به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجتالاسلام و المسلمین سیدسجاد ایزدهی؛ رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه در گفتوگو با رسانهی رحا مدیا به بررسی نظریه دولت در اندیشه و عمل سیاسی امام خامنهای پرداخت.
او به اهمیت ساختار جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت: از امام خمینی(ره) پرسیدند که این بحث شما در جمهوری اسلامی به چه معناست؟ فرمودند: جمهوری مثل همه جهان و اما اسلامیت یعنی بر اساس قانون است.
ایزدهی ادامه داد: آیا امام قائل به این دوگانه شدهاست که جمهوریت بر اساس نُرم جهانی، دموکراسی موجود و محتوا اسلام است؛ یعنی بین ساختار و محتوا، ساختار را پذیرفته و محتوا را به آن گذاشتهاست. اگر اینطور باشد که سازگاری ندارد؛ یعنی ساختار نمیتواند فارغ از محتوا باشد. ساختار یک الزاماتی دارد و خنثی نیست. ساختار با محتوا معنی پیدا میکند. مراد امام قطعاً اینگونه نیست که ما محتوا را از دین بگیریم، ساختار را از نظم موجود بگیریم و بعد اینها را با هم تلفیق کنیم.
نقش کلیدی رهبر انقلاب در فرهنگ انقلاب اسلامی
رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه در تبیین نقش مهم رهبر انقلاب در مردمسالاری دینی گفت: این عبارت مردمسالاری دینی و این تفصیل چیزی که امام اجمالا گفته برای رهبر انقلاب است. مسعود بهنود میگوید که انقلاب اسلامی را رهبر انقلاب ایجاد کرده است. او میگوید امام بر اساس منطق روحانیت و بر اساس منطق عرفان، هشت سال کشور را اداره کرده، اما آن زمان بیت رهبری چقدر بوده؟ همین محدوده خودش است. اما رهبر انقلاب است که ساختار را ایجاد کرده است، منطق ایجاد کرده و این ساختار را در حوزه حاکمیت اشراب کرده است. رهبر انقلاب این منطق را نهادینه کرده و مردمسالاری دینی تعبیر ایشان است ولی فارغ از منطق امام نیست. اما تعبیر من این است که این تفصیلی بر چیزی است که امام اجمالا گفت و چیزی که اتفاق افتاد.
اگر انقلاب اسلامی را ملاحظه کنیم؛ رهبر انقلاب، ساختار، قوانین اساسی و سرفصلها و قوا را نهادینه کرده است. برخی از واژگان یعنی آن سرفصلهای انقلاب اسلامی را ایشان نهادینه کرده، بهگونهای که اگر اینها اتفاق نمیافتاد انقلاب اسلامی در بیست، سی سال گذشته تمام میشد؛ یعنی تاریخ مصرفش تمام میشد. آنهایی که همگام رهبر انقلاب بودند گفتند که انقلاب اسلامی یک پروژه است. انقلاب اسلامی سال ۵۷ تمام شد، آخرش هم یک جنگ به ما تحمیل کردند، ما جنگ را هم رد کردیم، صدام هم آن طرف مرز فرستادیم و تمام است. حالا برویم به زندگی خودمان برسیم. امام میفرماید جنگ جنگ تا رفع فتنه.
رهبر انقلاب میفرماید انقلاب اسلامی یک فرایندی برای رسیدن به تمدن است. در زمانی که همه میگویند انقلاب تمام شد، میگوید گام اول، حالا برویم گام دوم؛ که این چشمانداز و افق و آن نوع نگاه و اینکه انقلاب اسلامی را با یک تراز متوازن لحاظ کرده است و امروزه در آن تراز مدیریت بهسمت تمدن میرویم. اگر ما انقلاب اسلامی بهمعنای پروژه بودیم که در زمان خودش تمام شد و در جامعه جهانی هضم میشدیم و تمام میشد و ما برای جهان خنثی شدیم چیزی برای جهان بهعنوان ابزار متمایز نداریم؛ مثل بقیه؛ شاه رفت، فقیه آمد و ساختار هم کمی تغییر کرد. کاری با آن ندارند.
رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه در تبیین منطق مردمسالاری دینی گفت: در مقالهای گفتم مردمسالاری دینی مبتنی بر انسان سالاری دینی است. مردمسالاری غربی مبتنی بر اومانیسم است. مردمسالاری دینی مبتنی بر انسان سالاری خدا بنیاد است؛ یعنی اگر شما انسان را خودبنیاد فرض کنید، خودبهخود به دموکراسی و استبداد و سلطنت میرسید؛ اما اگر شما انسانسالاری خدابنیاد و اینکه خدا انسان را ایجاد کرد لحاظ کنید، نتیجهاش این است که اگر ما رأی میدهیم؛ چون خدا گفته رأی بدهید و خدا گفته که بر سرنوشت خودتان مسلط شوید و مشارکت داشتهباشید.
مرحوم امام با این نوع نگاه گفته ما که خداانکاری نیستیم و خدا انگار هستیم، خدا جزو انگارهها و محفوظات ما است. از جهت دیگر ما باید نظم مبتنی بر صدر اسلام را حاکم کنیم. این هم مفروض است، مسأله ما که معلوم است، استقلال و آزادی آن معلوم است، پاسخ امام که جمهوری اسلامی است را تحلیل میکنیم. جمهوری اسلامی یعنی شبیه حاکمیت پیامبر در عصر خودش.
آیا حاکمیت پیامبر در زمان خودش مبتنی بر مردمسالاری است؟
رهبر انقلاب تعبیری دارند و نکته بسیار لطیف و دقیقی است که مردمسالاری دینی، دو تکه مردمسالاری و دینی نیست که ما بههم سنجاق کرده باشیم. مردمسالاری او برگرفته از دین اوست؛ یعنی ما گونهای مردمسالاری داریم که در دین ما به اَن توصیه شده است.
حجتالاسلام ایزدهی با اشاره به چگونگی حاکمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفت: آن چیزی که در دین ما به آن توصیه شده که امروز میخواهیم آن را منطبق بر آن کنیم این است که میگوییم پیامبر وقتی در مکه بود حاکمیتی نداشت. وقتی به مدینه رفت، چگونه حاکمیت تشکیل داده است؟ حاکمیت پیامبر مبتنی بر چیست؟ آیا غیر از پذرش و اقبال مردم است؟ البته پیامبر منصوب من قبل الله است و تمام؛ بحثی در آن نیست.
مردم پیامبر را انتخاب نمیکنند؛ اما حاکمیت پیامبر بهعنوان منصوب من قبل الله چگونه در مدینه محقق میشود؟ جز با اقبال مردم؟ وقتی میگویم مردم، یعنی اعم از مهاجر، انصار و یهود، جز بهواسطه پیماننامهها، جز بهواسطه بیعت و استقلال.
او افزود: مردم به خلیفه اول اقبال نکردند نکته را باید خیلی مختصر توضیح بدهم. منطق حاکمیت سه خلیفه بلکه طور دیگری بگویم، منطق حاکمیت در عرب، این است که شما هر مقدار حائز منصب حاکمیت دارید اگر توانستید که آن را از تکثر به وحدت برسانید، قضیه تمام است. اگر رقیب کنار برود تمام است. شما پنج نفر دارید، پنج نفر یکی میشود.
خلیفه اول در سقیفه میگوید چه کسی خلیفه شود؟ میگویند تو خلیفه شو! تو پیرمردی! حالا گاوبندی یا هر چیزدیکری هست کار ندارم. رقیب نداریم؟ تو خلیفه باش. رقیب در خانه است؛ کاری ندارم. میخواهم ملاک عرب را بگویم.
خلیفه دوم؛ خلیفه اول نذر کرد گفت اگر کسی غیر از این خلیفه باشد پدر صاحب بچه را در میآورم. دوگانه نیست، یکی است، مردم بیعت کنید؛ بیعت یعنی اعلام وفاداری نسبت به حاکم متعین.
