نهضت حسینی اُسوه عرفان مقاومتی
(قسمت سوم/ عارفان مقاومتی)
نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛
به یقین شخصیت ها و یاران ممتاز امام حسین(ع) که هرکدام از جهت عبور از دنیا و آنچه در آن هست و گذر از خودیت و تعلقات و بلکه تعینات وجودی در مرتبه خاص به خود از زمره سالکان صادق و عارفان راستینی بودند که در ذیل عنایات و ظل توجهات امام زمان خویش حُجب ظلمانی و نورانی را دریده، برخی با جذبه و سلوک(مجذوبان سالک)، برخی با سلوک و جذبه(سالکان مجذوب)، برخی با جذبه محض(مجذوبان محض) و برخی با سلوک صرف(سالکان محض)، مقامات معنوی و منازل سلوکی را یکی پس از دیگری طی کرده و به منزل شهود عین الیقینی و حق الیقینی و در نهایت به دیدار دلبر و دلدار رسیده و بهشت ذات و شهود جمال الهی را درک و تجربه کردند.
موقعیت ممتاز و قیاس ناپذیر امام حسین(ع) و جایگاه جاودانه نهضت حسینی و همه وقایع عارض بر امام و یاران و اهل بیت آن حضرت تا منزلت شهادت به گونه ای تقدیر شد و تعین یافت که محمدصادق حسینی تهرانی، از زبان علامه سید محمدحسین حسینی طهراني در خصوص موقعیت یاران امام نوشته اند:«تمام اصحاب امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به مقام فناء رسيدند و سپس شهيد شدند و اين امر جز با تصرّف ولائى حضرت و جذبه نفس مقدّسشان امكانپذير نيست و بازماندگان از حادثه عاشورا نيز از اين جذبات بىبهره نبودند” (سید محمدصادق حسینی تهرانی،۱۴۰۱، نورمجرد، ج۱، ص۳۳۲). چرا به چنین مقامی نرسیده باشند در حالی که در یکی از زیارات با دو تعبیر:” الرَّبَّانِيُّونَ” و “رِبِّيُّونَ” در خصوص شخصیت آنان مواجه هستیم، تعابیری که نسبت وجودی آن اصحاب نورانی را در دو مقام علم و عمل با ذات حق تعالی، خلیفه خدا و، حجه بالغه حق و امام زمانشان نشان داده و می شناساند : “السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ سَلَفٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ أَتْبَاعٌ وَ أَنْصَارٌ أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكانُوا فَمَا وَهَنْتُمْ وَ مَا ضَعُفْتُمْ وَ مَا اسْتَكَنْتُمْ حَتَّى لَقِيتُمُ اللَّه(محمدباقر مجلسی، ۱۴۰۳،بحارالانوار، ج۹۸، ص۱۵۹ و ۱۷۰ و ۲۷۱ و۳۴) جالب این است که به هردو تعبیر در قرآن اشاره شد. ۱. “مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ”(آل عمران:۷۹) “رَبَّانِيِّينَ” یعنی کسی که شدیدالاختصاص به “ربّ” است و اشتغال او به “عبودیت” و “عبادت” او زیاد است)(طباطبایی، ۱۳۹۳،المیزان، ج۳، ص ۲۷۶) ۲.” وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ”(آل عمران:۱۴۶) علامه طباطبایی در معنای “رِبِّيُّونَ” می گوید:” كلمه ربيون جمع كلمه ربى است، كه نظير كلمه ربانى به معناى كسى است كه مختص براى رب العالمين باشد، يعنى جز به كار خدا به هيچ كار ديگر مشغول نباشد، ولى بعضى گفتهاند مراد از اين كلمه هزاران و مراد از كلمه ربى هزار است” (طباطبایی،۱۳۹۳،المیزان، ج۴،ص۶۲) با این نگاه و نگرش در نهضت حسینی با چهره هایی نورانی، عارفان مجاهد، رشید و شجاع روبرو هستیم که هرکدام از آنها از شدت حب وجودی و سنخیت درونی مشابهت و مشاکلت خاصی با امام زمان خود، پیدا کرده و در مقام “صیروت و تصعید وجودی” و “شدن” چنان در امام حسین(ع) ذوب و فانی شده، حسینی گشته و در فرجام سلوک و صیروت در مرتبه خویش،گو اینکه هرکدام در اثر این اتحاد و وحدت وجودی حسین دیگری شدند. چهره ها در نهضت حسینی چنان اوجی گرفتند که در توصیف حقیقت وجودی و شناسنامه شخصیتی آنان امام صادق(ع) در زیارتی که ابوحمزه ثمالی نقل کرده اند فرمود:” أَنْتُمْ خَاصَّةُ اللَّهِ اخْتَصَّكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ)(ابن قولویه، ۱۳۵۶ق،ص۲۴۲،باب ۷۹ از زیارت ۱۸و ر.ک: مجلسی، ۱۴۰۳، ج۹۸، ص۱۸۸)و “أَنْتُمْ خِيَرَةٌ اخْتَارَكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ أَنْتُمْ خَاصَّةٌ اخْتَصَّكُمُ اللَّهُ”( مجلسی، ۱۴۰۳،ج۹۸، ص۳۴۱)، همانگونه که در چند زیارت دیگر نیز فرموده اند:”السلام علیکم ایهاالربانیون،انتم فرط و سلف، ونحن لکم اتباع و انصار”(همان،ص۲۰۴ و ۲۱۹،باب ۷۹،زیارت ۳و۱۳، در این زمینه ر.ک:علی سعادت پرور(پهلوانی)، ۱۳۸۶،ص۱۸۱)اگر در واژه های معنادار” خَاصَّةُ اللَّهِ اخْتَصَّكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ”،” خِيَرَةٌ اخْتَارَكُمُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)”، ” ایهاالربانیون” اندکی تدبر کنیم، خواهیم یافت که اصحاب بی نظیر امام به چه مقامات و درجاتی دست یافتند که هر کدامشان در مرتبه وجودی خود، اُسوه اهل معرفت و مجاهدت شدند. به گونه ای که در روايت معروف منقول از حضرت زينب كبري از امّ ايمن از رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در وصف حضرت سيّد الشّهداء و اصحاب آن حضرت آمده است:” فَإِذَا بَرَزَتْ تِلْكَ الْعِصَابَةُ إِلَى مَضَاجِعِهَا- تَوَلَّى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَبْضَ أَرْوَاحِهَا بِيَدِه” هنگامي كه آن گروه به جايگاه شهادتشان برسند، خداوند با دست خود قبض روح ايشان را متولّي ميگردد.”