گذار قدرت جهانی به نظمِ شرقی‌شده

گذار قدرت جهانی به نظمِ شرقی‌شده

نوشتاری از مهدی جمشیدی، عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

[یکم]. رهبر معظم انقلاب از هنگام قرار گرفتن در منزلت ولایت فقیه، تجدیدنظری در سیاست‌های منطقه‌ای و جهانیِ امام خمینی نداشتند و از همان زاویه، به مناسبات و معادلات بیرونی نگریستند و به تدبیرِ چگونگیِ «کنشگریِ جهانیِ ایران» پرداختند. در این راستا، ایشان همان خطوط راهبردیِ امام خمینی را استمرار بخشیدند و بسط دادند که عبارتند از: اهتمام به ایجاد یک «دورۀ تاریخیِ جدید» و عبور از نظم کنونیِ جهان در قالب نظریۀ «پیچ تاریخی»؛ ایستادن در برابر ایدئولوژی «لیبرال- ‌سرمایه‌داری» و عرضۀ نظریۀ «مردم‌سالاری دینی» به‌عنوان بدیل حکمرانانه؛ سوق‌دادن ایران به سوی «الگو» واقع‌شدن و تبدیل‌گشتن به یک تجربۀ عینیِ کامیاب در قالب نظریۀ «استحکام ساخت درونیِ نظام» و «ایران قوّی»؛ بسیج نیروهای بومی و اینجایی در جهت ایجاد «تمدّنِ نوینِ اسلامی» در برابر تمدّن غربی؛ تقویّت موج «بیداری اسلامی» در میان جوامع اسلامی و برانگیختن و فعّال‌سازی امّت اسلامی؛ مطرح‌ساختن نظریۀ «مقاومت» به عنوان راه برون‌رفت از تعدّی و تجاوز غرب و معرفی‌کردن نظام جمهوری اسلامی به عنوان دولت مقاومت؛ حمایت قاطع از تشکیل و بسط «هسته‌های مقاومت» در سطح جوامع اسلامی به مثابه لایه‌های بومی و توزیع‌شدۀ نظریۀ مقاومت و «عمق راهبردیِ جمهوری اسلامی»؛ تشدید و تعالیِ «بنیۀ نظامی» به منظور بازدارندگیِ حداکثری نسبت به تمایل دشمن به درگیری. اینک باید به طور مختصر این مفاهیم را بر اساس سیر تاریخی، مفصل‌بندی نمود تا به لحظۀ اکنون رسید که با مسألۀ غزه مواجه هستیم و حس می‌کنیم که تاریخ در حال ورق‌خوردن و پانهادن به دورۀ جدید است.

 

[دوم]. از دو دهۀ پیش به این سو، رهبر انقلاب سخن از «پیچ تاریخی» به میان آوردند و کوشیدند با ارائۀ شواهد و مصادیقی، نشان بدهند که جهان در آستانۀ یک تحوّل بنیادی و دگرگونی فراگیر قرار گرفته است. این تفسیر از جهان، در گفته‌های ایشان تکرار شد و به‌تدریج، صراحت بیشتری یافت؛ به گونه‌ای در چند سال اخیر، ایشان با اصرار و تأکید بسیار بیشتری، از این پیچ سخن می‌گویند، بلکه بر این باور هستند که ما اکنون در درون لایه‌هایی ابتدایی از «متن تحقّق‌یافتۀ» آن قرار گرفته‎ایم و چندی‌ست که تحوّل، آغاز شده است. در این چرخش تاریخی، گرانیگاه قدرت از «غرب» به «شرق» انتقال خواهد یافت و شرق نه‌فقط با غرب، برابری خواهد کرد، بلکه بر آن «تفوّقِ تمدّنی» خواهد یافت. «شرقی‌شدنِ قدرت جهانی»، خصوصیّت دورۀ تاریخیِ جدید است که رهبر انقلاب در چند دیدار، به آن اشاره کردند. به‌این‌ترتیب، دورۀ «نظم نوین جهانی» و «جهان تک‌قطبی» که سوداهایی آمریکایی بودند، به سر آمده و قدرت‌های مؤثّر، جرأت صف‌آرایی یافته‌اند. رهبر انقلاب بر این باور هستند که تحوّلات تاریخیِ بزرگ، در کوتاه‌مدّت رخ نمی‌دهند و باید صبور بود و شتاب‌‌زده، توقع معجزه نداشت. باید علائم چرخش را دید و شناخت و کوشید از ظرفیّت خویش در جهت تولید «شرایط امکانِ معطوف به چرخش» استفاده کرد. این پرسش را که «رسالت تاریخی ما» در برابر این موقعیّت خاصِ جهانی چیست، در برابر نخبگان ایرانی قرار دادند و تلاش کردند ذهن‌های فرهیخته را با آن درگیر و مماس سازند. در این حادثۀ تاریخی، ایران نیز نقش‌آفرین بوده و امکان‌های مهمی را پدید آورده است، اما در کنار این عامل، دیگرانی نیز حضور داشته و دارند که معادله‌ساز و چرخش‌آفرین بوده‌اند. بنابراین از نظر ایشان، چرخش تاریخی را نباید «تک‌عاملی» و «تک‌محور» قلمداد کرد.