شورای سته عثمان؛ از بین شش نفر یکی را انتخاب کنید. به هر علتی شش تا یکی شد. مردم بیعت کنید! منطق عرب این بود که اگر تکثرها تبدیل به تعین شد تمام است. بقیه مردم بیعت کنند؛ حتی اگر یک حاکم متغلب مثل معاویه بیاید و با زور و شمشیر و کودتا بگیرد، بازهم چون نفر دومی در کار نیست، مردم بیعت کنید! پس ملاک پیشینی برایش حاکم نیست. در این وضعیت پیامبر منطقش را بر اساس چه چیزی گذاشت؟ براساس انتصاب و رضایت مردمی؛ امیرالمومنین که منصوب است، متعین است، پیامبر دستش را در غدیر بالا برده و از مردم بیعت گرفته است. مردم زیر میز زدند، به هر علتی، مردم یعنی نخبگان آن زمان. حضرت امیر رفت که مردم را همراه کند که بیایند، نشد. چه کار کرد؟ حاکم هست، مشروع هست؛ اما عملاً امکان تصدی بهواسطه حضور مردم را ندارد. در نتیجه کنار میرود. لذا در تعابیر از حضرت هست که فرمود: «واللهِ لَوْ وَجَدْتُ یوْمَ بُویعَ أَخُو تَیمٍ أَرْبَعِینَ رَهْطاً لَجَاهَدْتُهُمْ». اربعین نفر نه، اربعین رهط؛ چهل گروه؛ بهگونهای باشند که مردم را همراه کنند.
رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه با توضیح دوران صدر اسلام گفت: تعبیری حضرت پیامبر به حضرت امیر دارد که میفرماید: «یاعلی لَکَ وِلاَءُ أُمَّتِی فَإِنْ وَلَّوْکَ فِی عَافِیةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَیکَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ وَ إِنِ اِخْتَلَفُوا عَلَیکَ فَدَعْهُمْ»؛ اگر مردم اختلاف را کنار گذاشتند و نسبت به تو اجماع کردند و راضی هستند، حکومت را بگیر، اگر نه، و لش کن.
اصل حاکمیت برای حضرت امیر، تحقق حاکمیت با مردم، مردم باید با حاکمیت همراه شوند. حالا این دو مقوله بر خلاف نظم سلطنت معاویه، برخلاف خلیفه اول، دوم و سوم که ملاکش چیست؛ ملاکش مشروعیت الهی و همراهی مردم و مقبولیت مردمی و مقبولیتی است که در ادبیات فکری ما گفته اگر شما همراه شدید حاکمیت محقق میشود. نه حالا چون ما بگوییم در غرب دموکراسی هست و چون دموکراسی گفته مردم باید بیایند، بیایند و ما هم دموکراسی را بر اساس دین تنظیم کنیم. اینکه التقاط میشود و این با هم سازگاری ندارد؛ بنابراین ما در ادبیات دینی خودمان انتخابات داریم، بیشتر از آن هم چهبسا داریم، میگویند شما استبدادی و دیکتاتوری هستید و با ما فرق میکند، شما مدل خودت را داری و به درد ما نمیخورد.
منطق مردمسالاری
انقلاب اسلامی مبتنی بر این منطق آمد که از صدر اسلام منطق مردمسالاری را به زمان خودش کشاند؛ حالا اینکه زمان حاضر نظم سلطانی قابلیت تحقق هم ندارد مزید بر علت است و این هم منطقی دارد. در منطق اسلام، دین خاتم، دین جامع، فرامکانی و فرازمانی باید بتواند متناسب با هر شرایطی مدل بومی ارائه کند. مدل کارآمد خودش را ارائه کند. امام اجمالا، رهبر انقلاب تفصیلا گفت مدل دولت در عصر حاضر مبتنی بر مردمسالاری دینی است؛ یعنی مردم، وسط کار میآیند و مردم بر اساس ارزشهای دینی قیام میکنند و قیام بهحق مردم موجب میشود که حاکمیت فقیه جامع الشرایط محقق بشود. تا این جای کار ما آن مشروعیت را داریم، مقبولیت هم داریم، مردمسالاری دینی را داریم؛ اما مردمسالاری دینی یک منطق یک جایی نیست. دال مرکزی انقلاب اسلامی مردمسالاری دینی است. یکی از اندیشمندان صاحب نامی گفت شما با مردمسالاری دینی میتوانید جهان را بگیرید، نمیدانم چرا رویش حساب باز نمیکنید؟! این یک اسم رمز و فتحالفتوح در عرصههای مختلف است. در ساختار ما این اتفاقافتاده، در بسیج، اقتصاد و امنیت اتفاق افتاده و این مردمسالاری دینی خیلی اتفاقهای عجیب برای ما رقم زدهاست.
