کرسی علمی ترویجی «روش شناسی اخلاق خانواده» توسط گروه اخلاق پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه، روز چهارشنبه ۲۹ آبان ماه ۹۸ در قم مقدس برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی این کرسی علمی خدمتتان ارائه میگردد:
حجت الاسلام دکتر محمدرضا جباران
عضو هیات علمی گروه اخلاق اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
یک نظام علمی(دیسیپلین) از عناصری تشکیل می شود و متشخص شده و هویت پیدا می کند به طوری که در این صورت از نظام های دیگر متمایز و شناخته خواهد شد. این عناصر که موجب تشخّص می شوند اگر شناسایی شوند نظام علمی متولد می شود. مثلاً اگر بتوانیم عناصر، ارکان و روش را در مورد یک علم شناسایی کنیم تازه اول تولد آن علم است. یعنی تا عناصر شناخته نشوند علم هویت پیدا نمی کند! ادعا و تلقی من این است که اخلاق خانواده از حیث اهمیت، موضوع و کاربرد و نیاز به آن حقّش است که حداقل در حد یک خرده دانش و دانش واره برجسته شده و هویت پیدا کند! لذا تلاش می کنم آنچه که موجب تشخص دانش می شود را در حوزه اخلاق خانواده جستجو کنم. مولفه هایی که موجب تشخص می شوند و علم را هویت دار می کنند روش شناسی علم هستند. این کرسی تلاشی است در این راستا که به جهتی از جهات اخلاق خانواده تشخص علمی بدهد. مشخص است که تا روش شناسی نباشد حتی اگر اسم علم نیز روی یک مساله بگذاریم، راه تحقیق و حرکت از معلوم به مجهول در حوزه آن علم امکان پذیر نخواهد بود!
روش یک علم از دو دسته از عوامل تاثیر می پذیرد که باعث پیدایش روش می شوند: عوامل درون دانشی و برون دانشی. هر عنصری که در درون دانش وجود دارد و رکن آن دانش حساب می شود در روش شناسی یک علم تاثیر می گذارد.
روششناسی به عنوان یک دانش درجه دوم، برای مطالعه و ارزیابی روشهای مختلف و مقایسه آنها با هم، در دهههای اخیر، نخست مورد توجه دانشمندان علوم اجتماعی قرار گرفت و آنگاه محققان در سایر رشتههای علمی به ضرورت آن پی بردند. در باره ضرورت روش و اهمیت روششناسی در پژوهش فراوان سخن گفته شده است. روششناسی از بنیادیترین عناصر در هویتبخشی یک نظام علمی است. بدون برخورداری از روششناسی شفاف و روشن که منطق حرکت از معلوم به مجهول را در حوزه یک دانش معرفی کند، مسیرهای کشف، تولید و بازتولید معرفت در آن دانش با ابهام روبرو خواهد بود. در صورت عدم توجه به روششناسی و انتخاب روش مناسب در هر تحقیق، نه تنها پژوهش، ما را به حقیقت نمیرساند، بلکه منشأ حیرت و سرگردانی بوده و حتی گاهی موجب انکار حقیقت نیز میشود. به همین دلیل ما در این فصل، از روش تحقیق در اخلاق خانواده بحث میکنیم. دستیابی به روش مناسب در حوزه هر دانش متوقف بر سه مقدمه است: نخست، روشن بودن مفهوم و مفاد روش و روششناسی، دوم آشنایی با عوامل و عناصری که روش تحقیق در یک علم را میسازند و سوم، شناخت ویژگیهای دانش مورد بحث.
اساس روششناسی در هر علمی عبارت است از شناخت قواعد، ابزار و راههایی که محقق را به پاسخ سؤالات مطرح شده در آن علم میرساند. به عبارت دیگر «روششناسی، دانش بررسی میزان قابلیت و توانمندی روشهای گوناگون در دستیابی به واقعیت و حقیقت پدیدههای مورد مطالعه و همچنین میزان موفقیت آنها در دستیابی به اهداف مورد نظر است.» و به عبارت سوم روششناسی به معنی تدوین و تنظیم شیوهها و اقدامات نظامیافته و دارای انسجام منطقی در پژوهش علمی به منظور دستیابی به دانش بوده و دربرگیرنده مبانی، اصول و چارچوب اقدامات معین در هر پژوهش است.
روش هر علمی با توجه به دو دسته عوامل شکل میگیرد: دسته اول عوامل دروندانشی مثل موضوع، رسالت و منابع علم دسته دوم عوامل برون دانشی که از آنها با عبارت «مبانی و پیشفرضهای فلسفی و پارادایمی پژوهنده» تعبیر میشود:
عوامل دروندانشی:
هنگامی که اجزای لازم برای تحقق یک دانش در هندسهای صحیح با هم جمع شوند، یک دانش نو به صورت متمایز از سایر دانشها پدید میآید. معنی این سخن این است که در این صورت ماهیت آن دانش با هویتی شناخته شده به وجود میآید. اجزای لازم برای تحقق یک دانش را برخی تا ده عنوان شمردهاند. ولی برای تحقق یک ماهیت مرکب، حضور همه اجزا دارای ضرورت تخلفناپذیر نیست. به همین دلیل برخی دیگر، عناصر دخیل در ماهیت و هویت دانشها را به عناصر رکنی و غیر رکنی تقسیم کرده، برخی از آنها مثل مبانی و زیرساختها، موضوع و مسائل، هدف و فایده، منابع، منطق و روش را به عنوان رکن دانش تلقی کردهاند. به نظر میرسد اگر نگوییم همه اجزا، حداقل اجزای رکنی یک دانش در شیوه و روش آن تأثیر مستقیم دارند. ما در ادامه از تأثیر سه عنصر موضوع، هدف و منابع علم، در پیدایش روش علم گفتگو خواهیم کرد. و یافتههای خود را در باب اخلاق خانواده به کار خواهیم گرفت.
موضوع علم: تأثیرگذاری در تعیین روش به موضوع علم با وصف کلیّت اختصاص ندارد؛ بلکه اجزاء و جزئیات آن نیز که موضوعات مسائل علم به شمار میروند، در تعیین روش برای حل مسائل اثرگذارند. اکنون که تأثیر موضوع، در روش علم روشن شد، به جستجوی این رابطه در اخلاق خانواده میپردازیم.
در تعریف اخلاق خانواده به مثابه شاخهای از اخلاق کاربردی گفتیم: حوزهای مطالعاتی است که با تکیه بر اصول، مبانی و ارزشهای اخلاقی اسلام در باره ارزش رفتارها و ارتباطات درون خانوادگی به داوری میپردازد و برای تعارضهای اخلاقی درونخانوادگی راه حل ارائه میکند. بر اساس این تعریف و با توجه به این که اخلاق کاربردی به رفتارهای انسان معطوف است، موضوع اخلاق خانواده، روابط و رفتارهای درون خانوادگی اعضای خانواده است و نظارتی بر نفسانیات اعضای خانواده ندارد.
بنابراین، موضوع اخلاق خانواده با موضوع علم اخلاق بر مبنای تعریف حکمای مسلمان -اعم از معاصران و متقدمان- متفاوت است؛ چرا که حکمای متقدم مسلمان اخلاق را دانشِ شناساییِ ملکات نفسانی انسان میدانستند که به هیچ وجه رفتارها را شامل نمیشود و حکمای معاصر نیز که نظارت به رفتار آدمی را در تعریف اخلاق آوردهاند، ملکات نفسانی را جزئی از موضع علم اخلاق میدانند. براین اساس روش تحقیق در اخلاق خانواده با روش تحقیق در اخلاق متفاوت است. برای تحقیق در اخلاق خانواده، روش عقلی قیاسی که در علم اخلاق به کار میآید، حداقل به تنهایی کارآمد نیست و باید از روشهای دیگر مثل روش نقلی و تجربی نیز استفاده کرد.
منابع علم: ، برای آگاهی از نوع روش در اخلاق خانواده باید منابع آن را بشناسیم. در باب منابع اخلاق خانواده تنها عقل و دین، صلاحیت دارند که احکام اخلاقی را تولید یا توجیه کنند. عقل به مثابه یک نیروی ادراکی در نفس آدمی در تولید اصول اخلاقی مؤثر است. عقل اصول اخلاقی را در دو مرحله تولید میکند: مرحله اول، درک کلیاتی که ظرفیت تولید گزارههای اخلاقی را در خود دارند و انسان میتواند گزارهها را از آنها استنباط کند. در این مرحله عقل عناوین کلی حَسَن و قبیح مثل عدل و ظلم و راست و دروغ را به تنهایی یا با کمک دین، شناسایی میکند. علاوه بر این، درمییابد که انجام حَسَن شایسته و ترک قبیح سزاوار است. مرحله دوم استنباط اصول و گزارههای اخلاقی از کلیات پیشیافته. این استنباط از راه تطبیق کارهای خاص مورد نیاز انسان مثل زدن، نشستن، خوابیدن، برداشتن مال دیگران، هزینه، مصرف، تولید و … بر عناوین کلی استنباط شده صورت میگیرد. بر این اساس دانش اخلاق خانواده خاستگاه عقلانی پیدا میکند و به استدلال عقلی مستند میشود. دین نیز در زمینه معرفتی و در مقام اثبات به معنی تعیین مصداق برای مفاهیم کلی اخلاقی به اخلاق خدمت میکند و به همین دلیل منبع معرفتی اخلاق به حساب میآید. به این ملاحظه است که دانش اخلاق خانواده خاستگاه متنی پیدا میکند و به منابع دینی (کتاب و سنت) متکی میشود.
