نگاهی به علوم شناختی از اندیشه های باستانی تا زندگی مدرن

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت الاسلام مهدی جهان، عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه در گفت و گو با خبرگزاری شبستان به بررسی هنر و علوم شناختی با تأکید بر موسیقی تدوینی پرداخت. وی گفت: «علوم شناختی»، اشاره به یک حوزه ی علمی میان رشته‌ای دارد که به طور مشخص، شامل شش ماده ی علمی است.[۱] هدف مشترک همه ی این رشته ها، مطالعه ی ذهن و فلسفه ی شناخت است،[۲] البته هر کدام از این رشته های علمی از جنبه های گوناگونی به این مطالعه می‌پردازند و به دنبال جواب سؤالات متفاوتی هستند اما فصل مشترک همه ی آن ها دانش از مغز و فعالیت های شناختی انسان است.

حجت الاسلام افزود: البته علوم شناختی تاریخچه و قدمت طولانی ندارد ولی تحولات فراوانی را پدید آورده که باعث چالش های جذاب و قابل توجهی شده است. آشنایی با جهان پیچیده و عجیب ذهن در قرون متمادی یکی از مسایل مورد علاقه ی بشر بوده است و این علاقه درمیان انسان های امروزی به شکلی مدرن و با نگرشی نوین به شناخت اسرار دنیای ذهن می‌پردازند.

وی با اشاره به اینکه پرسش عصر مدرن این است که شناخت ذهن و مغز انسان و سایر موجودات و اشیا ذهن دار با کدامین ابزار جدید ممکن است گفت: برای آشنایی بیشتر با علوم شناختی و عرصه های مختلف آن، ابتدا باید مسئله ی چیستی علوم شناختی تبیین شود.

 

وی خاطر نشان کرد: ذهن انسان شبکه ای پیچیده است که دریافت، نگهداری و پردازش آگاهی ها را مدیریت می‌کند و می‌تواند آن را تغییر شکل یا انتقال دهد که به این عمل تصرف ذهن می گویند. آگاهی ها در این رویکرد معنای بسیار وسیعی دارد و شامل تمامی دریافت های انسان از جهان خارج به‌ علاوه تمامی مفاهیم و ادراکاتی می‌شود که در درون ذهن انسان وجود دارد که به معنای کلی اطلاعات نامیده می شود. گسترش و رشد این آگاهی ها در سال های تفکر مدرن حتی از گسترش و رشد علم رایانه نیز بیشتر بوده است و این مساله ناشی از پیشرفت فناوری و به خصوص استفاده از انواع روش های غیرتهاجمی برای بررسی مغز انسان بوده است.

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه در تشریح واژه شناسی گفت: واژه «علوم شناختی»، واژه ای برنهاده از «فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران» است که به معادل با کلمه ی «Cognitive Science» در زبان انگلیسی استفاده می شود. این واژه از دو بخش «علوم» و «شناختی» ساخته شده ‌است. «علوم» را فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران به‌جای واژه «Science» در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی برنهاده است، البته با توجه به این‌که فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران واژه «دانش» را به‌جای واژه «Knowledge» به کار می‌گیرد، نباید واژه های تخصصی «علم» و «دانش» را با یکدیگر اشتباه گرفت، همچنین توجه به این موضوع لازم است که واژه‌ی «Science» در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی معنی جمع دارند و به همین دلیل در زبان فارسی با «علوم»[۴] معادل گرفته شده اند و همچنین واژه ی «شناختی» نیز واژه ای برنهاده ی از فرهنگستان به‌جای واژه‌ی «Cognitive» است.

حجت الاسلام جهان خاطر نشان کرد: در واقع فرهنگستان به جای «Cognition»، «شناخت» را برنهاده است و به دنبال آن «شناختی» برای صفت ساخته شده از آن به کار می‌رود. بسیار مهم است که «علوم شناختی» با «شناخت شناسی»[۵] اشتباه گرفته نشود پس برای تحذیر از این اشتباه و تداخل در حوزه های این دو علم که معلول پیشینه ی ذهنی فارسی زبانان از واژه ی «شناخت» است و در «علوم شناختی» باید محل توجه قرار گیرد بنابراین علوم شناختی را می توان با مؤلفه ی مطالعه ی علمی ذهن و کارکردهای شناختی تعریف کرد و با همین نگره، در فضای علمی معاصر دانشگاهی ایران، زیر شاخه های اصلی رشته ی علوم شناختی شامل پنج گرایش مدلسازی شناختی، روانشناسی شناختی، علوم اعصاب شناختی، زبان شناسی شناختی، فلسفه ذهن است البته حوزه های کاربردی علوم شناختی بسیار وسیع است مانند: مداخله تشخیصی و درمانی، هوش مصنوعی، تقویت شناختی، تشخیص، روبات ها، بازی های رایانه ای، آموزش و پرورش شناختی، روان درمانی شناختی، شناخت اجتماعی و روان شناسی سیاسی، روان شناسی تحلیل اطلاعات و رسانه های گروهی، روان‌شناسی تغییر ذهن، علوم دفاع شناختی، اقتصاد شناختی، مهندسی شناختی که هرکدام به اقتضای رشته های تحصیلی در جای خود بررسی می شود.