انقلاب اسلامی وقتی محقق شد گفتند حالا ما نظریه دولت داشتهباشیم. این نظریه دولت یعنی یک فقیه بالا سر، هر چه گفت، یا نه؟ نظم مردمسالاری دینی؛ نظم مردمسالاری دینی یعنی چه؟ آیا میتوانیم مردم و مقبولیت و مشروعیت را از آسمان و زمین با هم تلفیق کنیم، بهگونهای که به خدا مستند بشود و کارآمد بشود. ما میتوانیم بهعنوان نمونه ما در ریاست جمهوری میتوانیم مدلی ارائه کنیم که به ما بگوید مثل زمان حضرت امیر و پیامبر من یک استاندار میخواهم. استاندار من کیست؟ استاندار زمان خودش یعنی کشور مصر، کشور ایران؛ خب چه کسی تعیین میکند؟ حضرت امیر. رئیسجمهور را چه کسی تعیین کند؟ ولیفقیه. مشکل هم حل میشود. مجلس را چه کسی تعیین کند؟ ولیفقیه؟ قوهقضائیه؟ ولیفقیه. خیلی هم عالی است. مگر ما غیر از این انجام میدهیم. استاندار استان را چه کسی تعیین میکند؟ مگر مردم تعیین میکنند؟ در یک جای تخصصی تعیین میکنند، مردم هم میپذیرند. اما منطق مردمسالاری دینی چه میگوید؟ میگوید شما اگر بتوانید رأی و نظر مردم را تأمین کنید، جدا از اینکه این امر مستند به مبانی دینی ما است، یه بازی دو سر سود است. یعنی چه؟ از یک جهت مبتنی بر مبانی ما است که خیلیوقتها مبتنی بر پیشنهادها و اقبال مردمی هست و منعی هم ندارد.
حجت الاسلام ایزدهی در توضیح دموکراسی غربی گفت: نکته مهم در ساختار این است که ما با مقولهای به نام انتخابات و دموکراسی در جهان مواجه هستیم. دموکراسی غربی که انتخابات است، مبتنی بر خدا انکاری است. ما میخواهیم یک مردمسالاری مبتنی بر خدا انگاری داشتهباشیم. میتوانیم از این تجربه غرب، تجربه صندوق رأی، تجربه انتخابات در منطق خودمان استفاده کنیم.
ما امروز ذیل سایه تمدن غربی قرار داریم. عمده روشها، ابزارها، فرمولها برای آن طرف آب هست؛ تفکیک قوا، قانون اساسی، مرزهای ملی، پارلمان، رأی اکثریت. همچنان که موبایل و صندلی و پروژکتور و… برای آن طرف است. آیا میشود از آن طرف اینها را بگیرم.
وی در بیان تمسک به تمدن غربی ابراز داشت: دو مسأله است آن چیزی که برای نظام غربی است اگر مبتنی بر منطق الحاد باشد نمیتوانم بگیرم. اگر منطبق بر تجربه بشری باشد میتوانم بگیرم. ماشین و هواپیما هر چی تجربه بشری است بهجای اینکه شما سوار اسب و شتر بشوی وسلیهای اختراع میکنند به اسم دوچرخه، موتور و… و منعی هم ندارد.
در حوزه علوم انسانی مسأله فرق میکند؛ چیزی که از آن طرف آب میآید یا بعد الحادی در آن وجود دارد و مبتنی بر خدا انکاری است و یا احتمالش وجود دارد. مبتنی بر انسان خود بنیاد و انکار خداست. خب میتوانم سراغ انتخاباتش و تفکیک قوا و… بروم؟ عرض کردم مثل مرحوم نایینی رفتهاست. نه یه این سادگی؛ اینجا یک اجتهادی میخواهد که ما مبتنی بر مبانی خودمان اون ابزار را به مبانی خودمان مستند کنیم؛ به تعبیر فارسی عرفی اسلامیزه کنیم. امکان استناد به دین برایش حاصل کنیم؛ مثلاً چون بحثم سر ریاست جمهوری بود آنجا عرض میکنم ولیفقیه میتواند بگوید آقای فلانی رئیسجمهور است. اتفاقاً بهترین و راحتترین و مفیدترین کار ممکن همین است. چرا؛ چون ولیفقیه همه را میشناسد، بعد میخواهد با هر کسی کار کند باید سازگار باشد. خب چه کاری است که مردم ثبت نام کنند بعد رأی بدهید، بعد با هم دعوا کنید و….
