دکتر روزبه زارع
عضو هیات علمی گروه غربشناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
درباره نقش محوری علم[۱] و فناوری در شکلگیری تمدن نوین غربی بسیار سخن گفته شده. علم جدید، توانایی به بشر داد تا بتواند طبیعت را در اختیار بگیرد و از مواهب آن برای ساخت تمدن جدید استفاده کند. علاوه بر این، موفقیت علم جدید در تبیین و پیشبینی پدیدههای طبیعی و به تبع آن کنترل و تسخیر طبیعت، نقشی برجسته را به علم در منظومه معرفتی بشر اعطا نمود. برجسته شدن منزلت معرفتی علم، تا جایی پیش رفت که روش علمی به عنوان تنها روش معتبر کسب معرفت و یافتههای علمی به عنوان یگانه معیار عینی برای قضاوت در مورد مدعیات معرفتی قلمداد شد. اجمالاً به این تلقی از جایگاه معرفتیِ روش و یافتههای علمی، «علمگرایی» میگوییم.
علمگرایی، یک آموزه بنیادین معرفتی است و بهصورت مستقیم، همه فضای معرفت انسانی را متأثر میکند و به تبع آن، عینیت حیات انسانی را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. اگر این آموزه، نقش محوری پیشگفته را دارا باشد، تبعات خود را در همه ساحات متنوع زیست انسان جدید نمایان میکند. با این توضیحات، شاید بیراه نباشد تا علمگرایی را عقلانیت تمدن جدید بهحساب آوریم.
شاید بتوان گفت که علمگرایی دارای دو کاربرد است:
۱- استفاده نامناسب از علم یا ادعاهای علمی. نامناسب بودن در اینجا هم شامل زمینههایی که علم در آنها کاربردی ندارد میشود (مانند جاییکه موضوع فراتر از گستره کند و کاو علمی است) و هم زمینههایی که شواهد تجربی کافی برای توجیه یک نتیجه علمی وجود ندارد. علمگرایی در این کاربرد، متضمّنِ تلقی ادعاهای دانشمندان به عنوان تافتهای جدا بافته یا اشتیاقی غیرانتقادی نسبت به پذیرش هر نتیجهای که علمی خوانده میشود خواهد بود. همچنین است حکایت در جاییکه نظریات یا روشهای یک رشته علمی، به نحوی نامناسب، در رشتهای دیگر به کار گرفته میشوند. روشن است که در این کاربرد، علمگرایی، تماماً دارای بار منفی است و باید از آن اجتناب نمود.
۲- باور به اینکه روشهای علوم طبیعی یا مقولات و اشیائی که در علوم طبیعی شناخته میشوند، تنها عنصر مناسب برای شکل دادن به هر کند و کاو فلسفی یا سایر شاخههای معرفتی هستند. تنها علم است که جهان را آنگونه که واقعاً هست و صرف نظر از منظرهای مختلف توصیف میکند. در اینجا علمگرایی به معنای این است که علم، تنها منبع معتبر برای شناخت است. در این کاربرد، علمگرایی، یکسره مذموم تلقی نمیشود و شماری از متفکران، این معنا از علمگرایی را صحیح دانسته و مفاد آنرا توصیه میکنند. هرچند جمعی دیگر از صاحبنظران، همین معنا را هم درست و قابل پذیرش نمیدانند.
ناظر به بند پیشین، توجه به این نکته هم خالی از لطف نیست که سابقاً اصطلاح علمگرایی، کاملاً دارای بار منفی بود و سبقهای انتقادی داشت؛ از این جهت، شاید معادلِ «علمزدگی» برای آن مناسبتر به نظر میرسید. اما در سالهای اخیر، این اصطلاح بار منفی خود را از دست داده و افرادی آنرا بهصورت ایجابی به دیدگاه خود یا همفکرانشان نسبت میدهند و از آن دفاع میکنند و از این رو شاید همان معادلِ شایعترِ «علمگرایی» برای کاربردهای امروزین این اصطلاح مناسبتر باشد. البته به هرحال باید توجه داشت که این اصطلاح، معمولاً، برای مواردی به کار برده میشود که نگاهی افراطی یا حداکثری به علم تجربی و جایگاه آن وجود دارد و در واقع بحث بر سر این است که این تلقی حداکثری، پسندیده و موجه است یا خیر. به هر حال، بهتر است علمگرایی را بیشتر به عنوان یک اصطلاح توصیفی و انتقادی درنظر بگیریم تا یک انگ یا برچسب منفی.
همچنین باید به این نکته هم توجه داشت که اغلب فیلسوفان و عالمان معاصر، کمابیش، از یکی از صورتهای علمگرایی طرفداری میکنند.
«علم» در زمینه علمگرایی، تقریباً همواره به معنای علوم طبیعی است. حوالی میانه قرن نوزدهم میلادی، «علم» این معنای محدود جدید را کسب کرد و مترادف با «علم فیزیکی و طبیعی» شد. معنای غالب این اصطلاح در ادبیات امروزین نیز همین است. کمی پس از این تحدید معنای علم، سکه اصطلاح «علمگرایی» هم ضرب شد و کمی بعد از پیدایش، بار منفی پیدا کرد.