( جعفر بن محمد ابن قولويه، ۱۳۵۶ق، کامل الزیارات، ص ۲۶۴)آنانی که به تعبیر زیبای امیرالمومنین(ع) فرمود:«زکاة الشَّجاعة، ألجهاد فى سبیل الله». (آمدی، ۱۳۷۳، غررالحکم؛ ج۴، ص۱۰۶) و “مقاومت” جامع مشترک جهاد اکبر، اوسط و اصغر و از جهتی دیگر وجه مشترک هجرت کبری، وُسطی و صغری آنها است و قیام کربلا مدرسه هجرت و جهاد سالکان اهل مقاومت و مقاومت پیشه گان اهل معرفت و معنویت بود که در رأس آنها امام زمانشان حضور و ظهور داشت، به تعبیر آیتالله خامنهای مقام معظم رهبری:” قضیهی عاشورا و کربلا میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهی اوّل تا لحظهی آخری که نقل شده است با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعدهی لقای الهی و همان روحیهی دعای عرفه شروع میشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظهی آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا جنگ و حماسه است اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثهی حماسی نگاه میکنید، میبینید که عرفان و معنویّت هست”(بیانات،۱۳/۹/۱۳۷۶). راز تحول و تعالی وجودی یاران اباعبدالله(ع) در این است که امام حسین علیه السلام کسی است که توانست “مضمون بلند دعای عرفه را که اوج عرفان در آن موج می زند در کنار حادثه خونبار کربلا جمع کند . حادثه ای که سرشار از پایمردی، حماسه، ایثار، نثار، رهبری، سیاست، مردانگی، جوانمردی، و مملو از ایستادگی، مقاومت، مبارزه، استقامت در راه پیمان، وفاداری و مشحون از اخلاق انسانی، آداب معاشرت، امور اجتماعی، تربیت اسلامی، سازندگی معنوی و عرفان است” (عبد الله جوادی آملی،۱۳۷۷، حماسه و عرفان، ص ۲۳۰) پس اصحاب امام حسین علیه السلام از کوی معرفت، محبت، تبعیت و سنخیت با امام خود به “توحید” راه یافته و از مقام “عبودیت” به منزل “فنا فی الله و بقای بالله” رسیدند. آنان سرمستِ عشق شده و اساس هستی خویش را از این مستیِ خراب کنندهِ خودیت و ویرانگرِ انانیت در آن هجرت و جهاد جسته اند و “ادب مع ولی الله” آنها را به “ادب عند الله” و حضور نزد ولی خدا به حضور نزد خدا رساند و در اثر خدمت به جام جهان نما(انسان کامل=امام)، یک گوشهِ چشم دوست از مُلک تا مَلکوت حُجُبِ را برداشت تا به مقام کشف و شهود نایل آمدند و به جایی دست یافتند که اصحاب امام حسین علیه السلام در توصیف یارانش فرمود: “أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا” (امّا بعد، من اصحابي را باوفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي را نيكوكارتر و حق بجاآورتر از اهل بيت خود نميشناسم؛ پس خداوند از جانب من جزاي خير به شما عطا نمايد)( محمدباقر مجلسی، ۱۴۰۳،بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۹۲و۳۹۳)
اکنون با تمهید مختصری که شد در این قسمت به اجمال با مختصات وجودی برخی از چهره های حقیقی سالکان مجاهد و عارفان مقاوم آشنا خواهیم شد:
حضرت علی اکبر(ع)
الف) امام حسین(ع) هنگام اجازه دادن به حضرت علی اکبر(ع) برای رفتن به میدان مبارزه با دشمن:”فَاَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ اِلَیْهِ نَظْرَةَ آیِسٍ مِنْهُوَ اَرْخَی عَیْنُهُ وَ بَکَی ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْبَرَزَ اِلَیْهِمْ غُلاَمٌ اَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقا وَ خُلْقا وَمَنْطِقا بِرَسُولِکَ وَ کُنَّا اِذَا اشْتَقْنَا اِلَی نَبِیِّکَ نَظَرْنَااِلَیْهِ؛(خدایا! تو شاهد باش که جوانیبه سوی این لشکر رفت که از لحاظاندام، اخلاق و گفتار، شبیه ترین مردمبه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، و ما هرگاهمشتاق دیدار پیغمبرت می شدیم به این جوان می نگریستیم)(اللهوف،ص۱۱۳)
ب) عبارت دیگری که نشان از شأن و منزلت حضرت علی اکبر علیهالسلام دارد، عبارتی است که در زیارت ناحیه آمده است: «أَشْهَدُ أَنَّک أَوْلَی بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ أَنَّک ابْنُ رَسُولِهِ وَ ابْنُ حُجَّتِهِ وَ أَمِینِهِ حَکمَ اللَّهُ لَک عَلَی قَاتِلِک مُرَّةَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ الْعَبْدِی.»(اقبال الاعمال،ج۲،ص۷۱۳) که در این عبارت از علی اکبر علیهالسلام به عنوان حجت و امین الهی نام برده میشود.
