به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در سالهای اخیر با افزایش حضور زنان ایرانی در عرصه داستاننویسی و مستندنگاری روبهرو هستیم و فرارسیدن روز زن بهانهای است تا دقایقی در گفتوگو با احمد شاکری، عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهششکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه و از نویسندگان و منتقدان پرکار کشورمان صحبت کنیم و به بررسی ادبیات داستانی زنان ایران در سالهای اخیر بپردازیم.
آیا میتوان گفت ادبیات داستانی ما تا زمان «سووشون» سیمین دانشور مردانه بوده است؟
مسئلهمندی فضای ادبی ایران به مقوله ادبیات زنانه به معنای «ادبیاتی که زنان تولید میکنند» یا «ادبیاتی که به زنان میپردازد» یا «ادبیاتی که مخاطبان زن را مورد توجه قرار میدهد» تعیینکننده پاسخها، کنشها و واکنشهایی است که در این عرصه شاهد بودهایم. پرسشی که مقدم بر بیان گزارههایی درباره ادبیات زنان است، نفس «مسئلهمندی» ادبیات به مقوله زن است. جامعه ادبی به یکباره به موضوعی مشخص حساس نشده یا به آن به چشم امری اولویتدار نگاه نمیکند. این نحوه مسئلهمندی ما، زمان مسئلهمندی، مراتب مسئلهمندی، دایره مسئلهمندان، ساحتهای مسئلهمندی، پیشفرضهای فکری و فلسفی مسئلهمندی، غایت متصور از مسئلهمندی، طول مسئلهمندی و گستره مسایل است که پاسخها را هدایت میکند. گاه جامعه ادبی به خاطر اینکه سوالی ندارد پاسخی نیز دریافت نمیکند. گاه به خاطر اینکه سوالهایش با نیازهای واقعیاش متناسب نیست به خطا میرود، گاه تکثر سوالها کنشگران را از حرکت باز میدارد و گاه تجمیع سوالهای حل نشده، راه را بر حرکت میبندد.
بر اساس این توضیحات،
رویکرد کلی فکری- نظری و عملی که در جریانهای ادبی مسئلهمندی ادبیات داستانی به مقوله جنسیت را دنبال میکنند چیست و این حرکت به چه سرانجامی خواهد رسید؟
به نظر میرسد در بررسی مسئلهمندی ادبیات داستانی معاصر باید تمایز آشکاری میان دوره پیش و پس از انقلاب اسلامی قائل شویم. به این معنی که یکی از ساحتهای تغییر در ادبیات داستانی معاصر و یکی از ابعاد نظری و عملی دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی نگاه به مقوله زن است؛ بنابراین اینکه گمان شود با خط سیری مرتبط و پیوسته و ناگسسته از حضور زنان در ادبیات داستانی معاصر فارسی مواجه بودهایم محققانه نیست؛ چنانکه آمارهای کمی و کیفی در حوزههای جنسیتی از جمله تنوع و تکثر مخاطبان، تنوع و تکثر نویسندگان و تنوع و تکثر شخصیتها و تیپهای داستانی خلاف این را ثابت میکند. در نتیجه ادعای اینکه برخی از داستاننویسان زن پیش از انقلاب اسلامی بنیانگذاران ادبیات داستانی زنانه تا زمان کنونی هستند غیر محققانه است. انقلاب اسلامی چه در ابعادی که ظهور یافته و محقق شده و چه در ابعادی که پس از صیرورت به آن دست خواهد یافت به معنای واقعی در حال گذر از ادبیات داستانی پیش از انقلاب در ساحات مختلف است و تبارسازیهای ادبی –خاصه در حوزه ادبیات زنانه- میتواند اصالت، عمق و خصوصیات ادبیات داستانی برآمده از این واقعه بزرگ را دچار تردید کند. بنابراین در تاریخنگری و جریانشناسی باید محتاطانه و عالمانه قدم برداشت. نکته دیگری که در این باره باید درباره آن دقت شود «هستی»ها و «بایستی»هاست. گرچه ادبیات داستانی در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی حرکتی جدید را آغاز کرد؛ اما در فراز و فرودهایش و تقابل و تعامل با جریانهای مختلف، در حال آزمون و خطا بوده است، چنانکه گاه ادبیات در این دوره برای ورود به امر غیبی و قدسی گاه به ادبیات امریکای لاتین چشم دوخته و گاه در مقولهای چون ادبیات زنانه به تجربه نویسندگان ادبیات داستانی زن پیش از انقلاب اسلامی ارجاع
داده و توان گرفته است؛ اما در جایگاه بررسی بایستها، ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی برآمده از بطن و متن حکمت اسلامی، ارزشهای انقلابی و تجربه دینی بوده است؛ بنابراین نیازمند دستگاه مشخص حکمی- فلسفی است که در آن به تولید مسئله در ساحت ادبیات مبادرت کرده و به پاسخ به آن متمایل شود.