وی در خصوص مبدأ پیدایش علوم شناختی گفت: ذهن و شناخت را می‌توان به دو صورت محدود و گسترده استفاده کرد؛ اول حالت محدود آن که فقط در مورد ذهن و شناخت در انسا‌ن ها بحث می شود و دوم حالت گسترده که در آن ذهن و شناخت در انسان و سایر اشیاء و پدیده های ذهن دار[۶] بحث می کند بنابراین حیوان، ماشین و ربات می توانند سوژه ای برای این تعریف گسترده بشوند و در نهایت شناسایی حدود و روش های گسترش پدیده های ذهن دار مبدأ پیدایش علوم شناختی می شوند.

وی در نگاهی به علوم شناختی از اندیشه های باستانی تا زندگی مدرن گفت: انسان همواره به کشف اسرار دنیای ذهن خود علاقه داشته است و امروزه نیز این علاقه با شکلی جدید و پیشرفته گسترش یافته است بنابراین ممکن است تاریخچه ی علوم شناختی از علم فلسفه شروع شود و در سیر تحولات خود تا به امروز؛ انواع نظریه، باور، آزمایش و تلاش ذهنی را در زمان های مختلف مولود همان تحولات علوم فلسفی باشد که گاهی برخی از این نظریه ها و یا حتی باورها به شک تبدیل شدند و یا برخی دیگر به طور کامل رد شدند.

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه خاطر نشان کرد: بسیاری از نظریه های علوم شناختی تا مدت ها پایه ی اندیشه های اصلی مردمان بودند، که بعدها با آمدن تکنولوژی‌های پیشرفته مردود اعلام شد اما با تمام این فراز و فرودها امروزه ثابت شده، که مغز کارکردی بسیار پیچیده‌تر و متفاوت‌تر از تصورات ما دارد. فلاسفه ی عصر یونان باستان همچون پارمنیدس، آناکساگورس،…. تا افلاطون و ارسطو و حتی فلوطین برای فهم و درک ذهن و کارکرد آن کوشش می‌کردند و سعی در توضیح چگونگی شناخت بشری داشتند.

وی اذعان کرد: البته بدون شک باید گفت، نویسندگانی چون رنه دکارت، دیوید هیوم، ایمانوئل کانت، باروخ اسپینوزا، نیکولا مالبرانش، پیر کابانیس، لایبنیتز و جان لاک به کشف فلسفی ذهن کمک زیادی کردند و کار آنها به توسعه ی علم روان‌شناسی منتهی شد اما فلاسفه ی عصر باستان مقدمات مفهومی و پایه ها و ابزارهای مورد استفاده در علوم شناختی را بنیان نهاده اند و برهمین روند است که بررسی ذهن در طی این قرون همچنان در حیطه فلسفه باقی مانده بود، تا قرن نوزده میلادی که مقارن با پیدایش روان‌شناسی علمی شد. در ادامه همچنان مکاتب اولیه روان‌شناسی علمی نیز بیشتر متمرکز بر بررسی جریان‌های درونی ذهن از طریق خودکاوی یا درون‌نگری بودند.

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه گفت: چند دهه از ظهور این علم تازه نگذشته بود، که با ظهور مکتب رفتارگرایی همه چیز در این حوزه دگرگون شد. رفتارگرایی که نگرشی کاملاً‌ متفاوت با مکتب قبلی داشت، به رویکرد غالب در روان‌شناسی تبدیل شد. آنها وجود و بررسی ساز و کارهای درونی ذهن را اساساً نادیده می گرفتند و معتقد بودند روان‌شناسی باید محدود به بررسی پدیده های قابل مشاهده، مانند محرکات بیرونی و پاسخ‌های رفتاری موجود زنده به آن محرک‌ها باشد.