د) جمله سوزنده و گدازنده اباعبدالله الحسین(ع) آنگاه که سرمبارک فرزندش را در آغوش گرفت این است:”…وبقی ابوک فریدا وحیدا” و”علی الدنیا بعدک العفا” (ر.ک: ذریعه النجاه،ص۲۳۰) وکلمه طیبه “فرید و وحید” اوج مقام درک ناشدنی و توصیف ناپذیری حضرت علی اکبر(ع) خواهد بود.
مقام ولایت الهیه
مقام شامخ ولایت حضرت علی اکبر(ع) را در زیارتنامه اش چنین می خوانیم:”السلام علیک یا ولی الله وابن ولیه”(مجلسی، بحارالانوار،ج۹۸،ص۳۶۱) ونیز عرض می کنیم:”السلام علیک ایهاالصدیق الطیب الزکی الحبیب المقرب”(همان،ص ۲۴۲)
معرفت به مقام امامت و ولایت
نقل شده که حضرت علی اکبر(ع) هنگام رفتن به میدان وقتی گریه حضرت سید الشهداء(ع) را مشاهده نمود خطاب به پدر بزرگوارش عرض کرد:” روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء”(موسوعه الاما الحسین(ع)،ج۴،ص۳۷ و سعادت پرور، فروغ شهادت، ص۲۱۸) چنانکه امام علی(ع) در”لیله المبیت” خطاب به پیامبر اسلام(ص) عرض کرد:”رضیت ان تکون روحی لروحک وقاء و نفسی لنفسک فداء”(بحار،ج۱۹،ص۸۱ وتفسیرمنسوب به امام حسن عسگری(ع)،ص۴۶۶) و نقل شده در جریان تنهائی و مظلومیت علی(ع) در مسجد النبی در چنگال ظالمان و مهجمان و غاصبان خلافت، وقتی راه خانه را در پیش گرفت حضرت فاطمه زهرا(س) خود را روی شانه همسرمعصوم خودف علی(ع) انداخت و عرض کرد:” روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا اباالحسن”(فرهنگ سخنان فاطمه(س)،ص۱۴۷ بنقل از کوکب الدری، ج۱،ص۱۹۶)
حضرت ابوالفضل
نمونه مُجسّم و مصداق عینی عارف به امام زمان خود و مطیع بصیر و صادق که از اولیای الهی و بندگان مُخلِص و بلکه مُخلَص خدا بود، همان حضرت ابوالفضل العباس علسه السلام بود که در برخی از فقرات زیارتنامه که امام جعفر صادق (ع) آن را انشا فرمود، در اوصاف وجودی اش چنین آمده است:
- ” اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ الْمُطِیعُ للّه وَلِرَسُولِهِ وَلاِءمِیرِالْمُؤمِنِینَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَینِ“
- یا فرمود:” أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَالْوَفاءِ وَالنَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الْمُرْسَلِ وَالسِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ، وَالدَّلِیلِ الْعالِمِ، وَالْوَصِیِّ الْمُبَلِّغِ، وَالْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ.
(گواهی میدهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا و خیرخواهی، نسبت به یادگار پیامبر مرسل (درود خدا بر او و خاندانش باد) و فرزندزاده برگزیده و راهنمای دانا و جانشین تبلیغکننده و ستمدیده غارتزده.) - بینش ژرف و ایمانِ راسخ
امام صادق علیه السلام میفرماید:”کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیدَا“(عموى ما عبّاس، داراى بینشى ژرف و ایمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسین علیه السلام جهاد کرد و نیک آزمایش داد و به شهادت رسید)
(جمال الدين احمدبن علي الحسيني، ۱۴۲۷ق، ص ۳۵۶)
- نیوشنده دانش از سرچشمه
در روایتی، یکی از پیشوایان معصوم، علیهم السلام، شخصیت علمی و جایگاه معرفتی او را این گونه ترسیم می فرماید:”اِنَّ العَبَّاسَ بنِ عَلِیّ (ع) زُقَّ العِلمَ زَقّاً؛ به درستی که عباس بن علی (ع)، دانش را از سرچشمه نوشیده است، نوشیدنی!)( مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۴۵، ص ۱۳۸) “وَ قَدْ کانَ مِن فُقَهاءِ أَوْلادِ الائمّه؛ از جمله فرزندان دانشمند امامان علیهم السلام است)(مامقانی،۱۴۳۱ق،ج ۲، ص ۱۲۸ )
- عبودیت و ادب(عبدِ صالح خدا و ادب در برابر ولی خدا)
حضرت عباس (ع) عابدی آگاه و عبدی با معرفت بود که از رهگذر عبادت به مقام عبودیت نائل شد، به گونه ای که امام صادق(ع) در زیارتنامه اش فرمود:” اَلسّلامُ عَلیک أیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ”(قمی، ۱۳۸۲، زیارت حضرت ابوالفضل)و گفته اند در اثر سجده های طولانی بر پیشانی اش نقش بسته بود تا آن جا که قاتل او می گوید: «وی نیکو چهره و رشید بود که در پیشانی اش اثر سجده می درخشید»( مقاتل الطالبیین، ص ۳۲) و خصوص ادب و فروتنی حضرت عباس(ع) گفته شد که هرگز بدون اجازه در محضر امام حسین (ع) نمی نشست و پس از اجازه گرفتن نیز بسیار فروتنانه – به صورت دو زانو – در گوشه ای می نشست(متقی، بی تا، ج ۱۶، ص ۲۱۷)
- وفاداری، شجاعت و از خودگذشتگی
حضرت ابوالفضل در شب عاشورا از خود گذشتگی های متعدد از خود نشان داد که یکی از آنها مربوط به جلسه ای است که اصحاب در جواب امام حسین(علیه السلام) که فرموده بود: بیعتم را از شما برداشتم، می توانید از اینجا بروید اظهار وفاداری کردند؛ اولین کسی که در آنجا شروع به سخن کرد عباس(سلام الله علیه) بود؛ «بدأهم بهذاالقول العباس بن علىّ واتّبعته الجماعة علیه فتکلّموا بمثله ونحوه». (مجلسی،۱۴۰۳،ج۴۴، ص۳۹۳). در کنار دانش و بصیرت،وفاداری و عبودیت از شجاعت و رشادت مثال زدنی برخوردار بود که امام حسین(ع) در روز عاشورا بر بالین حضرت ابوالفضل چنین دعا فرمودند:”جزاک الله خیرأ یا أخی، لقد جاهدت فی الله حقّ جهاده”؛ (برادرم خداوند به تو پاداش نیک بدهد، تو در راه خدا به طور کامل جهاد کردی) به تعبیر استاد جوادی آملی:”موقعیت و نقش او در سپاه امام حسین(علیه السلام) فوق العاده بود. لذا مأموریتهای سنگین، مانند مهلت خواستن برای شب عاشورا، آب آوردن، پرچم داری و امثال آن به عهده آن حضرت گذاشته شد و در آن لحظه آخر که عباس(علیه السلام) اجازه میدان خواست امام حسین(علیه السلام) فرمود: تو پرچم دار من هستی؛ «أنت صاحب لوائى». و تا موقعی که پرچم برافراشته بود دل لشکر و اهل بیت امام حسین(علیه السلام) گرم بود“(عبدالله جوادی آملی، ۱۳۷۷،ص ۲۷۴- ۲۷۵).
