واژه حکمرانی در تلقی عرفی از آن به معنای هر نوع حکومتکردن معنی میشود؛ اما اگر این واژه را در نگاهی تخصصی مطالعه کنیم، به معنای انقلابی در ساخت و بافت دولت، جامعه، بازار و… خواهد بود. انقلابی که شاید «کاستلز» در کتاب «شبکههای خشم و امید» خود بخشی از آن را روایت کرده است. ماهیت این تحول ژرف در دولت – ملت را چگونه میتوان روایت کرد؟ در وهله بعدی، چه نسبتی میان این تعریف از حکومت و جامعه ایران میتوان برقرار ساخت؟ نسبت میان دولت و ساختار رسمی آن با مدل حکمرانی شبکهای چگونه است؟ همچنین مقوله مهم نظارت و کنترل در این مدل چگونه اعمال میشود؟ گروه جامعه و اقتصاد «سدید»؛ در میزگردی با موضوع «حکمرانی سایبری» با حضور دکتر محمد محمدی نیا عضو هیأت علمی گروه غرب شناسی پژوهشگاه – تلاش داشت تا پاسخی به سؤالات مذکور ارائه دهیم. در ادامه، بخش نخست این میزگرد را از نظر خواهید گذراند.
ماهیت کنترل و نظارت در حکمرانی شبکهای
عنوان بحث ما پیرامون حکمرانی سایبری بود، اما در این مجال میخواستیم بر یکی از ریزموضوعات مهم این امر یعنی مقوله نظارت و کنترل تمرکز کنیم. پرسشی که در اینجا وجود دارد، آن است که مقوله نظارت و کنترل در بستر حکمرانی سایبری چه تصویری پیدا میکند؟ خصوصاً آنکه پاسخ این سؤال هنگامی بغرنجتر میشود که اصل مقوله حکمرانی در یک بستر مرکززدایی و کوچکسازی دولتها مطرح میشود. در فضای سایبر نیز ما با بازیگران متعددی مواجه هستیم که باعث شده این فضا برای کنترل و نظارت مقداری لیز به نظر برسد؛ بهگونهای که برخی، فضای سایبر را بهعنوان عامل تضعیف حکمرانی دولتها یاد کردهاند.
محمدی نیا: بهعنوان مقدمه باید گفت که در بررسی موضوع کنترل و نظارت در عصر فضای مجازی، لازم است نگاههای مختلف را از یکدیگر تفکیک کنیم تا بتوانیم موضع کنونی خود را در ایران مشخص نماییم. یکی از نکات مهمی که باید در این تفکیک مورد توجه قرار گیرد، سیر تاریخی ماهیت نظارت و کنترل است که امروز خود را در فضای سایبر نمایان میسازد.
برخی سایبر را محیطی میدانند که نیازمند نظارت، کنترل و مراقبت است. در مقابل، گروهی دیگر معتقدند خود سایبر، تطوری از شکلها و فرماسیونهای پیشین نظارت و مراقبت و کنترل است. هر دو دیدگاه در ایران طرفدارانی دارد. دیدگاه نخست که رویکرد غالب در ایران است، سایبر را محیطی مبتنی بر رایانش و ارتباطات الکترونیکی و مخابراتی میداند؛ فضایی شبیه به محیط مجازی (خیالی) که در زندگی ما وجود دارد و رفتارهای ما در آن محیط الکترونیکی نیازمند کنترل است.
این نگاه متعارف، مسئله را اینگونه مطرح میکند که ما در قبال این محیط از اختیارات گستردهای برخورداریم و میتوانیم شیوههای مختلف مراقبت را انتخاب کنیم. برخی پیشنهاد نظارت هوشمند بر محتوا را مطرح میکنند. عدهای بر کنترل الگوریتمها تأکید دارند و گروهی دیگر بحث را به سطح کنترل پروتکلها توسط دولت ملی میبرند. همچنین دیدگاهی وجود دارد که معتقد است تا زیرساختها تحت کنترل دولت ملی نباشد، امکان مراقبت مؤثر وجود نخواهد داشت.
