شهید مطهری باب انحصارگرایی فکری در علوم انسانی را بست

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرنگار گروه دین و اندیشه خبرگزاری شبستان: بزرگواری و بردباری را در همه ادوار باید از معلم آموخت که با سیره علمی و عملی خودش توانسته است نسلی را پرورش دهد که آینده‌ساز یک مملکت هستند، این سبک در ساحات مختلف زندگی شهید مطهری تبلور داشت. او توانست اندیشه غنی فلسفه و معارف اسلامی را به زبانی همه‌فهم برای اقشار و گروه‌های مختلف جامعه بیان کند و به همین دلیل همواره یک معلم باقی ماند و آنان که پای درس و بحث‌اش می‌نشستند هرگز شیرینی سخن او را از یاد نبرده‌اند.

امروز دوازدهم اردیبهشت ماه است که در تقویم رسمی کشور به نام روز معلم نامگذاری شده است؛ ادی دین به تلاش‌های آن بزرگوار که در چنین روزی به مقام رفیع شهادت رسید. در این ایام که مصادف به دهه کرامت نیز هست با حجت الاسلام  «مهدی جهان» عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت وگو کرده ایم تا اندیشه شهید مطهری را از جنبه‌های مختلف بررسی کنیم که در ادامه بخش اول این گفت وگو را می خوانید:

حجت‌الاسلام «مهدی جهان» در پاسخ به این پرسش که شهید مطهری بیشتر فیلسوف بود یا اینکه بیشتر مبتنی بر معارف اسلامی نظرات و دیدگاه‌های خود را بیان می کرد، گفت:برای پاسخ به این پرسش مقدمه ای را بیان می کنم؛ بین فلسفه محض و معارف وضوح افتراق و تمایزاتی وجود دارد البته شباهت‌ها و نسبت‌های تعاملی نیز بین آنها هست و اینگونه نیست که فلسفه محض ضد معارف باشد و معارف ضد فلسفه محض باشد؛ بنابراین شاید مقدمتا لازم باشد که معارف را تعریف کنیم.  معارف آن دسته از آگاهی‌هایی هستند که انسان به هر طریقی در دین به دست می آورد، در دل بسیاری از افراد مساله معارف تعریف جدیدی نمی شود و پرسشی برایشان به وجود نمی‌آید که آنچه که در معارف مطرح شده و صورت می‌پذیرد چیست و چه تفاوتی با فلسفه دارد؟

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ادامه داد: مفهوم فلسفه از ابتدا تا انتها تعریف خود را دارد. بعد از آنکه جریان سوفسطایی قدرتمند شد عده‌ای برای اینکه خود را از سوفسطاییِ منحرف جدا کنند وارد اندیشه‌ای شدند که آن را به فلسفه نامگذاری کردند، بعدها این فلسفه گسترش یافت و تبدیل به علمی شد که گاهی پر طمطراق بود و گاهی علم عقلیات و شناخت عقلی بود، گاهی علم علت و معلول ها بود اما در این میان از معارف آنچنان تعریف جدی صورت نمی‌گیرد یعنی به صورت خاص در مورد معارف صحبت نمی‌شود. ما در زمان طلبگی استادانی را داشتیم که به جای کلمه فلسفه از واژه معارف استفاده می‌کردند و می گفتند ما داریم معارف اسلامی می خوانیم؛ از جمله مرحوم خسروشاهی از کلمه معارف استفاده می‌کرد و می‌فرمود: ما معارف اسلامی می خوانیم و این را وجه افتراقی می دانست نسبت به کلمه فلسفه محض؛ اما آنچه که من به عنوان معارف معرفی می کنم این است: مجموعه آگاهی‌ها و دانش‌هایی که ناظر بر دین هستند یا مقدم بر دین یا موخر بر دین هستند؛ در هر دو صورت می توانیم بگوییم که انها معارفی هستند که ما یاد می‌گیریم.