- مورد غبطه شهداء
امام سجاد علیه السلام میفرماید:”أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّه مَنزِلَةٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ یَومَ القیامَةِ.
عبّاس را نزد خداوند منزلتى است که در روز قیامت همه شهیدان بر آن رشک مى برند.
(مجلسی،۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۲۷۴)
زینب کبری(س)
زینب کبری(س)،شخصیتی عزیزالوجود در دامنِ معصومانی مانند فاطمه و علی علیهماالسلام تربیت شد و در جوار قرب وجودی حسنین(ع) به حیات طیبه اش ادامه داده و در سایه معرفت به خدا و محبت به او، مجاهدت و عبودیت و درپرتو امامت و ولایت امامان زمان خویش به اوج قله کمال دست یافت. زینب(س) از اولیای خاصِ خدا و عارفی است که به حقیقت توانست رابطهی خود با خدا، رابطه خود با خود، خود با خلقِ خدا و خود با خلقت را بر محور نگرش، بینش و گرایش توحیدی تنظیم نماید.
زینب(س) سالکِ مجذوبی بود که هماره بارقه ها و ربایش های الهی شامل حال او می شد و در نتیجه سلوک و جذبه به مختصات وجودی بَرینی نائل شد که او را از دیگر سالکان طریق حق تعالی ممتاز کرده و اُسوه حسنه آنان قرار داد. مختصاتی مانند:
- حضرت زینب(س) پروردهی روح علوی و فاطمی و شاگرد مکتب تربیتی دو انسان کاملِ مکمّل و قرآن ناطق بود؛ از این رو، زینب (س) به معنایی عصارهی تربیتی پیامبر(ص)، علی(ع) و فاطمه(س) بود؛ لذا به تعبیر علامه جوادی آملی زینب(س) در مقطع کودکی از «توحید» که لُبّ اللباب عرفان علمی و عملی است، سخن به میان آورد و به خوبی درک کرده که هستی منحصر به «احد» و «واحد»است و ماسوای او، جلوات و تجلیات اوست (رک. جوادی آملی، ۱۳۷۷،صص ۲۷۲-۲۷۱)
- پارسایی، زهد ورزی، طهارت و عبودیت که حکمت شهودی نتیجه زهدورزی؛ معرفت کوثری ثمرهی پارسایی؛ علم فرقانی میوهی تقوای الهی؛ دانش لدنی لازمهی طبیعی عبودیت اش است. به گونه ای که امام سجاد(ع) بر علم لدنی، افاضی و حکمت کوثری زینب کبری(س) شهادت داد: «انت بحمدالله عالمة غیر معلمه، فهمة غیر مفهمة…» (قمی، ۱۳۷۴: ص۳۹۵) که این واقعیتِ معرفت شناختی در سایه سلوک الی الله و طی مقامات معنوی توأم با ریاضت و مراقبه های سلوکی برای بانوی صبر و صلابتِ کربلا حاصل شد.
- زینب کبری(س) مفسر قرآن و سیاستشناسِ سیاستورزی بود که جامعِ حکمت عقلی و حکمت سیاسی، عرفان شهودی و عرفان سیاسی در وقایع کربلا، کوفه، شام و مدینه شد؛ بانوی ممتاز کربلا در درون وقایع سخت و سنگین و غمین، بانگ توحیدی «ما رأیت الا جمیلاً» (محمدبن جریرطبری، ۱۳۷۴، ج۴، ص۱۸۳) را سر داد تا نشان دهد سرمست جام طهورِ اَلستی و شرابِ عشق الهی است و در پرتو شهود جمالِ جمیلِ دوست، همه چیز را زیبا می بیند و به هر جا و هر چه مینگرد، وجه خدا را شهود می کند. «فأینما تولوا فثم وجه الله» (بقره: ۱۱۵)بنابراین سالکِ مجذوبی بود که بین سلوک و سیاست جمعِ سالم کرد و در مجلس ابن زیاد نه در کنج خل.ت و عزلت، فرمود هر چه دیدم زیبا و گوارا بود؛ «ما رأیت إلاّ جمیلاً»(مجلسی،۱۴۰۳، ج ۴۵، ص ۱۱۶). و شاهدی بر این تجمیع مطلوب شد.