در مقابل این دیدگاه متعارف، رویکردی نامتعارف و فلسفیتر وجود دارد که سایبر را بهمثابه خودِ کنترل مینگرد. این دیدگاه معتقد است که ما نه بهعنوان عنصری جدا از محیط، بلکه بهعنوان بخشی از آن عمل میکنیم. دولت بودن در سایبر، نوعی خاص از دولت بودن است. بهعبارتدیگر، در عصر فضای مجازی ماهیت دولت دستخوش تغییر شده است. اگر ملتی بخواهد بر فضای سایبر اشراف و تسلط داشته باشد، باید ابتدا درک کند که دولت در این عصر چیست و برایناساس، طرحی برای مراقبت و کنترل ارائه دهد.
در این نگاه نامتعارف و فلسفی به رابطه سایبر و دولت، پرسش اصلی ما درباره چیستی و چگونگی دولت است. سؤال از کنترل فضای سایبر، اشراف و تسلط بر آن، در واقع پرسش از ماهیت دولت در عصر حاضر است. این دیدگاه دوم، پرسش مهمی در فلسفه سیاسی را مطرح میکند: آیا دولت میتواند مستقل از صاحبان شرکتهایی که خدمات، لایهها، ابزارها و صنایع اطلاعاتی و ارتباطی را تأمین میکنند، منطقی متفاوت داشته باشد؟
این پرسش فلسفه سیاسی که هنوز در ایران بهخوبی مورد بحث قرار نگرفته، در جاهای دیگری مطرح شده است و ما میتوانیم از آنها کمک بگیریم. از آنجا که این مسئله به رابطه دولت و منطق بازار میپردازد، میتوانیم از تجربیات دیگران در این زمینه بهره ببریم. همانطور که در سیاستهای تجاری، بازرگانی، صادرات و واردات در ایران به رابطه دولت و منطق بازار پرداختهایم، میتوانیم همین رویکرد را در حوزه سایبر نیز دنبال کنیم. البته با یک تفاوت مهم؛ همانطور که اشاره شد، ماهیت کنترل در شکل امروزی آن، حاصل تطوری است که سایبر طی کرده است.
در نگاه تاریخی به سایبر، مشاهده میکنیم که اهداف نظارتی، کنترلی و حاکمیتی خود را در فناوری متجلی ساخته است. این فناوری صرفاً شکل تجسدیافتهای که ما از آن بهرهبرداری و مصرف میکنیم نیست، بلکه تجلی نگاهی از تسلط است که خود را در فناوری بیان میکند. این دیدگاه، فناوری را صاحبسخن میداند. فارغ از ورود به بحثهای تکراری و ملالآور درباره ذاتداشتن یا نداشتن فناوری، نکته مهم این است که فناوری درباره کنترل سخنی با ما دارد.
بنابراین، نمیتوانیم مجموعه محصولات فناوری را به هر شکل دلخواهی تحت کنترل دربیاوریم. کنترلکردن محدودیتهایی دارد که یکی از آنها، پیام خود فناوری درباره کنترل است. همانطور که در پرسش اشاره شد، بهنوعی مرکزگریزی در این حوزه وجود دارد. این مرکزگریزی از تحولات اقتصاد، سیاست و جامعه در اواخر قرن بیستم، بهویژه دو دهه پایانی آن نشئت میگیرد که به سمت شکل جدیدی از تولید ارزش و روابط تولید و کار حرکت میکند.
این روابط تولید و کار در تلاش است تا مراحلی از کنترل را که از دست نظام سرمایهداری خارج شده، بازیابی کند و حفرههای نظارتی خود را پر کند. فناوری در اینجا درون روابط کار و تولید معنا مییابد؛ روابطی که با سرکشیها و عصیانهایی از سوی افراد، مورد بهرهکشی واقع شده است. فناوریهای جدید میتوانند این شکافها را برای صاحبان سرمایه و بهرهبرداران اصلی از سود پر کنند.
با این نگاه، در جمعبندی بخش نخست – که البته میتوان آن را ادامه داد – باید گفت اگر در ایران میخواهیم به موضوع کنترل سایبر بپردازیم، ناگزیر از تعیین نسبت خود با روابط کار و تولید هستیم. نمیتوانیم در روابط کار در ایران رویکردی سرمایهدارانه داشته باشیم و همزمان بخواهیم در سایبر صرفاً از طریق کنترل محتوا، حذف محتواهای نامطلوب یا محدودکردن رفتار کاربران نظارت کنیم. این یک نظارت حداقلی است که میتوانیم داشته باشیم.
