ادله و نصوص امامت على(ع)

آیا پیامبر موضوع خلافت پس از خود را مسکوت نهاده است؟ آیا آن را به امت وانهاده و بر تدبیر آنان و صحابه اعتماد کرده است؟ یا خود آینده را رقم زده وکسى را «امام» و مسئول امت و اداره جامعه اسلامى کرده است؟ پاسخ مثبت به هر یک از این سه پرسش، فرضیه اى درباره لزوم تعیین خلیفه است. فرضیه سکوت پیامبر در چنین موضوعى بر دو پیش فرض استوار است: احساس امنیت و نفى هرگونه خطر؛ بى اعتنایى به آینده امت. این دو پیش فرض نامعقول است؛ زیرا نورس بودن جامعه اسلامى، رهبرى متمرکز، فاصله بسیار امت با اهداف پیامبر و وجود منافقان و یهود و قدرت هاى بیگانه، خطراتى براى جامعه اسلامى بودند که با وجود آن ها فرض احساس امنیت بى معنا مى نماید. بى اعتنایى به آینده نیز با مسئولیت پیامبر نمى سازد.

 فرضیه دوم نیز نادرست است. بیش ترینه صحابه، صلاحیت تشخیص انتخاب اصلح را نداشتند و نوع حکومت انتخابى و شورایى براى آنان نامأنوس بود. همچنین پیامبر هیچ سخن یا فرمانى در باب این نوع انتخاب نفرموده بود.

 فرضیه سوم، یعنى تعیین امام و نص بر خلافت و ولایت، از منابع دینى به دست مى آید. تبلیغ امامت على(ع)در جاى جاى زندگى پیامبر نمایان است و اوج آن، واقعه غدیر به شمار مى آید.

 شیعه درباره اثبات ولایت و امامت على(ع)کتاب هاى بسیار نگاشته است. حدیث «یوم الانذار» از آشکارترین نمونه هاى تاریخى این عرصه در کتب فریقین است. یکى از عناوینى که در قرآن و روایات درباره على(ع)آمده، عنوان «ولى» است. این عنوان در آیه اى که درباره ماجراى اعطاى انگشترى به سائل در حالت رکوعْ نازل شده، به کار رفته است. حدیث غدیر بهترین نص امامت على(ع)است. تواتر و تعدد مصادرى که آن را نقل کرده اند، و کتاب هایى که در این موضوع نگاشته شده، همه بر آشکارى این دلیل براى اثبات امامت على(ع)دلالت دارند. «حدیث المنزله» و تکرار آن در مقاطع گوناگون، تواتر و معناى آن نیز از جمله این دلایل است. احادیث وصایت، احادیث علم و آیه تطهیر نیز دلیل اثبات امامت على(ع)به شمار مى آیند. روایاتى که درباره عصمت على(ع)آمده نیز بسیار است. حدیث ثقلین، آشکارى آن، تواتر و نقل آن در متون سنى و شیعى نیز نص برجسته دیگرى است. پیامبر حتى شمار جانشینان خود را نیز معلوم کرده است. حدیث دوازده جانشین، بر این امر دلالت مى کند. حدیث قلم و دوات، و ماجراى اصرار پیامبر بر اعزام جیش اسامه نیز از دلایل روشن امامت على(ع)است. در این عرصه حتى مى توان به سخن غاصبان نیز احتجاج کرد و حقایق تاریخى را آشکارتر ساخت.