- حضرت زینب(س) در اثر معرفت به خدا، عبودیت الهی، هدایت و حمایت انسان کامل، خلوص و طهارت و رهایی از حجاب خودیت به مقام «ولایت» رسید. ولایت که باطن نبوت است؛ ولایت که مقام «نبوت تسدیدی» و «نبوت تعریفی» است؛ نه «نبوت تشریعی» (عبدالله جوادی آملی، ۱۳۶۷، صص۳۲۰-۲۷۵( مقام ولایت یعنی سالک به درجه ای از فنای فی الله در مقام فعلی، صفاتی و ذاتی برسد که عالَم و آدم را تحت ولایت مطلقه حق سبحانه ببیند و زینب(س) چنین بود. چون زینب(س) به مقام ولایت الهیه رسید، با طی طریق الهی و فتح مقامات معنوی، حسین(ع) در جان زینب(س) خیمه زد تا با آب یقین و معرفت غیبی، وی را از هر گونه ریب و تردید برهاند و صورت، سیرت و سریرت زینبی(س) را در آیینه جانش به نمایش گذاشت و آینده را در آینهی وجود زینب(س) آفتابی کرد، که زینب(س) از آن پس با چشم حسین(ع) میدید و با گوش حسین(ع) میشنید و با زبان حسین (ع) سخن میگفت و با پای حسین (ع) میرفت و از «راه دل» با هم گفتوگو کردند.
جناب حبیب بن مظاهر
حبیب بن مظاهر اسدی چهارده سال پیش از هجرت پیامبر (ص) در یمن چشم به جهان گشود. کنیه او ابوالقاسم است. پدر حبیب، مظاهر از خاندان بنی اسد است. حبیب بن مظاهر از یارانِ خاص امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بود. این یار باوفا فردی عابد و با تقوا بود و زندگی ساده ای داشت. او حافظ کل قرآن کریم و از راویان و ناقلان حدیث نیز بود. به طوری که امام علی (ع) حبیب بن مظاهر را به علم مَنایا و بَلایا آگاه کرده بودند. حبیب بن مظاهر در کنار افرادی چون میثم تمار و رشید هجری از یاران برگزیده امام علی (ع) محسوب میشدند. وی شب ها پس از نماز عشا تا صبح، قرآن را ختم می کرد(سیدمحسن امین ،۱۴۲۱ق ، ج ۴، ص ۵۵۴) حبیب بن مظاهر در دوره امامتِ امام حسن مجتبی (ع) نیز، از چهره های بارز شیعه در کوفه بود. حبیب بن مظاهر در اثر معرفت و مجاهدت های فراوان از اولیای خدا بود که به مقامات معرفتی و معنوی دست یافت و اینک به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) دانشمندِ فقیه و معنوی(صاحب اخلاق نیکو و غیرت). آنگاه که امام حسین (ع) می خواست از مکه به سمت کوفه حرکت کند، نامه ای به حبیب بن مظاهر نوشت و از او تقاضا نمود که خود را به کاروان وی ملحق سازد. در آن نامه آمده بود:”از حسین بن علی بن ابی طالب به دانشمند فقیه، حبیب بن مظاهر:”اما بعد، ای حبیب! تو خویشاوندی و قرابت ما را به رسول خدا (ص) می دانی و ما را بهتر از هر کس می شناسی. تو که صاحب اخلاق نیکو و غیرت می باشی، در فدا کردن جان در راه ما دریغ مکن تا جدم رسول خدا (ص) پاداش آن را در قیامت به تو عطا کند”(فاضل دربندی، ۱۴۰۰، ص ۳۹۰).
ب) آگاهی از سرانجام حیات خویش. مولایش علی (ع) او و میثم تمّار را از پیش آمدهای آینده مطّلع کرده بود.که فضيل بن زبير به تفصیل جریان ميثم تمّار با حبیب بن مظاهر را در این مورد نقل کرد(قمی، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص۷۸)
ج) زیارت نامهای در هنگام زیارت مزار حبیب بن مظاهر، وجود دارد که فرازهای آن دلالت عمیقی بر مقامات عرفانی و سلوکی – جهادی و حماسی ایشان دارد:
«السَّلامُ عَلیْکَ أَیُّهَا العَبْدُ الصَّالِحُ المُطِیعُ للّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلأَمِیرِ المُؤْمِنِینَ وَلِفاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَالحَسَنِ وَالحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ الغَرِیبُ المُواسِی». «سلام بر تو ای بندۀ درستکار و فرمانبردار خدا و رسول او و امیرمؤمنان و فاطمۀ زهرا و حسن و حسین – که درود خدا بر آنان باد – و ای غریبی که (با حسین) همراهی و همدردی کردی. بنابراین فقیه که باشی؛ مرگت هم برای امام فرق میکند. ▪️لمّا قُتِلَ حبیب بَانَ الاِنْکِسَار فِی وَجهِ الْحُسَیْن وَقَالَ: لِلّهِ درّک یَا حَبیب لَقَدْ کُنْتَ فَاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرآنَ فِی لَیْلَه وَاحِدَة. (لوط بن یحیی أبي مخنف، ۱۳۸۰، ص۶۶) هنگامى که حبیب شهید شد، در چهره امام حسین علیهالسلام شکستگى نمایان گشت و فرمود: حبیب خدا تو را پاداش نیک دهد، تو مرد دانشمند و بافضلى بودى و در یک شب یک ختم قرآن مىکردى! لمَّا قُتِلَ حَبِيبُ بْنُ مَظَاهِرٍ، هَدَّ ذَلِكَ حُسَيْنًا.(محمدبن جریر طبری، ۱۳۹۴ ؛ ج۵؛ ص۴۴۰) شهادت حبیب بن مظاهر، امام حسین علیهالسلام را درهم شکست.