فارغ از تعاریف متفاوت از نظارت و کنترل، این ارتباط تنها زمانی میتواند شکل بگیرد که نسبت خود را مشخص کنیم: آیا میخواهیم روابط کار و تولید را با سایبر به شکلی منسجم ببینیم یا نامنسجم؟ نگاه نامنسجم به وضعیتی آشفته میانجامد؛ جایی که روابط کار و تولید، عدم نظارت و کنترل دولت را تشدید میکند و حدود مداخله دولت را کاهش میدهد. از سویی، این مرکززدایی و تمرکززدایی دولت تشدید میشود و از سوی دیگر، تلاش میشود محدودیتهای بیشتری از منطق رفتار کاربران بر محتوا و رفتار کاربران اعمال شود.
یک نگاه انتقادی در این میان وجود دارد که من میخواستم آن را مطرح کنم تا اگر صلاح بدانید نکات خود را نسبت به آن بفرمایید. در شما این نکته نهفته بود که حکمرانی سایبری گویی سرنوشت محتوم ماست و ما قطعاً به سمت آن حرکت خواهیم کرد. برخی دیگر اما معتقدند این بیان از حکمرانی که شما مطرح کردید دارای خواستگاه آمریکایی بوده و ناظر به زیستبوم و مسائل آن جا با ارزشهای خاصی که دارند مطرح شده است. حتی این افراد معتقدند که این مدل از حکمرانی شاید برای آمریکا یا اروپا منجر به توسعه شود؛ اما در کشورهای دیگر نهایتاً فروپاشی را به ارمغان میآورد. من حتی چندی پیش پژوهشی را پیرامون حکمرانی در چین و مدل توسعه آن مطالعه میکردم که مدعی بود باتوجهبه رخدادهای پس از همهگیری کرونا، بسیاری از کارشناسان غربی به این نتیجه رسیدهاند که چین مدل توسعه خاص خود را دارد. اگر آن مدل حکمرانی چین که عجین با توتالیتاریسم بوده را از آن بگیرید، باتوجهبه مختصات جامعه چینی این کشور به فروپاشی میرسد. بهعبارتدیگر این افراد معتقدند که هر زیستبومی، مدل خاص خود را برای دستیابی به توسعه نیاز دارد. ممکن است در آمریکا و اروپا دموکراسی، مرکز زدایی یا شبکه منجر به توسعه شود، اما در چین، توتالیتاریسم منجر به توسعه میشود. اگر همین بحث را پیرامون ایران مطرح کنیم، زیستبوم ایران پذیرای چه مدلی از حکمرانی میتواند باشد؟ طبق بیان شما چنین به نظر میرسید که حکمرانی شبکهای آینده محتوم شکل قدرت و روابط در ایران هم خواهد بود؛ اما بومگرایان ممکن است اینچنین مطرح کنند که این مدل از حکمرانی، نهایتاً به فروپاشی جامعه ایرانی منتهی میشود. پاسخ شما به این اشکال چیست؟
آمریکاییها برای جهانی کردن اینترنت، ابتدا رابطه بین بوم و جهان را مشخص کردند. اگرچه روایت مشهور، اینترنت را محصول مراکز تحقیقاتی نظامی – دفاعی آمریکا میداند (البته روایتهای بدیلی نیز وجود دارد که اینترنت را محصول اتحاد شوروی میدانند)، اما نکته مهم این است که آمریکا توانست آرپانت را از حالت صرفاً نظامی خارج کند.
محمدی نیا: در مباحث شما نقاط عطف متعددی وجود دارد؛ از جمله چگونگی بومیشدن توسعه و توصیفی که از حکمرانی فناوری اطلاعات در چین و اروپا ارائه کردید. این نقاط نیازمند تأمل بیشتری هستند. برای اینکه وقت عزیزان را نگیرم، میخواهم سریعاً نقاطی را برای پرسش و تفکر بیشتر در فرصتهای آتی مطرح کنم. ابتدا به وضعیت حاکمیتهای فناوری اطلاعات در دنیا میپردازم. ما چند کشور شاخص داریم که معمولاً بهعنوان نمونه و الگو مطرح میشوند: ایالات متحده، برخی کشورهای پیشرفته اروپایی مانند آلمان و در آسیا، چین که برجستهترین مثال در این زمینه است.
