فکر و فرهنگ مقاومتی به مثابه یک منطق گفتمانی در تمدن نوین اسلامی

دکتر سید حسین فخر زارع 

مدیر گروه و عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

مقوله “مقاومت” در عام‌ترین معنا، واکنش آگاهانه و ارادی است که در برابر وقایع و پدیده‌های غیرقابل قبول در حوزه‌های فردی یا اجتماعی صورت می‌گیرد. صورت‌بندی این معنا در حیطه فرهنگ به لحاظ قانونی به عنوان یک حق مشروع در هنجارها و قوانین بین‌المللی است که در چارچوب‌های معین و مبتنی بر ارزش‌ها و هنجارهای پذیرفته شده تداوم و رسمیت می‌یابد.

پایداری همه‌جانبه و سامان‌دهی جبهه مقاومت در برابر دشمن همواره در تمام جوامع و فرهنگ‌ها وجود داشته و خواهد داشت. این جبهه در برخی زمینه‌ها به شکل ملموس و قابل مشاهده صورت می‌گیرد و محورهای مقاومت در آن به وضوح قابل رویت است؛ بدین‌جهت مبارزه و مقابله با هجمه‌گران سهل‌تر خواهد بود و در برخی زمینه‌ها نفوذ و تهاجم به صورت ناملموس صورت می‌گیرد که مقاومت و مقابله در آن را به شدت دشوار کرده و برنامه‌ریزی در جهت مواجهه با آن نیز به شکل پیچیده‌ای باید سامان‌دهی گردد. بدیهی است حوزه فرهنگی به لحاظ این‌که عمدتا فعالیت‌های آن دارای بار معنوی و انباشت‌های ذهنی است که در گستره انتزاعی‌تر صورت میپذیرد و البته در نهایت می‌تواند به پدیده‌ها عینی نمایانگر ‌شود، از قبیل جبهه دوم است که دامنه بسیار وسیع، ذواطراف و درهم‌پیچیده‌ای دارد.

امروزه بر خلاف تصور پیش از این زمان که تصور و استنباط محدودی از فرهنگ و محتوای آن می‌شد و رهاوردهای پایان‌ناپذیر اجتماعی و مشترک آن را به سادگی نادیده می‌‌گرفت، فرهنگ به عنوان پدیده‌ای قابل لحاظ است که تمامی وجود انسان‌ و زندگی او را در برگرفته و برترین آرزوی پیشرفت انسان قلمداد می‌شود و به تعبیر رهبر معظم انقلاب بستر اصلی حرکت عمومی جامعه، مایه اصلی هویت ملت‌ها، روح جامعه و به مثابه هوایی است که ما در آن تنفس می‌کنیم . بدین‌سان می‌توان گفت اگر پیش از این در بسیاری از موارد امکان توافق نظر بیشتری هم وجود داشت،‌ به محض ورود انسان به دنیای جدید و پیچیدگی‌های امروزی آن، این توافق نظر کاهش یافته است؛ لذا نفوذ به این حیطه به ویژه با استفاده از امکانات تکنولوژیکی جدید سهل‌تر شده است. وانگهی فرهنگ و ابژه‌های فرهنگی به‌رغم وجوه مشترکی که ممکن است داشته باشند، دارای خاصیت چندگانگی واز جاکندگی‌اند که مرز مشخصی را نیز نمی‌شناسند و نمی‌توان خط دقیقی بین انواع آن‌ رسم کرد. فرهنگ انعکاسی از هویت است‌ و هویت واتابی از “من” می‌باشد که انسان‌ها در آن در شکل‌های مختلف در هم‌تنیده‌ای اعم از فردی،‌ گروهی،‌ ملی و فراملی بازمی‌تابند.