در دوران معاصر از زمانی که زنان پا به عرصه ادبیات داستانی گذاشتند تا امروز در حوزه موضوع و سبک نگارش چه وضعیتی داشتهاند؟
موضوع دیگری که باید به آن توجه کرد سنخشناسی مسئلهمندی به ادبیات زنانه است. ادبیات در ساحات مختلف خود جامعه را بازنمایی میکند و در هر دوره و عصری این تناسب و ترابط وجود دارد؛ اما گاه در شیوع و شکلگیری یک مسئله، از اصل و سرچشمه پدید آمدن آن غافل میشویم. مسئلهمندان خود نیز نمیدانند در مسئلهمندی خاص خود به مقولهای مشخص، به کدام سمت حرکت میکنند. در یک جنبه ظاهری و بیرونی مسئله ادبیات زنانه میتواند صرفا مسئلهای ادبی و همراه با استدلالهایی باشد که تلاش دارند جنسیت را وارد ارکان اربعه آفرینش ادبی –و حتی هنری- کنند. به عنوان مثال گفته میشود حضور زنان به عنوان کنشگر خلاق یا نویسنده موضوعیت دارد زیرا برخی تجربههای اختصاصی جنسیتی در حوزه ذهنیت و عینیت زنانه شکل میگیرد و خالی شدن عرصه نویسندگی از زنان به معنای عدم دسترسی ادبیات داستانی از ساحتی بزرگ و ژرف یعنی تجربه زنانه خواهد بود. یا اینکه گفته شود حضور زنان به عنوان شخصیت داستانی عامل تعیین کنندهای در تقسیمبندیهای ادبی است،یا بیان شود، ادبیاتی که زنان در صورت (فرم) تولید میکنند از نوعی انحصار و خاص بودگی و تکرار ناپذیری توسط جنس مرد برخوردار است. بنابراین ادبیات زنانه یک ژانر ادبی اختصاصی است یا بالاخره گفته شود ادبیات زنانه ادبیاتی است که مخاطبان اختصاصی و انحصاری
از میان زنان دارد و این گروه تنها با این ادبیات رابطه برقرار میکنند.
هدف این استدلالها چیست؟
روشن است که این سنخ استدلالها تلاش دارند به ادبیات زنانه هویت بخشند و از منظر ادبی –چه ماهیت و چه کارکرد و غایت یا فرم- خصوصیتی برای آن تدارک ببینند؛ اما به نظر میرسد ادبیات داستانی زنانه بیش از آنکه چنین دغدغههایی را داشته یا از این اسباب در دوران معاصر برآمده باشد، از یک ذهنیت فرهنگی اجتماعی زاییده شده است، ذهنیتی که در ادبیات زنانه انعکاس پیدا میکند اما غرض یا خصوصیتی ادبی ندارد. موضع برخی جریانهای ادبی در دامن زدن به ادبیات زنانه که اتفاقا ریشه در ادبیات داستانی پیش از انقلاب اسلامی دارد کاملا فمنیستی است. در اینجا مقوله ادبیات زنانه تنها یک انتخاب در کنار ادبیات مردانه نیست، بلکه ابزاری برای مواجهه و مقابله با آن است. ابزاری برای جستوجوی برابری جنسیتی است، بدون آنکه لزوما در این کشمکش نفس ادبیات موضوعیت داشته باشد. در نقطه مقابل، دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفتمانی را شکل داد که بر وحدت تکلیف و تنوع نقش تاکید داشت. در اینجا آنچه موضوعیت دارد «عبد صالح» است. یعنی مادر یا خواهر یا همسری که در دفاع مقدس پشت جبهه مشغول ایفای تکلیف خود در نقش زنانهاش به عنوان مادر، همسر، معلم یا پرستار است هیچ احساس غبنی یا احساس رقابتی با جوانی که در نقش رزمنده در جبهه جنگ حاضر شده، نمیکند. نمیخواهد جای او باشد زیرا نقشی که شریعت برای وی تعیین کرده او را به همان مقصدی میرساند که شهید فی سبیل الله در معرکه قتال به آن دست مییابد؛ بنابراین اگر زنانی در ادبیات داستانی یا ادبیات مستند نگار دفاع مقدس دست به روایت میزنند نه به خاطر رقابتجویی جنسیتی با مردان یا انکار و ابطال روایتهای بیان شده از سوی مردان یا تقلیل تقش مردان در روایتهای
خود که در صدد رنگآمیزی نقشهای یک حقیقت تکلیفی به نام مجاهدت فی سبیل الله هستند. این نه تنها هسته مرکزی متفاوتی است از چیزی که فمینیسم داعیهدارش است بلکه آثار و الزاماتی را در حوزه ادبیات در پی خواهد داشت. امروز در ادبیات داستانی زنانه گاه دچار گمبودگی موضع و مدعا هستیم.