استفاده از دو منبع عقل و دین دو راه متفاوت دارد. هر یک از این دو راه، روشی علیحده است. استفاده از عقل متکی به برهان و برهان برساخته از دادههای عقلی مثل قضایای بدیهی است؛ ولی استفاده از دین مستند به متون و نصوص است و تفسیر متون متأثر از ظهور الفاظ و سایر اقتضائاتی که در کلام گوینده وجود دارند و برفهم ما از کلام اثر میگذارند. از آن جمله است، کیستی متکلم و مخاطب، چیستی مأمورُبه، زمان و مکان حکم و وظیفه، غرض متکلم از القای کلام و ساختارکلی کلام.
رسالت علم: روشی که برای تبیین روابط طبیعی به کار میآید، برای کشف معارف الاهی ناکارآمد است و روش کارآمد برای جعل قواعد حقوقی در جعل هنجارهای اخلاقی کاری از پیش نمیبرد. انسان هم سعادت نهایی و اصیل دارد، هم سعادت نسبی، میانی و موقت. سعادت اصلی انسان همان قرب خداست و سعادت موقت، خوشبختی در زندگی دنیا. تشکیل خانواده و حرکت در بستر خانواده بهترین شیوه برای دستیابی به هر دو هدف است. انسان با زندگی خانوادگی سریعتر و آسانتر به خوشبختی دنیا و در نهایت به قرب خدا میرسد. بنابراین، خانواده بستر خوشبختی و کمال انسان است. اخلاق خانواده با فراهم کردن بسترها و زدودن موانع و منافیات رشد انسان به کمک خانواده میآید. این کاری است که اخلاق خانواده با ارزشگذری رفتار و هنجارشناسی از یک سو و ارائه راه گریز از تنگنای تعارضهای اخلاقی از سوی دیگر انجام میدهد. بر این اساس دانش اخلاق خانواده را باید در زمره علوم دستوری قرار داد که نه با سِمت قانونگذاری بلکه با رویکرد ارزشگذاری، هنجارشناسی و راهیابی، در ساختن زندگی بهتر به انسان کمک میکند. بر این اساس روش تحقیق در این دانش باید متناسب با این سه شأن باشد. به عبارت دیگر تحقیق در اخلاق خانواده برای تعیین ارزش رفتارها (ارزشگذاری)، شناسایی رفتارهای مطابق با هدف انسان (هنجارشناسی) و یافتن راه حل تعارضها (راهیابی) صورت میگیرد. ارزش رفتارها به تناسب رفتارها با هدف انسان بستگی دارد و این تناسب با دو میزان شناخته میشود: نخست تأمل عقلانی و دیگر تأیید دین که در متون و نصوص دینی یافت میشود. شناخت هنجارها نیز از این دو راه حاصل میشود؛ ولی راهیابی برای حل تعارضها با مطالعه درعلوم، تجارب و مهارتهای بشری. بنابراین، غایت اخلاق خانواده اقتضا میکند که پژوهنده از هم روش عقلی، هم از روش نقلی و هم از روش تجربی، استفاده کند.
عوامل برون دانشی:
پارادایم، بستری است که نظریههای علمی در آن به وجود میآید. اصطلاح پارادایم نخست در علوم اجتماعى برای اشاره به مجموعه پیش فرضهاى فرانظرى یک محقق درباره ماهیت علوم اجتماعى و جامعه پیشنهاد شده است. در علوم اجتماعی پارادایمهای متعددی با ماهیتهای متفاوت وجود دارد که هر یک، از زندگی اجتماعی تحلیلی خاص ارائه میکنند. هر پارادایم نسبت به ماهیت علم و جامعه و حتی جهان، انسان و معرفت پیش فرضهای فرانظری خاص خود را دارد. ممکن است در یک پارادایم مفاهیمی وجود داشته باشد که پارادایم دیگر آنها را به رسمیت نشناسد. این تفاوتها در روشها و نظریات وابسته به آن دو پارادایم نیز نمود پیدا میکند. به همین دلیل وابستگی یک دانشمند به یک پارادایم در حقیقت بیانگر آن است که جهان را از دریچه آن پارادایم نگاه میکند و با روشی متناسب با آن به تحقیق و مطالعه میپردازد. نظریههای علمی در چارچوب این پارادایمها پدید میآیند و به همین دلیل درک درست نظریهها متوقف بر آگاهى از پیش فرضهایى است که پارادایم بر آنها مبتنی شده است. پیشفرضهایی از هستى شناسى، انسانشناسی، معرفت شناسى، ارزششناسی، جامعهشناسی و دینشناسی. ارزش علمی، ضعف و قوت و نقص و کمال یک نظریه علمی تابع پارادایمی است که در درون آن شکل گرفته است. به نظر میرسد مشابه آنچه در علوم اجتماعی با نام پارادایم تصویر شده در سایر علوم نیز قابل تصویر است. بنابراین، میتوان گفت روش هر علمی حتی غیر علوم اجتماعی بستگی کامل به مبانی فلسفی و پارادایمی محقق، یعنی نگاه او به معرفت، انسان، ارزش، هستی و … دارد.
در ادامه در باره سه دسته از مبانی مؤثر در روش دانش گفتگو میکنیم؛ ولی قبل از آن توجه به دو نکته مفید است: یک. نظر به این که در این تحقیق اخلاق خانواده را با رویکرد اسلامی مدّ نظر داریم، مبانی و پیشفرضهای محقق نیز در حوزه تفکر اسلامی ملاحظه میشود؛ دو. در این گفتار در باره مبانی و پیشفرضهایی سخن می گوییم که بیواسطه به حوزه اخلاق خانواده مربوط میشود. و از بحث در باره مبانی بعیده صرف نظر میکنیم.
معرفت اخلاقی:
واقعگرایان میگویند با آن که احتمال خطا در گزینش باورهای صادق هرگز منتفی نیست و انسان همیشـه بـه بـاورهـای صـادق نمـیرسد، شــناخت اخلاقی به معنی داشتن بـاورهـای اخلاقـی صادقِ موجّه، ممکن است؛ بر این اساس امکان معرفت اخلاقی متوقف بر دو شرط است که بدون تحقق آنها نمیتوان با واقعگرایان همراهی کرد. نخست آن که وجود باور اخلاقیِ قابل تصدیق را اثبات کنیم و دیگر این که برای اثبات صدق باور خود، دلیلی متقن در دست داشته باشیم. ولی این دو شرط با چالش جدی مواجه شده است. شرط اول به وسیله غیرشناختگرایان و شرط دوم به وسیله شکاکان. هیوم به عنوان مبدع نظریه ناشناختاری عقاید اخلاقی را غیر قابل تصدیق شمرده معتقد است این عقاید نمیتوانند موضوع معرفت قرار گیرند. بر اساس این نظریه اگر یک ادعا به لحاظ تجربی تحقیق پذیر نباشد، مطلقا هیچ چیزی را توصیف نخواهد کرد. ناشناختگرایان با برهان سؤال گشوده استدلال میکنند که دعاوی اخلاقی، دقیقا به دلیل این که در قالب واژههای تجربی قابل تعریف نیستند، معنای (توصیفی) ندارند و لذا نمیتوانند بیانگر عقیده باشند.
شکاکان نیز در موجّه دیدن این باورها خدشه میکنند. چون معتقدند ما هیچ دلیل معتبری در دست نداریم که چنین باورهایی را مطابق با واقع بدانیم.
مخالفت این دو گروه با واقعگرایان در بحث معرفت اخلاقی ناشی از دستگاه معرفتی ایشان است. ناشناختگرایان به این دلیل مخالفت میکنند که ابزار ادراک را در حواس ظاهری و معیار معناداری را در تحقیقپذیری تجربی منحصر میدانند و معتقدند که احکام اخلاقی بازتاب سلیقه یا تمایل حکم کنندگان است نه بیانگر باور. ولی هیچ یک از این دو مبنی در نظام اخلاق اسلامی پذیرفته شده نیست. در نظام اخلاقی اسلام معرفت اخلاقی به مثابه امری ممکن تلقی شده است. نه به این دلیل که دعاوی اخلاقی به لحاظ تجربی تحقیق پذیرند؛ چنان که برخی از شناختگرایان در واکنش به برهان سؤال گشوده ادعا میکنند؛ بلکه به این دلیل که تحقیقپذیری تجربی برای معناداری معیار مناسبی نیست.
در منظومه فکری اسلامی حُسن و قُبحِ بعضی موضوعات بدیهی و تغییر ناپذیر است؛ به این معنی که عقل آن را درک میکند؛ مثل حسن عدل و قبح ظلم بر این اساس، همین که انسان بداند یک عمل مصداق ظلم است یا مصداق عدل به حسن و قبح آن آگاهی پیدا میکند و به اصطلاح، معرفت اخلاقی تشکیل میشود. موضوعاتی هم که حسن و قبحشان به این صورت بدیهی نیست، وصف حسن و قبحشان با ارجاع به بدیهیات معلوم میشود. بر این اساس معرفت اخلاقی از منظر اسلامی امکانپذیر است.
شکاکان نیز با توجیهپذیری باورهای اخلاقی مخالفند چون با استناد به تنوع دیدگاههای اخلاقی به این نتیجه میرسند که دیدگاههای اخلاقی مورد قبول انسانها صرف دلیل تراشی یا بازتاب سیستم های کنترل و تنظیم اجتماعی است. به دلیل شکافی که بین «است» و «باید» وجود دارد ما برای اثبات دعاوی اخلاقی خود فقط میتوانیم به باورهای اخلاقی دیگری تمسک کنیم که خود آنها یا تایید نشده است و یا با پیش فرض اخلاقی نامدلَّلی تایید شدهاند. با این وصف، باورهای اخلاقی ما به صورت دیدگاههایی ظاهر میشوند که ما هیچ دلیلی در دست نداریم که آنها را مطابق با واقع بدانیم حتی وقتی که ما در مقام دفاع از پارهای از آنها می توانیم به پارهای دیگر تمسک کنیم.