از این‌رو بحث فرهنگ به لحاظ پیچیدگی، سیالیت، نفوذ‌پذیری و نامرئی‌بودنِ بسیاری از عرصه‌هایش می‌تواند در معرض چشمگیرترین خطرهایی باشد که آن را منحط، فاسد، درون‌تهی و تخریب نماید و بدین‌خاطر عِدّه و عُدّه بیشتری برای مقاومت در این جبهه مورد نیاز است. به رغم این مخاطرات و با وجود اهمیت و تقدمی که فرهنگ بر حوزه‌های دیگر دارد، متاسفانه این حوزه به تعبیر مقام معظم رهبری، امروزه بخش مظلوم جامعه ماست که باید از آن رفع مظلومیت شود و جا دارد انسان برای آن قربانی گردد.

مقاومت اگرچه مفهومی تدافعی دارد لکن به جهت این‌که عرصه فرهنگ جز با طرح اندیشه‌ها، مناظرات،‌ محاجه‌ها و نهایتا جانبداری در جهت حفظ و مانایی درون‌مایه‌هایش میسر نیست،‌ اغلب باید به شکل متهورانه و جرأت‌مندانه در قالب یک گفتمان استیلایافته فرهنگی خود را ظاهر سازد. بنابر این وقتی فرهنگی دارای کیفیت انفعالی باشد نخواهد توانست در خود ذخیره‌های مواجهه با استیلای بی‌چون و چرای فرهنگ معارض را پرورش دهد یا آن‌را تقویت نماید. در این صورت است که تفوق و هجوم دیگری یا دیگرانِ معارض امکان هرج و مرج را در ثبات فرهنگی یک ملت تقویت می‌کند.

از منظر دینی و آنچه برخی پژوهشگران از تاریخ اسلام استفاده کرده‌اند این است که جنگ‌های فیزیکی زمان صدر اسلام اغلب دفاعی و مقاومتی بوده و ابتدایی بودن آن‌ها بر اساس قرآن و روایات، چندان قابل اثبات نیست. اما در عرصه فرهنگ، اینکه آیا صرفا جنبه پدافندی و مقاومتی دارد و یا شکل آفندی و هجومی و پیکاری آن نیز مورد نظر است و این‌که در این عرصه آیا مقاومت مقدم بر جنبه پیکاری است یا برعکس؟ بحثی قابل تأمل است. به نظر می‌رسد در پارادایم فرهنگی به لحاظ سیالیت آن، نمی‌توان تقدیم و تأخیری در این جهت در نظر داشت بلکه مقاومت فرهنگی و جهاد فرهنگی، خاصیت همزمانی و همگامی دارند.

مقاومت در عرصه فرهنگ در دو گستره قابل بررسی است که توجه لازم و کافی به هریک به جهاتی از اهمیت شایانی برخوردار است؛ در عرصه داخلی و روابط میان‌فردیِ جامعه، مقاومت فرهنگی زمانی صورت می‌گیرد که هنجارها و ارزش‌های فرهنگ رسمی جامعه به طور آشکار یا پنهان در حد عمومیت‌یافته‌ای نقض شده‌ باشد به طوری که به شکل‌گیری خرده‌فرهنگ‌های مغایر با فرهنگ غالب و رسمی جامعه بیانجامد. نقض ارزش‌ها و هنجارها در یک جامعه و فرهنگ نیز یا ناشی از نوعی اظهار مخالفت با حاکمیت فرهنگی یا سیاسی جامعه است و یا ناشی از پذیرش جنبه‌هایی از فرهنگ معارض داخلی. در عرصه خارجی،‌ مقاومت فرهنگی زمانی صورت می‌گیرد که کلیت یک فرهنگ و ارزش‌ها،‌ آرمان‌ها و هنجارهای آن به صورت سازمان‌یافته مورد هجمه وسیع قرار گیرد. به یقین مقاومت تا در جبهه فرهنگ حاصل نگردد و فرهنگ مصونیت لازم در برابر تهدیدهای مختلف داخلی و خارجی به دست نیاورد، مقاومت در جبهه‌های دیگر بی‌نتیجه و بلافایده خواهد بود؛ زیرا تمام عرصه‌ها نیازمند فرهنگ است و فرهنگ خواهد توانست مقاومت را به عنوان یک فکر، گفتمان و منطق درآورد که در نظامات دیگر از جمله اقتصاد،‌ سیاست، مدیریت و غیره منشاء اثر می‌باشد؛ لذا مقاومت فرهنگی لزوما سرانجامِ خوشایندی به عنوان فکر و فرهنگ مقاومتی به مثابه یک کار استراتژیک در تمدن اسلامی دارد که در تمام حوزه‌ها تاثیرات سازنده خواهد داشت.

