جهش تولید: درهمتنیدگی شبکهای تولید، توسعه، پیشرفت و تعالی
یادداشتی از دکتر حسین رمضانی مدیر مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن پژوهشگاه
چنانکه «توسعه» و «پیشرفت» مفاهیمی صرفاً اقتصادی نیستند، «تولید» نیز مفهومی صرفاً اقتصادی نیست. بررسی تاریخ فلسفه، فرهنگ، سیاست و اقتصاد دو قرن اخیر این مطلب را به خوبی نشان میدهد. ازاینرو، حتی اگر همچون مارکس و سنت ماتریالیسم تاریخی مارکسیستی، رویکردی اقتصادگرایانه به علوم اجتماعی و جریان تحولات نظر و عمل جامعه داشته باشیم، باز هم ناچاریم، سپهر تحلیل و اندیشه دربارۀ «تولید» را به فراتر از مرزهای متعارف علم اقتصاد بکشانیم؛ چنانکه مارکس، درامتداد سنت هگلی، «تولید» را بهمثابه امری فلسفی در نسبت با «آگاهی»، «عمل اجتماعی»، «موجبیت» و «ازخودبیگانگی» و بهمثابه امری جامعوی در نسبت با «نظام طبقاتی جامعه» و «نزاع طبقاتی» طبقۀ کارگر (پرولتاریا) و طبقۀ سرمایهدار (بورژوا) تبیین مینماید. غالب فیلسوفان، جامعهشناسان و اقتصاددانان دو قرن اخیر در غرب، نظیر اسمیت، کنت، مالتوس، پارتو، دورکیم، شومپیتر و وبر و بسیاری دیگر، عملاً در مقام تحلیل نظری دیدگاههای خود و برای تبیین روند تحولات و تغییرات اجتماعی، از مرزهای دانش تخصصیشان فراتر رفته و نگاهی فرارشتهای و میانرشتهای نسبت به مقولات توسعه و پیشرفت اتخاذ نمودهاند.
براساساین، مفهوم «تولید» به معنای عامکلمه یک مفهوم اجتماعی است که در پیوند شبکهای با دیگر مفاهیم اجتماعی قرار داشته و در چارچوب اهداف ارزشی نظام معرفتی حاکم بر نظام اجتماعی معنا شده و در بستر فرهنگ و تمدن برساختیافته از آن نظام معرفتی تعین پیدا میکند. لذا لازم است با دیدی نظاممند و جامعنگر به ابعاد مختلف معرفتی، ارزشی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تولید، توسعه و پیشرفت نگریست.
با نگاهی جامع و فرایندی، مفاهیم «تولید»، «توسعه»، «پیشرفت» و «تعالی» دارای پیوند طولی و شبکهای هستند. بهاشاره گفته میشود که «تولید»، ابزار و مسیر «توسعه» است؛ و «توسعه»، مسیر و ابزار تحقق «پیشرفت» است؛ و «پیشرفت»، در راستای «رشد» و «تعالی» انسان و جامعۀ انسانی قرار دارد. منظور از ارتباط طولی و شبکهای مفاهیم آن است که چارچوب معنایی، ارزشی و روشی مورد دلالت مفهوم عالی، چارچوب معنایی، ارزشی و روشی مفهوم دانی را تعین میبخشد. لذا ابعاد معنایی، ارزشی و روشی «تولید» ذیل دلالت معنایی، ارزشی و روشیِ «توسعه» تعین مییابد؛ و بههمینوزان، «توسعه» ذیل «پیشرفت» و «پیشرفت» ذیل «تعالی». ازاینرو، «تولید» تابع «توسعه» است؛ چنانکه «توسعه» تابع «پیشرفت» در افق تمدنی و «تعالی» در افق نظام مشیت الهی است.
«تولید» در معنای عام فلسفی، تبدیل قوا و استعدادها به فعلیتها و ارتقای فعلیتها به فعلیتهای برتر و کارآمدتر است؛ این مفهوم، در معنای عام اجتماعی، عبارت است از: اقدامات تحت برنامهای است که در عرصههای اجتماعیِ فرهنگ، علم، صنعت، خدمات و بازرگانی و روابط و مناسبات سیاسی و اقتصادی در عرصۀ ملی و بینالمللی و در قالب حکمرانی دولتی یا عملکردهای غیردولتی عمومی یا خصوصی، در چارچوب الگوها، سیاستها و راهبردهای توسعهای برای بهرهبرداری از سرمایههای اولیۀ توسعه و پیشرفت به انجام میرسند. این اقدامات، اهداف توسعه و پیشرفت را به پیش میبرند؛ اهدافی که در چارچوب طرح کلان یک نظام معرفتی، ارزشی و فرهنگیـاجتماعی قرار دارند و عملاً منجر به استقرار و استحکام یک بنای تمدنی در گسترۀ زمانی تاریخ و در پهنۀ مکانی یک اقلیم میشوند. بدینترتیب، از منظر نگاهی جامع و فرایندی، «تولید»، مؤلفهای تمدنی است؛ چراکه هرگونه اقدام تولیدی در یک نظام اجتماعی، خواهناخواه، در نسبت با اقلیم (زمین)، تاریخ (زمان)، انسان، جامعۀ انسانی و اهداف مطلق و متعالیای است که بنای معرفتی و ارزشی یک تمدن را شکل دادهاند.
