حجتالاسلام والمسلمین حسین عشاقی
دانشیار گروه فلسفه پژوهشکده حکمت و دین پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
تقسیم انسانها به مؤمن و کافر، (نقدی بر دیدگاه آقای محقق داماد) :
چندی پیش جناب آقای مصطفى محقق داماد، مطالبی را علیه دیدگاه قرآنی «تقسیم انسانها به مؤمن و کافر» مطرح کردهاند؛ جنبههای فقهی نظر ایشان، توسط برخی فضلاء حوزه پاسخ داده شده است؛
حال در ادامه به بازنشر یادداشتی از جناب آقای حجتالاسلام عشاقی در نقد جهات دیگر سخنان آقای محقق داماد میپردازیم:
ایشان در بخشی از سخنانش میگوید : «به نظر بنده در زمان معاصر تقسیم انسانها به مومن و کافر دورانش گذشته است و باید به جای این تقسیمبندی جهان بشریت را به محارب و صلحجو تقسیم کنیم.»
در نقد این دیدگاه باید عرض کنم این دیدگاه هم خلاف صریح قرآن است هم خلاف منطق عقلانیت.
خلاف صریح قرآن است؛ زیرا در آیات بسیاری، خداوند دو گروه مؤمن و کافر را در مقابل هم قرار داده است و مسیر و منش و منطق این دو گروه را متباین بلکه متقابل قرار داده است تا جائی که از زبان ابراهیم خلیل یک دوگونگی را بین مؤمن و کافر ترسیم میکند که تا أبد بین آنها، تقابل و تنافر و بیزاری برقرار است؛ آنجا که میگوید «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ فی إِبْراهیمَ وَ الَّذینَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْکُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنا بِکُمْ وَ بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَه» (۴ ممتحنه)؛ جمله آخر این آیه بسیار گویا است که بین مؤمن و کافر یک تنافر و تقابل ابدی و آشتیناپذیری برقرار است؛ بنابراین اگر جناب محقق داماد التزام به قرآن را قبول دارند چگونه ادعا میکنند که تقسیم انسانها به مومن و کافر دورانش گذشته است!!؟؟ در حالی که قرآن بر ابدیت چنین دوگونگی دلالت دارد؛ من در تعجبم ایشان با این که از یک خاندان علم و تقوا هستند چگونه جمله «بَدا بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَهُ وَ الْبَغْضاءُ أَبَداً» و امثال آن را نادیده میگیرند و از آن چشمپوشی میکنند!!؟؟
و نیز این دیدگاه خلاف منطق عقلانیت است؛ زیرا ایشان پنداشتهاند که تقابل مؤمن و کافر یک قانون قرار دادی و اعتباری است که قانونگذاران اجتماعی با یک نشست و برخاست آن را برای جامعه وضع یا الغاء کنند! حال آن که ایمان و کفر دو حقیقت تکوینیاند که تقابلشان ذاتی و غیر قابل وضع و رفعاند؛ زیرا ایمان مؤلفههایی دارد که کفر، درست بر خلاف آن است؛ و لذا امکان ندارد که تنافی ایمان و کفر را رفع؛ و تنازع مؤمن و کافر را لغو کرد؛ مخصوصا بین مؤمنی که ایمان در عمق جانش نفوذ کرده و کافر لجوجی که کفر همه لایههای هویتش را پر کرده است هر گز آشتی برقرار نیست؛ بنابراین گفته جناب محقق که میگویند : «تقسیم انسانها به مومن و کافر دورانش گذشته است» مثل اینست که کسی ادعا کند دوران شب و روز داشتن کره زمین گذشته است!! روشن است شب و روز داشتن زمین از امور تکوینیاند و یک قانون قراردادی نیست تا بتوان آن را با یک اعتبار فردی یا جمعی لغو کرد.
ممکن است گفته شود منظور جناب محقق این نیست که ما باید از کفر و ایمان به عنوان دو حقیقت تکوینی متقابل دست برداریم؛ بلکه منظور این است که کفر و ایمان را نباید مبنای قوانین اجتماعی قرار دهیم و نباید برای انسانها بر اساس کفر و ایمانشان قوانین اجتماعی وضع کنیم.
پاسخ این است که حتى اگر منظور ایشان این احتمال باشد باز این دیدگاه سخن باطلی است؛ زیرا علاوه بر این که این دیدگاه بر خلاف بسیاری از قواعد فقهی و غیر فقهی اسلام است که بر مبنای ایمان و کفر افراد وضع شده؛ این اشکال بر این دیدگاه وارد است که اتفاقا قواعد اجتماعی مبتنی بر امور تکوینی از معقولترین قواعد قراردادی است مثلا بین صغیر و بالغ یک تفاوت تکوینی برقرار است و روشن است قواعد موضوعه اجتماعی که با توجه به این تفاوت تکوینی برای صغیر و بالغ، وضع میگردند و به ملاحظه اختلاف طبیعی این دو موضوع پذیرفته میشوند از محکمترین و معقولترین قواعد قراردادیاند؛ بنابراین قواعد موضوعه اجتماعی که به لحاظ اختلاف تکوینی بین کفر و ایمان شکل گرفتهاند نیز از عقلانیترین قواعد موضوعهاند؛ و لذا نمیتوان اینگونه قواعد را نادیده گرفت و آنها را لغو کرد؛ مخصوصا اگر واضع آنها شارع باشد که از هر جهل و نافهمی و أغراض نامعقول مبرا است.