اطلاعات ما درباره این کشورها – بهویژه چین – بسیار محدود است. اظهارنظر درباره شکل توسعه در چین کاری تخصصی است که از حوزه تخصص من که دانشجوی فلسفه هستم، فراتر است. اما تاحدیکه درباره فناوری اطلاعات در چین میدانم، این کشور تفاوت مهمی با ما دارد. باوجود سطح بالای مداخله دولتی، این سیستم در چین کارآمد است. معمولاً به دلایل موفقیت این سیستم در چین اشاره نمیشود. علاوه بر عوامل فرهنگی و تمدنی و رابطه مردم چین با دولت که شما بدان اشاره کردید، حداقل یک دلیل خاص در حوزه فناوری اطلاعات وجود دارد: چین توانسته اکوسیستم بومی خود را بسازد.
بسیاری از کشورهایی که میخواهند از چین الگوبرداری کنند، موفق نمیشوند. یعنی دولتها اراده میکنند، اما ناکام میمانند؛ زیرا چین توانسته تمام لایههای فضای سایبر را از زیرساخت تا بالاترین لایه خدماتی در اختیار داشته باشد. چین میتواند روی پای خود بایستد و تقریباً تمام خدمات و زیرساختها را داشته باشد. به جز برخی حوزههای خاص تولید در فاوا مانند برخی پردازندهها و ریزتراشهها که در برخی موارد حتی در آنها نیز با اروپا و آمریکا قابلرقابت است.
نگرانی ایالات متحده از چین دقیقاً به همین دلیل است. چین از محدوده اداره کشور و دولت – ملت خود فراتر رفته و اکنون در حال تصرف بازارهای اروپاست. باید بین آمریکا بهعنوان کشور یا دولت و آمریکا بهعنوان مجموعه شرکتها، یک تفاوتی قائل شد. در یکی چین رقیب آمریکا و در دیگری شریک آن است.
چین در حال تصاحب بازارهای اروپا نه فقط در تولیدات ابزاری، بلکه در زیرساختهایی مانند دکلهای مخابراتی نسل ۵G است. این نشان میدهد که چین به خودکفایی و استقلال رسیده است. چنین تصوری در بسیاری از کشورها از جمله ایران وجود ندارد. در ایران، محدودیتها صرفاً متوجه مصرفکننده و کسبوکارهای خدماتی است، اما شرایط تولید و استقلال در داخل فراهم نمیشود. مسیری که در ۱۰-۱۵ سال گذشته طی شده، باعث شده به نقطهای که بتوانیم بومیسازی را انجام دهیم، نرسیم. تصور ما از بومیسازی به لحاظ فلسفی مانند مادهای خام و پرداخت نشده است. ما هنوز درک درستی از مفهوم «بوم» نداریم. آیا بومیسازی صرفاً به معنای تولید توسط شرکتهای ایرانی است یا به معنای اشراف نهادهای دولتی و نظارتی مانند قوه قضاییه بر آن است؟
تجربه آمریکا در بومسازی اینترنت
آمریکاییها برای جهانی کردن اینترنت، ابتدا رابطه بین بوم و جهان را مشخص کردند. اگرچه روایت مشهور، اینترنت را محصول مراکز تحقیقاتی نظامی – دفاعی آمریکا میداند (البته روایتهای بدیلی نیز وجود دارد که اینترنت را محصول اتحاد شوروی میدانند)، اما نکته مهم این است که آمریکا توانست آرپانت را از حالت صرفاً نظامی خارج کند.
نقطه عطف این تحول، زمانی بود که آرپا به دارپا تبدیل شد. مدیران جدید دارپا شروع به جلب مشارکت دانشگاهها و شرکتهای تولیدی خارج از صنایع نظامی کردند. آمریکا توانست مدلی ایجاد کند که در آن، با حفظ ماهیت نظامی، شرکتهای خصوصی نیز مشارکت داشته باشند. همین امر یک گام مهم روبهجلو بود.
برای بومیشدن در ایران، ابتدا لازم است دولت و حاکمیت – بهویژه در بخشهای دارای محرمانگی خاص – بتوانند رابطهای ارگانیک با بخش خصوصی برقرار کنند. این یکی از چالشهای ماست. ما هنوز بومیسازی را صرفاً در قالب فعالیتهای محرمانه صنایع وزارت دفاع یا انحصار یک وزارتخانه خاص میبینیم.