مسلم بن عوسجه اسدی
مسلم بن عوسجه نیز یکی از سالکان مجذوبی است که از صحابی بزرگوار رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) و یار دیرین علی (علیه السلام ) بود. سالکی بصیر و اهل مجاهدت بود، وی مردی شب زنده دار و اهل عبادت بود که در مسجد کوفه در کنار ستونی همواره به عبادت و راز و نیاز و مناجات میپرداخت و فکر حاکمیت اسلام و عبور از فرهنگ اموی یک لحظه از ذهناش خارج نمیشد و در هر فرصتی سعی داشت اسلام را از بنبست امویان نجات دهد. مسلم بن عقیل، در کوفه مورد حمایت و یاری مسلم بن عوسجه بود و برایش وجوهات و سلاح تهیه می کرد و به نفع امام حسین(علیه السلام ) بیعت میگرفت. مسلم نیز به امام حسین(علیه السلام ) نامه دعوت نوشت، اما بر خلاف بسیاری از همشهریانش که پیمان شکستند، او به عهد خود وفادار ماند و به همراه خانواده اش تا آخرین نفس در دفاع از امام پایداری کرد. حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه با تمام وجود برای امام از مردم کوفه بیعت میگرفتند. وقتی ابن زیاد با حیله وارد کوفه شد، بی رحمانه تمام انسان های مؤثر را قلع و قمع کرد و رؤسای قبایل را کشت و یا حبس کرد. دیگر فرماندهان و افراد تاثیرگذار و متنفذ را هم اهالی قبایل، مخفی کردند. در آن هنگام شیعیان عاشق در پی راهی بودند که خود را به امام برسانند و مخفیانه به سوی قافله حسینی حرکت کنند. مسلم بن عوسجه نیز یکی از آنها بود. او همسر و فرزندان خود را نیز در حماسهی کربلا آورده و “خلف بن مسلم” فرزند رشید او در صحنهی عاشورا در کنار پدر بزرگوارش حضور داشت و با درک درست جایگاه تاریخی نهضت امام حسین(علیه السلام ) و در رکاب امام به شهادت رسید. مسلم بن عوسجه اولین شهید عاشورا در میان یاران امام حسین(علیه السلام ) است که در صبح عاشورا در همان حملهی اول که حملهی سرنوشتسازی بود شهید شدند.
در آن هنگامِ حسّاس شب عاشورا و سخنرانی اباعبدالله(ع) و برداشتن بیعت از همه، یاران امام هر یک با عبارتی احساسات و عشق و علاقه خود را به امام(علیه السلام ) ابراز کردند و بر عهد خود پای فشردند. بعد از جوانان بنی هاشم، مسلم بن عوسجه اولین کسی بود که بلند شد و سخنانی را آغاز کرد که نشان میدهد بهخوبی میداند چه کار بزرگی بنا است بهدست آنها صورت گیرد. به حضرت عرض کرد:« ای ابا عبدالله! آیا ما تو را رها کنیم؟ آن گاه در مورد ادای حق تو در پیشگاه الهی چه عذری بیاوریم. نه، به خدا. ما هرگز تو را رها نمی کنیم، دست از تو بر نمی دارم تا اینکه نیزه ام را به سینههای دشمن بکوبم و با شمشیر خود آنان را آن قدر بزنم تا شمشیر از دستم بیفتد و بعد از آن اگر هیچ سلاحی نداشته باشم، دشمن را سنگ باران خواهم کرد. سوگند به خدا، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا خداوند بداند که ما حرمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله ) را دربارهی تو پاس داشتیم. به خدا قسم، اگر بدانم که من کشته می شوم، سپس زنده می گردم، سپس سوزانده می شوم و خاکسترم بر باد می رود و بار دیگر زنده میگردم و هفتاد بار با من چنین کنند، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا اینکه در رکاب تو به شهادت برسم. چگونه چنین نکنم؛ در حالیکه فقط یکبار کشته میشوم، سپس کرامت و خوشبختی ابدی خواهد بود؟” مسلم بن عوسجه در شب عاشورا با آن سخنان روشنگر به همراهان خود نیز روشنی بخشید. با آن جمله به امام خود گفت: شما میگوئید ما برویم، چگونه برویم، کجا برویم؟ همه را متوجه کرد که مرکز هستی حسین(علیه السلام ) است. گفت: به خدا از این سرزمین نمیروم تا سرنیزهام را در سینهی دشمن بشکنم و به شمشیر خود تا قبضهی آن در دستم است دل او را بشکافم، از شما جدا نمیشوم و پروانهوار جلو شما را دارم تا به همراه شما و پیش پای شما بمیرم(در زمینه شخصیت مسلم بن عوسجه ر.ک: محمدى رى شهرى؛ ۱۳۸۸، ج ۶، ص: ۱۹۹).
روز عاشورا مسلم بن عوسجه، با شعارهای عارفانه و آگاهانهی و در عین حال مجاهدانه و شجاعانه اش از امام زمان و مکتب اهلالبیت(علیهم السلام ) دفاعی جانانه کرد که در تاریخ ثبت شد و نمونه ای از معرفت و ولایت مداری او بود و وصیت او به حبیب در عدم جدایی از امام حسین(ع) نیز حکایت از بصیرت و ولایت شناسی و ولایت مداری او می کرد.(مجلسی،۱۴۰۳، ج۴۵، ص۱۹) و درخصوص تبیین و تجلیل از مقامات مسلم بن عوسجه نیز کافی است به زیارت ناحیهی مقدسه توجه نمائیم که خواندنی و آگاهی بخش است. ( مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۴۵، ص ۶۵).