فلسفه اسلامی همواره در خدمت اندیشه معارفی مسلمانان بوده و همواره فیلسوفان مسلمان بالاترین درجات معرفتی را داشتند

وی گفت: اصلا وجه تقید اسلامی بودن و غیر اسلامی بودن معارف همین است که آگاهی‌ها و معرفت‌ها و دانش‌ها اگر مرتبط با دین اسلام باشند به آن معارف اسلامی می‌گویند و اگر مرتبط با دین مثلا مسیحیت باشند می‌گوییم معارف مسیحی، یا معارف یهودی، به هرحال این موارد آگاهی‌هایی مربتط با دین محسوب می‌شوند؛ آگاهی هایی که ناظر بر دین هستند؛ اگر جدی‌تر نگاه کنیم در ماهیت علمی، روش شناسی و معرفت‌شناسی، تفاوت‌هایی را می بینیم همچنین در میزان و درجه صدق و کذب؛ یعنی ماهیت معارف با ماهیت فلسفه محض متفاوت است، ماهیت روش‌شناسی معارف با روش‌شناسی فلسفه محض تفاوت دارد، معرفت‌شناسی معارف با معرفت‌شناسی فلسفه محض متفاوت است و میزان درجه صدق و کذب معارف با میزان درجه صدق و کذب فلسفه محض متفاوت است البته می توانند در برخی موارد با یکدیگر ارتباط داشته باشند چنانکه در جهان اسلام این اتفاق افتاد و فلسفه اسلامی در خدمت اندیشه معارفی مسلمانان بوده و همواره فیلسوفان مسلمان بالاترین درجات معرفتی را داشتند؛ بنابراین مواردی هست که این معارف و آن فلسفه حاکم بر آن شهر و یا آن کشور با یکدیگر به اختلاف خوردند وعلت آن است که در فلسفه‌ها تفاوت های زیادی وجود دارد.

آنچه که در معارف اسلامی اتفاق می فتد همواره همراه با عقل است  اما منحصر به عقل نیست

وی با بیان اینکه مساله دیگر آن است که فلسفه ها نسبت به یکدیگر درجات مختلفی را دارند؛ تصریح کرد: گاهی حوزه معرفتی‌ یک فلسفه با حوزه معرفتی عقل محض است؛ گاهی یک فلسفه حوزه معرفتی اش علم محض است، گاهی روش یک فلسفه روش مادی است مثل ماتریالیست‌ها و فیزیکالیست‌ها؛ گاهی درون‌گرایانه مثل ایده آلیست ها است، گاهی روش برخی فلسفه ها یک روش درونی است که نگرش خاصی نسبت به اشیا دارند و انواع فلسفه‌های انتزاعی که در دنیا می تواند حاکم باشد اما همه آنها نشان دهنده این هستند که گاهی فلسفه با معارف به مشکل می‌خورند و با یکدیگر همراهی ندارند؛ اما گاهی فلسفه و معارف با هم ارتباط دارند و واقعیت این است که معرفت اسلامی یک خصوصیتی را دارد که شامل همه معرفت های ممکن است، گرچه فلسفه اسلامی هم به آنها توجه دارد اما قبل اینکه در مورد آن صحبت کنم باید بگویم آنچه که در معارف اسلامی اتفاق می فتد همواره همراه با عقل است اما منحصر به عقل نیست؛ همواره همراه با نقل است امامنحصر به نقل نیست، همواره همراه با تجربه هست اما منحصر در تجربه نیست، همواره همراه با شهود است اما منحصر در شهود نیست، یعنی معارف عقلی شامل تمام معرفت های ممکن است؛ معارف اسلامی شامل تمام معرفت‌های ممکن برای انسان می شود لذا وقتی که به این معارف رجوع می‌کنیم می بینیم که مساله معارف اسلامی اول اثباتی که می کند این است که علوم تجربی معاصر ما ناکارآمد است چون علوم تجربی معاصر ما گاهی اوقات اصالت تجربه و گاهی اصالت ماده است، گاهی جسم‌انگار و اصالت مادی نوین است که ماتریالیسم و فیزیکالیسم و ایسم های جدید علوم تجربی معاصر می شود.

