به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به نقل از خبرگزاری حوزه، بیست و دومین دوره همایش کتاب سال حوزه به صورت مجازی با سخنرانی آیت الله جوادی آملی و آیت الله علیرضا اعرافی برگزار شد.
حضرت آیت الله جوادی آملی در این پیام با بیان اینکه باید جهانی فکر کنیم، بیان داشتند: همه مراکز علمی و تحقیقی و پژوهشی مخصوصاً حوزه و دانشگاه، این رسالت را دارند که جهانی فکر بکنند هرگز قمی فکر نکنند، ایرانی فکر نکنند، شرقی فکر نکنند، غرب آسیایی فکر نکنند، هرگز خاورمیانهای فکر نکنند؛ چون قرآن از همان وقتی که نازل شده است فرمود جهانی فکر کنید.
متن کامل پیام معظم له بدین شرح است:
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِین وَ الْأَئِمَّهِ الْهُدَاهِ الْمَهْدِیِّین سِیَّمَا خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمُ الْأَوْصِیَاء عَلَیْهِما آلَافُ التَّحِیَّهِ وَ الثَّنَاء بِهِمْ نَتَوَلَّی وَ مِنْ أَعْدَائِهِم نَتَبَرَّءُ إِلَی اللَّه».
مقدم شما بزرگان و محققان و پژوهشگران حوزوی و مؤلفان نامآور حوزه علمیه قم را گرامی میداریم و از بزرگوارانی که در برگزاری این مراسم وزین علمی کوشش فراوانی داشته و دارند، حقشناسی میکنیم و از ذات أقدس الهی مسئلت میکنیم قلمی که شما زدید جزء قلمهایی قرار بدهد که خدا به آنها سوگند یاد کرده است که ﴿ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا یَسْطُرُون﴾[۱] به قلم و قلمزن حرمت بنهید، به مسطورات و مکتوبات شما بزرگواران خدا برکتی عنایت کند که مورد سوگند الهی باشد که زمینه سعادت و سلامت دنیا و آخرت جامعه بشری است.
مطلب قابل توجه این است که این نظام الهی به برکت کوشش امام راحل و خونهای پاک شهدا، مخصوص شهید قاسم سلیمانی این یک بُرد جهانی دارد، یک سرمایه جهانی دارد، این اصل اول؛ چون خون شهدا، دم شهدا اولین بار به لقای الهی بار مییابد چه اینکه شهید به وجه الهی نظر میکند. کم نبودند بزرگانی از محراب تا سنگر، از سنگر تا محراب که شربت شهادت نوشیدند و از این بزرگوار هم مکتبی داشت به نام شهید حاج قاسم سلیمانی و سایر شهدا که کار عظیمی کردند.
مطلب دوم این است که وقتی سرمایه داده شد و کاری شد، خدای سبحان سرمایه و کار را هدر نمیدهد، عمل را خاسر نمیکند. این ﴿جَزاءً﴾[۲] که در قرآن کریم آمده ناظر به این است که اگر یک ملت کوشش کرد و قیام کرد خدای سبحان هرگز نمیگوید من پاداش میدهم، میگوید من چند برابر پاداش میدهم. هیچگاه نفرمود اگر شما یک کار خیری کردید من معادل میدهم ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[۳].