 

[سوم]. خیزش «بیداری اسلامی» که یک دهه پیش پا گرفت و موج عظیمی را به راه انداخت، امیدها را زنده کرد و نشانه‌هایی از جهانِ فردا را پیش رو قرار داد، اما چندی بعد با درهم‌ریخته‌شدن این موج، نظریۀ انقلاب اسلامی دربارۀ صورت‌بندی موجِ تحوّل‌خواهی در میان جوامع اسلامی به چالش کشیده شد. افزون‌براین، «ظهور داعش» در منطقه و «شیوع سلفی‌گری»، به عنوان نشانۀ نقیض و مبطل سر بر آورد و رویکرد انقلاب اسلامی را با احتمال شکست روبرو کرد. اما حماسۀ مواجهۀ قاطعانه ایران در پس‌زدن داعش و پاکسازی منطقه از جولان‌دهی و قدرت‌گیری داعش – که به دست باکفایت شهید سلیمانی صورت گرفت – ورق را برگرداند و تهدید مهلک را فرصت تاریخی تبدیل کرد. اینک ایران به‌راستی در قامت یک «قدرت منطقه‌ای» ظهور کرده بود و منطقه به عرصۀ «تجلّیِ اقتدارِ» او تبدیل شده بود. باید پاسخ ابتدایی ایران به ترور حاج‌قاسم را نیز به این معادله افزود و آن را نیز مولّد اقتدار دانست.

 

[چهارم]. درحالی‌که روایت رهبر انقلاب از «جنگ اوکراین»، یک روایت تاریخی بود و ایشان بر این باور بودند که در پسِ این جنگ، تحوّلات بزرگی نهفته است و جهان در حال حرکت به سویی دیگر است و فردای متفاوتی را خواهد دید، ناگهان «حملۀ شگفت‌آور حماس به اسرائیل»، نظریۀ چرخش تاریخی را با یک شاهد آشکار مواجه کرد. حماس به عنوان یک نیروی نظامیِ در محاصره و محدود، توانست بر اثر این حمله، هیبت نظامی و شوکت اطلاعاتی اسرائیل را درهم‌بریزد و به  تعبیر رهبر انقلاب، آن را با یک «شکست حیثیّتیِ ترمیم‌نشدنی» روبرو سازد. درحالی‌که اسطورۀ اسرائیل، برخی ذهن‌ها را به تسخیر خود درآورده بود و برچیدن اسرائیل را به آرزوی خام و نشدنی تبدیل کرده بود، این نفوذ حیرت‌آور، همۀ فرضیه‌های پیشین را کنار زد و «امکان‌ تاریخیِ تازه‌ای» را پدید آورد. مسألۀ اساسی نیز این بود که در برابر اسرائیل، فقط یک «گروه نظامیِ داخلی» قرار داشتند و نه دیگرانی همچون ایران، و به همین دلیل، این شکست، یک «شکست تحقیرآمیز» برای اسرائیل به شمار ‌آمد. اسرائیل که به بیان رهبر انقلاب، در ورطۀ «استیصال» و «سرگشتگی» گرفتار شده بود، چاره‌ای جز پاسخ نداشت، اما در عمل دریافت که پس از تهاجم وحشیانه به غزه، نه‌فقط فتوحات نظامی نصیبش نشد، بلکه از نظر انسانی و اخلاقی نیز در چشم جهانیان محکوم گشت. دراین‌میان، حملۀ اسرائیل به کنسول‌گری ایران در سوریه، خطای براندازندۀ دیگری بود که اسرائیل به دلیل گرفتار آمدن در «بن‌بست راهبردی»، مرتکب آن شد. این خطا، با واکنش خوف‌انگیز ایران مواجه گردید و پهپادها و موشک‌های ایران به آسمان اسرائیل راه یافتند و از گنبد آهنین عبور کردند. اسرائیل تاکنون نتوانسته به این مواجهۀ قاطعانه و جسورانۀ ایران پاسخی بدهد و این امر را نیز باید به فهرست طولانیِ شکست‌ها و بن‌بست‌های اسرائیل اضافه کرد. ایران نشان داد که در پی جنگ نیست، اما کمترین تردیدی در دفاع از خویش ندارد و هرگونه تعرض و تهاجم را بدون تعارف و به‌طور صریح، پاسخ می‌دهد. به‌این‌ترتیب، واقعۀ غزه از ابتدا تا انتها، ناکامی و تزلزل اسرائیل را به دنبال داشت و اقتدار پوشالی‌اش را با چالش بنیان‌برافکن مواجه کرد.