اگر واقعیات اخلاقی وجود داشته باشند، باید با انواع واقعیتهای غیراخلاقی مرتبط باشند. ولی ما هیچ راهی برای کشف و اثبات این ارتباط نداریم. پس پی میبریم که عالم خارج به گونهای نیست که صدق باورهای اخلاقی ما را توجیه کند. از این دیدگاه باورهای اخلاقی ما به صورت دیدگاههایی ظاهر میشوند که، نه تنها دلیلی بر صدق آنها نداریم، بلکه دلایل قاطعی برای طرد آنها به عنوان دیدگاههای کاذب در دست داریم. ولی مکاتب مختلف فلسفه اخلاق به استدلالهای شکاکان اعتنا نکرده و همچنان به وجود معرفت و معرفت اخلاقی معتقد بودهاند. چرا که شکاکان برای استدلال بر ادعای خود گرفتار تناقض میشوند و نمیتوانند ادعای خود را اثبات کنند. توضیح این که دلیل شکاک برای اثبات ادعای عدم امکان معرفت، متشکل از چند مقدمه است. شکاک برای این که به این دلیل استناد کند باید اعتراف کند که نسبت به آن مقدمات و نتیجه آنها معرفت دارد؛ چون در غیر این صورت نمیتواند به دلیل خود که هیچ معرفتی به مقدمات و نتیجه آن ندارد، استدلال کند و از اثبات مدعای خود درمانده میشود. در صورتی هم که قبول کند به مقدمات و نتیجه دلیل خود معرفت دارد، به چند فقره معرفت اعتراف کرده و با این اعتراف ادعای او نقض میشود. در باب معرفت اخلاقی نیز مکاتب مختلف فلسفی به ادعای شکاکان مبنی بر لزوم تسلسل در معرفت پاسخ دادهاند. از جمله وثاقتگرایان ﺑﻨﯿــﺎن ﺗﻮﺟﯿــﻪ را ﺑﺮاﺳــﺎس اﻋﺘﻤــﺎدﭘــﺬﯾﺮی ﻓﺮاﯾﻨــﺪﻫــﺎی ﺷــﮑﻞ دﻫﻨــﺪه ﺑــﺎور ﻗــﺮار داده و معتقدند ﺑــﺎور ﺑﺎﯾــﺪ در ﻓﺮاﯾﻨــﺪی اﯾﺠــﺎد شود که به ﻃـﻮرﻋﯿﻨـﯽ ﻣﺤﺘﻤـﻞ ﺳـﺎزد ﮐـﻪ ﺑـﺎور ﺻـﺎدق اﺳـﺖ، مکاتب انسجامگرا باورهای اخلاقی را از راه ارتباط با سایر باورها موجه میدانند، مبناگرایان با ارجاع گزارههای غیربدیهی به گزارههای بدیهی این مشکل را حل کردهاند. ﻣﺒﻨــﺎ ﮔﺮاﯾـان معتقدند که ﺗﻮﺟﯿــﻪ در ﺳﻠﺴــﻠﻪ ﺑــﯽ ﭘﺎﯾــﺎنی اداﻣــﻪ ﻧﻤــﯽﯾﺎﺑــﺪ، ﺑﻠﮑــﻪ در ﻻﯾــﻪ وﯾــﮋهای از ﺑﺎورﻫــﺎ ﺑــﻪ ﻣﻨــﺎﺑﻌﯽ ﻣﺎﻧﻨــﺪ ادراک ﺣﺴــﯽ و درون ﻧﮕــﺮی اﺳــﺘﻨﺎد ﭘﯿــﺪا ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺪﯾﻬﯽ اﺳﺖ. علاوه بر این، طبیعت گرایان، ﺷــﻬﻮدﮔﺮاﯾــﺎن و ﻣﻌﺘﻘـــﺪان ﺑـــﻪ ﻧﻈﺮﯾــﺎت ﻏﯿﺮﺷـــﻨﺎﺧﺘﺎری ﯾـــﺎ ﺗﻮﺻـــﯿﻒ ﻧﺎﮔﺮوانه هر یک با ایجاد ارتباط بین «است» و «باید» طبق مبانی خود، متفکران مسلمان با اثبات حسن و قبح عقلی و علامه طباطبایی با نظریه اعتباریات به شکاکیت معرفتشناختی اخلاقی پاسخ دادهاند.
مبانی انسانشناختی:
انسان شناسی در فرهنگ علمی رایج در کشور ما نام دانشی است که به مطالعه عمومی انسان، شامل امور جسمانی، تاریخی، باستانی، اجتماعی و فرهنگی او میپردازد. انسانشناسی در این اصطلاح با آنچه در فرهنگ دینی به این اسم خوانده میشود، از نظر موضوع، هدف و روش متفاوت است. موضوع انسانشناسی در فرهنگ دینی انسان است ولی تنها از این نظر که موجودى کمالپذیر است. هدف و فایده آن پاسخ به دو سؤال است: نخست، این که کمال حقیقی انسان چیست و دیگر این که راه رسیدن به آن کمال چیست. روش مطاله در این باب نیز روش خاصی است؛ به این معنی که هر کس برای کسب آگاهی و پاسخ به سؤالات پیشگفته باید سرمایههای درونی و امکانات بیرونی خویش را بررسی و ارزیابی کند منظور از سرمایههای درونی خواستها و محرکهاییهایى است که برای سوق به سمت کمال در وجود انسان نهاده شده و مراد از امکانات بیرونی عوامل، ظروف و شرایطی است که اانسان را در راه رسیدن به کمال کمک مىکند. بنابراین، منظور ما از مبانی انسانشناسی در این بحث نوع نگاه پژوهنده به انسان است. از این منظر سؤالهای زیادی در باره انسان مطرح میشود. برخی پرسشهای انسانشناسانه را میتوان به این شرح فهرست کرد:
سؤال از ماهیت انسان، آیا انسان موجودی کاملا مادی است به طوری که همه فعالیتهای فکری و روانی او قابل تبیین فیزیولوژیک باشد یا دارای بعدی غیرمادی است که فعالیتهای غیرجسمانی او مستند به آن بعد میباشد؟ و در صورت دوم کدامیک از این دو بعد اصل و حقیقت انسان است؟
سؤال از شأن و جایگاه انسان در جهان، آیا انسان جانشین خداست یا مستقل است؟ طبیعی است که در صورت اول انسان را مسئول و پاسخگو و در صورت دوم آزاد و رها بدانیم.
سؤال از رابطه انسان با طبیعت، آیا انسان در رابطه با طبیعت امانتدار است یا مالک؟ اگر او را مالک بدانیم همه تصرفاتش در ملک خودش خواهد بود و اگر امانتدار بدانیم، تصرفاتش در مال امانتی است. در هر صورت انسان در برابر طبیعت چه وظایفی دارد؟
سؤال از مقصد انسان، آیا انسان برای هدف خاصی آفریده شده و در زندگی خود راه مشخص و هدفداری را طی میکند و باید به مقصد خاصی برسد؟ اگر جواب این سؤال مثبت است، آن مقصد کجاست. پاسخی که به هریک از این پرسشها میدهیم در تعیین روش ما برای تحلیل رفتارهای انسان مؤثر است.
انسان از موضوعات پرمسأله در جهان است؛ به همین دلیل انسانشناسی از مباحث درازدامن است؛ ولی در حوزه اخلاق خانواده به همه این مسائل نیاز نیست. مهمترین مسائلی که در این حوزه مورد نیاز است و محقق پیش از ورود به تحقیق باید موضع خود را در آنها تعیین کند، چهار مسأله است. یک. انسان موجودی دو بعدی، دو. انسان موجودی هدفمند، سه. انسان موجودی مختار و مسئول، چهار. انسان موجودی تغییرپذیر.
مبانی هستیشناختی:
هستیشناسی شاخهای از فلسفه است که به مطالعه ماهیت هستی و ساختار واقعیت میپردازد. انسان در فرایند شناخت هستی باید به پرسشهای زیادی پاسخ دهد. پاسخهایی که هر کس به این پرسشها میدهد، جهانبینی او را تشکیل میدهد. جهانبینیِ هر کس در نظریه اخلاقی او اثرگذار است و در روشی که پژوهنده برای کار خود انتخاب میکند، مؤثر است. از جهانبینیهای متفاوت روش یکسانی برای تولید علم به دست نمیآید. برخی از مهمترین پرسشهایی که هر کس در فرایند هستیشناسی با آن مواجه میشود، از این قرار است: حقیقت هستی چیست؟ آیا هستی منحصر به محدودهای است که در شعاع علم و تجربه انسان قرار می گیرد یا پهنای گستردهتری دارد؟ به عبارت دیگر آیا تقسیم جهان هستی به جهان غیب و شهود درست است؟ آیا وجود به ممکن و واجب تقسیم میشود؟ آیا جهانی که در حوزه علم، تجربه و احساس ما قرار میگیرد (عالم امکان)، به غیر خویش محتاج است؟ آیا هستی در پی غایتی است و به عبارت دیگر هدفمند است و اگر چنین است آن هدف چیست؟ آیا عالم امکان در مسیر تعالی و با آهنگ تکامل به پیش میرود؟ آیا هر یک از موجودات، ذات مستقلی است یا همه آنها نشانهها و آیات موجودی برترند؟ آیا جهان طبیعت فناپذیر است یا پیوسته وجود خواهد داشت؟ پاسخهای متفاوت به هر یک از این پرسشها روشهای متفاوتی را در پژوهش اقتضا میکند. در حوزه اخلاق خانواده پس از عبور از مبانی اصلی هستیشناسی، شناخت دو موضوع، محقق را در انتخاب روش یاری میکند: خانواده و اخلاق. بنابراین، ما در ادامه در باره این دو موضوع از نگاه اسلامی سخن میگوییم.