شهید مطهری مقابل انحصارگرایی فکری ایستاد

حجت الاسلام جهان افزود: تمام این موارد فلسفه هایی هستند که با معارف اسلامی ناسازگارند چون می خواهند انحصار بدهند، در پوزیتیویسم به تجربه، در ماتریالیسم به اندیشه مادی، در فیزیکالیسم به جسم، در ایده آلیسم به ذهن انحصار داده می شود و اتفاقا همه نشات گرفته از انحرافی است که از علم پدید آمده یعنی عده ای از اهل علم آمدند و گفتند چون ما فلسفه خواندیم پس نقلیات و اعتباریات بی اعتبار هستند؛ عده ای دیگر آمدند و تاریخ علم را تاریخمندانه نگاه کردند و در جبر تاریخی خودشان ماندند؛ فکر می کنم تمام این انحراف‌ها ناشی از اصالت دادن به یک قسمت بود، عده ای اصالت را به تجربه، عده ای اصالت را به جسم، عده ای اصالت را به ذهن و حتی اصالت را به علم و عقل دادند و همه چیزها را منحصر به آن دانستند. این انحرافی بود که در تاریخ بشریت اتفاق افتاد اما با اصل مطلب شهید مطهری برخورد و مواجهه می‌کند؛ آن شهید شاگرد مرحوم علامه طباطبایی و تحت تاثیر علامه بود که در مقابل این انحصارات ایستاد و فلسفه اسلامی را گسترش داد، در فلسفه ملاصدرایی همواره از عقل به صورت اعتدالی استفاده می شود؛ از فلسفه حاج ملاهادی سبزواری، در فلسفه قدیم تهران مثل ملا عبدالله زنوزی و آقا علی مدرس که نگاهشان به مساله عقل تحلیل به معنای متعادل است، این طور نبود که بگویند فهم فلسفی تقدم به همه فهم ها دارد بلکه نگاه اعتدالی به عقل داشتند اما چون در فلسفه اعتدالی نگاه می‌کردند عمده مشغله آنها فلسفه بوده است، اگر به معارف به معنایی که گفتیم نگاه کنیم همین فلسفه اسلامی معارف اسلامی است و چیزی دور از آگاهی اسلامی نیست، فیلسوف اسلامی در مورد خدا صحبت می‌کند و در عین حال در مورد پیامبر و جانشین او هم صحبت می کند، در مورد عمل و ثواب عمل و عقاب آن هم صحبت می کند، او در مورد تمام رفتارهای اسلامی صحبت می کند، فیلسوف اسلامی همواره در مورد نماز و حج صحبت کرده  وتفسیر خود را آورده است، فیلسوف اسلامی در مور مناسک علمی صحبت کرده است.

این پژوهشگر اظهار کرد: مساله دیگر اینکه چون روش فلسفه اسلامی این گونه است که همه چیز را متعادل بگوید اتفاقی که افتاد این بود که مرحوم علامه طباطبایی شروع کرد به توجه کردن خاص به این انحرافات و گفت علل گرایش به انحرافات فکری امروز این است که عده ای رئالیسم را نمی‌شناسند و ایده آلیسم را انتخاب می‌کنند؛ اولا در رئالیسم اشتباهی وجود دارد و ثانیا در ایده آلیسم هم اشتباهی وجود دارد، تقابل این دو با هم به معنای تقابل دو مکتب نیست بلکه به معنای تقابل دو بنیان است؛ بعد از آنکه انسان مجبور شد فکر کند و در مقابل تخیل و تخیل‌پردازی فکر را قرار دهد چنین شد. یعنی در زمان سقراط شاگردان او دو گروه شدند، گروهی به تبعیت از شاگردان سقراط و افلاطون مشربی را انتخاب کردند که شاید حاشیه ای به آن مشرب ایده آلیست را درست کرد و گروهی به تبیعت از ارسطو مشربی را درست کردند که آبشخوری برای اندیشه رئالیسم بود، پس رئالیسم و ایده آلیسم از اینجا شکل گرفت. کسانی که در مورد ذهن خیلی صحبت کردند مثل طرفداران افلاطون و کسانی که در مورد واقعیت صحبت می کردند مثل تمام طرفداران ارسطو در واقع تقابل ایجاد کردند واصلا این تقابل از اینجا شروع شد. البته به نظر من در مورد افلاطون و ارسطو این چنین نیست اما حاشیه بر این دو تقابل رئالیسم و ایده‌آلیسم شد.