 

[پنجم]. این قطعه‌های تاریخی، اگر بریدۀ از یکدیگر تصویر شوند، شاید چندان برانگیزاننده نباشند، اما وقتی در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند، به شواهد مؤیّد یک دورۀ تاریخیِ جدید تبدیل می‌شوند که در آن، قدرت از غرب به شرق انتقال یافته و نظم جهانی، یک جابجایی بزرگ را تجربه می‌کند. همۀ نیروهای تاریخی، در این نبرد حضور دارند و در دو طرف تاریخ ایستاده‌اند. در یک سوی تاریخ، حافظان نظم کنونی هستند که از متن تجدّد برساخته‌‌اند و هیچ دیگری‌ِ تمدّنی را برنمی‌تابند و می‌خواهند تفوّق خویش را امتداد بدهند. این نیروها، آخرین تلاش‌های‌شان را برای جلوگیری از گذار تاریخی، صورت‌بندی کرده‌اند و اینک به‌شدّت، بیش‌فعّال و پُرتحرّک شده‌اند. برای اینان، آنچه که در حال رخ‌دادن است، هرگز فروتر از نزاع برای موجودیّت نیست؛ مسأله، برتری و سروری در لایۀ جهانی است و اگر تاریخ ورق بخورد، تلاش‌های سیصد سالۀ تجدّد برای تفوّق و استعمار و سلطه، یک‌جا از دست خواهد رفت. در طرف دیگر، نیروهایی حضور دارند که از متن تاریخ تحقیرشده و فروتر انگاشته‌شده برخاسته‌اند و سودای تمدّن‌پردازی دارند و می‌خواهند از زنجیر تجدّد به در آیند و تاریخ خویش را بسازند. در کانون این نیروهای تاریخی، ایران است؛ ایرانی که در اثر انقلاب اسلامی، بیشتر فاصله را از عالَم تجدّد گرفت و خویش را بر اساس سنّت قدسی و الهی، بازتعریف کرد و به فلسفۀ حیات در عالَم تجدّد، دست رد و نفی زد. هیچ نیرویی در شرق، در این حد و اندازه، ستیز و زاویه به عالَم تجدّد ندارد، بلکه این نیروها، از نظر جوهرۀ هویّتی، تجدّدی هستند و فقط از لحاظ قدرت و هندسۀ سیاسی، در برابر تجدّد ایستاده‌اند. اما ایران، حکم بسیار متفاوتی دارد؛ انقلاب ایران، یک عالَم تاریخیِ جدید پدید آورده که از حاصل تذکّر رسولانه بوده و معنویّت و ایمان و عبودیّت و حضور خدا را در عرصۀ عمومی و ساختاری، احیا کرده است. این تاریخ قدسی، ریشه در خاک حرکتِ تاریخیِ انبیای الهی دارد و امتداد آن است و می‌رود که به‌زودی بر جهانی‌گریِ تجدّد، غالب گردد.