خانواده از منظر اسلامی چگونه موجودی است و با انسان و خدا چه رابطهای دارد؟ تلاش میکنم در ادامه این پرسشها را از نگاه قرآن کریم پاسخ دهم.
خانواده در وجود خویش موجودی است ساختارمند و هدفمند
یک. ساختار خانواده از منظر قرآن کریم شناخته شده است. این ساختار هرچند در یک یا چند آیه متصل نیامده، اجزاء و ارکان آن در آیات پراکنده معرفی شده است. بیانات قرآنی برای تعیین ابعاد ساختار خانواده صورتهای مختلفی دارد: برخی اجزاء ساختاری به طور روشن پیشنهاد شده است؛ مثل تعدد زوجات و تعیین عدد همسران، برخی اجزاء ساختاری در ضمن هشدارها، بیان احکام و نقل داستانها مطرح شده است. مثلا حضور فرزند به مثابه یک عنصر ساختاری در ضمن هشدارها و داستانها مورد پذیرش قرار گرفته است. ناهمجنسی همسران در ضمن سرزنش همجنسگرایان، بیان احکام همسری و گزارش روابط همسرانه شخصیتهایی چون نوح، لوط، ابراهیم، زکریا، عزیز مصر و ابولهب، عمران و فرعون، مطرح شده است.
دو. خانواده دارای اهداف و کارکردهایی است که اعضای خانواده موظف به تلاش در پی تحقق آنها هستند. این کارکردها که در فصول قبلی کتاب هم در باره آنها سخن گفتیم، عبارتند از تنظیم کارکرد و پاسخ قانونمند به غریزه، تأمین آرامش، استکمال اعضای خانواده از طریق آرامبخشی، واگذاری مسئولیت، امنیتبخشی، مودت و مهربانی، حمایت و مراقبت و آموزش و تربیت.
سه. همه فایدههای خانواده در گرو انس و تعلّق اعضای خانواده به یکدیگر است. که از اطلاق عنوان اهل بر خانواده استفاده میشود. به همین دلیل دایره خانواده از منظر قرآن بسته نیست و به ملاک انس و تعلق میتواند افراد متفاوتی را در خود جای دهد.
انسان در ارتباط با خانواده هم محتاج است، هم مشتاق و هم مکلّف.
یک. پیش از این به چند مناسبت در باره نیاز انسان به خانواده سخن گفته و نشان دادهایم که از منظر اسلامی حرکت در بستر خانواده آسانتر و سریعتر انسان را به خوشبختی دنیا و کمال نهایی میرساند. دو. خداوند متعال انسان را محتاج و مشتاق به خانواده آفریده است. این حقیقت از آیات زیادی در قرآن کریم قابل استنباط است. از جمله میفرماید: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَ حَفَدَهً، و خدا براى شما از خودتان همسرانى قرار داد، و از همسرانتان براى شما پسران و نوادگانى نهاد» و می فرماید: «وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً، و از نشانه هاى او اینکه از خودتان براى شما همسرانى آفرید تا در کنار آنها آرام گیرید، و میانتان دوستى و رحمت نهاد.» از این قبیل آیات چند مطلب استفاده میشود
الف. طرح زوجیت و تشکیل خانواده در خلقت انسان طراحی شده است. بر این اساس، ازدواج و تشکیل خانواده به مثابه پیوست قطعههای ناهمگون نیست؛ بلکه عبارت از التیام بین دو تکه یک حقیقت است. به همین دلیل طرفین آن (زن و مرد) با اشتیاق به این اجتماع تن میدهند
ب. هر کس در کنار همسر خود آرام میشود، با او انس میگیرد و بین آنها رابطه مهر و عطف و مودت و مهربانی پدید میآید. این دورنما از ازدواج هر انسان طبیعی را به خود جلب میکند و به همین دلیل میگوییم انسان مشتاق خانواده است.
سه. خداوند تشکیل خانواده را از انسان میخواهد.
قرآن کریم از طرفی به طور صریح و روشن به مخاطبان خود دستور تشکیل خانواده داده، میفرماید: «وَ أَنکِحُوا الْأَیَامَى مِنْکُمْ وَ الصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَرَاءَ یُغْنِهِمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ، بىهمسران خود، و غلامان و کنیزان درستکارتان را همسر دهید. اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بىنیاز خواهد کرد، و خدا گشایشگر داناست.» و از طرفی راههای دیگر ارتباط زنان و مردان را مسدود کرده و از طرفی نیز بخش قابل توجهی از آیات خود را به بیان احکام تشکیل خانواده و پس از آن به احکام اداره خانواده اختصاص داده است.
خانواده در ارتباط با خدا
طراحی و تشریع خانواده فعل خداست و به همین دلیل محور همه روابط خانوادگی خداوند متعال است.
یک. طراحی ساختار خانواده را اندکی پیش توضیح دادیم.
دو. منظور از تشریع خانواده این است که خداوند متعال از بندگان خواسته است خود خانواده تشکیل دهند و دیگران را در این امر یاری کنند.
سه. روابط همسرانه و والدفرزندی جاری در خانواده با ملاحظه رابطه هر عضو با خداوند متعال تعریف میشود.
یکی از مبانی هستی شناسی که در تعیین روش در حوزه اخلاق به طور کلی و از جمله اخلاق خانواده اثر میگذارد، هستی شناسی احکام و ارزشهای اخلاقی است. ما در این گفتار در باره دو مسأله مرتبط با هم «واقــعگرایــی اخلاقــی و نسبیتگرایی اخلاقی» سخن میگوییم. قبل از ورود به اصل مطلب توجّه به این نکته لازم است که بحث در این مقام هستیشناسانه است، ما از آراء و نظریات مختلف در این دو مسأله بدون ارزشداوری سخن میگوییم.
اولین پرسش اصلی در این باب این است که ارزشهای اخلاقی دارای واقعیتاند یا به وسیله انسان ابداع میشوند. به عبارتی دیگر، جملات اخلاقی از جنس انشا هستند و تنها اظهار خواست و بیان احساسات گوینده را بر عهده دارند یا از سنخ اِخبارند و مابازای خارجی دارند. در صورتی که جملات اخلاقی را از جنس اِخبار و ارزشهای اخلاقی را دارای واقعیت و مابازای خارجی بدانیم، به مکتب واقعگرایی اخلاقی رأی دادهایم. «واقــعگرایــی اخلاقــی اصــرار مــیورزد کــه واقعیــات اخلاقــی، مستقل از باورهـای اخلاقـیِ مـا وجـود دارنـد. طبق ایــن دیــدگاه صــفات اخلاقـی، صـفات حقیقـی چیزهـا یـا کارهـا هسـتند، بـه تعبیـر مجـازی، این صـفات جـزو اثاثیـه و اجـزای عـالمانـد. ممکـن اسـت مـا نسـبت بـه برخی صـفات حسـاس باشـیم یـا نباشـیم، اما وجـود و عـدم آن صـفات به اینکه ما چه فکر میکنیم بستگی ندارد.» به بیانی دیگر «حقیقت احکام و جملات اخلاقی، از نظر حکایتگری و کاشفیت از واقع، هیچ تفاوتی با احکام و جملات تجربی و ریاضی ندارد و همانگونه که قضایای علوم تجربی را حاکی از واقعیات خارجی میدانیم، قضایای اخلاقی نیز کاشف از واقعیتی نفس الامری هستند. به همین دلیل احکام و قضایای اخلاقی نیز قابلیت اتصاف به صدق و کذب را دارند. بنابراین، لازم است معیاری برای صدق و کذب آنها در نظر بگیریم». در مقابل این دیدگاه، غیرواقعگرایی یا آرمان گرایی اخلاقی، قرار دارد که بین ارزشها و عالم واقع ارتباطی قائل نیست. طبق این دیدگاه ارزشهای اخلاقی آفریده انسانهاست. در مکتب اخلاقی اسلام هر چند میتوان قضایا و احکام اخلاقی را در بسیاری از موارد به صورت انشائی و در قالب «امر» و «نهی» بیان کرد؛ حقیقتاً از سنخ جملات خبری بوده و از یک واقعیت نفس الامری خبر میدهند. به عبارت دیگر « میان افعال اختیاری انسان و کمال مطلوب او یک نوع رابطه حقیقی و واقعی، از نوع روابط علّی و معلولی، برقرار است، و ما با احکام اخلاقی خود، آن رابطه عینی خارجی را توصیف میکنیم.
به هر حال این دو دیدگاه دو روش متفاوت اقتضا میکنند در صورتی که ارزشها و احکام اخلاقی را اعتباری بدانیم، نمیتوانیم برای استنباط احکام اخلاقی به ادراکات حقیقی خود تکیه کنیم؛ چون بین ادراکات حقیقی و اعتباری رابطه تولیدی وجود ندارد. به این معنی که از مفاد یک قضیه حقیقی، نتیجه اعتباری بهدست نمیآید. همانطور که از مفاد یک اعتبار، قضیه حقیقی استنتاج نمیشود. همچنین برای آگاهی از چیزهایی که میتوانند انسان را در مسیر کمال یاری کنند نمیتوان به عقل نظری استناد کرد بلکه باید با روش تجربی در باره آثار اعتبارات مطالعه کرد.