آنچه در این میان بااهمیت است رابطه تنگاتنگ فرهنگ و مذهب است که این رابطه به ویژه در جامعه ما دارای اهمیتی جدی است. قاطعانه می‌توان گفت که هیچ فرهنگی نمی‌تواند جز در رابطه با مذهب پدیدار شود یا گسترش یابد؛ مضاف بر این، نمی‌توان گفت مذهب و دین چیزی بیش از یک عنصر ضروری که صرفا چارچوبی اخلاقی و عاطفی به زندگی انسان می‌بخشد نیست، بلکه دین در سه برش کلی نظام‌بینشی، نظام ارزشی و اخلاقی و نظام هنجاری و رفتاری باید حضوری همیشه فعال داشته باشد. بنابر این دلالت ضمنی و التزامی فرهنگ با دین در بحث مقاومت و جهاد فرهنگی، امر غیرقابل تردید است. چنین فرهنگی در نظام جمهوری اسلامی که پیوندی ناگسستنی با مذهب برقرار کرده باید در سه عرصه مهم خود را نشان دهد: ۱- در تصمیم‌های کلان کشور؛ زیرا فرهنگ به عنوان جهت‌دهنده تصمیمات کلی اقتصادی، سیاسی- داخلی و خارجی-، مدیریتی جامعه است؛ ۲- به عنوان شکل‌دهنده به ذهن و رفتاری عمومی جامعه تا از این مسیر بتواند در جهت سرمایه‌های اجتماعی از قبیل انضباط اجتماعی، اعتماد و اعتزاز ملی،  قانون‌پذیری، غیرت ملی، خرده‌فرهنگ‌هایی نظیر فرهنگ رانندگی،‌ فرهنگ اداره، فرهنگ لباس و مد،‌ فرهنگ خانواده و غیره خود را نشان دهد؛ ۳- سیاست‌های کلان آموزشی و  علمی دستگاه‌های رسمی کشور. این سه حوزه هرگز نمی‌توانند منفردا در جامعه فعال باشند بلکه به صورت هم‌افزا باید وارد عمل شوند و اتفاقا بسیاری از آسیب‌های فرهنگی نیز ممکن است از ناهمنوایی این سه عرصه و فقدان یا بی‌توجهی به یکی از سه نظام بینشی،‌ ارزشی و هنجاری باشد.

در این زمینه تمرکز روی چندین محور اساسی دارای اهتمام و ضرورت است:

  • مختصات و ویژگی‌های فرهنگ مقاومتی و نقطه یا نقاط تمرکز آن به درستی بازتعریف شود؛
  • الزامات و بایسته‌های آن به طور منطقی و ناظر به فرهنگ بومی جامعه شناخته شود؛
  • ابعاد، مولفه‌ها، سطوح و بافتار اساسی فرهنگ مقاومتی در چینشی منضبط و درهم‌تنیده ترسیم و عنصر یا عناصر مهمِ گمشده در آن به عنوان ام‌المسائل تبیین گردد؛
  • آثار و نتایج فرهنگ مقاومتی به عنوان یک راهبرد پویا، زایا و پیشرو و چگونگی پاسخگویی به مسائل مهم و جاری جامعه بیان شود؛
  • نقطه آغاز و فرجام(یا وضعیت کنونی و آینده جامعه در جبهه فرهنگی) و نیز تیپ‌ ایده‌آل و امیدآفرین آن مشخص و فرایند نیل به گفتمان مقاومت مشخص گردد؛
  • سازکارها،‌ روش‌ها و کارافزارهایی که باید در جبهه فرهنگ مقاومتی شکل بگیرد و نهادهای مختلف طی یک نقشه جامع عملیاتی در آن اقدام کنند، تبیین شود.