به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از صبح نو، متنگفتوگو با حجتالاسلام علی ذوعلم، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه با محوریت راز ماندگاری و عدم فروپاشی انقلاب در ادامه خدمتتان ارائه میگردد:
چند وقتی است که لغت «فروپاشی» توسط اندیشمندان ایرانی بسیار پرکاربرد شده است. هر کسی بهزعم خودش خوانشی از این مفهوم دارد. عدهای آن را به نظام سیاسی ایران برمیگردانند و عدهای آن را به نظام اجتماعی. عدهای فروپاشی پارادایمی را مطرح میکنند و عدهای فروپاشی جهانی و بهویژه تمدن غرب و آمریکا. نظر شما درباره این بحث چیست؟ آیا ما در آستانه یک فروپاشی قرار داریم؟
این بحثهایی که درباره فروپاشی در میان برخی نخبگان ما مطرح شده است، به اعتقاد من انعکاس و عکسالعملی است که انقلاب اسلامی درباره فروپاشی تمدن غرب مطرح کرده است. پیروزی انقلاب اسلامی در کشور ما دو فرایند مهم را تقویت و تسریع کرد؛ یک، فرایند شکلگیری یک تمدن جدید بر اساس معنویت و ارزشهای الهی و اسلام و دو، تسریع در فروپاشی تمدن جدید. یک بخشی از فروپاشی تمدن جدید که در قالب دیدگاههای مارکسیستی شکل گرفته بود، در دهه نود انجام شد و یک تجربه فروپاشی مقابل چشم تحلیلگران و جامعهشناسان قرار گرفت. در همان زمان این بحث توسط بعضی از اندیشمندان انقلابی و بهویژه آیتالله خامنهای مطرح شد که فروپاشی تمدن غرب هم نزدیک است و آنها در این مسیر قرار گرفتهاند.
به نظر میرسد که در برابر این موضوع عکسالعملی اتفاق افتاده است که بیشتر تبلیغاتی به نظر میرسد. فروپاشی انقلاب اسلامی، فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و فروپاشی جامعه ایرانی تعابیری از این قبیل است. این موضوع بیش از آنکه از یک پشتوانه تحلیلی عمیق و شواهد عینی برخوردار باشد، یک فضاسازی تبلیغاتی است. وقتی خود مقوله فروپاشی به صحنه گفتوگوی اجتماعی میآید و تأثیری در رشد اعتراضات و نارضایتیها ندارد به این معناست که ترفند بحث فروپاشی در جامعه ما دچار فروپاشی شده است. هیچ علامتی از فروپاشی فرهنگی و اجتماعی و سیاسی در کشور ما مشاهده نمیشود. نظام ما در مسیر تعمیق و تثبیت پایههای خودش به پیش میرود و در این فراز و نشیبها آزمون استحکام خودش را به نمایش میگذارد. البته طبعاً کسانی که از نظر مبانی اعتقادی با نظام جمهوری اسلامی مسأله دارند، تلاش میکنند با تبلیغ فروپاشی برای اعتراضات اجتماعی زمینهسازی کنند و شکاف در جامعه ایجاد کنند.
لغت فروپاشی فقط توسط ضدانقلابهای سنتی مطرح نشده است. بعضی از متفکران انقلابی همچنین صحبتهایی کردهاند. البته منظورشان فروپاشی جمهوری اسلامی نیست بلکه معتقدند شرایط کلی ایران و جهان به سمتی میرود که تحولی بزرگ اتفاق میافتد. مثلاً آقای پارسانیا معتقد است، نخبگان سیاسی دچار فروپاشی میشوند و حوزه عمومی و اجتماعی خیزش و رویش دارد.
بحث دیگر این است که فروپاشی تمدن غرب هم اگر اتفاق بیفتد، به معنای مصونیت ما نیست چون ما هم در ابعاد بسیاری وابسته به تجدد هستیم. اگر این فروپاشی اتفاق بیفتد ما برای بنای یک تمدن دیگر آماده هستیم؟
در حقیقت این دوستان هم نوعی واژه فروپاشی را بازتعریف میکنند و نوعی همسویی ظاهری نشان میدهند.
وقتی میگوییم فروپاشی نخبگانی یعنی چه؟ در جامعه ما همواره یک شکاف نخبگانی وجود داشته است. در همان زمان پیروزی انقلاب اسلامی هم که امام با اقتدار جامعه را پیش میبرد، مگر همه نخبگان ما اجماع داشتهاند بر انقلاب؟ این هرگز به فروپاشی نخبگانی نخواهد انجامید. فروپاشی نخبگانی زمانی اتفاق میافتد که پیوند نخبگان و اجتماع کلاً قطع شود و برای این موضوع شاهدی محکمی وجود ندارد. توده مردم هم به یک گفتمانسازی که از سوی بعضی نخبگان ارائه میکنند، تکیه میکنند. یعنی اگر ما تئوریسازیهای جدید برای پیشبرد انقلاب ارائه کنیم و انتقادات و اصلاحات انجام دهیم، به معنای فروپاشی نیست. اتفاقاً این از نقاط قوت است که با مباحثه و گفتوگو به همبستگی خواهد انجامید.
میگویند مثلاً در دوره مشروطه دچار فروپاشی شدیم که منجر به نوسازی آمرانه رضاخان شد.