یکی از مباحث مترتب بر بحث واقعگرایی، بحث از اطلاق و نسبیت اخلاق است. بحث از اطلاق و نسبیت اصول اخلاقی در سه حوزه مطرح میشود: اخلاق توصیفی، فرااخلاق و اخلاق هنجاری. در حوزه فرااخلاق، مطلقگرایان معتقدند ارزیابی احکام اخلاقی و ترجیح یکی بر دیگری با شیوههای معقول و معتبر ممکن است؛ با همین شیوهها میتوان اعتبار یا عدم اعتبار یک حکم اخلاقی را نشان داد. در مقابلِ این دیدگاه، نسبیگرایان معتقدند برای توجیه یک حکم اخلاقی در مقابل دیگری شیوه معقول و معتبر عینی وجود ندارد و در نتیجه ممکن است دو حکم اخلاقی متعارض، اعتبار یکسانی داشته باشند. بر اساس مطلقگرایی اخلاقی دسـت کـم برخـی از اصـول بنیـادین و احکـام اخلاقی مانند «عدل خوب است و ظلم بد است»، صحیحند؛ چون موضوع آنها دارای حسن و قبح ذاتی قابل تغییر است. ذاتی بودن حـسن و قـبح اخلاقی به این معناست که عواملی از نوع سلیقه، قرارداد، عرف و شـرع نمیتواند وصف حسن و قبح را در آنها عوض کند. نسبیگرایی اخلاقی برای هیچ یک از اصول و آموزههای اخلاقی حـسن و قبح ذاتی و حقیقی نمیشناسد، بر اساس این دیدگاه عواملی مانند زمان، مکان، سـلیقه، قـرارداد، عرف و یا شرع میتوانند در حسن و قبح اصول اخلاقی تاثیر گذار بوده و آنها را دستخوش تغییـر کنند. لزوم پذیرش نسبیت اخلاقی یکی از پیامدهای اغلب نظریات غیر توصیفی است؛ زیرا وقتی احکام اخلاقی تابع امیال فردی یا علایق اجتماعی بوده و هیچ ریشهای در واقعیات خارجی نداشته باشند، با تغییر میل و ذایقه افراد یا گرایشهای اجتماعی آنان، تغییر میکند؛ ممکن است کاری را مردم که امروز خوب میدانند روز دیگر تحت تأثیر تغییرات و تحولات اجتماعی بد تلقی کنند و بر عکس کاری را که در شرایط فکری و اجتماعی خاصی بد میدانستند، با ایجاد دگرگونی در آن شرایط، خوب تلقی کنند.
در مکتب اخلاقی اسلام همه ارزشهای اخلاقی مطلقاند و تابع سلیقه و قرارداد افراد نیستند. قیود و شرایطی که در برخی از احکام اخلاقی به نظر میآید، در حقیقت قید موضوعند نه قید حکم و به همین دلیل نیازی به توجیه و تأویل آنها نیست. مثلا گزاره «کشتن انسان بد است»، مقید است به بیگناهی مقتول و خلاف عدالت بودن قتل؛ ولی این دو قید هیچ یک قید حکم «بد است» نیستند. حکم این جمله همانند حکم جمله «ظلم بد است» مطلق است؛ ولی موضوع این گزاره یعنی «کشتن» مقید است به این که خلاف عدالت باشد و برای تحقق این قید باید متعلق آن یعنی «انسان» مقید به بیگناهی باشد. بر این اساس وجود این قبیل قیود و شروط موجب نسبیت اخلاق نمیشود.
این دو دیدگاه نیز مقتضی دو روش متفاوتند. کسی که ارزشهای اخلاقی را تابع سلیقه افراد یا قرارداد اجتماعی میداند برای تحقیق در اخلاق به پویش اجتماعی نیازمند است نه به نقل یا برهان؛ چرا که با این قبیل روشها نمیتوان ثابت کرد سلیقه یک شخص یا گروه یا قراداد افراد یک جامعه چیست.
از آنچه عرض شد نکاتی را دست آوردیم: یک. چون اخلاق کاربردی به رفتارهای انسان معطوف است، موضوع اخلاق خانواده، روابط و رفتارهای درون خانوادگی اعضای خانواده است و نظارتی بر نفسانیات اعضای خانواده ندارد؛ بنابراین، برای تحقیق در اخلاق خانواده، روش عقلی قیاسی که در علم اخلاق به کار میآید، حداقل به تنهایی کارآمد نیست و باید از روشهای دیگر مثل روش نقلی و تجربی نیز استفاده کرد.
دو. عقل و دین را به عنوان منابع اخلاق خانواده شناخیم و دانستیم که «روش» همان شیوه استفاده از منابع است و میدانیم که استفاده از دو منبع عقل و دین دو راه متفاوت دارد. هر یک از این دو راه، روشی علیحده است. استفاده از عقل، متکی به برهان و برهان برساخته از دادههای عقلی مثل قضایای بدیهی است؛ ولی استفاده از دین مستند به متون و نصوص است و تفسیر متون متأثر از ظهور الفاظ و سایر اقتضائاتی است که در کلام گوینده وجود دارند و بر فهم ما از کلام اثر میگذارند. از آن جمله است، کیستی متکلم و مخاطب، چیستی مأمورٌبه، زمان و مکان حکم و وظیفه، غرض متکلم از القای کلام و ساختارکلی کلام. بنابراین، روشعقلی و روش تفسیری تحلیلی به یک اندازه در این دانش کاربرد دارد.
سه. اخلاق خانواده در پی تعیین ارزش رفتارها (ارزشگذاری)، شناسایی رفتارهای مطابق با هدف انسان (هنجارشناسی) و یافتن راه حل تعارضها (راهیابی) است. ارزش رفتارها به تناسب رفتارها با هدف انسان بستگی دارد و این تناسب با دو میزان شناخته میشود: نخست تأمل عقلانی و دیگر تأیید دین که در متون و نصوص دینی یافت میشود. شناخت هنجارها نیز از این دو راه حاصل میشود؛ ولی راهیابی برای حل تعارضها با مطالعه درعلوم، تجارب و مهارتهای بشری. بنابراین، غایت اخلاق خانواده اقتضا میکند که پژوهنده هم از روش عقلی، هم از روش نقلی و هم از روش تجربی، استفاده کند.
چهار. از منظر تفکر اسلامی اولا شناخت برای انسان ممکن است، ثانیا ابزار او برای شناخت منحصر در حواس ظاهری نیست، بلکه عقل نظری و وحی را نیز در اختیار دارد و با روش نقلی میتواند از دادههای وحی بهرهمند شود. ثالثا ارزشها بر حقایق مبتنی هستند و معرفت اخلاقی برای او ممکن است.
پنج. در تفکر اسلامی انسان موجودی دو بعدی، هدفمند، مختار، مسئول و تغییرپذیر است.
شش. در باره هستی خانواده دانستیم خانواده موجودی ساختارمند و هدفمند است و تحقق اهدافش منوط به انس و تعلق اعضاست. خداوند متعال آن را طراحی و تشریع کرده و خود محور همه روابط خانوادگی است انسان محتاج و مشتاق به خانواده و مکلف به تشکیل آن است.
هفت. قضایا و احکام اخلاقی از سنخ جملات خبری بوده و از یک واقعیت نفس الامری خبر میدهند. به عبارت دیگر « میان افعال اختیاری انسان و کمال مطلوب او یک نوع رابطه حقیقی و واقعی، از نوع روابط علّی و معلولی، برقرار است، و ما با احکام اخلاقی خود آن رابطه عینی خارجی را توصیف میکنیم.» بر این اساس میتوانیم با تکیه بر ادراکات حقیقی خود برای کشف حقایق اخلاقی استدلال کنیم
هشت. ارزشهای اخلاقی ریشه در واقعیت دارند و تابع سلیقه و قرارداد افراد نیستند و به همین دلیل ارزیابی احکام اخلاقی و ترجیح یکی بر دیگری با شیوههای معقول و معتبر ممکن است؛ با همین شیوهها میتوان اعتبار یا عدم اعتبار یک حکم اخلاقی را نشان داد. بر اساس آنچه گذشت، دستیابی به حقایق در اخلاق خانواده با یک روش ممکن نیست و به اقتضای مورد و مسأله باید از روشهای عقلی، نقلی، تجربی استفاده کرد و از دادههای وحیانی دین و نتایج تحلیل و تفسیر متون بهرهبرد.
حجت الاسلام دکتر حمیدرضا شاکرین
عضو هیات علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه و ناقد کرسی
موضوع بسیار خوبی انتخاب شده و زحمات جناب آقای جباران قابل تقدیر است و بنده از جهت تکمیل بحث چند نکته را عرض می کنم. نکته اول این است که عنوان کرسی و موضوع بحث ابهام دارد و تبیین خوبی نیز نشده است؛ وقتی می گوییم روش شناسی اخلاق خانواده، هم در حوزه روششناسی باید دقت شود که منظور چیست و هم وقتی آن را به اخلاق خانواده اضافه می کنیم یعنی به چه بُعد از اخلاق خانواده؟ آیا مثلاً به کشف و استنباط آموزههای اخلاقی و مناسبات خانوادگی است؟ آیا منظور در حوزه تربیت اخلاقی خانواده است و روش شناسی آن را در نظر داریم؟ که اصلاً کلا اینها دو مقوله جداگانه هستند. آیا ظرفیت و کارکرد اخلاقی خانواده را کشف میکنیم و روش تحقیق در این مسئله را بررسی میکنیم یا بسط و گسترش این ظرفیت را در نظر داریم؟ روش اعتبار سنجی گزارههای اخلاقی خانواده را در نظر داریم؟ جسته و گریخته مسائلی از این موارد در متن اشاره شده است، ولی دقیق تنقیح نشده است. اشکال جدیدی که وجود دارد این است که موضوع تبیین مسئله ندارد. یعنی نفهمیدیم که مسئله دقیقاً چیست؟ در این صورت بحث خیلی منظم تر و دقیق تر جلو می رفت یا اینکه به این نتیجه می رسیدیم همین متنی که الآن هست باید می بود. چون تبیین مسئله به خوبی صورت نگرفته بحث در ذهن متبادر نشده و قضاوت قدری دشوار شده است.
