نشست علمی « تأملی در مبانی نظری تئوریهای روابط بین الملل از دیدگاه آیتالله خامنهای » در راستای برگزاری همایش بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی و توسعه علوم انسانی توسط گروه سیاست پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه با مشارکت انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه قم، روز سه شنبه مورخ ۲۹ بهمن ماه ۹۸ در قم مقدس برگزار شد. در ادامه گزارش محتوایی این نشست علمی خدمتتان ارائه میگردد:
در ابتدا جناب آقای دکتر علیرضا نائیج عضو انجمن مطالعات سیاسی حوزه علمیه قم و دبیر علمی نشست گفت: در رابطه با بحث مبانی نظری تئوری های روابط بین الملل در ایران تاکنون حداقل یک کتاب و چندین مقاله نگاشته شده است. مهمترین کتابی که در این زمینه نوشته شده است مربوط به دکتر سید جلال دهقانی فیروزآبادی هست که بحث نظریهها و فرا نظریهها در روابط بین الملل را به بحث گذاشته اند؛ این کتاب اثر بسیار خوبی است با توجه به تخصص نویسنده در حوزه روابط بین الملل توانسته تا اندازهای به بخشی از بحث های روابط بین الملل از نگاه مباحث فرانظری بپردازد. آثار دیگری که در این زمینه وجود دراد مقاله ای با عنوان واکاوی مبانی نظریه روابط بینالملل در رویکرد اسلامی است که توسط دکتر محمدجواد رنجکش و حمیدرضا کشاورز به رشته تحریر درآمده و در فصلنامه پژوهش های روابط بین الملل به چاپ رسیده و مقاله دیگری نیز با عنوان روابط بین الملل، تقابل در فرانظری جریان اصلی و اسلام توسط دکتر رضا رحمتی نوشته شده که در فصلنامه آفاق امنیت به چاپ رسیده است. این چند اثری بود که در حوزه روابط بین الملل اسلامی به رشته تحریر درآمده است. در نگاه کلان به مباحث روابط بین الملل سه جریان اصلی را در این حوزه می بینیم: اولین نظریه رئالیسم است و کسانی که به رئالیسم قائل هستند و تحولاتی که در درون مکتب و نظریه رئالیست صورت گرفته که بعد تبدیل به بحث های درون پارادایمی و تحولات درون پارادایمی با عنوان نئورئالیسم تبدیل شده است.
نظریه دوم نظریه لیبرالیسم است که شاید از جهت زمانی نیز تقدم بر بحث رئالیسم داشته باشد و این نظریه هم در تحولات بیرونی که واقع میشود بعداً یک تحول درون پارادایمی دارد که در مباحث هستی شناسی و معرفت شناسی که بعدا نئولیبرالیزم از آن سر در می آورد و اکنون هم در حوزه روابط بین الملل صاحب دیدگاه است و طرفداران زیادی دارد. نظریه سوم که در این حوزه وجود دارد که برخی در بخش سوم هر کدام را نیز جدا مطرح کردهاند برخی به صورت یکجا مکتب انتقادی بیان کردند، که نگاه انتقادی را عام گرفتند که در درون آن چند نظریه وجود دارد.یک بحث های مارکسیسم که بعدا خود این بحث هم تحولاتی پیدا کرد که با عنوان نئومارکسیسم مطرح شد و با عنوان نظریه سوم هست. نظریه چهارم در بستر بحثهای سازه انگاران است که نظریه های بنیادی در رابطه با این بحث دارند که به حوزههای اجتماعی در روابط بین الملل تاکید دارند. بحث بعدی نظریه پست مدرنیسم است و آخرین نظریه که در این حوزه جایی دارد که در مکتب انتقادی وجود دارد بحث فمینیسم است، طرفداران بحثهای فمینیست و نظریههای فمینیسم در روابط بین الملل و در پایان نظریاتی را داریم که تقریباً در دو دهه اخیر ظهور و بروز پیدا کرده اند، با عنوان نظریه های غیرغربیِ روابط بین الملل که از اهمیت خوبی برخوردار هستند؛ هرچند که این نظریه به طور جدی هنوز جای خود را باز نکرده و میتواند نظریه اسلامی روابط بین الملل هم به عنوان یکی از نظریه های غیر غربی در اینجا مطرح شود. جناب حجت الاسلام دکتر ملک زاده بحثی را در حوزه مبانی نظری تئوری های روابط بین الملل از منظر آیتالله خامنهای مطرح کردهاند که این بحث از جهت طبقه بندی در مقابل مباحث رئالیسم، لیبرالیسم و بحث های انتقادی به نوعی قرار می گیرد.