ما در مشروطه و پس از آن هم دچار فروپاشی نشدیم. در آنجا هم یک نقطه عطف را پشت سر گذاشتیم. البته گفتمان اسلامی دچار نوعی مهجوریت و انزوا شد اما بعد از مدتی گفتمان اسلامی خودش را بازسازی کرد و سر برآورد و حتی بعد از شهریورماه ۲۰جامعه اسلامی پا به عرصه گذاشت و تلاشهای عمیق تربیتی آن زمان، زمینه را برای انقلاب اسلامی فراهم کرد. جامعه را نباید سادهاندیشانه تحلیل کرد. جامعه چهرههای مختلفی دارد اما این چهرهها پیوند درونی دارند که میتواند در مقاطعی خودش را نشان دهد. در چهار دهه بعد از انقلاب این را تجربه کردهایم.
در زمان تعارض شدیدی که میان گفتمان اسلامی و گفتمان چپ مارکسیستی قبل از انقلاب وجود داشت، احساس میشد که مذهب دیگر رو به اتمام است اما دیدیم که انقلاب اسلامی سربرآورد. یا اول انقلاب تعارضی میان نیروهای انقلابی و لیبرال بود اما همان پویشها و گفتوگوها ما را به استحکامی در دهه هفتاد رساند که حتی در دوره اصلاحات هم شاهد استحکام گفتمان انقلاب بودیم. گاهی این تحلیلها صرفاً ژورنالیستی است که ما داریم فروپاشی میکنیم. درباره فروپاشی تمدن غرب هم منظور این نیست که این تمدن به طور کلی مضمحل میشود بلکه به این معناست که نقاط اصلی بحران این تمدن در مسیر اصلاح و تغییر قرار میگیرد.
ما معتقدیم تمدن نوین اسلامی میتواند به این روند کمک کند. ما میتوانیم کمک کنیم که درجه عمیقی از عقلانیت در غرب متولد شود. البته این کار بسیار پیچیده است.
به نظر شما ما بعد از فروپاشی تمدن غرب امکان زایش تمدنی داریم؟ بعضی از منتقدان مباحث تمدنی میگویند ما فرهنگ انقلاب اسلامی را فدای تمدن جمهوری اسلامی کردهایم. عدالت و ارزشهای انقلاب را فراموش کردیم و میخواهیم تمدن بسازیم. شواهدش هم همین چیزهایی است که امروز برخلاف ماهیت انقلاب مشاهده میکنیم؛ بهویژه در حوزه عدالت اجتماعی. با این شرایط چطور ما امکان تمدنسازی اسلامی داریم؟
اینها عباراتی است که صرفاً ادعاست و تبیین و استدلال نشده است.
البته کسانی که اینها را میگویند استدلالهای خودشان را هم دارند.
معمولاً این دوستان به گفتوگوی جامع و علمی تن نمیدهند. گفتوگویی که چالشی باشد. ما در تعاریف مشکل داریم. مگر میتواند تمدن اسلامی بدون عدالت اجتماعی تصور شود؟ اگر بعد سبک زندگی، بعد نظامات و ساختارها و فرهنگ را از ابعاد تمدن اسلامی بدانیم این تناقض است که بگوییم فرهنگ اسلامی فدای تمدنسازی اسلامی میشود. ما تمدنی در قرن سوم و چهارم هجری داشتهایم که تنها بعضی از لایههای اسلام در آن بروز و ظهور داشت.
ما اصلاً تمدن نارسا و ناقص آن زمان را مدل مطلوب خودمان تلقی نمیکنیم. ما فقط پیشرفت در عرصه علم و فناوری را کامل نمیدانیم.
تاکنون هم اینطور عمل نکردیم. فرایند تمدن اسلامی با انقلاب اسلامی شروع شده است اما تا جایی که بتواند همه عرصههای زندگی را فرابگیرد مسیر پیچیدهای مانده است.
بحث این است که ما خیلی از چیزها مانند عدالت را به تعویق انداختیم و خوب عمل نکردیم.
همین گفتمان عدالت باید به یک گفتمان اجتماعی تبدیل شود. تا وقتی اقتضائات عدالت در ساختارها فراهم نشود و نخبگان سیاسی ما به این بلوغ فکری نرسند، عدالت اجتماعی تحقق پیدا نمیکند. اگر رهبری این را مطرح کنند و انقلابیها هم تکرار کنند که اتفاقی نمیافتد. ما میبینیم حتی بعضی از کسانی که شعار عدالت را مطرح میکنند، پذیرفت اقتضائات عدالت در آنها ضعیف است و عدالتپذیر نیستند. این تعبیر که ما عناصر مادی و تمدنی را بر عناصر فرهنگی ترجیح دادهایم، دقیق نیست. اصلاً «ما»یی در این باره وجود ندارد. این مسأله مگر از جنس سیاستگذاری و برنامهریزی است؟ اینجا خلط بین مباحث گفتمانی و نگرشی با عرصه سیاستگذاری و اجرایی اتفاق افتاده است. اگر عدالت ضعیف است باید جامعه و نخبگانش به بلوغ برسند و دستوری نیست. رسانهها و بهویژه صداوسیما و دانشگاه و حوزه بستر جدی اندیشیدن را باید فراهم کنند که متأسفانه به قدر کافی فراهم نکردند. از سویی نخبگان هم کمتر به گفتوگو تن میدهند.