نکته دوم این است تعاریفی که در این تحقیق به کار رفته با دنباله کار که انجام گرفته با هم همخوانی ندارند! هنگام بحث از روش ما یک روش داریم، یک روش شناسی داریم، یک فلسفه روش داریم. آنچه که اینجا اتفاق افتاده فلسفه روش است! یعنی اینکه مبانی، پیش فرض ها، زیرساختهای نظری، تعابیر پارادایم و … آنچه که از پشت صحنه در تعیین روش موثر هستند بیشتر این بحث را سامان داده اند در حالی که همه اینها باید پیش فرض گرفته شوند. باید ابتدا پیشفرض خودمان را روشن کنیم که ما مبتنی بر رئالیسم معرفتی، ارزش شناختی و اخلاقی بحث می کنیم!
نکته دیگر اینکه شما از اخلاق دینی بحث می کنید یعنی از ابتدا این موضع را دارید، باید این را روشن کنید وقتی نقل و … را به میدان می آورید نوع اخلاقی که بحث میکنید اخلاق دینی است.
مسئله دیگر این است که شما اخلاق خانواده را یک دانش دیده اید! این اصلاً با تعریفی که ما از علم به معنای دیسیپلین و دانش می شناسیم و اجزاء، اضلاع و جزئیاتی که دارد جور در نمیآید صرف اینکه ما برای آن یک روش طراحی کنیم چیزی تبدیل به علم به معنای دیسیپلین نمی شود! لزومی هم ندارد این کار را کنیم، در آخر کار هم تحقیق به این نرسیده است یعنی با همه این زحمات و تکلفات و سیر در فلسفه های مختلف آخر گفته ایم اخلاق کاربردی است و همان روش عقلی، نقلی و تجربی را طی می کنیم! خوب این را از اول خیلی راحت می توانستیم بگوییم و نیاز به این همه فلسفه چینی نبود! بنابراین، اولین کاری که باید بعد از تبیین مسئله روشن می شد پاسخ به این سوال بود که آیا اخلاق خانواده روش خاص می طلبد؟ شما در صدد پاسخ به این سوال هستید اما عملاً این کار را نکرده اید! گفته اید اخلاق کاربردی مبتنی بر عقل و نقل و تجربه است. به نظر می رسد باید روی یک پایه درستی ابتدا مقدماتی روشن شود، مبانی، مفروضات را بیان کنید و اشاره کنید، نیاز به این همه بحث و فلسفه چینی ندارد؛ اگر به این نتیجه رسیدیم که اخلاق خانواده با تعریفی که در تبیین مسئله روشن کرده ایم چیست، روش خاص و ویژه ای دارد یا خیر! این را باید روشن می کردیم. اگر به این نتیجه رسیدیم که علاوه بر اخلاق به معنای عام و علاوه بر اخلاق خاص تر که اخلاق کاربردی است بهطور اخص اخلاق خانواده ممیزات روش شناختی دارد، آن وقت تمام بدنه تحقیق را روی آن متمرکز می کردیم و این ممیزات را روشن کنیم و بعد نتیجه بگیریم که این اتفاق نیفتاده است.
نکته دیگری این است شما در تعریف روش شناسی تعریف مصطلح آقای فتح الهی را آوردهاید: روش شناسی علم قواعد و روش است. طبق تعریفی که آورده اید روش شناسی غیر از روش نیست! علم به روش است و اینکه چه قواعدی دارد، در این صورت خیلی از مباحثی که آورده اید و گاهی از بحث اصلی خارج شده و همینطور مبناسازی می کنید برای اینکه چگونه اتخاذ روش کنید، کنار می روند و به صورت پیش فرض مطرح می شوند. پس اشکال کلی و اصلی این است که عنوان ابهام دارد، تبیین مسئله نشده و بیشتر مباحثی که مطرح شده فلسفه روش هستند.
برخی مطالب جزئی دیگر نیز وجود دارد؛ مثلاً در نتیجه گیری تحقیق، برخی عباراتی که آمده دارای ابهام است؛ چون عنوان شما روش شناختی بود نتایج شما نیز همه باید از سنخ روششناختی باشد. در نتایج که آورده شده جز دو سه بند هیچکدام بار روششناختی ندارد و باز هم همین را مطرح کرده اید که روش عقلی، نقلی و تجربی است! منظورتان این است که نتیجه روش شناختی همین است و بس! شما در تعریف خود از اخلاق خانواده، تعریف درستی ارائه نداده اید و گفته اید ناظر به روابط، مناسبات و رفتارهاست. مگر وقتی میگوییم حقوق خانواده از چه بحث می کنیم؟ بخشی راجع به همین است. بحث احکام کیفری مربوط به مناسبات خانوادگی نیز همین ها را دنبال می کند، اما سنخ خاصی از رفتار اینجا مورد نظر است و باید روشن شود. اگر ما اخلاق را در حوزه نفسانیات نمی بینیم و در حوزه مناسبات و روابط می بینیم، کدام سنخ مناسبات، روابط و رفتارها را موضوع اخلاق خانواده قرار می دهیم؟ باید تمیز داده شود، از چیزهایی که بار حقوقی دارد و کاری به اخلاق ندارد، ارزش اخلاقی در مورد آن صدق نمیکند، این را توضیح نداده اید. در ادامه تعبیری دارید مبنی بر اینکه برهان برساخته از داده های عقلی مثل قضایای بدیهی است. مثلاً اگر ما از یک امر تجربی، قیاس تشکیل دادیم برهان نیست؟ این ضعف دقت های متن است.
نکته دیگر این است در جایی بحث تجربه را مطرح کرده و گفته اید اخلاق یا عقلی است یا نقلی در این مناسبات گاهی تعارضاتی پیش میآید، نقش تجربه در اینجا جایگاه حل تعارض است! اولاً من هرچه فکر کردم به این نتیجه رسیدم که منظور شما از این تعارض، تزاحمات است. گرچه در فقه و اصول تعریف تعارض برای تزاحم هم به کار می رود! ما همین تعبیر را به معنای عام می گیریم قطعاً تعارض ادله اینجا مد نظر شما نیست که اتفاقاً اگر بخواهید استنباط گزارههای اخلاقی را کشف کنید بخشی از آن همین جاست، چون عقل و نقل را به میان آورده اید گاهی ادله با هم تعارض می کنند و تجربه مساله را حل نمی کند! در تزاحمات عملی و رفتاری هم اگر مشکلی پیش آمد تماماً جای تجربه نیست! حل آنها دو جنبه دارد. یک جنبه هنجار گذارانه و ارزشگذارانه است. شما در تزاحمات اخلاقی چکار می کنید؟ مثلاً وقتی راستگویی با حفظ جان مومن، نفس محترمه تزاحم پیدا کردند چه میکنید؟ سراغ تجربه می روید؟ خیر! قواعدی دارد مثل قاعده اهم و مهم. در مذاق شارع حفظ نفس محترمه ملاکاً اقوا و اهم است پس آن را مقدم می دارید و دیگری را عمل نمی کنید! بخشی از آن جنبه ارزش گذاری و هنجار گذاری در مواقع خاص دارد، بخشی جنبهی تکنیکال دارد. که با چه فنی بتوانیم قضیه را حل کنیم که شاید هر دو طرف نیز قابل اجرا باشد، این جنبه تجربی پیدا میکند. لذا این بخشی که شما تماماً به تجربه سپرده اید اصلاً اینگونه نیست! جنبه تکنیکال آن صرفاً به تجربه می پردازد.
تعبیری شما به کار برده اید که ظاهراً هم از کسی نقل شده است. به یک معنا تعبیری در باب رئالیسم اخلاقی است. به نظر این تعبیر دقیق نیست. اینکه: “میان افعال افعال اختیاری انسان، کمال و مطلوب او یک نوع رابطه حقیقی و واقعی از نوع روابط علّی و معلولی برقرار است که این همان رئالیسم اخلاقی است و ما با احکام اخلاقی خود آن رابطه عینی خارجی را توصیف می کنیم!” آیا واقعا این طور است؟ یعنی وقتی میگوییم راست بگو دروغ نگو توصیف می کنیم که این عمل راستگویی چه نقش واقعی در سعادت و کمال حقیقی فرد دارد؟ تعبیر توصیف در اینجا دقیق نیست! قدری کم دقتی در تعابیر وجود دارد، طبیعتاً قلم عالمانه و فخیم می طلبد که خیلی روی این کلمات دقت شود!