وی ادامه داد: اما در این میان شهید مطهری چه کرد؟ او تقابل میان ذهن‌گرایی افراطی در کنار واقع گرایی افراطی را نگاه کرد و نظر داد، او اندیشه کرد و به تبعیت از علامه طباطبایی به صورت جدی روی مساله کار کرد و آمد بین قضایا و گزاره های حقیقی و قضایا و گزاره های اعتباری یا قضایا و گز اره‌های ذهنی، و قضایا و گزاره های خارجی تمایز قایل شد و گفت: آنچه که در حقیقت شکل می‌گیرد با آنچه که در اعتبار شکل می گیرد با آنچه که در واقع شکل می گیرد با آنچه که ر ذهن شکل می گیرد چه نسبتی با یکدیگر دارند؛ البته ما نمی‌خواهیم این دو را از هم تمیز کنیم اما عصاره فکر مطهری در مورد جامعه‌سازی این است که قضایا، جملات، علم ها وقتی که در بستر اندیشه قرار می گیرند هرکدام یک ما به ازایی دارند؛ در اعتبارات اتفاقاتی افتاد. اعتبار جامعه، کسی که پایین شهر است با کسی که بالای شهر است و کسی که غرب شهر و آن دیگری که در شرق شهر است همه نسبتی با ذهنیت‌ها دارند، این مهفوم را همه می توانند درک کنند و ربطی به پایین و بالای شهر ندارند یعنی آنچه که در ذهن است همهیشه پابرجاست و تغییرناپذیراست، مساله مهمتر آنجاست که وقتی چیزی که در خارج اتفاق می افتد مثل اینکه می گویند مسکن گران شد، کالای دیگر گران شدند و… در واقع بیانگر این است انسان همواره اگر توجه‌اش به خودش و پرورش نفس و تزکیه خودش نباشد در این صورت همواره در حال ضرر کردن است لذا قرآن قضیه حقیقه می گوید نه قضیه خارجیه، چنانکه خداوند در سوره «عصر» فرمود: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» این چنین انسانی می‌تواند با توجه به صبر و تلاش خودش پیشرفت کند و این دیگر ربطی به انسان بالا و پایین شهر و ایرانی و آمریکایی و مسلمان و غیر مسلمان ندارد اما تام‌ترین حالت اش را در اسلام گفتند والبته در ادیان دیگر هم گفته شده است که ای انسان! بدان که هر آیینه در حال خسران هستی اگر به خودت نیایی.

مطهری مفاهیم را تبدیل به گزاره‌های اخلاقی تبدیل کرد

عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: به همین دلیل است که اسلام آمد تا انسان به درجه بالاتر برود، شهید مطهری این مساله را به عنوان یک گزاره و فرانظریه برای خود در نظر گرفت و آن را به علوم مختلف امتداد داد از جمله علم اخلاق؛ پس تاثیر این را در گزاره های اخلاقی می بینیم که این گزاره ها حقیقی هستند نَه از صنف گزاره‌های ذهنیه، بلکه اخبار حقیقیه هستند، این محصول فکری مطهری است و بسیار قابل تامل است چون وقتی مفهومی به گزاره های اخلاقی تبدیل شد می تواند مفهوم دیگری هم پیدا کند و گزاره‌های دیگری هم به آن توجه کنند؛ در نتیجه همان طورکه در گزاره‌های اخلاقی بود و می‌شود در گزاره‌های فرهنگی و اجتماعی هم مورد استفاده باشد چون مفاهیمی که در اسلام گفته می شود مفاد قضایای حقیقیه هستند و می‌تواند در علوم مختلف از جمله در علم اخلاق و علم فرهنگ استفاده شود، در علم الاقتصاد استفاده شود، حتی در هنر و ادبیات می تواند شکل بگیرد چون قضیه دیگر قضیه خارجیه نیست که در برهه‌ای از زمان گفته شود و در برهه ای دیگر تغییر یابد، مطلقا در ذهن شکل نگرفته و این قضیه حقیقیه است، اقتصاد به این شکل اقتصاد حقیقیه می شود نه یک اقتصاد تخیلی و یک اقتصاد خارجی به معنای اقتصاد سکولار و به معنای اقتصاد منفعت‌گرایان و آنچه که در اروپا وجود دارد، اقتصاد آن چیزی است که به حقیقت عالم نگاه می کند، ثروت باید در خدمت جامعه حقیقی باشد نه جامعه اعتباری.

وی افزود: جامعه حقیقی جامعه‌ای است که انسان را به تعالی برساند، پس ااقتصاد هم باید انسان را به سمت تعالی برساند این چنین اقتصادی واقع گرایانه و حقیت‌گرایانه است، تاثیر این مولفه‌ها در معارف اسلامی کشف بزرگی بود که توانست ادراک معارف اسلامی را در زندگی وارد کند به این علت که با ورود چنین اندیشه ای دیگر تحجر و دگماتیسم، عقل گرایی افراطی یا ولنگاری، ساینتیسم یا علمل گرایی نمی تواند همه را انجام دهد و همه آنها باید به سمت تعادل جلو بروند، دیگر نمی توانید با ایمان افراطی بگویید آنچه که انسان افراطی انتخاب می کند قطعا صحیح است، ایمان وقتی صحیح است که «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُون» باشد و کسانی که ایمان به غیب داشته باشند و اقامه حق کنند. محال است حققیت در عالم باشد و در گذشته نبوده باشد و الان باشد. محال است که خداوند حقیقتی را تغییر دهد؛ آیا ممکن است که ذات خودش کاری کند که خودش آن را نپذیرد، آیا این امکان دارد؟ از آب بخواهید خشک باشد، از سفید بخواهید سیاه باشدو … شهید مطهری نگاه دقیقی به این مساله داشت لذا گفت: در زندگی هم علم وجود دارد اما به اندازه، عقل هم وجود دارد اما به اندازه؛ او افراط در علم و عقل را نپذیرفت، تحجر و دُگم را نپذیرفت، ایمان گرایی افراطی را نپذیرفت.

