به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری ایکنا، «جهان فرهنگی قرآن» نوشته سیدحسین فخرزارع به تازگی از سوی سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد. محتوای این کتاب بیانگر بنیانهای منطق ساختاری و نظام معنایی در همه شئون فرهنگی و اجتماعی انسان از منظر قرآن است که به موازات حیات دنیوی کفایتکننده سعادت اخروی انسان هستند. برای بررسی بیشتر این موضوع با سیدحسین فخرزارع، عضو هیئت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نویسنده این کتاب، به گفتوگو نشستیم که متن آن از نظر میگذرد.
ابتدا درباره چارچوب و محورهای کتاب توضیح دهید. هدف و دغدغه شما از نگارش کتاب چه بود؟
این کتاب در گروه میانرشتهای تخصصی علوم انسانی در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی انجام شد که متخصصان علوم انسانی که گرایش علوم قرآنی هم دارند در آن فعالیت میکنند. بنده این کتاب را به صورت مشترک با گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه نوشتم و دغدغهام این بود که چگونه در جهان مدرن زندگی، فرهنگ و سیاست، اقتصاد و سبک زندگی انسان تغییر کرده است. در واقع شرایط به گونهای شده که به انسان در قالب شیء نگاه میشود و گویا مادیانگاری چنان بر جهان انسانی سیطره یافته و سبک زندگی را عوض کرده که به فرهنگ و اجتماع خلل وارد شده است.
با تأمل به این نتیجه رسیدم که مسئله اصلی ساختاری است که در زندگی انسان، روش نگاه او به پدیدهها و پیامدهای آنها تغییر کرده و به همین دلیل به این موضوع پرداختم و تصمیم گرفتم با توجه به آیات قرآنی، که ترسیمکننده حیات طیبه و «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و معرفیکننده انسان به منزله خلیفه الهی است، ساختار منضبطی را برای جهان فرهنگی انسان براساس جهان فرهنگی قرآن ترسیم کنم. خوشبختانه در حد توانم کوشش کردم که به ساختاری با روشی منضبط برسم و امیدوارم مورد اقبال قرار بگیرد.
چه تعریفی از جهان فرهنگی دارید؟
جهان فرهنگی را اینگونه تعریف کردهام که مجموعهای از عناصر بینشی، پردازشهای ذهنی و باورهای بنیادی و در واقع آن چیزی است که در ذهن انسان اتفاق میافتد یا باید به عنوان بینش و جهانبینی اتفاق بیفتد تا اهداف مشخصی را دنبال کند؛ یعنی براساس اهداف مشخصی سامانیافته و متشکل از مبانی، اصول، قواعد و ارزشهایی است که سعی کردیم آنها را از آیات الهی بازتولید، کشف و استخراج کنم و در سامانه منظمی شکل دهم.
نهادینه کردن روشمند این عناصر در جامعه میتواند به هویت و زندگی انسانها شکل درستی بدهد و آن را سامان ببخشد، چراکه اگر اعتقاد داریم قرآن «تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ» و دینی جاودانه و جهانی است و قلمرو آن جامعیت دارد، میتواند نظم و نسق مناسبی را برای زندگی و حیات انسانی ترسیم کند. کوشیدم عناصری را که بیان کردم، یعنی مبانی، اصول، قواعد و هنجارهایی را که از قرآن قابل کشف است، به صورت روشمند در یک سامانه مطرح کنم تا بتواند هویت و زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و در مجموع حیات بشری را سامان دهد.
ساختار جهان فرهنگی که در کتاب بحث شده متشکل از دو وضعیت و مؤلفه اساسی است. مؤلفههای معرفتی که شاکله بنیادی، ذهنی و انتزاعی این کتاب را رقم میزند و در کنار آن به عناصر وضعیتی هم توجه شده؛ یعنی این دو مورد به شکل جامع ضمیمه هم شده و جهان فرهنگی را در یک سامانه ترسیم کرده است. در این کتاب سعی کردم نه به شکل فلسفی صِرف و نه به شکل بسیار عینی وارد شوم، بلکه عینیت و ذهنیت را در کنار هم آوردهام.
پس به عناصری که قرآن معرفی میکند، مثلاً دنیا را در کنار آخرت، علم حضوری را در کنار علم حصولی، ارزشها را در کنار دانشها، عینیتها را در کنار ذهنیتها و فرد را در کنار جمع قرار میدهد، توجه کردهام. دغدغه مهمی که در این کتاب دنبال کردهام این است که وقتی انسان معاصر نام و نشان خود را در دنیای مادی جستوجو و هویت و نظام اجتماعی خود را از علم دینی و عقل ناب محروم میکند، نگرش ما به حیات اجتماعی و فرهنگی دگرگون میشود و در این صورت اقتصاد، سیاست و سبک حیات ما هم تغییر مییابد و جهان فرهنگی خاصی بنیانگذاری میشود.