برای بومیشدن در ایران، ابتدا لازم است دولت و حاکمیت – بهویژه در بخشهای دارای محرمانگی خاص – بتوانند رابطهای ارگانیک با بخش خصوصی برقرار کنند. این یکی از چالشهای ماست. ما هنوز بومیسازی را صرفاً در قالب فعالیتهای محرمانه صنایع وزارت دفاع یا انحصار یک وزارتخانه خاص میبینیم.
گام بعدی آمریکاییها، برقراری تعامل با اروپا بود. آنها توانستند شبکههای خود را ابتدا به کشورهای اروپای غربی و سپس به سایر نقاط متصل کنند. اگر آمریکاییها نمیتوانستند از اهداف سودآوری و زیستبوم صنعتی و تجاریشان در داخل حمایت کنند، این شبکهای شدن به معنای خروج مسئله از اقتدار آنها میشد.
در ایران، خصوصیسازی اغلب به معنای حذف دولت تفسیر میشود؛ یعنی کار به سرمایهدار واگذار میشود و دولت کنارهگیری میکند. این بهنوعی مسئولیتناپذیری میانجامد. به جای اینکه بومیسازی به معنای همکاری دولت، مردم و شرکتهای خصوصی باشد، اموال و اختیارات دولت که در دست او امانت بوده، به یک انحصار یک شرکت خصوصی خاص در میآید.
بوم حداقل باید بتواند مثلث مردم، دولت و شرکتهای خصوصی را به تعادل برساند. نباید مردم کاملاً حذف شوند و یک شرکت خاص رانتی یا انحصاری وارد عمل شود. این رانت و انحصار باعث حذف مردم از این چرخه میشود. در این وضعیت، رابطه شرکت و دولت نیز بهگونهای است که دولت کاملاً اموال خود را واگذار میکند و این «بوم» را شکل نمیدهد.
این یکی از مسائلی است که باید دربارهاش تأمل کرد. البته بحثهای تاریخی و فلسفی متعددی درباره چگونگی توسعه یا پیشرفت در ایران وجود دارد که از حوزه خاص فضای سایبر و فناوری اطلاعات فراتر میرود؛ لذا من بر آن تمرکز نمیکنم، اما باید گفت که درنگ مهمتر این است که باید روایتی از سیر تاریخی توسعه در ایران معاصر داشته باشیم و مبتنی بر آن روایت، مسیر توسعه و بومیشدن در حوزه فناوری اطلاعات را ترسیم کنیم. این کار چندان ساده نیست. یکی از مهمترین سختیهای آن فقدان تاریخنگاری درست در مورد اجزای مرتبط با این موضوع است. دست ما در این زمینه خالی است و برای ارائه روایتی درست، نیازمند کار مهم تاریخنگاری هستیم..
من در این بخش بحث خود را خاتمه میدهم. صرفاً جهت جمعبندی در مورد چین، همانطور که اشاره کردم، نوع اقتدارش مبتنی بر سرمایهگذاریها و تمهیداتی است که تقریباً در بیشتر کشورها وجود ندارد و منحصر به چین است. کمتر کشوری را میتوان یافت که توانسته باشد چنین زیرساخت و سرمایهگذاریای ایجاد کند که بتواند اینچنین مقتدرانه عمل کند.
در مورد ایالات متحده، این کشور در بومسازی به ظاهر گامهای خردمندانهای برداشت که کاملاً با منطق نئولیبرالشان هماهنگ بود. در دهههای ۸۰ و ۹۰ که آرپانت به تدریج عمومی شد و شبکه داخلی آمریکا به اروپا و سپس به نقاط دیگر متصل شد، این همزمان با قوام یافتن نظم نئولیبرال در آمریکا و گسترش آن به سایر نقاط بود. قصد من داوری اخلاقی مثبت از ایالات متحده نیست، بلکه میخواهم توضیح دهم که بومسازی به آن سادگی که گاهی ما در ایران تصور میکنیم، نیست. نمیتوان صرفاً با خصوصیسازی و سپردن بخشی از منابع و اختیارات مهم حاکمیتی به دیگران، همراه با مسئولیتناپذیری کامل و با این تصور که چون یک شرکت ایرانی است، پس بومیسازی در حال انجام است، به این هدف رسید. اینها نتایج مهمی است که میتوان بیشتر به آن پرداخت.