بُرَیر بن خُضَیر
بُرَیر، شخصیتی بصیر و هوشمند، انسانی اهل مجاهدت و معنویت بود، بُرَیر، از پارسایانی بود که روزها را روزه می گرفتند و شب ها را به نماز می ایستادند و از بزرگ ترین قرآن شناسان عصر خود در کوفه بوده است، به گونه ای که وی «أقرأ أهل زمانه (بهترین قاری عصر خود)» و «سید القُرّاء (سرور قاریان)» شمرده شده است. بُرَیر، نسبت به حقّانیت راهی که در پیش گرفته بود اعتقادی راسخ داشت، از این رو در روز عاشورا و در مناظره با یزید بن مَعقِل، او را به مباهله دعوت کرد و با غلبه یافتن بر او، دعایش به اجابت رسید و حقّانیت خود را اثبات نمود. بُرَیر، همان کسی است که به دلیل یقین به زندگی پس از مرگ، در صبح عاشورا، هنگامی که امام علیه السلام و یارانش در حلقه محاصره دشمن بودند و فاصله ای با شهادت نداشتند، از آرامش خاصّی برخوردار بود و با دوست خود، عبد الرحمان، با چهره ای خندان، گفتگو می کرد. دوستش به وی ایراد گرفت و گفت: ای بُرَیر! می خندی؟! الآن، نه وقت خنده است، و نه کار بیهوده. بُرَیر، در پاسخ وی گفت: قوم من می دانند که من، نه در جوانی و نه در پیری به کار بیهوده علاقه مند نبوده ام. این کار را برای خجستگی آنچه برایمان اتّفاق می افتد، می کنم. به خدا سوگند، جز این نیست که ما با این گروه، با شمشیرهایمان رویارو می شویم و ساعتی را با آنها می جنگیم و سپس با حور العین، هماغوش می گردیم(ر. ک: مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۵ ص ص ۷۵ ح۱۶۱۱ و ر.ک: عبدالله جوادی آملی، حماسه و عرفان، ص۲۸۴)
زُهَیر بن قَین بَجَلی
زُهَیر بن قَین بَجَلی از شهدای کربلا و از بزرگان قبیله بجیله؛ او عثمانی مذهب بود ولی در سال ۶۰ قمری، او و همسرش به همراه برخی از خویشاوندان و اهل قبیلهاش هنگام بازگشت از حج به کوفه، در یکی از منازل بین راه، با امام حسین(ع) و همراهانش که به سوی کوفه در حرکت بودند، روبرو شدند. بنابر نقل دینوری، این ملاقات در منزلگاه زَرُود انجام گرفته است(احمدبن داود دینوری،۱۴۰۲، ص۲۴۶) و پس از ملاقات با امام حسین(ع)، به او پیوست و در روز عاشورا به شهادت رسید. ملاقاتی که جذبه وجودی امام، زُهَیر را منقلب کرد و شیفته و شیدای حسین(ع) نمود. شیفتگی منتهی به شهادت. زُهَیر از مردان شریف و شجاع شهر کوفه و قوم خود شمرده میشد و به واسطه حضور در جنگها و فتوحات بسیار، جایگاه رفیعی به دست آورده بود. جریان جذبه وجودی امام(ع) اینگونه بود که امام حسین(ع) شخصی را نزد زُهَیر فرستاد و خواستار ملاقات با او شد.این دیدار آن چنان غافلگیرانه بود که در گزارشها آمده است که افرادی که بر سر سفره غذا بودند لقمههایشان را از دستها انداختند و همه بیحرکت شدند گویا پرندهای بر سر آنها نشسته است.(السماوي، الشيخ محمد، إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام، ج۱، ص۱۶۲) زُهَیر در ابتدا تمایلی به این دیدار نشان نداد؛ اما به توصیه همسرش- دیلم یا دَلْهم دختر عَمرو (محمد بن جریر بن یزید طبری، ۱۳۹۸، ج۴، ص۲۹۸) به محضر امام حسین(ع) حاضر شد. دیداری که مسیر زندگانی زُهَیر را تغییر داد. زُهَیر با همسرش وداع کرد و بنا به نقلی همسرش را طلاق داده و به او گفت: «نزد خانوادهات برگرد، زیرا نمیخواهم از سوی من چیزی جز خوبی به تو برسد) زُهَیر بعد از وداع با همسرش، به همراهانش گفت: «هر که دوستدار شهادت است، همراه من بیاید، و گرنه برود و این آخرین دیدار من با شماست( دینوری، ۱۴۰۲، ص۲۴۶-۲۴۷). در زیارت شهدا دربارۀ زُهَیر بن قَین آمده:سلام به زهیر فرزند قین بجلی آن که چون امام(ع) به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا(ص) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد آیا فرزند رسول خدا(ص) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد(ابن طاووس، ۱۳۷۶، ج۳، ص۷۷-۷۸(زمان نماز ظهر وقتی امام(ع) همراه جمعی از یارانش، به نماز خوف ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام(ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت(ع) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمههای دشمنان قرار میدادند تا این که نماز امام(ع) و یارانش اقامه شد(ابن طاووس، ۱۳۸۰، ص۱۶۵) شب عاشورا نیز، پس از آنکه، امام(ع) بیعت خود را از اصحاب و اهل بیتش برداشته و به آنان اجازه رفتن و نجات جان خویشتن داد؛ اصحاب آن حضرت(ع) هر کدام به نوعی وفاداری و پایداری خود را اعلام داشتند؛ پس از سخنان اهل بیت امام(ع)، مسلم بن عوسجه و پس از او زهیر بن قین برخاسته و گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم، و سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خداوند تو و اهل بیتت را از کشته شدن در امان دارد!”( طبری، ۱۳۹۴، ج۴، ص۳۱۸؛ شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۹۲؛ ابن طاووس، ۱۳۸۰، ص۱۵۳)
بنابراین زُهَیر بن قَین براثر جذبه حسینی توبه ای انقلابی و ارزشی کرد، توبه ای مبتنی بر شناخت و شجاعت، به تعبیر استاد شهید مطهری:”مرد ديگرى است از اصحاب حسين بن على به نام «زُهَيْر بن القَيْن». او هم از آن توابين است ولى به شكل ديگرى. عثمانى بود يعنى از شيعيان عثمان بود؛ از كسانى بود كه معتقد بود عثمانْ مظلوم كشته شده است و فكر مىكرد كه- العياذباللَّه- على عليه السلام در اين فتنهها دخالتى داشته است. با حضرت على خوب نبود. او از مكه به عراق برمىگشت”( مرتضی مطهری، ۱۳۸۳،ج۲۳،،ص۵۷۴) او راه خدا را در راه حسین(ع) دیده و از همه تعلقات و تعیناتش گذر کرد و با جهاد در رکاب حسین بن علی(ع) و شهادت در راه خدا، جبران مافات کرده و به اوج و عروج دست یافت. مهمترین ویژگى زهیر، عشق به امام زمانش حسین بن على علیه السلام است. زهیر در گفتار و عمل، در مواقع مختلف، این ویژگى را به خوبى به نمایش گذارد. گفتارش در شب عاشورا و عملش در روز عاشورا بهترین گواه بر درستى این سخن است( مفید، ۱۴۱۳ق، ج ۲، ص ۹۲(.