این نگرش انسان معاصر که خودش را از علم دینی محروم کرده یک جهان فرهنگی را به وجود آورده که به تمام زمینهها سرایت کرده و منجر به ایجاد دغدغههایی شده است. قرآن کریم میفرماید: «إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ؛ زندگانی جز این چند روزه حیات دنیایمان بیش نیست که زنده شده و خواهیم مرد و دیگر هرگز برانگیخته نخواهیم شد» (مؤمنون/ ۳۷). در واقع انسان معاصر فکر میکند که هرچه هست و نیست در همین حیات دنیایی و مادی است، یعنی شیءوارگی در سراسر حیات انسان موج میزند و به تعبیر یکی از اندیشمندان گویا مرغ انسانیت از کالبد انسان پرواز کرده است.
در این اثر این موضوع را دنبال کردهام که قرآن به عنوان کتابی که حیات طیبه را ترسیم میکند میتواند در ساختار معرفتی جامعی هویت ازدسترفته را به انسان بازگرداند، یعنی میتواند آن مرغ گریخته از کالبد و ذهن انسانی را دوباره به پرواز درآورد و به انسان رجوع دهد. همچنین بخش مهمی از کتاب به مبانی نظری میپردازد. لذا سعی شده که نگاه انسان به جهان هستی، معرفت، علم و شناخت خود و دیگران در چهار بخش مبانی هستیشناسی، معرفتشناسی، انسانشناسی بیان و در نهایت همه اینها در روش جامعی به عنوان گفتمان جهان فرهنگی به خوبی ترسیم شود.
ایکنا ـ درباره روششناسی کتاب توضیح دهید.
تکیه اصلیام بر روششناسی است، یعنی توانستهام نظام گفتمانی جهان فرهنگی قرآن را براساس روش تحلیل گفتمان ارائه دهم. به روش تحلیل گفتمان به مثابه روش یا یک نظریه نگاه میشود اما جهان فرهنگیای را که قرآن ترسیم کرده است به عنوان یک ابرگفتمان، که در ذیل آن نظریهها، نظامات، اصول و قواعد، هنجارها و ارزشهای مختلفی وجود دارد و همه آنها با هم سازگارند، در نظر گرفتهام. همه این موارد از یک جنس هستند و مانند جهانهای فرهنگی دیگری نیستند که مبانی یک چیز باشد و بخواهیم اصول و هنجارها را به آنها وارد کنیم. در اینگونه موارد ناسازگاری پدید میآید اما تمام این عناصر را در روش تحلیل گفتمان در کنار هم قرار دادهام.
چرا به موضوع تحلیل گفتمان پرداختید؟
چون به نظرم وقتی به قرآن مراجعه میکنیم و میخواهیم از آن کمک بطلبیم و چیزی را کشف کنیم، نباید صرفاً به متن و دادههای زبانی قرآن اکتفا کنیم، بلکه چیزهایی هست که به تعبیر یکی از اندیشمندان در لابهلای این خطوط و در زمینهها و روابط و ستیزهای بین خطوط آن وجود دارد، یعنی ما ضمن اینکه در خطوط قدم میزنیم و زبانها و کلمات و دادهها را میبینیم، برخی از دادههای فرازبانی و فراکلامی هم وجود دارد که باید به آنها توجه کنیم. به همین دلیل بنده روش تحلیل گفتمان را انتخاب کردم تا به زمینهها، شرایط و چیزهایی که هماهنگکننده این کلمات و عناصر است توجه کنم.
چرا رویکرد تفسیر موضوعی را برای نگارش این کتاب انتخاب کردید؟
البته از روش تفسیر تنزیلی نیز استفاده کردهام که مبتکر آن جناب حجتالاسلام والمسلمین بهجتپور هستند که در این زمینه کار زیادی انجام داده و چند جلد کتاب را به رشته تحریر درآوردهاند. این روش تقریباً شبیه تحلیل گفتمان است اما تفسیر ترتیبی از ابتدا تا انتهای قرآن را بررسی میکند. به تعبیر علامه طباطبایی باید هر دو سال یک تفسیر جدید از قرآن نوشته شود.
درباره انتخاب تفسیر موضوعی باید بگویم دغدغهام این بود که انسان معاصر به این درد مبتلا شده و چه باید کرد که این ذهنیت، عملکرد، حیات و سبک زندگی وی با بهرهگیری از قرآن تغییر کند. لذا تفسیر موضوعی حَسَب نیازمندی انسان معاصر شکل گرفته است. بنابراین بنده هم به آن توجه کردم همانند کاری که شهید صدر انجام داد و اثرات آن را دیدهام. شهید صدر یک موضوع را، که مبتلابه بود، انتخاب و درباره آن نظریهپردازی میکرد و بدین ترتیب خدمات ارزندهای را به جا گذاشت.