به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ بهمناسبت یکصدمین سالگشت بازتاسیس حوزه علمیه قم، نشست ویژه «تحول دانش حقوق و سیاست در حوزه علمیه» در خبرگزاری ابنا برگزار شد.
در این نشست دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیئت علمی گروه سیاست پژوهشگاه و دکتر قاسم بابایی دبیر قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه به ارائه بحث پرداختند.
متن کامل بیانات دکتر فراتی به شرح زیر است:
در ابتدای این نشست دکتر فراتی اظهار داشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام، ادب و احترام به دوستان حاضر در جلسه دارم. همچنین درود و سلام دارم بر روح پاک احیاگر حوزهی علمیهی قم، مرحوم شیخ عبدالکریم حائری که این ایام سالروز بنای حوزهی علمیهی قم در سدهی اخیر است.
ما وقتی از پدیدهای به نام دانش سیاسی در حوزه بحث میکنیم طبیعتاً با این پرسش مواجه میشویم که آیا این دانش تباری در تاریخ و پیشینهی حوزههای علمیه داشته یا نداشته است؟ امروزه مطالعات انجام شده نشان میدهد که ما در سدهی اخیر و به ویژه در سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اساساً دانش مستقلی به نام دانش سیاسی که مورد توجه حوزویان قرار گرفته باشد نداشتیم و اساساً این عنوان یعنی دانش سیاسی و رواج دانش سیاسی در حوزههای علمیه، محصول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران است.
ما وقتی تحولات دانشی در حوزهی علمیهی قم را طی سالهای قبل از انقلاب مرور میکنیم، متوجه میشویم آنچه که در آن سالها وجود داشته، نه چیزی به نام دانش سیاسی، بلکه چیزی به نام مباحث سیاسی بوده است. مباحث سیاسی به این معنا که هرازگاهی یک منبری در مناسبتی، در مکان و زمان خاصی به طرح برخی از مباحث سیاسی میپرداخت و یا برخی از طلاب نویسنده در برخی از مکتوبات شخصی خودشان و یا در برخی از مجلات به بررسی برخی از مباحث سیاسی میپرداختند.
*قبل از انقلاب بحثی به نام دانش سیاسی در مطالعات حوزویان نداریم
به همین دلیل شما اگر متون بر جای ماندهی سالهای قبل از پیروزی انقلاب از دورهی شیخ عبدالکریم حائری تا پایان دورهی پهلوی را بررسی کرده باشید متوجه میشوید که اساساً ما هیچ نشانهای از بروز و ظهور رشته، گرایش، شاخه و بحثی به نام دانش سیاسی در مطالعات حوزویان نداریم و هر چه هست یکسری بحثهای پراکنده تحت عنوان مباحث سیاسی قابل رهگیری یا ردگیری است.
ویژگی دوم مباحث سیاسی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب یا دورهی اول حوزه تا قبل از انقلاب، سادگی بحثهای سیاسی در قم است. به این معنا که تصویری که روحانیت و حوزههای علمیه از بحثهای سیاسی داشتند خیلی بسیط و ساده بود. برای نمونه شما وقتی به آثاری که از شهریور ۲۰ به این سو در باب سیاست اشاراتی داشتهاند نگاه کنید، متوجه میشوید که تصویر آنها از آنچه که در باب دولت، حکومت و عدالت اجتماعی مطرح میکردند خیلی بسیط و ساده است. آنها تصور میکردند که حکومت به معنای جابهجایی یک فرد در رأس قدرت است یا قدرت یک ساختار بسیطی دارد و ادارهی جامعه خیلی راحت است و به راحتی میتوان با یک انقلاب، ساختاری را بههم ریخت و ساختار جدیدی تأسیس کرد. تصویری که از بحث عدالت اجتماعی داشتند همان بحثهای سنتی عدالت اجتماعی بود. یا بحثهایی که در مورد آزادی مطرح میکردند، تصویرشان از آزادی، تصویرشان از دمکراسی و تصویرشان از خیلی از مسائل مربوط به حکومت، تصویر ساده و بسیطی بود که هیچ اشارهای به پیچیدگیهایی که امروز حکومتداری با آن مواجه است، نداشت.