اکنون زنان داستاننویس ایران در چه جایگاهی قرار دارند؟
وضعیت ادبیات مستندنگار در چهار دهه اخیر و رشد آن بهتر و بیشتر از ادبیات داستانی بوده است. این قاعده کلی است که تمام شئون و تقسیمهای جنسیتی ادبیات را در برمیگیرد. دلیل آن را هم باید در کنه مطلبی جستوجو کرد که در پاسخ به سوال قبلی بیان شد. واقعیت آن است که مبدا و خاستگاه ادبیات روایی خاصه در گونه پررونقی چون ادبیات دفاع مقدس، در ادبیات مستندنگار و ادبیات داستانی متفاوت بوده است. اینکه چرا افراد دخیل و مرتبط با دفاع مقدس به روایت از این واقعه پرداختند و اینکه چرا داستاننویسان به این عرصه ورود کردند پاسخهای یکسانی نخواهد داشت. واقعیت آن است که برای راویان مستندنگار پیش و بیش از خود و ادبیات، نفس واقعه به عنوان تجربهای عمیق اهمیت دارد. نقطه عزیمت راویان مستندنگار دفاع مقدس –چه زنان و چه مردان- خود مستهلک در واقعه بوده است؛ بنابراین اگر خود را نیز روایت میکنند نه در اندیشه خودنمایی که در اندیشه نمایاندن حقیقت دفاع مقدس هستند؛ اما ورود کسی که ادبیات داستانی زنانه را به عنوان ژانر پذیرفته و نسبت به رویکردهای آن شرطی شده به موضوعات متفاوت است.
بر اساس این توضیحات زنان ایرانی در مستندنگاری بیش از خلق داستان موفق بودهاند؟
در نگاهی کلی، روند ادبیات روایی در کشور ما بیش از آنکه در نسخه میانبر داستاننویسی موفق بوده باشد در نسخه صیرورت از ادبیات مستندنگار به ادبیات داستانی موفق نشان داده است؛ بنابراین اگر بخواهیم از ادبیاتی که توسط زنان در دوره جدید تولید شده و جریانساز بوده است یاد کنیم، بیش از آنکه نمونههایی از داستاننویسان موفق داشته
باشیم، خاطرهنگاران و خاطرهپردازان و راویان مستندنگار موفقی در میان زنان مییابیم که در میانه این صیرورت ایستادهاند. در اینکه آینده ادبیات از آن ادبیات داستانی است تردیدی نیست. زمانی که انقلاب اسلامی به ادبیات داستانی مطلوب خود دست یابد همچنان در هالهای از ابهام قرار دارد؛ اما میتوانیم اطمینان داشته باشیم ادبیات داستانی از مسیری خواهد گذشت که ایستگاه آن ادبیات مستندنگار است و زنان بهویژه در ادبیات مستندنگار دفاع مقدس خوش درخشیده و خشتهای زرینی بر این بنا نهادهاند.
آیا نویسندگان مرد در شخصیتپردازی زنان در داستانهای خود توانستهاند دیدی کاملا انسانی و نه جنسیتی داشته باشند؟
با تعبیر دید انسانی در دوره کنونی موافق نیستم. به این معنی که این اصطلاح در ادبیات رایج زمان ما بهویژه در فضای ادبیات داستانی یک دروغ بزرگ برای فرار از بار مسئولیت ارزشهای ایدئولوژیک بهویژه در ادبیات داستانی جنگ است. کسانی که این واژه را پرکاربرد کردهاند در صدد طرح مفهومی عام و انسانی و درحقیقت یک رقیب بیشکست برای ادبیات ایدئولوژیک بودهاند. همین گروه که از نامیدن جنگ هشت ساله میان ایران و ارتش بعث به دفاع مقدس پرهیز میکنند و آن را ادبیات جنگی همانند همه جنگهای عالم مینامند و میدانند، بر اصطلاح ادبیات انسانی جنگ تاکید دارند و مرادشان هم مخالف با هر جنگی از هر جنسی در نگاه انسانی است.
آیا ادبیات انقلاب اسلامی در بخش نویسندگان مرد نیز همین موضع را دارد؟
بله ادبیات به اصطلاح مردانه نیز در صدد بیان حقیقتی است که ادبیات زنانه نیز آن را میجوید. این نشات گرفته از منطق انقلاب و برگرفته از منطق دینی است؛ چراکه در نظام اسلام، از آنجا که حقوق به نحو مشخصی تفکیک شده و به شکل عادلانهای توزیع شده است نگاهها رقابتی نیست. کسی جای کسی دیگر را نمیگیرد که برای تصاحب جای غصب شده نزاعی وجود داشته باشد. ادبیاتی در صدد کتمان یا کمبینی جنسیتی خاص نیست که ادبیاتی دیگر در واکنش بخواهد مقابله به مثل کند.