حجت الاسلام دکتر محمد ملک زاده عضو هیات علمی گروه سیاست پژوهشگاه و ارائه دهنده نشست:
بسمالله الرحمن الرحیم در خصوص موضوع مورد بحث “مبانی نظری تئوری های روابط بین الملل و تاملاتی که با رویکرد اسلامی با تأکید بر دیدگاه مقام معظم رهبری در این نظریه ها وجود دارد در این نشست به نکاتی اشاره خواهم داشت. همانطور که دبیر محترم اشاره نمودند نظریههای روابط بینالملل مجموعه تئوریهایی هستند که محققان در قالب آنها به مطالعه نظری روابط بینالملل پرداخته و تلاش میکنند چهارچوبی نظری را برای تجزیه و تحلیل روابط بینالملل ارائه کنند. برخی از ایشان از جمله آقای دکتر سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، نظریههای روابط بینالملل را در دو دسته از نظریات اثباتگرا و فرا اثباتگرا از یکدیگر متمایز ساختهاند: نظریههای اثباتگرا که تا اواخر دهه ۱۹۸۰م بیشتر نظریههای روابط بینالملل را به خود اختصاص میدادند، از جمله شامل رئالیسم، لیبرالیسم و گلوبالیسم یا ساختارگرایی میشوند؛ نظریههای فرااثباتگرا نیز نظریههایی همچون پست مدرنیسم، نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت، نظریه هنجاری و فمینیسم را در بر میگیرند. در اندیشه آیتالله خامنهای مبانی نظری تئوریهای روابط بینالملل دارای ضعفها و کاستیهای فراوانی است که کارکرد آنها را در روابط بینالملل با مشکل مواجه ساخته است. در این نشست با توجه به محدودیت وقت، تنها دو نظریه رئالیسم و لیبرالیسم از دیدگاه آیتالله خامنهای مورد بررسی و نقد قرار خواهند گرفت:
الف) رئالیسم
رئالیسم همچون رویکرد اسلامی گرچه به واقعیات عینی معتقد است و شناخت و معرفت انسان را ممکن دانسته و قوانین عینی را بر جهان حاکم میداند، اما در اسلام برخلاف رئالیستها این قوانین را سنت الهی و هدایت تکوینی و تشریعی خداوند برای بشر میداند. به تعبیر آیتالله خامنهای: «در اندیشه الهى اسلام، همه هستى آفریده خدا و جلوهگاه علم و قدرت او و پوینده بسوى اوست و انسان برترین آفریده و جانشین اوست.» ایشان برخلاف رئالیستها ذات انسان را شرور نمیداند بلکه انسان دارای فطرت پاک الهی است؛ گرچه ممکن است که در اثر غلبه غریزه حیوانی فطرت پاکش منحرف گردد. در تعبیر ایشان، انسان برترین آفریده و جانشین خداست. آیتالله خامنهای همچنین ضمن رد دیدگاه بدبینانه رئالیستها نسبت به آینده، معتقد است در نهایت پیروزی خیر بر شر و غلبه حق بر باطل تحقق خواهد یافت. نکته دیگر اینکه واقع گرایان با نگاهی مادی گرایانه و منفعت طلبانه به مقوله قدرت، آن را برای تامین امنیت انسان مهم میدانند اما بینش اسلامی آیتالله خامنهای قدرت را در چارچوب صرفا مادی محدود نمیسازد ضمن آنکه بر نحوه کسب قدرت و اعمال آن در مسیر صحیح تاکید میورزد؛ زیرا از نظر اسلام، کسب قدرت برای اعمال زور و سلطه بر انسانها نیست بلکه برای گسترش امنیت، عدالت و سعادت انسانهاست این نگاه تفاوت تعریف قدرت در دو نگاه مادی و معنوی را برجسته می سازد. به تعبیر ایشان:
تعریف قدرت از نظر منطق دین و معنویت، با تعریف قدرت در منطق مادى بسیار متفاوت است. منطق مادى، قدرت را در ابزارها و وسایل مشاهده مىکند؛ در اتم، در سلاح شیمیایى، در سلاح میکربى، در وسایل گوناگون پیشرفته مادى؛ اینها همه قدرت نیست. بخش عمده قدرت در وجود انسانهایى است که مىخواهند این قدرت را بهکار بیندازند. وقتى مجموعهیى حقانیت دارد و براى حق و آرمانها و ارزشهاى والا تلاش و مجاهدت مىکند و آماده است براى این مجاهدت، وجود و امکانات و همهى توان خود را بهکار گیرد، قدرت واقعى آنجاست. مجموعهیى که براى حق و ارزشهاى حقانى تلاش مىکند، از قدرت به شکل حیوانى استفاده نمىکند؛ ظلم نمىکند، استکبار نمىورزد، انسانها را تحقیر نمىکند، به سرزمین دیگران تعرض و تجاوز نمىکند، ملتها و منافع و امکانات آنها را از آنها سلب نمىکند و به خود متعلق نمىسازد؛ این اخلاق قدرت معنوى است. قدرت مادى از اخلاق بویى نبرده است و خبرى ندارد. قدرتهاى مادى براى حق و ارزشهاى حقانى بهکار گرفته نمىشوند. منطق صاحبان قدرت مادى، منطق جنگل است. چون قدرت مادى دارند، حق را متعلق به خودشان مىدانند؛ و این غلط است؛ این معادله باطلى است.