*بحثهای روحانیون قبل از انقلاب درباره سیاست به شدت پراکنده بود
ویژگی سوم این است که بحثهایی که روحانیون و طلاب در سالهای قبل از پیروزی انقلاب در باب سیاست میکردند، ضمن اینکه دانشی نبود و ضمن اینکه بسیط و ساده بود، به شدت پراکنده بود. پراکنده به این مفهوم که در ابواب مختلفی از فقه، بحث از مسائل یا مباحث سیاسی میکردند ولی اگر آنها را تجمیع میکردید، موجب یک ساختار دانشی یا یک بحث کامل نمیشد. برای مثال، در باب زکات اشاره به یک بحث سیاسی میکردند بدون اینکه مبنا داشته باشند. در بحث جهاد بحث سیاسی میکردند، در بحث ولایت بحث سیاسی میکردند و در باب امر به معروف یک بحث سیاسی میکردند ولی ممکن بود که اینها بر اساس مبانی مختلفی شکل میگرفت و ما نمیتوانستیم اینها را در یک پکیج کامل جمع کنیم و بگوییم که از دل اینها یک نظریهای تولید شده که این نظریه میتواند ناظر به اداره یا تدبیر امور نوعیه یا جامعه شود.
به همین دلیل بحث به شدت پراکنده بود و مجتهد یا مرجع بدون توجه به بحثی که در فلان باب فقهی کرده، بحث دیگری را در باب دیگری مطرح میکرد. طبیعتاً این سه ویژگی که به آنها اشاره کردم از مختصات بحثهای سیاسی حوزویان از عصر آقای حائری تا پایان پیروزی انقلاب است.
*تحول دیدگاه روحانیت به مباحث سیاست
انقلاب که در ایران پیروز شد، اتفاق بزرگی که افتاد این بود که انقلاب اسلامی یک داعیهی بسیار بزرگی داشت و آن هم این بود که انقلاب تصمیم گرفته بود که زندگی سیاسی را بر اساس نشانههای نص یا سیگنالهای نصوص اسلامی مفهومبندی کند. طبعاً متصدی یا متولی این کار هم روحانیت بود و روحانیت برای اینکه مدنیت بعد از انقلاب را از مدنیت سکولار جدا کند، مجبور بود زندگی سیاسی را بر اساس نشانههای نص مفهومبندی کند. همین تلاش سبب شد که بحثهای گذشتهی روحانیت در باب سیاست که اولاً خصلت دانشی نداشت، ثانیاً به شدت سادهانگارانه بود و ثالثاً به شدت پراکنده و متشتت بود، را وارد یک دورهی جدیدی کند که این سه ویژگی را نداشته باشد. یعنی به بحثها به گونهای توجه کرد که روحانیت متوجه میشد یا این را دریافته بود که نمیتواند به سادگی از کنار مفاهیم زندگی سیاسی عبور کند، آزادی یک مفهوم پیچیده است، دمکراسی یک مفهوم پیچیده است و حکومت اسلامی هم پیچیدهتر از همه است و باید به آن توجه کاملتری کند. به همین دلیل از این دوره به بعد ما در درون حوزههای علمیه شاهد تحول بزرگی هستیم که گفتوگوهای سیاسی روحانیت از آن سه ویژگی قبل از انقلاب وارد یک دورهی جدیدی میشود که این سه ویژگی را ندارد.
به ویژه اینکه اگر در سالهای قبل از انقلاب، روحانیت بحثی دربارهی سیاست میکرد، این بحث را ذیل همان دانشهای عام حوزوی مطرح میکرد. اگر بحثی در فقه مطرح میشد، آن را در ذیل کلان همان فقه مطرح میکرد. اگر بحث سیاسی در حوزهی فلسفهی سیاسی انجام میگرفت، ذیل همان فلسفهی عام بحث میکرد. اگر یک بحث سیاسی در حوزهی کلام داشت، آن را ذیل کلام اسلامی بحث میکرد و یا در اخلاق هم همینطور بود. اما اتفاق بزرگی که از سالهای پس از پیروزی افتاد این بود که این بحثها ضمن این که از سادگی به سمت پیچیدگی، از پراکندگی به سمت انضباط و انسجام پیش میرفت، میل به استقلال از دانشهای عام هم به خود پیدا میکرد. یعنی تلاش کرد که بحثهای سیاست ذیل فقه را تحت یک دانش مستقلی به نام فقه سیاسی مطرح کند. بحثهای فلسفه دربارهی سیاست را ذیل یک دانش مستقلی به نام فلسفهی سیاسی اسلامی بحث کند، کلام سیاسی یا اخلاق سیاسی بحث کند. به همین رویه که پیش رفت حوزه متوجه شد که شاخهها یا رشتههای مستقل دانشی در باب سیاست را تولید کرده که امروزه متن دارد، دانشکده دارد، مؤسسه دارد، گروه پژوهشی دارد، دانشجو دارد و میتواند از حیثیت دانشی این شاخههای مستقل دفاع کند.