هایک[۲] در اولین مقالهاش درباره علمگرایی، ریشههای معنای جدید و محدود «علم» را دنبال میکند و خاطرنشان میکند که اولین نمونهها در فرهنگ لغات پس از ۱۸۶۷ ظاهر میشوند. او معتقد است «علم» معنای جدیدش را تقریباً قرین با زمان تشکیل انجمن انگلیسی برای پیشرفت علم[۳] بدست آورد؛ یعنی در سال ۱۸۳۱ (Hayek, 1942).
اولین جایی که «علمگرایی» به کار گرفته شد، طبق فرهنگ لغات انگلیسی آکسفورد، در سال ۱۸۷۷ و در مقالهای جدلی با عنوان پیامبران جدید[۴] بود که در یک مجله عمومی انگلیسی و توسط نویسندهای با نام مستعار منتشر شد. تکه ذکر شده از آن مقاله این است: “عصر ما به خوشرفتاری، داشتن رفتارهای کاملاً متناسب با فرهنگ، افتخار میکند؛ دگماتیسم آن از یک سو و «علم گرایی» آن از سوی دیگر، با تمدن مشترک توأم هستند”.
هرچند خیلی واضح نیست که در این اولین کاربرد، «علمگرایی» مفهومی خنثی است یا دارای بار منفی، اما مسلماً چند دهه بعد و در اوایل قرن بیستم، این اصطلاح معنای ضمنی منفی پیدا میکند. صرف نظر تاریخهای مشخص، تولد معنای محدودتر و جدید علم، خیلی سریع با پیدایش اصطلاح علمگرایی دنبال شد که پس از چند سال، بار منفی هم پیدا کرده است. این معنای ضمنی منفی، بیشتر به عنوان نتیجه واکنشهای در قبال سلطهگرایی علمی[۵] بود؛ یعنی واکنش به تلاش برای به کار بستن روشهای علوم طبیعی در سایر رشتههای معرفتی یا به عبارت دیگر، توسعه مرزهای علوم طبیعی.
هایک خلاصه مفیدی راجع به شکلگیری معنای جدیدی برای علم و به تبع آن ظهور علمگرایی را ارائه میکند:
“در طول نیمه نخست قرن نوزدهم میلادی، رویکرد جدیدی رخ نشان داد. اصطلاح علم روز به روز بیشتر به رشتههای زیستی و فیزیکی محدود شد که در همان زمان ادعای قطعیت و دقت خاصی درباره خود داشتند که آنها را از سایر رشتههای معرفتی متمایز مینمود. موفقیت آنها به گونهای بود که خیلی زود موجب جلب نظر کارهایی شد که در سایر حوزهها انجام میشد و آموزهها و اصطلاحات آنها سریعاً به عنوان سرمشق کارهای معرفتی قرار گرفت. در نتیجه، استبدادی آغاز شد که روشها و مهارتهای علم، به معنای مضیق این اصطلاح، از آن زمان بر موضوعات دیگر نیز اعمال گردد. از این رو، محققان سایر رشتههای علمی با تأکید بر اینکه روشهای آنان مشابه روشهای علوم طبیعی است به نحو فزایندهای به دنبال رفع اتهام از خود و نشان دادن جایگاه یکسان رشتههای خود با علوم طبیعی برآمدند؛ در عوض اینکه روشهای خود را بیش از پیش بر مسائل خاص رشتههای خویش به کار ببندند.” (Hayek, 1942)
این تحلیل نشان میدهد که بار منفی علمگرایی چگونه شکل گرفت. موفقیت علوم طبیعی، یا علوم با معنای مضیق و جدید آن، موجب شد برخی گمان کنند فرافکنی روش آنها در سایر رشتهها نیز به موفقیت بیشتری منجر خواهد شد؛ همچنین موجب گشت عدهای فکر کنند که علوم طبیعی ارزشمندتر از معارف سایر حوزهها هستند. این نکته مهم است که علمگرایی را نباید صرفاً به عنوان تلاش برای به کار بردن روشهای علوم طبیعی در سایر رشتههای معرفتی نظیر علوم انسانی یا اجتماعی تلقی نمود؛ بلکه در ضمن آن، ادعایی درباره شأن معرفتی رشتههای علمی نیز طرح میشود. وقتی معنای اصطلاحی علم فقط به علوم طبیعی محدود میشود، اعتبار بیشتر این رشتهها از سایر رشتههای معرفتی و در پی آن آموزه علمگرایی را به دنبال خواهد داشت.
مراجع:
Hayek, F. A. (1942). Sc
[۱] در همه جای این مقاله، منظور از علم [جدید]، علم تجربی جدید (Science) است. برای اشاره به معانی عامتر، که شامل معرفتهای غیرعلمی نظیر فلسفه هم بشود، از اصطلاحات دانش یا معرفت (Knowledge) استفاده میکنم. برای هماهنگی با این مفردات، از عالِم برای اشاره به متخصصین علوم تجربی (Scientist) استفاده میشود. همچنین، واژههای جدید یا نوین، برای اشاره به واژه متعارفتر و کمتر فارسیِ مدرن (Modern) بهکار میروند و منظور از آنها، وضعیتی است که پس از عصر نوزایش (Renaissance) ابتدا در جوامع غربی و به تبع آن، کمابیش، در کل جهان پدید آمد.
[۲] F. A. von Hayek (1899-1992)
اقتصاددان و فیلسوف اتریشی-انگلیسی که بیشتر برای دفاع از لیبرالیزم کلاسیک مشهور است.
[۳] British Association for the Advancement of Science
[۴] Modern Prophets
[۵] Scientific Imperialism