بر همین اساس ایشان نگاه سکولاریستی، اومانیستی و انسانمحورانه نظریه رئالیستی را به شدت زیر سوال میبرد. از نظر ایشان چنین نگاهی فقط مخصوص جامعه جاهلی است و در مقابل جامعه اسلامی و الهی قرار دارد؛ اساس نظریه اسلامی بر مبنای خدامحوری است؛ اما این به معنای بیتوجهی به انسان و جایگاه او در این نظریه نیست بلکه در اسلام تمام هدف فقط در منافع دنیوی و مادی خلاصه نمیشود و خداوند خواستار رستگاری و سعادت بشر در دنیا و آخرت است و این خود حاکی از جایگاه مهم انسان در بینش اسلامی است که قابل مقایسه با انسانمحوری مورد نظر اومانیسم نیست.
ب) لیبرالیسم
نظریه لیبرالیسم از نظریات مشهور در روابط بینالملل به شمار میرود و نحلههای فکری و طیفهای نظری مختلفی را دربر میگیرد اما در اصول کلی اشتراک نظر دارند. در مقایسه مبانی نظری دیدگاههای لیبرالیستی با دیدگاه آیتالله خامنهای به نکات چندی میتوان اشاره کرد:
یک. لیبرالیسم، انسانها را موجوداتی نیک سرشت و پاک فطرت میداند که در ساختار محیط اجتماعی به بدی متمایل میگردند؛ از این منظر این دیدگاه را تا حدودی میتوان مشابه جهانبینی اسلامی دانست. اما از سوی دیگر نظریات لیبرالیستی عقل انسان را کافی برای تامین نیازهای وی میدانند و انسانها را موجودات عاقلی میدانند که صرفا با اتکاء به عقل خویش میتوانند خوب را از بد تشخیص داده و نیازهای زندگی را با کمک عقل خویش برطرف سازند. در اندیشه اسلامی، گرچه عقل از جایگاه مهمی برخوردار است اما به تنهایی برای سعادت بشر کافی نیست بلکه با کمک وحی میتواند نقش اساسی در تامین نیازهای جسمی و روحی و سعادت و رستگاری بشر ایفا نماید. این همان چیزی است که در کلام آیتالله خامنهای از آن با عنوان «اسلام تعبد و تعقل» یاد شده است.
دو. نظریات لیبرالیستی گرچه به آینده خوشبین هستند؛ اما خوشبینی را فقط در نیل به رفاه و آسایش و امنیت برای بشر تعریف می کنند در حالی که جهانبینی اسلامی به افقی فراتر از این اندیشیده و بشریت را به برقراری حکومت قانون بر اساس وحی و شریعت الهی نوید میدهد؛ حکومتی که به تعبیر آیت الله خامنهای یک روزى دست قدرتمند الهى این دنیاى فرو رفته در منجلاب ظلم و فساد را به اوج اعتلاى انسانى خواهد رساند و بشر را از ظلم و استضعاف نجات خواهد داد و بساطِ استکبار و ظلم را در دنیا برخواهد چید و در این زمان، دیگر حاکمیت بر بشر به ملاکِ زور و زر نخواهد بود.
سه. مهمترین اصل در نظریات لیبرالیستی، آزادی فردی است؛ در چارچوب نظریههای لیبرال همه چیز باید در خدمت افزایش منافع و رفاه فرد قرار گیرد؛ در این چارچوب گفتمان اخلاقی با توجه به خواست فردی شکل میگیرد و فرد به عنوان عامل اصلی تغییر و تحول سیاسی و بینالمللی شناخته میشود. در حالی که آیت الله خامنهای ازادی را در چهارچوب جهان بینی اسلامی تعریف می کند و آزادی مورد نظر لیبرالیسم را اسارت مطلق میداند.
چهار. در نظریههای لیبرال، انسان موجودی سودجو و منفعتطلب است که با عقلانیت ابزاری خودش همه چیز را در راستای کسب سود و منفعت بیشتر خویش میخواهد. در این جهانبینی هدف اصلی در زندگی، کسب نهایت لذت و منفعت بیشتر است لذا از این منظر کشورها و دولتها در روابط بینالمللی خود باید فقط به منفعت اقتصادی و رفاهی بیشتر خود بیندیشند در حالی که آیتالله خامنهای منطق منفعتطلبانه لیبرالیسم، را همان منطق “قانون جنگل” میداند.