این اتفاقی بود که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب افتاد و به نظر من محصول بزرگ انقلاب در حوزهی تحول دانشی، ظهور شاخههای مستقل دانشی از ذیل سیطرهی دانشهای عام حوزوی بود که مستقیماً به سیاست میپرداخت. خب این تحول، تحول بزرگی بود که به نظر من ما هیچ نشانهای از وجود چنین دانشها یا شاخهها یا رشتههای مستقل دانش سیاسی در حوزههای قبل از انقلاب نداریم.
فکر میکنم این مرور خیلی کلی و کلانی به بحثهای سیاست در حوزه بود. البته این بحثهایی که من مطرح کردم با آن بحثهایی که ممکن است در ذهن شما شکل بگیرد که آیا روحانیت فعالیت سیاسی داشت؟ آیا روحانیت داعیهی سیاسی داشت؟ آیا روحانیت وارد مبارزهی سیاسی شده بود؟ آیا روحانیت سخنرانی سیاسی میکرد یا نمیکرد؟ اصلاً ربطی به آن موضوع ندارد و ما الان به بحث سیاست نگاه دانشی داریم که طبعاً بحثهایی که عرض کردم را هم نادیده نمیگیرم. ضمن توجه به آن بحثها نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که چیزی به نام دانش سیاسی در سالهای قبل از پیروزی انقلاب از دورهی مرحوم حائری تا سال ۵۷ نداریم، آنچه که هست مباحث سیاسی است، آنچه که امروزه از آن تحت عنوان دانش سیاسی در حوزههای شیعی یا در حوزهی علمیهی قم بحث میکنیم محصول تحولات به وجود آمدهی سالهای پس از پیروزی انقلاب است.
یکی از حضار: یک سؤال دارم؛ کتابهایی که در بحث ولایت فقیه نوشته شده چطور است؟ مثلاً کتاب الولایهای که در فقه نوشته میشود، اینها هم زمینهساز آن ساختار دانشی هستند یا نه؟ احکام سلطانیه به نوعی گسترش دانش سیاسی بود.
دکتر فراتی: باز هم عرض کردم که مباحث ولایت فقیه را ذیل همان فقه عام بحث میکردند و احکام السلطانیه یا سیاستنویسی هم جزء سنتهای حوزوی نیست. اینها دلیل بر این است که ما چیزی به عنوان دانش سیاسی در سالهای قبل از انقلاب نداریم. عقبتر هم که بروید، مثلاً وقتی مرحوم ملا احمد نراقی ولایت فقیه را در قاعدهی ۵۲ بحث میکند، امتداد بحثهای عام خودش در فقه است. وقتی اینها که به متعاقدین رسیدند، حالا گفتند که پس خوب است از ولایت فقیه هم بحث کنیم. آن دیگر حیثیت مستقلی ندارد.
ـ طرداً للباب که بحث نکردهاند.
دکتر فراتی: نه، بحث طرداً للباب نیست، بحث این است که آن بحث، هویت مستقلی تحت عنوان دانش سیاسی ندارد. این هویتهای مستقل، این رشتههای مستقل و این گفتگوهای مستقل که روششناسی خاص و سرفصل خاص داشته باشد و یک هویت جدید میدهد، متعلق به دورههای اخیر است و اساساً ما در آن دوره چیزی به این اسم نداریم.
نکتهای که به عنوان بحث پایانی بحث اشاره خواهم کرد، تمایزی است که بین دانش سیاسی در حوزه میگذارم و تا حدودی مراد خودم را از این مفهوم روشنتر میکنم. در بحث گذشته عرض کردم که در ۱۰۰ سال اخیر حوزه یقیناً و طبعاً بحثهای زیادی دربارهی سیاست در محافل حوزوی شاهد بودیم؛ چه به لحاظ سخنرانی، چه در مکتوبات و چه در بحثهای استدلالی، فقها و روحانیون زیادی بحثهای خوبی در باب سیاست کردند، اما عرض کردم که این بحثها ذیل دانشهای عام حوزوی شکل میگرفت و حیثیت استقلالی یا به قول امروزیها مثل فقه سیاسی یک دیسیپلین مستقلی نداشت. دوم اینکه بحثها خصلت دانشی نداشت، پراکنده و به صورت مبحثی بود و سوم اینکه به شدت بسیط و ساده بود. شما وقتی این سه ویژگی را تغییر دهید، تغییریافتهی این سه ویژگی منتهی به خلق دیسیپلین جدیدی تحت عنوان دانش سیاسی در حوزه میشود.