حجت الاسلام دکتر فرج الله هدایت نیا
عضو هیات علمی گروه فقه و حقوق اسلامی پژوهشگاه و ناقد کرسی
متنی که جناب آقای جباران ارائه داده اند بسیار مستند و پر منبع است و نوع پردازش مطالب نیز نشان میدهد که زمان زیادی صرف آن شده و من بهره بردم بدون اینکه بخواهم بزرگنمایی داشته باشم. در عین حال نکاتی را عرض می کنم که یا سوء فهم بنده است و با توضیحات شما رفع می شود یا ممکن است بخواهید از آنها برای تکمیل تحقیق خود استفاده کنید. بنده هم مثل جناب آقای شاکرین معتقد هستم عنوان ابهام دارد و ظاهراً منظور از این عبارت روش شناسی استنباط یا کشف اخلاق خانواده باشد و چون کوتاه شده به این صورت درآمده ولی این را می رساند و باید تامل جدی روی آن داشته باشید! تصور می کنم ارتباط نوشتار با اخلاق خانواده ضعیف است؛ یعنی اگر اخلاق خانواده را بردارید خللی به متن وارد نمی شود! شاید منظور شما همین بوده که وارد بحث اخلاق خانواده و اینکه روش مورد نظر شما با سایر روش ها چه تمایز و نتایجی دارد اشاره نشده است! این بخش به نظر میرسد کم رنگ است و باید تکمیل شود. البته متنی که به ناقدان رسیده چون برشی از یک تحقیق دیگر است مکرراً وعده می دهید که قبلاً چنین گفتیم و چون کامل مباحث را در اختیار نداریم شاید باعث شده متنی که در دست داریم مبهم بوده باشد و به همین دلیل باید اصلاح شده و از این کلی بودن جهتگیری اخلاق خانواده در تیترها باید اصلاح شود. واقعاً اگر اخلاق خانواده را حذف کنید گویا این تحقیق چیزی کم ندارد، بس که فارغ از مسائل خانواده به موضوع پرداختید و گاهی وارد بحث کردهاید کافی نیست که بگوییم این بحث آسیب شناسی اخلاق خانواده است. می شد به نمونههایی بپردازید تا بحث متمرکز روی مسائل خانواده شود.
در صفحه ۴ این عبارت را در تبیین موضوع اخلاق خانواده آورده اید که: ارزش رفتار ها و ارتباطات درون خانوادگی به داوری می پردازد و برای تعارضهای اخلاقی درون خانوادگی ….” این عبارت برگرفته شده از متن است. من چند مطلب دارم یکی اینکه گفته اید رفتاری است و نفسانی نیست و اینکه گفته اید درون خانوادگی است! یکی از سوالات بنده این است که چرا نفسانی خارج از بحث است؟ مثلاً برای مباحثی مثل خودکنترلی، تابآوری، قدرت غلبه بر هیجانات، حلم و سایر اوصاف روان شناختی که در بحث روان شناسی بسیار مطرح هستندکاملاً ویژگی های نفسانی هستند، اینها خارج از بحث شماست، یا تعریفی که ما از عفاف داریم (کفّ نفس) که برون داد آن این است که ما در مقابل محرک های جنسی خودمان را از گناه باز نگه داریم، آیا اینها در قلمرو دانش دیگری قرار میگیردو خارج از بحث شماست؟ چرا فقط درون خانوادگی است؟ احیاناً رفتاری که مرد یا زن در ارتباط با بیرون خانواده دارند ولی تمام آن در صلاح و فساد خانواده دخالت دارد، آیا بحث اخلاق خانواده آنها را در بر نمی گیرد؟ یا در ارتباط مرد و زن با فعالیت های شغلی، قواعد اخلاقی خانواده اینها را اصلا در بر نمی گیرد و فقط درون خانوادگی است؟ به اضافه اینکه انتظار داشتم که بحثی را برای ما داشته باشید که رابطه اخلاق خانواده را با دانش های مرتبط مثل فقه و حقوق خانواده را مطرح می کردید چون موضوع آنها نیز رفتاری است؛ این بحث اهمیت دارد چون از بعضی از خطابات شرعی به شدت سردرگم هستیم که بدانیم آیا این مبین یک الزام اخلاقی است یا فقهی و جنجالی در این زمینه ها وجود دارد! به عنوان مثال در روایت «انتَ و مالُک لابیک» انتظار داریم در روششناسی سنجه ای به ما بدهید که ببینیم این روایت یک حکم اخلاقی در روابط درون خانوادگی می دهد؟ که در این صورت معنی آن این میشود که پدر از اموال فرزند هر چه بردارد مال خود را برداشته و هیچ اثر فقهی حقوقی ندارد؟ این در فقه بحث شده و اختلاف نظر هم وجود دارد و دقیقا مثل آیات «عاشروهن بالمعروف» یا بحث حسن معاشرت، مسائل مصادیق اخلاقی و فقهی دارد که به حوزه الزامات باز می گردد، ضمانت اجرای آن که نقطه مقابل یعنی سوء معاشرت است بر آن اثر فقهی بار می شود. اگر روششناسی نتواند به ما ضابطه و سنجه بدهد که اینها را از هم تفکیک کنیم فایده ای ندارد. بر حسب تعریف شما منابع فقه با منابع اخلاق یکی شده، موضوع هر دو آنها رفتاری است چون فقه هم با نفسانیات کار ندارد در این صورت این دو دانش یکی می شوند؛ همانطور که جناب آقای شاکرین اشاره کردند انتظار ما این است که در روش شناسی نشان بدهید که تمایز روششناسی اخلاق خانواده با روش کشف قواعد فقهی ما چیست؟ مضاف بر اینکه همین هایی که شما وصف اخلاقی می دهید دقیقاً می تواند وارد حیطه قانون گذاری هم بشود که شما در جایی گفته بود خیر؛ آنجایی که داوری ارزشی روی آن می شود ولی چون مبتنی بر یک مصلحت واقعی است چون مغایرتی وجود ندارد جاهایی موضوع آنها یکی میشود. انتظار داشتم وقتی متن را می خوانم چون دغدغه شخصی بنده نیز هست، وقتی مولف بحث روششناسی میکند سنجه بدهد که اخلاق کجا از فقه و حقوق خانواده جدا میشود و در کجا مشترکات دارد به عبارتی یک رابطه کاملاً متباین وجود دارد یا بعضی جاها خیر چون شما نشان داده اید که هم موضوع آنها یکی است هم منافع کشف آنها یکی است. تصور می کنم این بحث نیاز به پخته تر شدن دارد ولی گویا اصلاً به آن وارد نشده اید.
چند مطلب کوتاه نیز وجود دارد شما در صفحه ۴ در قسمت منابع علم، عقل و دین مطرح کرده اید، این دو را قسیم هم قرار دادید؛ منظور شما احتمالاً ادله عقلی و نقلی باید باشد! چیزهایی را مفروض گرفتهاید آنجا احتمالاً بحث کرده اید و من این را اشکال نمی گیرم چون فرموده اید تشکیل خانواده باعث میشود انسان سریع تر و آسانتر به خوشبختی در دنیا و عقبی الهی برسد که خلاف این هم هست و میتواند قابل بحث باشد چراکه نظریات رقیب وجود دارد.
در جایی فرمودید ارزش رفتارها به تناسب رفتارها با هدف انسان بستگی دارد و این تناسب با دو میزان شناخته می شود: نخست تامل عقلانی و دیگر تایید دین! از این عبارت اینگونه بر می آید که منبع اصلی شما عقل است و دین نقش موید دارد، پس منبع اصیل یگانه آن عقل است، در حالی که ادله ی عقلی گاهی وارد حوزه هایی می شود که از دسترس عقل دور است! جاهایی ادله عقلی برای ما احکامی میآورد که عقل در آنجا اصلا ورودی ندارد نه توان نفی آن را دارد و نه توان اثبات! بنابراین شان آن فراتر از تایید است. به عبارتی فقط ارشادی نیست؛ آن گونه که شما نوشته اید گویا گزاره های دینی جنبه ارشادی محض دارند که اینگونه نیست و می تواند بیشتر از این هم باشد.
فکر می کنم خوب است برای واژه پارادایم معادل فارسی پیدا کنید، خوب است کنار آن معنای انگلیسی آن را نیز اشاره کنید ولی این که کلاً شما پارادایم را تعریف کنید و بحث روی این ببرید ولی برای آن یک معادل فارسی نشان نداده یا ابداع نکنید یا معادل سازی نشود جالب نیست!
نکته دیگر این است که شما در مبحث عوامل درون دانشی، عقل را منبع شناخت معرفی کرده اید و در بحث ابزار شناخت، عقل را ابزار شناخت دانستید. به عبارتی فقهی شما گاهی آن را سند یا حکم شرعی می گیرید یکجا دلیل حکم! بالاخره این منبع است یا ابزار؟ ممکن است که بگویید کارکرد دوگانه دارد که باید توضیح دهید.
آخرین نکته اینکه عبارتی را آورده اید پیرامون اینکه: ارزش های اخلاقی مطلق هستند و نه نسبی و به فرمایشات استاد مصباح
اشاره کرده اید که اگر نسبتی هست قید خود حکم نیست! فکر میکنم این نزاع را کم فایده میکند و بازی با الفاظ است. بعضی از نگاه ها نمی خواهد بگوید ارزش مطلق نداریم، گاهی شرایط اقتضا میکند. مثلاً بحث ازدواج که این همه فایده شمرده اید در برخی موارد تجردبر تاهل ترجیح دارد بعضی جاها اشاره شده حتی روایاتی نیز در این زمینه داریم. نمیدانم این چقدر منشاء اثر است که بگوییم مطلق است ولی گاهی انقدر به آن استثناء می خورد. اگر از ابتدا بگوییم نه همه مطلقند و نه همه نسبی، بعضی از قواعد اخلاقی مطلق هستند و بعضی نسبی چه ایرادی دارد؟
ضمن اینکه انصافاً پر منبع است و مستند متقن است که دو ویژگی بسیار مهم کار شماست ولی فکر میکنم ارتباط آن با اخلاق خانواده نیاز به تقویت دارد اضافه بر اینکه شما سنجه ندادهاید. این نکته که آیا روشی که معرفی کردید رقیب دارد یا خیر؟ دیگران روشی را ابداع کردهاند یا کار شما بدیع است و اگر دیگران روش دیگری دارند تمایز این روش شما با روش که دیگران معرفی کرده اند و خروجی و ثمر آن کدام است و بویژه اینکه واقعاً مهم است مرزبندی بین اخلاق خانواده با دانش های دیگری که از قضا وحدت موضوع و منبع دارند؛ حداقل منبع فقه با اخلاق یکی است. مثلا وقتی در کتاب فقه الاخلاق نگاه می کنیم تمام آن حوزه مستحبّات و مکروهات است. همانگونه که شهید، فرائض و نوافل دارد، نوافل را اخلاق خانواده گرفته است و اگر اینگونه است این بخشی از فقه است. اینکه می فرمایید اخلاق خانواده رفتارهای اخلاقی است که نهایتا پشت آنها الزام وجود ندارد این بخشی از فقه است! بنابراین انتظار دارم شما نشان دهید که فرق آن چیست و چرا تبدیل به دانش شده است؟ نکته مهم این است که وقتی با یک روایت یا آیه مواجه هستم از آن باید اخلاقی یا فقهی استنباط کنیم؟ روش شما باید روش کسب این نتیجه را به ما آموزش دهد!