حجت الاسلام جهان با تاکید بر اینکه در کشور ما از این نظریات استفاده نشده و صرفا در حد مجامع علمی و فلسفی مفصل صحبت شده که کفایت نمی کند، تصریح کرد: این نظریات می تواند در علوم  و صنعت و علم روان شناسی و در علومی مثل علم ریاضی تاثیرگذار باشد؛ وقتی بین نظریات ریاضی و فیزیک نگاه می کنیم نگاه کوانتومیک را می پذیریم، ما می بینیم که در ریاضیات لاکاتوشی برایمان سخت است اما ریاضیات آلمانی را می توانیم بپذیریم، نسبت با این مفاهیم قابل کار کردن است است؛ پس محصول دین امروزی که ما داریم با ادیان پیشین متفاوت است چون این دین که این سالها در مورد آن صحبت می کنیم (کاری به وقایع و تحولات اجتماعی و رسانه ای نداریم) دینی که الان داریم در حوزه معارف دینی از آن صحبت می کنیم با آن دینی که از گذشته بوده متفاوت است، دینی که در گذشته در دهه بیست و چهل و سالهای ابتدایی قرن حاضربود و آنچه که در قرن دوازدهم و سیزدهم شمسی می گذشت با آنچه که الان اتفاق می افتد متفاوت است به این علت که دانش ها و معرفت پیشرفت کرد؛ استاد مطهری به تبعیت از استادان‌اش که منحصر در علامه طباطبایی هم نبود چراکه ایشان شاگرد میرزا علی آقای شیرازی و مرحوم بروجردی هم بود و تازه این اساتید هم از استادان خود متاثر بودند؛ حرکت کرد.

مطهری برای فهمیدن هیچ فهمی را کنار نگذاشت و بر همین اساس در علوم انسانی حرکت‌هایی را بنیان نهاد

این پژوهشگر گفت: بنابراین به تبعیت از فلسفه قدرتمند تهران قدیم، معارف اسلامی تغییر یافت و محصول تمام ادارکات تجربی و عقلی و حسی شد و کار مطهری محصولش این شد که او تمام ادراکات حسی و عقلی و تجربی را پذیرفت و رد نکرد و نگفت که باید آن تجربه را مقابل معرفت اسلامی قرار دهیم بلکه گفت معرفت اسلامی را می پذیریم و عقل و حس و تجربه را هم می پذیریم، او هیچ چیز را نقض و ابرام نمی کرد و با اتکا به همین نظریه توانست در علوم انسانی حرکت هایی را بنیان بگذارد؛ به بیان دیگر مطهری برای فهمیدن هیچ فهمی را کنار نگذاشت، نگفت اگر قرار است که اسلام را بفهمیم باید طب را نفهمیم و نگفت برای اینکه طب را بفهمیم باید اسلام را کنار بگذاریم، او همه را در کنار هم پذیرفت؛ فلسفه را برای فقه و فقه را برای فلسفه میداند، او می گوید فلسفیدن با تفقه نسبت دارد، مسلمان شدن را منحصر در فقه و فلسفه ندانست چون آموخته‌ی مکتبی بود که در آن تمام علوم جایگاه و اعتبار داشتند و البته به اندازه لازم و در حد ضرورت در زندگی قابل استفاده بودند واین طور نبود که اگر از فقاهت استفاده کنیم پس فلسفه و اندیشه عقلانی را کنار بگذاریم؛ این طور نبود که اگر بخواهیم اخلاقی عمل کنیم پس این اخلاقی عمل کردن دیگر فقهی عمل کردن نیست بلکه همه آنها به حد ضرورت قابل استفاده هستند؛ بنابراین مطهری برای هر گروهی از مردم پاسخی داشت و تمام مکاتب و دانشمندان گروه های مختلف علمی را مورد اشاره قرار می داد. جهان معارفی و جهان علوم انسانی و آگآهی مطهری منحصر در یک گروه و جریان نبود به همین دلیل کتابی به نام توحید نوشت که در آن در جمع پزشکان درس می دهد و کتابی به نام شرح منظومه نوشت که در جمع فیلسوفان درس می دهد. او با گروه های مختلف ارتباط برقرار کرد.