در بخشهای پایانی سوره مبارکه «بقره» بیانی دارد که آن بیان هم امام راحل را وادار به این کار کرد هم شهدای بزرگوار را. درباره توده مردم دارد اگر کسی کار خیر بکند، انفاقی بکند خدا به او پاداش میدهد. یکی از پاداشهای او این است که او را حفظ میکند، ثبات قدم عطا میکند. این هدف، این علت غایی آمده جلو در مبدأ کار قرار گرفت، در این آیه نورانی سوره مبارکه «بقره» ندارد که اگر کسی کار خوب کرد، اقدامی کرد، ما او را ثابتقدم میکنیم، این هدف و کار خدا را ذات أقدس الهی آورده در متن کار این مجاهد، فرمود اگر کسی کاری اقدام بکند ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾[۴] یعنی در همان اولی که وارد حوزه شد میخواهد ثابت قدم باشد، همان اولی که وارد میدان نبرد شد میخواهد ثابت قدم باشد، نه اینکه اگر کسی چنین کاری را کرد خدا او را ثابت قدم میکند. آن قدر این مردان بزرگ هستند که از همان اول ثبات قدم را از خدا میطلبند. خیلی فرق است بین آیهای که بگوید کسانی که در راه خدا انفاق میکنند خدا آنها را ثابت قدم میکند، یا مردان به مقصد رسیدهای که در آغاز کار میگویند ما برای تثبیت قدمِ خودمان داریم اقدام میکنیم.
فرق اساسی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب فرق جوهری آن این بود حالا افراد نادر مستثنا هستند. قبل از انقلاب هر کسی کاری میکرد میگفت من کار خیر انجام میدهم، امیدواریم که خدا ما را نلغزاند، در روزهایی که بخواهیم بلغزیم خدا ما را حفظ بکند! این کار همه ما بود قبل از انقلاب؛ اما طرز فکر برگشت، بعد از انقلاب غالب این عزیزان میگویند من این کار را میکنم که کشورم ثابت باشد، این کار را میکنم که ملّتم ثابت باشد، این کار را میکنم که خودم ثابت باشم: ﴿تَثْبِیتَاً مِنْ أَنْفُسِهِم﴾ این در متن کار است آن وقت ذات أقدس الهی چه پاداشی خواهد داد.
بنابراین همه مراکز علمی و تحقیقی و پژوهشی مخصوصاً حوزه و دانشگاه، این رسالت را دارند که جهانی فکر بکنند هرگز قمی فکر نکنند، ایرانی فکر نکنند، شرقی فکر نکنند، غرب آسیایی فکر نکنند، هرگز خاورمیانهای فکر نکنند؛ چون قرآن از همان وقتی که نازل شده است فرمود جهانی فکر کنید، همان وقتی که نازل شده است! سوره مبارکه «مدّثر» در اوایل نازل شد، در این سوره «کوچک» که در اوایل بعثت نازل شد نام «بشر» هست؛ یک جا حرف آن اتاق فکر ولید و امثال ولید پلید است که اینها نشستند بگویند درباره این قرآن چه تصمیمی بگیرند[۵] چه بگویند؟ بگویند وحی آمده که نمیشود! جبرئیل آمده که نمیشود! فرشته آمده که نمیشود! این شخص پیامبر است که نمیشود! گفتند: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾[۶] حرف بشر است، حرف آدم عادی است. در همین سوره کوتاه اوایل بعثت که آنها گفتند: ﴿إِنْ هذا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَر﴾، ذات أقدس الهی فرمود خیر! ﴿إِلاّ ذِکْرَی لِلْبَشَر﴾[۷] من حقوق بشر آوردم، من جهانی حرف زدم و کسی جهانی حرف میزند که از جهانآفرین باشد سخن از مکه و مدینه ومانند آن نیست. ﴿نَذیراً لِلْبَشَر﴾،[۸] ﴿ذِکْری لِلْبَشَر﴾ من حقوق بشر آوردم، تعلیم بشر آوردم، تمدن بشر آوردم. آن «بشر» که در اوایل سوره مبارکه «مدّثر» است با این «بشر» که در اواخر همین سوره کوتاه یک صفحهای است این حرف، حرف جهانی است و حرف جهانی را فقط خالق جهان میتواند بگوید، سخن از عرب و عجم نیست، من تمدن بشری آوردم.