وی در ادامه با نگرشی اجمالی بر تاریخچه و تأسیس علوم شناختی نوین گفت: اگر بخواهیم سالی را به عنوان مبدأ پیدایش علوم شناختی به معنای امروزی آن تعیین کنیم، تقریباً سال ۱۹۵۶ میلادی بهترین انتخاب خواهد بود چون در این سال اتفاقات مهمی در حوزه های مختلف علمی رخ داد که همگی از جهاتی به هم شباهت داشتند. همایشی در شهر دارتموث با هدایت مک کارتی از دانشگاه دارتموث، مینسکی از دانشگاه هاروارد، روچستر از دانشگاه ام آی تی و شانون از آزمایشگاه بل برگزار شد که در آن همایش به طور رسمی از شکل‌گیری دانش جدیدی تحت عنوان هوش مصنوعی پرده برداری کرد.  سمپوزیوم در مؤسسه فناوری ماساچوست با موضوع نظریه خبر برگزار شد که دانشمندان معروفی مانند چامسکی و میلر که در حوزه های زبان شناسی و روان شناسی فعالیت داشتند، در آن شرکت کرده بودند. مقاله‌هایی در این نشست ارایه شده بود که حکایت از تولد رویکرد شناختی در حوزه ی روانشناسی رفتاری می‌کرد.

وی گفت: تحولاتی مشابه در حوزه‌ی انسان شناسی اتفاق افتاد. مقالات زیادی از انسان شناسان منتشر شد که به نوعی با موضوعات شناختی همپوشانی داشت و همچنین تحولاتی که در سال ۱۹۵۶ اتفاق افتاد، تبلور فعالیت هایی بود که از چند سال قبل آغاز شده بود. این تحولات در سال های بعد با شتاب بیشتری ادامه پیدا کرد تا به امروز که یک شاخه اساسی از علوم را به خود اختصاص داده است. حوزه علوم اعصاب، حوزه ی دیگری است که با تأخیر در چارچوب علوم شناختی قرار گرفت اما پس از زمان کوتاهی تبدیل به یکی از محوری ترین حوزه های علوم شناختی شد. رابطه مغز، سیستم عصبی و شناخت چنان نزدیک است که به باور بسیاری از دانشمندان این حوزه، مطالعه شناخت بدون مطالعه مغز امکان پذیر نیست.

حجت الاسلام جهان ادامه داد: در ابتدا متخصصین علوم اعصاب برای بررسی مساله شناخت، محدود به بررسی مغز افراد مبتلا به اختلالات شناختی بودند. افرادی که بر اثر بیماری یا تصادف، قسمتی از مغز و به تبع آن قسمتی از فعالیت های شناختی خود را از دست می‌دادند، این امکان را در اختیار محققان قرار می‌دادند تا به نظریه پردازی در مورد رابطه فرآیند‌های شناختی و مراکز مختلف مغز بپردازند. تحول جدی علوم اعصاب، زمانی رخ داد که دانشمندان این حوزه توانستند به صورت مستقیم به مطالعه در ارتباط با مغز بپردازند. این امکان با گسترش فناوری و تکنولوژی های جدید و ابداع روش‌های مختلف مشاهده و دستکاری سیستم عصبی، فراهم شد. با فراهم شدن این امکان، متخصصان علوم اعصاب به تدریج از مطالعه فیزیولوژی و آناتومی سیستم عصبی پا را فراتر گذاشتند و به مطالعه کارکرد‌های شناختی مغز روی آوردند.

وی خاطر نشان کرد: تمام رویدادهایی که به آن ها اشاره شد، در حوزه‌ی دانش تجربی قرار داشتند. اما به موازات این تحولات علمی جنبشی در حوزه ی فلسفه با گرایش تحصلی هم شکل گرفت که به سرنوشت علوم شناختی مرتبط بود. فلسفه ی ذهن با استفاده از روش‌هایی که عمدتا میراث فلسفه ی تحلیلی محسوب می‌شد، تلاش های جدیدی را برای صورت بندی فلسفی علوم شناختی آغاز کرد. دانشمندان و فلاسفه در این مسیر به بررسی سوال هایی کلی نظیر رابطه ذهن با بدن و تأمل در مفاهیم مورد استفاده دانشمندان علوم شناختی پرداختند.

وی گفت: بر اساس فعالیت های شکل گرفته مسایل علمی جدیدی در قرن بیستم مطرح شدند که به نوعی بین شش رشته نام برده شده مشترک بودند. مرکزی که برای نخستین بار تمامی حوزه های مختلف علوم شناختی را تحت عنوان جامعی به نام «علوم شناختی» گرد هم آورد، بنیاد اسلوان بود.  این مرکز توانست در سال ۱۹۷۸ میلادی، متخصصان مختلفی از حوزه های فلسفه، روان شناسی، انسان شناسی، علوم اعصاب، زبان شناسی و علوم رایانه ای را گرد هم بیاورد تا علوم شناختی به معنای بین رشته ای، موجودیت خود را اعلام کند.