حجتالاسلام ایزدهی در پاسخ به این که چرا سراغ انتخابات میرویم، گفت: ما به دو علت سراغ رأی مردم میرویم. علت اول اینکه اگر مردم چیزی را انتخاب کنند، پایش میایستند؛ ولی اگر ولیفقیه انتخاب کند میگویند تو چرا انتخاب کردی؟ امروز به نفع ما نبود به ضرر ماست! معمولاً اگر ضرر باشد مردم میگویند تقصیر اوست؛ مثل مسابقات ورزشی که وقتی تیم میبازد میگویند تقصیر مربی هست و اگر برنده شود به بازیکنان جایزه میدهند. سنخش اینطوری است. اگر کشور خوب بود میگویند ما انتخاب کردیم، بد بود، میگویند تقصیر کسی هست که انتخاب کند. اما اگر مردم خودشان انتخاب کنند میگویند خودم کردم که رحمت بر خودم باد؛ لذا دموکراسی و رجوع به رأی مردم بهعنوان چیزی است که اسباب پایایی است و ثبات دارد؛ یعنی نظام را از خطر توهم استبداد نجات میدهد. همین الان چپ و راست میروند، میگویند رهبری فلان! نه دخالتی میکند، نه کاری انجام میدهد. این شائبه از بین میرود و مستند به رأی مردم میشود.
از حیث فقهی پیامبر میخواهد بجنگد؛ کجا؟ جنگ احد. من میخوام بروم بجنگم، ملت بیایید! مردم! به نظر شما کجا بجنگیم بهتر است؟ یک سری میگویند در مدینه. اکثریت میگویند احد. از قضا اقلیت ناراحت میشوند و یکی مثل عبدالله بن آبی یک سوم سپاه را بر میگردانند. از قضا جنگ شکست میخورد؛ پیامبرهیچ وقت نگفت من اشتباه کردم؛ نه، به رأی مردم احترام گذاشتم و این رسمش است. اما نکته مهم است؛ «و شاوِرهُم فِی الامرِ» امر یعنی حکومت. امر در ادبیات حوزه سیاست یعنی حکومت. اولیالامر، شاورهم فی الامر، این ادبیاتی که هست زیاد داریم وآنهایی که درباره حوزه سیاست است به حکومت بر میگردد. در ادبیات حضرت امیر زیاد به کار برده شدهاست.
میفرماید که «شاوِرْهُم فیالامرِ فاذا عزمتَ فتَوکلْ علی الله» شما بگو از اینهایی که حد نصاب را دارند چه کسی بهتر است. میگویم به نظر ما الف؛ بعد ولیفقیه میگوید بهواسطه اینکه شما او را انتخاب کردی من او را نصب میکنم. خب روز اول نصب میکردی! میگوید نه، اگر روز اول نصب میکردم، خودم نصب میکردم ولی الان تابع انتخاب شما نصب کردم و شما را به رسمیت شناختم و برای شما حرمت قائل شدم. لذا اینکه نصب، انتخاب، تنفیذ، مقولهش این است که اتفاقافتاده است.
انتخابات و نظریه شورا
حجتالاسلام ایزدهی در مقایسه بین انتخابات و نظریه شورا گفت: ما انتخابات را مبتنی برمقولهای به نام شورا کردیم. گفتیم ما در فقه خودمان چیزی به نام شورا داریم. در شورا اگر اکثریت مسلمانها چیزی گفتند و حاکم آنها را به شور گذاشته، آیا حرف اکثریت را بپذیریم یا نپذیریم؟ بله بپذیریم.
این منطق از انتخابات یک بحث است، منطق انتخابات بهمعنای رأی اکثریت مبتنی بر دموکراسی، چیز دیگری است. آنجا میگویند از فردا سقط جنین آزاد، شرب خمر آزاد، ازدواج تک جنسیتی آزاد؛ صورت مسأله فرق میکند. آنجا انتخاب مردم ذیل هیچی، اینجا انتخاب مردم ذیل ارزشها آنجا انتخابات به مثابه ارزش، اینجا به مثابه روش، آنجا بر اساس قرارداد اجتماعی، اینجا براساس شورا؛ پس من آمدم برخی از این مؤلفهها را بازخوانی و بازشناسی کردم و تجربه غرب را در صندوق رأی به کار گرفتم، مدل بومی از آن ارائه کردم.
این هنر انقلاب اسلامی است که توانست و فرق بین مرحوم امام، انقلاب اسلامی و مشروطه این است که مشروطه همان انتخابات را برگزار میکند، ولی ذیل حاکمیت جائر برگزار میکند و حاکمیت جور را تقویت میکند؛ اما اینجا حاکمیت اسلام و ارزش است. البته در قانون مشروطه اصل ترازی داریم؛ اما آنها انتخابات را بازخوانی نکردند.