حجت الاسلام دکتر محمدعلی سوادی
عضو شورای علمی پژوهشگاه و مدعو کرسی
بحث روش شناسی اخلاق خانواده در دنیای امروز خیلی اهمیت دارد، مخصوصاً در مجامع غیر ایرانی که مشکلات آنها خیلی زیاد است و در این زمینه معضلات جدی دارند. همانطور که مستحضر هستید در دانشگاه های غربی رشته درس هایی مثل منطق یا اخلاق مجاز نیست! چراکه معتقد هستند علم باید توصیفی باشد نه تجویزی! چون این دو تجویزی هستند مجاز نیستند! و بعضی جاها نیز اگر این دو رشته را دارند به نوعی تحت عناوین دیگری ایجاد شده است چون احساس نیاز کرده اند با راه حلی آن را تشکیل داده اند. این مساله در جامعه ما نیز از ابتدا بیسامان بوده است منتها برای پربار تر شدن این موضوع چه چیزی نیاز است؟ بحث شما به نحوی روی سیاستگذاری و پردازش الگو می رود. البته در این حوزه به نظریه نیازمند هستیم چون بدون نظریه نمی توان کاری کرد، که آن هم در مراحل بعدی باید انجام شود.
اما نکته ای که در صحبت های جناب آقای شاکری نیز مطرح بود شما باید تبیین مسئله داشته باشید، تبیین مسئله بسیار دقیق باید در همه جا وجود داشته باشد و ناظر به مسائل موجود در جامعه باشد! مشکل ما این است که مباحث مهم کتابخانه های است و ناظر به آسیب شناسی اجتماعی نیست! خیلی آسیب هایی که مطرح می شوند خود به خود مطلب را دقیق می کنند. این اشکال وجود دارد و هر چقدر هم تلاش کنید، تا مسئله محور بحث نشود، حتی اگر ساحت های مختلف مسئله در جامعه مورد انضمام قرار نگیرد و به صورت عینی ملاحظه نشود، تحقیق شما خیلی کارآمد نخواهد بود؛ گرچه خیلی هم زحمت می کشید. این ها جزء پیش نیازهایی است که محقق نیاز دارد آنها را انجام دهد. آنجایی که وارد بحث معرفت شناسی، عقل و نقل و تجربه شده اید، کسی که میخواهد وارد بحث روش شناسی شود باید بصورت مستوفا معرفت شناسی کار کند و نمی تواند از کنار آن به راحتی بگذرد. روش شناسی حاصل معرفت شناسی است. ما در معرفت شناسی از چه بحث می کنیم؟ از منابع معرفت و نسبت هایی که بین روابط بین منابع و معرفت است. عقل چیست؟ خیلی جاها که شما عقل به کار میبرید بحث از امور عقلایی و بحث سیره عقلاست! ما با عقل سعادت را تشخیص می دهیم ولی با سیره عقلا و روشی که آنها پیش می گیرند به سعادت می رسیم. در زبان های خارجی نیز برای این دو لفظ تفاوت وجود دارد. این حوزه ها باید متفاوت دیده شوند، ادله معتبر معرفتی که فقط عقل و نقل نیستند عرف هم هست. البته شاید در مقاله باشد ولی در این جلسه ارائه نکردید. مولفه های موثر هستند مثلاً در معرفت شناسی عقل را به عنوان منبع، ابزار و داور حساب می کنیم و مراتب عقل، عقل تجربی، ریاضی، کلامی، فلسفی، عرفانی و وحیانی هستند، نسبت همه اینها با نسبت بین نقل، آیات قرآن و روایات، حدیث متواتر، واحد و … باید درست مورد بررسی قرار گیرند.
کار شما باید دستیابی به یک الگو و مدل باشد؛ وقتی هدف از یک تحقیق این باشد که به یک الگوی اخلاقی و تربیتی برای خانواده دست پیدا کنیم و به افراد مدل بدهیم، مثل الگویی در مدیریت داریم و میگوییم مدیران باید چگونه مدیریت کنند! وقتی نگاه رسیدن به الگو باشد اصلاً شیوه تحقیق متفاوت میشود. اینجا نگاه، رسیدن به الگو نبوده است چراکه وقتی می خواهیم الگو بنویسیم دیگر نگاه نمیکنیم نکات مفید در این زمینه چیست! عناصر تشکیل دهنده این الگو پیشنیازهای آن چیست و چگونه باید الگو پردازی کنیم؟ نگاه باید الگو پردازانه باشد.
اینکه آیا اخلاق خانواده میتواند در سطح یک رشته ارائه شود یا خیر بستگی دارد به اینکه چگونه و چقدر قضیه را کلان ببینیم؟ اگر با نگاه الگوپردازانه باشد و به این هم عنایت داشته باشیم که یک مسئله بینارشته ای بوده و در حد خود نیز یک کار تیمی است؛ وقتی آن را بینارشته ای در نظر میگیریم هنگامی که در حوزه معرفتشناسی بحث میکنیم متخصص معرفتشناسی باید باشد یا از او مشورت بگیریم، متخصص روش شناسی باید مورد مشورت قرار گیرد، چون خانواده کوچکترین واحد جامعه است، نگاه جامعه شناختی نیز لازم است، اگر از قرآن استفاده میکنیم متخصص قرآن باید در این زمینه نظر بدهد و متخصص حدیث. اگر دسترسی به همه آنها نداریم به نوعی باید تحقیق را ببینند و نظر دهند و در کل نگاه تیمی حاکم باشد در این صورت موضوع را خیلی کامل می کند و جای آن در تحقیق شما خالی است با وجودی که خیلی زحمت کشیده شده و به نتایج بسیار خوبی نیز رسیده ولی خوب است که غنی سازی شود!
حجت الاسلام دکتر محمد جداری عالی
مدیر گروه اخلاق اسلامی پژوهشگاه و دبیر علمی کرسی
به عنوان جمع بندی نقدهایی که به این موضوع وارد شد باید عرض کنیم. عنوان ابهام دارد و مسئله به خوبی تبیین نشده است! اینکه آیا مسئله شما فلسفه روش است یا خود روش شناسی؟ آنجایی که فرمودید این روش تجربی است و در مقام تعارضات است، گفته شد که روش، تجربی نیست؛ گاهی اوقات روش، تعارض بین ادله عقل و نقل است و اینجا تجربه کارآمد نیست! اینکه شما عقل و دین را قسیم آورده اید که ظاهراً منظورتان عقل و نقل بوده است فرمودند صحیح نیست و حرف درستی است که عقل و دین را نمیتوان قسیم هم در نظر گرفت و اگر نظر شما این باشد قطعاً باید توضیح دهید و یا آن را اصلاح کنید! نکته دیگر ارتباط این نوشتار با اخلاق خانواده بود اینکه قدری ضعیف است یعنی مباحثی که گفته شده خیلی به اخلاق خانواده ارتباط داده نشده است! اینها مباحث عامی هستند که اگر موضوع اخلاق خانواده را از آنها برداریم به صورت اصلی تحقیق خللی وارد نمی شود! نکته دیگر نیز این بود که نگاه باید نگاه الگوسازانه و مدل سازانه برای دستیابی به مدل باشد و کار تیمی صورت پذیرد که در این صورت روش کار به کلی متفاوت خواهد بود!
حجت الاسلام دکتر محمدرضا جباران
عضو هیات علمی گروه اخلاق اسلامی پژوهشگاه و ارائه دهنده کرسی
این بحث پیشینه زیادی نداشت که کسی درباره روش شناسی اخلاق خانواده بحث کرده باشد! حتی اینکه کسی بگوید روش چگونه درست می شود؟ من خیلی دغدغه در این زمینه داشتم که روش چگونه درست می شود و بحثی در این زمینه نشده است. این که جناب آقای شاکرین به حق میگفتند باید فلان مطلب را مفروض میگرفتید و از آن رد میشدید، برخی از این مطالب هیچ جا وجود نداشت که بگویم فلان مطلب مبتنی بر کجاست من ندیدم و اطلاع نداشتم. نداشتن پیشینه خیلی دست و بال مرا در تحقیق میبست، ولی خوب اینجا راهنمایی شد و حتماً اساتید در ادامه نیز به راهنمایی های خود ادامه خواهند داد من برای نکات کلی ایشان جواب دقیق ندارم و بیشتر سعی می کنم از نقدهای ارائه شده تا حد امکان در تکمیل بحث استفاده کنم.