جوْن، غلام ابوذر
امیرالمؤمنین علی(ع) «جون» را از فضل بن عبّاس خریداری و به ابوذر هدیه کرد. وی تا هنگام تبعید ابوذر و در تبعیدگاه (ربذه)، در کنار او بود. پس از وفات ابوذر در سال ۳۲ هجری، جون به مدینه برگشت و در خدمت امام علی(ع)، سپس در خدمت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قرار گرفته و در خانه امام سجاد(ع) زندگی میکرد. او همراه امام حسین(ع) و اهل بیتش از مدینه به سوی کربلا روانه شد و در زمره یاران آنحضرت قرار گرفت(عبدالله مامقانى،۱۴۳۱ق ، ج ۱۶، ص ۳۱۶ – ۳۱۷). در شدت جنگ از امام حسین(علیه السلام) اجازه خواست تا به میدان برود. امام(علیه السلام) فرمود: تو ما را همراهی می کردی تا در آسایش باشی(صلاح نیست که به میدان بروی) مجاز هستی که از اینجا بروی. ولی او به دست و پای حضرت افتاد، پاهایش را می بوسید و می گفت: در آسایش شما شریک باشم و در سختی ها رهایتان کنم؟ هر چند که بوی بدنم متعفن، رنگم سیاه و حَسَب من پایین و پست است، ولی بزرگواری شما بوی بدنم را خوش، رنگم را سفید و حسب مرا شریف خواهد کرد. به خدا سوگند از شما جدا نمی شوم تا خونم با خون شما مخلوط شود. با این اصراری که کرد امام حسین(علیه السلام) به او اجازه داد. و او به میدان رفت و بیست وپنج نفر را کشت و آن گاه خودش نقش زمین شد. امام حسین(علیه السلام) به بالینش آمد و به درگاه الهی عرضه داشت: «أللّهمّ بیّض وجهه وطیّب ریحه واحْشره مع الأبرار وعرّف بیْنه وبین آل محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) » پس از این دعا، هر کس از کنار قتلگاه عبور می کرد بویی خوشتر از بوی مشک و عنبر از بدن این غلام به مشامش می رسید. ذکر این مطلب نیز خالی از لطف نیست که در زیارت ناحیه نیز به این سرباز فداکار سیاه پوست نورانی چنین سلام داده شده است: «اَلسَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِی مَوْلی اَبیذَرِ الْغَفّارِی. (عبدالله جوادی آملی، ۱۳۷۷، ص۲۸۲)به تعبیر علامه تهرانی:” در عالم معنی اتّحاد ارواح است، سياهی برداشته میشود، يک لباس زيبا در برش میكنند سفيد، و بدنش مانند نقرۀ خام میدرخشد .پس از واقعۀ عاشورا جمعی بر معركه عبور میكردند، ديدند در كنار كشتگان يک بدن افتاده و بوی عطری از آن متصاعد است كه مانند آن به مشامشان نرسيده است؛ اين بدن همان غلام سياه بود، سياه بود سفيد شده بود، بويش معطّر شده بود، ملحق شده بود به حضرت مولای خود و مُطاع خود سيّدالشّهداء عليهالسّلام” (محمدحسین حسینی تهرانی،۱۴۲۱ق، ج۲، ص۱۰۳).
این بود و هست رشحاتی از انوار قدسی سالکان مجاهد توحیدی و رقیقه ای از حقیقت وجودی عارفان ولایی که در “معیت حقیقی” با امام خود، مسیر تاریخ را از باطل به سوی حق تغییر دادند و در احیای اسلام ناب محمدی(ص) مشارکت یافته و در اصلاح امت ختمیه شریک شدند و واقعیت:” إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ” را با تمام وجودشان چشیدند و بجایی رسیدند که همه مشتاقان حسینی در انتهای زیارت عاشورا “معیت“ با حسین(ع) و اصحاب او را طلب و تمنا می کنیم که:” اللَّهُم ارزُقنی شَفاعَهَ الحُسَینِ یَومَ الوُرود وَ ثَبت لی قَدَمَ صِدقٍ عِندَکَ مَعَ الْحُسَین وَ اصحَابِ الْحُسَین، الّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُم دُونَ الْحُسَین علیه السلام”( خدای من، شفاعت حسین را در روز ورود نصیبم بدار و گام های حقیقیام را همراه با امام حسین و یارانِ او که خونشان را فدای حسین کردند، در نزد خود ثابت و محکم بدار)