این تمدن بشری را در سه آیه دیگر، در سه سوره تبیین کرده است که این ﴿قَوْلُ الْبَشَر﴾ یعنی چه؟ آن آیات را در چندین قسمت مشخص کرده است، «فهاهنا مقامان»: یک مقام مربوط به اخلاق و تربیت و تهذیب و تمدنها و امثال آن است میفرماید: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعَالَمِین﴾[۹] اخلاق جهانی، حقوق جهانی، آداب جهانی، تمدن جهانی است، این مربوط به آن آیات است؛ یک بخشهای دیگر مربوط به محققان و علما و اندیشورزان حوزه و دانشگاه است که فرمود وظیفه شما این است حرفی بزنید که همه مکتبها بپذیرند، حرفی بزنید که همه فیلسوفها بپذیرند، حکما بپذیرند، عرفا بپذیرند، اصلاً من قرآن را برای همین نازل کردم در سوره مبارکه «توبه» فرمود: ﴿أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾[۱۰] یعنی ﴿عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾، در سوره «فتح» همین را فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾[۱۱] یعنی ﴿عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ کسی که بین حرم و جمکران فکر میکند، او قمی حرف میزند جهانی فکر میکند. بر ما یعنی بر ما! واجب است جهانی فکر بکنیم، حرف کانت[۱۲] را خوب بفهمیم، حرف دکارت[۱۳] را خوب بفهمیم، حرف هر فیلسوفی را خوب بفهمیم، خوب نقد کنیم. وظیفه ما این است که حرف جهانی بزنیم، یک؛ جهانی را قانع کنیم، دو؛ اما کار ما این باشد که بین حرم و جمکران فکر کنیم، این جهانی حرف زدن و قمی فکر کردن است! کتاب ما إلا و لابد باید این باشد و باید به این سمت حرکت کنیم. در سوره مبارکه «صف» هم همینطور است، فرمود: ﴿هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه﴾[۱۴] این بر حرف موسای کلیم، بر حرف عیسای مسیح باید رجحان پیدا کند چون قرآن «مهیمن» است چه رسد به دکارت و کانت! فرمود آنها را من فرستادم، اینها را هم من فرستادم. درباره انبیا هم ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْه﴾[۱۵] است؛ اما وجود مبارک حضرت حساب دیگری دارد. یک جا یعنی یک جا! در قرآن کریم آمده است ﴿مُهَیْمِناً﴾[۱۶] این هیمنه و سیطره و سلطنت و شکوه برای پیغمبر است، هیچ جا ما نداریم که فلان پیغمبر نسبت به فلان پیغمبر، ولو خلیل حق! هیمنه برای پیغمبر است. درباره انبیا دیگر فقط در همین حد است ﴿مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْه﴾؛ اما درباره وجود مبارک پیغمبر دارد ﴿وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه﴾. وقتی بر کلیم حق، بر ذبیح حق، بر روح حق هیمنه دارد، آن وقت بر دکارت و کانت چگونه هیمنه نداشته باشد؟!
وظیفه ما این است که جهانی حرف بزنیم و جهانی فکر کنیم! علوم عقلی را، نقلی را، مکتبها را شناسایی کنیم. بارها به عرضتان رسید استعدادها مختلف هستند که ذات أقدس الهی ﴿خَلَقَکُمْ أَطْواراً﴾[۱۷] ما بزرگان فراوانی در این حوزه داریم، حرف خوبی جناب شیخ اشراق زد، شما غالب این روستاهای اطراف این شهرهای بزرگ را ببینید، میبینید که بزرگانی برخاستهاند، این شیخ اشراق اهل روستایی به نام «سهرورد» است که در اطراف زنجان است. خیلی از بزرگان ما از روستاها برخاستند، شما کمتر روستایی میبینید کمتر شهری میبینید که فحلی برنخاسته باشد، ولی ما موظف هستیم که کارها را تقسیم کنیم، حوزه ما موظف است که نهالفروشی نکند! اگر طلبهای خوشاستعداد است او حیف است که برود امام جماعت بشود، او حیف است که برود سخنران بشود، او حیف است که امام جمعه بشود، حیف است که قاضی بشود! او باید در حوزه بماند تا بشود امام، بشود سید مرتضیٰ، بشود سید رضی. چه کسی گفت که ما از سید رضی کمتر هستیم از سید مرتضی کمتر هستیم؟! چرا ما او نشویم؟! این کتاب ما میگوید شما باید جهانی فکر کنید، این کتاب ما میگوید به عهده شماست، این ﴿لِیُظْهِرَهُ﴾ همین است، حتماً حتماً باید این قرآن بالا بیاید! و به دست شما باید بالا بیاید.