مردمسالاری دینی و نفی استبداد
او در تبیین مردمسالاری دینی افزود: انقلاب اسلامی مبتنی بر اصل باور به انسانها، اصل باور به ارزشها، اصل باور به خداوند، حاکمیتی را ایجاد کرده است. در این حاکمیت، در نظم مردمسالاری دینی ظلم نیست، در نظم دموکراسی ظلم است. در نظم دموکراسی دینی استبداد نیست، در نظم دموکراسی، استبداد است. اینها خیلی تفاوت دارد.
اصلاً نظم مردمسالاری دینی میگوید کسی حاکم شود که بهترین ویژگیها و صفات را داشتهباشد. حالا شایستهترین فرد مگر نظارت میخواهد؟ الان بنده بچهام را به کودکستانی میفرستم که کاملاً آنها را میشناسم، آیا در مهدکودک دوربین میگذارم که رصد کنم؟ قدیم وقتی بچه را دست استاد میدادند میگفتند گوشتش برای تو و استخوانش برای من؛ اعتماد داشتند و نظارت پسینی نداشتند. اصلاً مقوله نظارت مقوله تفکیک قوایی که قوا با همدیگر جمع بشوند سر استبداد است. گفتند یک حاکم مستبد است، خودش مالیات تعیین میکند، خودش هم میگیرد. اینکه نمیشود. قوه مقننه باید حکم بکند چقدر مالیات بگیریم، قوه مجریه اجرا کند و قوهقضائیه هم شکایتها را بررسی کند. اصلاً تفکیک قوا برای استبداد است.
صورت مسأله استبداد در جامعه ما منتفی است؛ چون حاکم یا عدالت دارد یا حاکم نیست؛ پس چرا میخواهید نظارت داشتهباشید؟ البته در نظام اسلامی ما نظارت داریم؛ نظارت پیشینی و پسینی داریم. نظارت پیشینی یعنی اوصاف پیشینی، یعنی انتخابات مردمی؛ نظارت پسینی هم داریم؛ اما اینکه مثلاً در خبرگان، آیا خبرگان نظارت بر رهبری میکنند؟ نه، نظارت بر اوصاف رهبری میکنند؛ اگر رهبری عادل بود، خودبهخود کارش را انجام میدهد؛ اگر عادل نبود، دیگر ولی نیست. سنخش متفاوت است. اصلاً در مسأله تفکیک قوا در نظم جمهوری اسلامی مسألهآش کارآمدی و کمک به ولی است، نه از بین رفتن استبداد. اصلاً یک مقوله کاملاً جداست و منطقش متفاوت است.
نکته جالب این است که پارلمانش مردم است، ریاست جمهوری مردم است، شورایش مردم است. ولیفقیه هم با تمام اختیاراتی که دارد بالا هست. این ادغام مردم و خداوند، نصب و انتخاب، مقبولیت و مشروعیت، جمهوریت و اسلامیت، مردمسالاری و دینی، نکته محوری نظام است. این را اگر حل کنیم و در جاهای مختلف اشراب کنیم، تازه میفهمیم چه اتفاقی افتادهاست.
صدور انقلاب اسلامی با مردمسالاری
اگر قرار باشد که ما انقلاب اسلامی را که مولود امام و رهبری است صادر کنیم، انقلاب اسلامی را با مردمسالاری دینی صادر میکنیم؛ با ولایت فقیه نمیتوانیم صادر کنیم. ولایت فقیه یعنی یک جامعهای که مردم حداکثر شیعه باشند و جای دیگر نیست. مردمسالاری را میتوانیم صادر کنیم. بگوییم حاکمیت شایستگان، اعتماد به مردم، حاکمیت ارزشها، عدم ظلم؛ اینها را میتوانیم در قبال نظم مردمسالاری توسعه دهیم و قابلیت فراگیر شدن هم ذیل ارزشهای انقلاب اسلامی دارند.
این مسأله جای کار دارد و تأکید میکنم باطلالسحر همه چیزهایی که غیر ما هستند مردمسالاری دینی است، رمز انقلاب اسلامی مردمسالاری دینی است؛ اما چگونگی فهم و اشرابش نکات مفصلی را میخواهد.