به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یادداشت دکتر محسن ردادی عضو هیأت علمی گروه انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه در شماره ۵۳۶ روزنامه صبح نو سه شنبه ۳۰ مرداد در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد که خواندن این یادداشت خالی از لطف نیست.
انتخاب رییس جدید سازمان تبلیغات از میان یک جوان متولد پس از انقلاب یادآور یک مشکل و راهحل آن است: بحران جانشینی و اعتماد به افراد خارج از حلقه حاکمان.
در دهه نخست جمهوری اسلامی جوانان جلودار و اداره کنندگان سیاست و اقتصاد و دفاع از کشور بودند. این جوانان فرزندان کارگران و معلمان و روحانیون بودند و هیچکدام از خانواده اشراف و خاندانهای حاکم نبودند.
در دهههای بعد همین جوانان که دوران میانسالی و سپس کهنسالی را طی میکردند هنوز سکان مدیریت کشور را بر عهده داشتند. به این ترتیب حلقه بستهای از مدیران در کشور تثبیت شدند که صرفاً به یکدیگر یا به وابستگانشان اعتماد میکردند و به شدت نگران بودند که مبادا زمام اداره کشور به دست افراد نااهل و غیر آشنا بیافتد. احتمالاً تصور این است که انقلاب یعنی حکومت نسل اول انقلاب و برای حفظ این انقلاب باید کوشش کرد!
اینگونه بود که درخت تنومند جمهوری اسلامی دچار آفت اشرافسالاری شد و طبقه جدید اشراف شامل کسانی بودند که از دهههای نخست انقلاب در مجلس و دولت حضور داشتند و اکنون در صدد تثبیت آریستوکراسی خود در کشور بودند. پدیدههایی مانند تجمل، حلقههای بسته قدرت و ثروت، اختلاس، آقازادگی، حقوقهای نجومی و… از دل همین طبقه اشرافسالاری جدید پدید آمد.
البته جامعه و مردم انقلابی نسبت به این اشرافسالاران جدید بیتفاوت نبودند و به شکلهای متفاوت به ادامه حضور آنها اعتراض کردند. انتخاب مردم در دوم خرداد ۸۸ و سوم تیر ۸۴ از این جهت یکسان است. حتی ناآرامیهای سال ۹۶ در ابتدا اعتراضی بود به ناکارآمدی همین طبقه از مدیران.
مردم خواهان تغییر هستند و حرف نسل جدید را باید شنید. اما اشرافسالاران این تغییرخواهی را چنین تحریف میکنند که مردم از انقلاب خسته شدهاند، ناامیدند و دیگر به آرمانهای انقلاب باور ندارند. واقعیت این است که این مدیران و سیاستمداران بازنشسته هستند که خسته شدهاند و ایمان خود به انقلاب را از دست دادهاند و تلاش میکنند با مواردی همچون مذاکره با استکبار، بیاثر کردن قوانین اسلامی، بهرهگیری از محبوبیت سلبریتیها و رواج اباحهگری قدرت خود را حفظ کنند.
اما مردم هنوز آرمانهای انقلابی خود را حفظ کردهاند و امثال شهید حججی و شهید حدادیان و شهید احمدی روشن ثابت کردهاند که جوانان نسل انقلاب حتماً از مسوولان فعلی که پرورشیافتگان عصر طاغوتند با ایمانتر و انقلابیتر هستند.
واقعیت این است که موفقیتهای دهه اول جمهوری اسلامی حاصل مشارکت پررنگ مردم در اداره کشور و مدیران جوان و باورمند به انقلاب بود. اکنون نیز راه حل مشکلات کشور این است که مردم حضور بیشتری در اداره کشور داشته باشند و مسئولین خسته و فرسوده و بیانگیزه بازنشسته شوند. اما نگرانی اینجاست که اشرافسالاران اجازه اعتماد به مردم را نمیدهند. و الا چرا آقازادهها باید به مجلس بروند؟ چرا آقازادهها علامه معرفی میشوند؟ چرا باید احادیثی مانند «و یورث الوالد فی ولده» برای توجیه حضور نامشروع آقازادهها استخدام شود؟
ناکارآمدی و تجدیدنظرطلبی که از تهدیدهای انقلاب اسلامی است و میتواند رشد انقلاب را متوقف سازد، نتیجه کنار نرفتن مدیران و مسوولان خسته است و برای تداوم انقلاب باید این افراد کنار بروند. این اتفاق دیر یا زود میافتد و گریزی از آن نیست.
خواستههای مردم چیزی خارج از انقلاب اسلامی نیست. مردم میخواهند اشرافسالاران حاکم از قدرت کنار گذاشته شوند و به این وسیله نظام از فساد و رانت و خویشاوندسالاری تطهیر شود.
مرحوم مهندس بازرگان در سخنرانی خود در دانشگاه تهران گفته بود «انقلابیون، دولتی انقلابی و بولدوزروار میخواهند. امام بولدوزر میخواهد ولی من پیکان هستم.» اکنون نیز نیاز به این است که مدیران ناکارآمد و فرتوت و خسته کنار گذاشته شوند.
پیکانهای مدل ۵۰ و ۶۰ باید کنار بکشند تا بولدوزرها و تانکهای انقلابی که شیربچههای خمینی و خامنهای هستند خودی نشان دهند. اگر در طبقه حاکمان جمهوری اسلامی خانه تکانی شود، حلقههای بسته مدیریت شکسته شود و مدیران جوان و انقلابی مورد اعتماد قرار بگیرند تحولی اساسی در اداره کشور بهوجود خواهد آمد.