بنابراین نه آن طلبه خوش استعداد موظف است که برود امام جمعه و امام جماعت و قاضی و مانند آن بشود، همه آنها خوب است، خود ما هم مدتی بودیم، همه آنها خوب است واجب کفایی است به هر حال دین ماست، نظام ماست، رهبر ماست، باید حفظ کنیم و حرفی در آن نیست اما استعدادها فرق میکند خدای سبحان وقتی استعداد خوبی به کسی داد، مسئولیت خوبی هم میخواهد این آقا برای امام جمعه خوب است، خیلی هم موفق است، اجر دنیا و آخرت را هم میبرند، بسیار خب! «طوبی له و حسن مآب» اما آن آقا برای تحلیل میخواهد که شیخ انصاری یا آخوند خراسانی بشود.
خدا غریق رحمت کند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی را! او گاهی وضع شاگردان مرحوم آقای نائینی را ذکر میکرد که پای درس مرحوم آقای نائینی چگونه بود. این قصه را ایشان نقل نکردند ولی از بعضی شاگردان مرحوم آقای نائینی نقل میکردند سه تا طلبه ـ حالا فراوان بودند آنجا، البته نه به اندازه فعلی قم ـ در درس مرحوم آقای نائینی بودند: یکی آقا شیخ عبدالحسین بود، یکی آقا سید محمدحسین بود، یکی آقا سید محسن که هر سه شاگرد آقای نائینی بودند. یکی آقا شیخ عبدالحسین صاحب الغدیر شد که آن روزی که این کتاب را نوشت تا الآن این کتاب مرجع است. یکی آقا سید محمد حسین طباطبایی شد که آن روزی که المیزان را نوشت تا الآن مرجع است. یکی آقا سید محسن حکیم بود که آن روزی که مستمسک را نوشت تا الآن مرجع است. من قوانین را در آمل نزد یکی از شاگردان مرحوم آقای ضیاء میخواندم، این بزرگوار میگفت مستمسک آقای حکیم کتابی است! اینها سه تا طلبه بودند، ما چرا نباید اینطور باشیم؟! کتاب ما نباید در حد مقاله باشد و برتر! کتاب ما یا باید الغدیر باشد، یا باید المیزان باشد، یا مستمسک و بالاتر و بالاتر و بالاتر.
خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه بحر العلوم را! ایشان چهار جلد کتاب نوشته به نام رجال تفسیری، البته رجال او نظیر رجال نجاشی و مانند او نیست بخشی مربوط به تربیت علما و طلاب و امثال آن است. شاید ما این قصه را ما بارها برای دوستان نقل کردیم مرحوم بحر العلوم در رجال تفسیریه در شرح حال مرحوم آقا سید مرتضی شریف العلما(رضوان الله تعالی علیه) دارد میدانید بغداد محور خلافت بود، محور علوم بود، دانشها از یونان و امثال یونان به بغداد میآمد، نجف روستای ویرانی بود، دهکده بود، یا آباد نبود، ابوحمزه ثمالی یک عده از شاگردان را از کوفه میبرد بیرون خیال میکردند که چون میخواهد در هوای آزاد باشد میرفتند بیرون درس میخواندند، نمیدانستند که بیرون چه خبر است! بعدها فهمیدند که آنجا کنار قبر علی بن ابیطالب است، نجف اینطور بود! این سید مرتضیٰ کاری کرد، شاگردانی تربیت کرد، شیخ طوسیها تربیت کرد که نجف طرزی بالا آمد که بغداد را برد پایین، بغدادی که محور فرهنگ اسلامی بود محور خلافت بود! الآن خروجی نجف را شما حساب کنید با خروجی بغداد را، اصلاً قابل قیاس نیست. چگونه شد که نجف، نجف شد؟ مدیریت بفهم یعنی مدیریت بفهم! بحر العلوم نقل میکند که سید مرتضیٰ درس میگفت، شاگردان فراوانی داشت، دید که این شاگردان همهشان یک سطح نیستند، بعضی اشکال خوب میکنند، سؤال خوب دارند، طرح خوب میکنند و خوب میفهمند، بعضی متوسط هستند. خوب بررسی کرد دید که این طلبه خیلی خوش استعداد است، بحر العلوم میگوید که سید مرتضی ماهی دوازده دینار به او شهریه داد که او فقط درس و بحث داشته باشد، به آن یکی ماهی هشت دینار شهریه داد که مثل این یکی نبود. به این یکی که به او ماهی دوازده دینار شهریه میداد، شده شیخ محمد حسن طوسی دو کتاب از کتب اربعه را نوشت نهایه را نوشت، مبسوط را نوشت، و آن یکی قاضی عبدالجبار شد که فقیه نامآوری بود، دیگران هم علمای بعدی.[۱۸] آن کسی که استعداد دارد دیگران ممکن است او را جذب بکنند برای سِمتهای دیگر، حفظ آن سِمتها بر ما واجب است، همه اینها لازم است سرجایش محفوظ است و اما برای آنها یک استعداد مشخصی میخواهد. اساس کار این است که ما قلمی بزنیم که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ باشد. چرا نباید حرف کانت خوب دست ما باشد؟! یا حرف دکارت خوب دست ما باشد؟! این دانشجویان ما که غرب میروند و برمیگردند مشکل دینی پیدا میکنند.
این اسپانیای کنونی و اندلس سابق که فقیه نامآوری داشت به نام ابن رشد که قاضی آن روزگار بود، فقیه بود، البدایه المجتهد و نهایه المقتصد نوشت و چندین مسجد داشت، همه این مسجدها تبدیل به کلیسا شد و همه این کلیساها تبدیل به انبار شد، برای اینکه اینها علم تجربی دارند تا چیزی نفهمند باور نمیکنند و اگر آن علم «مهیمن» بیاید روی کار به آنها میفهمانند که شما مثل درخت نیستید که بپوسید بلکه شما مثل مرغی هستید که از قفس آزاد میشوید مرگ پوسیدن نیست مرگ از پوست به درآمدن است غالب اینها همینطور هستند غالب کسانی که ـ معاذالله ـ برزخ و معاد را منکر هستند میگوید که من درخت هستم، میوه میدهم بعد میپوسم. شما باید ثابت کنید که خیر! شما مرغ هستید، ابدی هستید و انسان ابدی باید متاع ابدی داشته باشد، فکر ابدی داشته باشد، کالای ابدی داشته باشد و آن وحی است و استدلالهای عقلی و ابدیت. این کار ماست و وظیفه اصلی ماست.
بنابراین تا اینجا که خوب آمدید از این به بعد هم بتوانیم ـ إنشاءالله الرحمٰن ـ خوبتر بیاییم که دستپروردگان شما بشوند آقا شیخ عبدالحسین، بشوند آقا سید محمد حسین، بشوند آقا سید محسن، یکی مستمسک بنویسد مستمسک روز، یکی المیزان بنویسد المیزان روز، یکی الغدیر بنویسد الغدیر روز.
من بیش از این تصدیع ندهم، امیدواریم که ذات أقدس الهی به قلم شما، به قدم شما سعادت و سیادت دنیا و آخرت مرحمت کند!