*بعد از انقلاب شاهد ظهور دانشهای سیاسی حوزوی هستیم
وقتی از دانش سیاسی حوزوی صحبت میکنیم، مراد من این است که ما در درون حوزههای علمیهی پس از انقلاب میتوانیم از دانشی صحبت کنیم که بگوییم این دانش متعلق به حوزه است. «حوزوی» یا «حوزهای» دو واژهای است که میتواند در تمایز این بحث ما کمک کند و آن این است که گاهی اوقات میگوییم که فلان دانش حوزوی است، یعنی حوزه وصف مقوّم این دانش است. مثلاً فقه سیاسی، کلام سیاسی، فلسفهی سیاسی – اسلامی، اخلاق سیاسی که اینها دانشهای حوزوی هستند، یعنی فقط در محیطهای حوزوی ظهور میکنند، نضج پیدا میکنند و بالنده میشوند و تبدیل به دیسیپلینهای مستقل میشوند و در محیطهای دیگر مثل محیطهای دانشگاهی و آکادمیک احتمالاً ظهور پیدا نکنند. به همین دلیل ما بعد از انقلاب شاهد ظهور دانشهای سیاسی حوزوی هستیم که مختص خودمان است، هم متن آن را خودمان تولید میکنیم و هم استادش متعلق به خودمان است و هم ابعاد مختلف این دانش در این حوزه پرورانده شده است.
اما یکسری دانشهایی هم داریم که در حوزه هستند اما حوزه وصف مقوّم آنها نیست که از اینها به دانشهای حوزهای تعبیر میکنیم و نه حوزوی. حوزهای یعنی اینکه حوزه ظرف این دانش است ولی وصف مقوّم آن نیست. برای نمونه در حوزهی علمیهی قم، دانشگاههای متعددی مثل دانشگاه باقرالعلوم(ع)، دانشگاه مفید و مؤسسهی امام خمینی(ره) را داریم که دانشهای متعددی در حوزهی سیاست تدریس میکنند و ممکن است پژوهش هم کنند، مثلاً جغرافیای سیاسی، روابط بینالملل، جامعهشناسی سیاسی، ولی اینها دانشهای حوزوی نیستند. اینها دانشهای مدرنی هستند که در حوزه هم تدریس میشوند و یحتمل از میان طلاب و روحانیون محترم هم اساتیدی به عنوان مدرّس، این دروس را تدریس کنند.
اینکه ما بحث از دانش سیاسی در حوزه میکنیم، بیشتر بحث ما ناظر به بخش اولی است که حوزه وصف مقوّم این دانشها است. به همین دلیل ما وقتی از تحول دانش در فضای حوزهی علمیه بحث میکنیم اشاره به دانشهای حوزوی داریم که حوزه وصف مقوّم آنها است و خود حوزه متولی آنها شده است که عرض کردم مثل فقه سیاسی، فلسفهی سیاسی – اسلامی، کلام سیاسی، اخلاق سیاسی و حتی تاریخ سیاسی اسلامی است. اینها مربوط به حوزه هستند.
*حوزه شاهد بالندگی و رشد خوبی در حوزههای دانشی خودش است
شما وقتی تبار و تاریخچهی اینها را طی سدهی اخیر مطالعه کنید متوجه میشوید که همان سه ویژگی عامی که عرض کردم را دارند، حیثیت استقلالی ندارند و نمیتوان از آنها به عنوان دیسیپلین بحث کرد. به همین دلیل تطور دانشی حوزه طی ۱۰۰ سال اخیر هر چه که جلوتر آمده متوجه شده که باید به پیچیدگیهای این حوزه توجه بیشتری کند و سیاست را امری ساده در نظر نگیرد، باید حیثیت روشی و نگاه دانشی مستقلتری به این موضوعات داشته باشد تا بتواند از پس تحلیل پدیدههای سیاسی یا امور سیاسی برآید. به نظر من این اتفاق میمونی است که به ویژه از دههی ۷۰ به این سمت در ایران پس از انقلاب افتاده و حوزه شاهد یک بالندگی و رشد خوبی در حوزههای دانشی خودش است.
به همین دلیل اگر ما ۱۰۰ سال را دستهبندی کنیم، از ۱۳۰۱ که شیخ عبدالکریم حائری با پایان شکست مشروطه در ایران به قم تشریف آوردند را بررسی کنیم، تا سالهای قبل از انقلاب شاهد بحثهای سیاسی هستیم؛ از پیروزی انقلاب تا اواسط دههی ۷۰ شاهد دورهی انتقالی از بحثهای سیاسی به سمت ظهور دانشهای جدید در حوزه هستیم اما از اواخر دههی ۷۰ به این سمت دانشها وجه دیسیپلین و شاخههای مستقل دانشی میگیرند که البته هنوز به اکمال خودشان نرسیدهاند ولی در تلاش هستند که حیثیت استقلالی خودشان را به لحاظ روش اجتهادی، به لحاظ نگاه به موضوع، نگاه به ساختار و سرفصلها داشته باشند.