پنج. گفته میشود ایدئولوژی لیبرالیسم خود را جهانشمول دانسته و خواستار شکلگیری یک جامعه و حکومت جهانی است؛ از این رو لیبرالیسم به انترناسیونالیسم و همگرایی بشری اعتقاد داشته و به دنبال به چالش کشاندن مرزهای جغرافیایی و حاکمیت ملی است. اما در مقابل، نظریه اسلامی گرچه نظریهای جهانشمول و جهان وطن گراست و آینده آرمانی بشر را یک جامعه جهانی واحد ترسیم میکند؛ ولی در ماهیت، اهداف و چارچوب ایدئولوژی دارای تفاوت ماهوی با نظریه لیبرال است. ایت الله خامنهای فرجام تاریخ را همگرایی انسانها نه بر اساس ارزشهای لیبرالیستی و اومانیستی که ارزشهای دینی و الهی و «لقاء الی الله» میداند.
شش. لیبرالیسم مدعی تلاش برای استقرار امنیت جمعی و صلح و آرامش در نظام بینالملل است. جنگ در این نظریه به دلیل شرور ندانستن ذات انسان، از طریق تلاشهای جمعی و بینالمللی قابل پیشگیری است؛ اما معتقد به برقراری صلح، فارغ از عدالت میباشد. در واقع لیبرالیسم خواستار تنظیم روابط بینالملل و برقراری صلح و آرامش بر مبنای ایدئولوژی لیبرالیستی است؛ در حالی که در اندیشه اسلامی، صلحی ارزشمند است که از طریق هنجارها و موازین قانونی مبتنی بر شریعت اسلام تحقق یابد. از این رو آیت الله خامنهای گرچه استقرار امنیت جهانی و صلح و آرامش در روابط بینالملل را مطلوب میداند اما صلح را هرگز مقدم بر عدالت نمی کند؛ ولذا صلح ناعادلانه در فلسطین اشغالی را نمیپذیرد؛
هفت. در نظریه لیبرالیسم ملاک حق و باطل یا درست و نادرست بودن، فقط نظر و خواست اکثریت است. اما در نظریه اسلامی گرچه به نظر اکثریت توجه میشود اما ملاک حق و باطل نظر اکثریت نیست بلکه مطابقت داشتن یا نداشتن با واقع و “نفسالامر” در شریعت الهی است. لذا آیت الله خامنهای میفرماید:
انتخابات ما با دموکراسى غرب یک فرق اصلى دارد، اگرچه ظاهرش هر دو انتخاب است. در دموکراسىهاى غربى همه مردم در انتخابات … هر کسى را که بخواهند انتخاب بکنند آن را انتخاب مىکنند یعنى هیچ معیارى در منتخب وجود ندارد. یک آدم فاسد و فاسق و ناتوان اگر توانست با تبلیغات یا با پول یا با تطمیع یک عده از آراء را به انتخاب خودش وادار بکند نظام تسلیم است. در نظام اسلامى ما اینجور نیست، منتخب باید داراى ملاک باشد. مردم انتخاب مىکنند از میان دارندگان ملاک، دارندگان معیارهاى لازم و آن کسى که این معیارها را ندارد براى انتخاب مطرح نمىشود.
در مجموع میتوان نتیجه گرفت نظریه روابط بینالملل مورد پذیرش اسلام از دیدگاه آیتالله خامنهای نظریهای است که بر اصول فطرت پاک بشر، امت الهی و تفکیک آن از امت غیر الهی، دعوت به حق و حقطلبی و عدالتخواهی استوار است. اسلام بر نحوه کسب قدرت و اعمال آن در مسیر صحیح که همان گسترش امنیت، عدالت و سعادت انسانهاست تاکید میورزد؛ در این جهانبینی، در روابط بینالملل انسانهای مومن و خداجو تحت تاثیر فطرت الهی خویش، حقپرست و عدالتخواه میباشند؛ به طبقه بندیهای سیاسی اصالت و ارزش ذاتی نمیدهند و در ستیزش با نظام سلطه و قدرتهای زورگو قرار دارند. مخالفت آنان با قدرتهای سلطهگر در روابط بینالملل تا زمان رهایی مستضعفان از سلطه مستکبران و برقراری یک نظام عدالتگستر جهانی ادامه مییابد. انسانهای موحد بر اساس فطرت الهی خویش به این اصول و وعده الهی ایمان دارند که آینده بشر نیک و درخشان و به دور از تعاملات سلطهگرانه در نظام بینالملل خواهد بود.