با نظر به آنچه بیان شد، مبادی رکنی یا سرمایۀ اولیۀ تولید، توسعه، پیشرفت و تعالی عبارتاند از:
· آحاد افراد انسانی و منابع و سرمایههای روحی، معنوی، تاریخی و فرهنگیـاجتماعی،
· منابع مادی و ظرفیتهای پایدار اقلیم و سرزمین،
· ساختارها و فرایندهای نهادی اعم از ساختارها و فرایندهای حقوقی و اجتماعی،
· مدیریت و حکمرانی سیاسی توسعه و پیشرفت.
این مؤلفهها، در چارچوب تقسیمات علیومعلولی، اجزای درهمتنیدۀ نظام اجتماعیِ تولید، توسعه و پیشرفت را در افق تمدنی شکل دادهاند. چنانکه فیلسوفان توسعه و توسعهپژوهانِ قائل به «توسعۀ انسانی» نظیر آمارتیا سن و محبوب الحق تذکر دادهاند، انسان و منابع روحی، معنوی، تاریخی و فرهنگیـاجتماعیِ جامعه، هم ابزار و هم غایت توسعه و پیشرفت است. منابع مادی و ظرفیتهای پایدار قابل برنامهریزیِ اقلیم و سرزمین، مبدأ و علت مادی توسعه و پیشرفت است. ساختارها و فرایندهای نهادی قانونی و عُرفی یا حقوقی و اجتماعی، علت صوری و فرایندی توسعه و پیشرفت است؛ و درنهایت، مدیریت و حکمرانی سیاسی، علت فاعلی توسعه و پیشرفت است. این عناصر در تبیینی تفصیلی ابعاد مختلف بسط و توسعه روند تولید معنا، قدرت و ثروت در یک نظام اجتماعی هستند.
همانطور که بیان شد، انسان هم ابزار توسعه و پیشرفت است و هم غایت آن. ازاینرو، کارکردهای مورد انتظار توسعه و پیشرفت، در خدمت رشد و تعالی انسان و نیز رشد و تعالی جامعه و مسیر تمدنی آن قرار دارند. کارکردهای موردانتظار توسعه و پیشرفت، متناسب با کارکردهای محوری عرصۀ فرهنگ، سیاست و اقتصاد عبارتاند از: تولید «معنا»، تولید «قدرت» و تولید «ثروت».
ساختار جامعه یا نظام اجتماعی، در خدمت تولیدِ کارکردهای محوری فوقالذکر هستند. ذیل هر یک از این سه کارکرد محوری، در نظام کارکردهای اجتماعی، کارکردهای موردانتظار دیگری تعریف میشود که مجموعاً با نظام نقشها و منزلتهای اجتماعی دارای تناظرند؛ و نظام روابط اجتماعی را تعین علمی و عملی میبخشند. علاوهبر این سه کارکرد محوری، خود نظام اجتماعی بر اساس دیدگاهی صوری و استعلایی، بر پایۀ کارکرد بنیادین «عدالت» مستقر میشود.
تولید «معنا» در امتداد مبانی معرفتی و ارزشی مستقر و نهادینه در جهانبینی یک جامعه رخ میدهد و در بستر بینش، منش و کنش متقابل افراد جامعه منجر به شکلگیری «فرهنگ» بهمثابه نظام معنایی حاکم بر یک جامعه میشود. فرهنگ، بهمثابه نظام معناییِ حاکم بر بینش، منش و کنش فرد و جامعه، از طریق نهاد «تعلیم و تربیت» بسط و استمرار اجتماعی یافته و به «هویت فرهنگیـاجتماعی» قوام میبخشد؛ و از طریق شکلدهی به «نهاد دولت» و حکمرانی، «قدرت سیاسی» تولید مینماید. درواقع، فرهنگ، از طریق ایجاد ساختار قدرت سیاسی و فراهمسازی امکان فعالیت برای عاملیت سیاسی، به تدبیرکنندۀ حوزۀ عمومی و جامعه تبدیل میشود و نحوۀ بهرهمندی از منابع انسانی و منابع مادی و ظرفیتهای پایدار اقلیم و سرزمین را برای تولید «ثروت» بهمنظور تأمین نیازهای اساسیِ مادی و معنوی، مدیریت و تنظیمگری مینماید. لذا در مقام تحلیل نظری، به نظر میرسد، «فرهنگ»، قوامبخش به «سیاست»، حکمرانی و مدیریت حوزۀ عمومی است و «سیاست»، تنظیمکننده و ریلگذار «اقتصاد» و نحوۀ بهرهبرداری از منابع انسانی و منابع مادی است؛ و البته همۀ این عملکردها در چارچوب نظام اجتماعی اعم از نهادها، ساختارها و رویههای قانونی و عُرفی محقق میشوند.
