشه اسلامی، صلحی ارزشمند است که از طریق هنجارها و موازین قانونی مبتنی بر شریعت اسلام تحقق یابد. در نظریه اسلامی گرچه استقرار امنیت جهانی و صلح و آرامش در روابط بینالملل مطلوب است اما صلح هرگز مقدم بر عدالت نیست؛ اسلام صلح ناعادلانه را نمیپذیرد؛ ادعای صلحطلبی قدرتهای استکباری و متجاوز در روابط بینالملل، یکی از مصادیق صلح ناعادلانه از دیدگاه آیتالله خامنهای است.
۷٫در نظریه لیبرالیسم ملاک حق و باطل، نظر و خواست اکثریت است. بدیهی است نظر اکثریت ممکن است در مقاطع یا شرایط متفاوت تغییر کند که بر همین اساس حق و باطل نیز تغییر خواهد کرد؛ اما در نظریه اسلامی گرچه به نظر اکثریت توجه میشود اما ملاک حق و باطل نظر اکثریت نیست بلکه انتخاب اصلح ملاک است و مردم نباید هر کسی را بدون هیچ معیاری به عنوان نماینده خود انتخاب کنند. آیتالله خامنهای به واسطه همین اصل، تمایز انتخابات در نظام اسلامی با غیراسلامی و نظامهای غربی را توضیح میدهد.
در ادامه این نشست علمی، دو ناقد به طرح دیدگاههای خود پرداختند، دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشگاه در ابتدا به چند نکته اشاره کرد: ۱-در تبیین مبانی تئوریهای روابط بین الملل گاهی احساس میشود که با اصول خلط شدهاند در حالی که تعریف اصول با مبانی متفاوت میباشد. به نظر میرسد برخی از موارد مورد اشاره جزو مبانی و برخی دیگر جزو اصول تئوریها بودند که بایدد از یکدیگر تفکیک گردد.
۲-در نقد یک موضوع از دیدگاه یک اندیشمند باید تمرکز اصلی بر اختصاصات باشد و از طرح مباحث مشترک حتی الامکان پرهیز گردد. بسیاری از موارد مورد اشاره در نقد تئوریهای روابط بین الملل مورد تایید بسیاری از اندیشمندان دینی است و اختصاصی به ایتالله خامنهای ندارد.
۳-باید معلوم گردد که آیا صحبتهای رهبری در همه جا ناظر به نقدهای مورد اشاره بوده است یا خیر. ممکن است ایشان در خصوص مساله ای خاص نظر داده باشند و در مقام نقد این تئوریها نبودهاند. مگر اینکه ایشان مستقیما از این نظریه نام برده و نقد نکرده باشند.
۴-علاوه بر نقد تئوریها از دیدگاه رهبری باید دید آیا میتوان یک نظریهای هم در جمع بندی نقد ایشان بدست آورد یا خیر. چنانچه به چنین نظریهای دست یابیم قطعا بحث مفیدتر خواهد بود.
آقای شباننیا عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در ادامه به نکاتی اشاره کرد:
۱-قبل از نقد بهتر است ابتدا دیدگاههای غربی به درستی تبیین گردند باید دید غربیها در چه فضا و مکانی این تئوریها را مطرح کردهاند. با توجه به شرایط طرح این نظریه ها بهتر میتوان آنها را درک نموده و مورد نقد و بررسی قرار داد.
۲-در نقد تئوریها باید نگاه منظومهای هم نسبت به تئوری ها و هم نسبت به اندیشمند نقاد داشت. به ویژه چارچوب منظومه فکری مقام معظم رهبری در نقد غرب باید تبیین گردد.
۳- در یک نشست طرح و نقد مجموعه تئوریهای روابط بین الملل به سادگی میسر نیست و وقت جلسه هم اجازه چنین کاری را نمیدهد لذا بهتر است این مباحث در چند جلسه مورد نقد و بررسی قرار بگیرند و در هر جلسه یک دیدگاه و تئوری نقد گردد.