آنچه در این یادداشت، التفات دادن به آن مهم به نظر میرسد، آن است که هر سه حوزۀ کلان فرهنگ، سیاست و اقتصاد «اموری تولیدی» و «برساختی» هستند که حالتی اقتضایی دارند و در پیوند و نسبتی تعاملی با متغیرات محیطی هستند؛ و تولید در هر یک از سه حوزۀ فرهنگ، سیاست و اقتصاد، به تولید در حوزههای دیگر، وابستگی شبکهای دارد.
همچنین توجه به این نکته لازم است که در واقعیت انضمامی و در بستر نظام ارتباطات و مناسبات اجتماعی، ابعاد سهگانۀ فرهنگی، سیاسی و اقتصادی درهمتنیدهاند و تقدم و تأخر رتبی میان سه حوزۀ تولید معنا (در سپهر فرهنگ)، قدرت (در سپهر سیاست) و ثروت (در سپهر اقتصاد) چندان ملموس و مشهود نیست؛ این دیدگاه نظری و تحلیلی است که بر اساس مبانی معرفتی، ارزشی و روشی خود، تقدم و تأخر و نحوۀ ارتباط علیومعلولی میان حوزههای فرهنگ، سیاست و اقتصاد را ترسیم مینماید. ازاینرو و بهعنوانمثال، رهیافت اقتصادگرایانۀ مارکس و دیدگاههای مارکسیستی که اقتصاد را بهعنوان زیربنای نظام اجتماعی تعیین میکند، برآمده از مبانی نظری، ارزشی و روشی مارکس و مارکسیسم است.
به وجهی که توضیح داده شد، پیوند دیالکتیکی شبکۀ مبادی و کارکردهای موردانتظار تا حدودی تصویر شد. این پیوند یا همبودگی از آن جهت دیالکتیکی است که میان مبادی و کارکردهای موردانتظار، در روند انباشتیِ تکامل تاریخی یک فرهنگ و تمدن، رابطۀ متقابل برقرار است. این رابطۀ متقابل میتواند همافزا و رشددهنده باشد و میتواند کاهنده و نابودکننده باشد. اگر در این رابطۀ متقابل، کارکردهای موردانتظار، موجب حفظ و تکامل مبادی رکنی و سرمایههای توسعه و پیشرفت شوند طبعاً این رابطۀ متقابل همافزا و رشددهنده خواهد بود.
رابطۀ متقابلِ همافزا و رشددهنده، از طریق ایجاد تغییرات مداومی که اصلاحکنندۀ مسیر در استفاده از منابع و مدیریت و حکمرانی تولید هستند، پدید میآید. در یک پیوند دیالکتیکی همافزا، جهت اصلاح پیوسته بهسوی استفادۀ اثربخش و کارآمد یا بهرهور و بهینه از مبادی است؛ یا به تعبیر دیگر، نیل به بهرهورترین کارکردها در استفاده از مبادی یا سرمایههای توسعه و پیشرفت.
نکتۀ دیگر آن که متناسب با دیدگاه طولی و شبکهای موجود میان تولید، توسعه، پیشرفت و تعالی، ارتقای تولید در راستای توسعه، پیشرفت و تعالی در دو سطح کلی قابل ملاحظه است. دیدگاه بلندمدت، ژرفاندیش و غایتنگرانه “Contemplative”، در چارچوب معنایی، ارزشی و روشی «پیشرفت» و «تعالی» تمدنی مورد ملاحظه قرار میگیرد؛ و دیدگاه کوتاهمدت، مقطعاندیش و تدبیرگرانه “Deliberative”، در چارچوب معنایی، ارزشی و روشیِ «توسعه» و «تولید» مورد شناسایی و اقدام قرار میگیرد.
با لحاظ این نظامِ درهمتنیده از مبادی و کارکردهای موردانتظار، روند رو به توسعه و پیشرفت یک جامعه در مسیر تمدنیاش، از طریق رشد و تعالی توانمندیهای فردی و اجتماعی، روحی و معنوی و در بستر باثبات ناشی از حکمرانی و مدیریت هدفمند و هوشمند فضای متغیرات (فرهنگیـاجتماعی، سیاسی و اقتصادی) محیطی میسر میشود؛ مدیریتی که بتواند به بهینهترین شیوه از منابع مادی و معنوی و ظرفیتهای پایدار اقلیم و سرزمین، همراه با رعایت عدالت و حفظ حقوق آحاد نسل حاضر و نسلهای آینده و محیط زیست، بهمنظور نیل به اهداف برنامهریزی شده در مقاطع چشمانداز توسعه و پیشرفت کشور، استفاده نماید.