آیا کنار گذاشتن طبیعی‌گرایی روشی موجه است؟

آیا کنار گذاشتن طبیعی‌گرایی روشی موجه است؟

نوشتاری از دکتر روزبه زارع عضو هیات علمی گروه غرب‌شناسی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

در یادداشت پیشین (چرا تبعیت از طبیعی‌گرایی روشی موفقیت‌هایی در پی دارد؟) شمایی از طرح حکمای مسلمان برای فاعلیت عوامل غیرطبیعی در طبیعت را بیان کردیم. بنا بود در این یادداشت به دلائل پشتیبان آن اشاره کنیم و در ضمن آن قدری نیز به روشن نمودن جزئیات این طرح کلی بپردازیم.

دانستیم که ظاهراً می‌توان دیدگاه حکمای مسلمان را در سه محور صورت‌بندی نمود:

  1. همه عوامل طبیعی، فاعل بالتسخیر هستند (نقش طولی[۱] عوامل فراطبیعی).
  2. در عین حال، عوامل طبیعی در وجود موجود (پدیده) طبیعی مؤثر هستند؛ به این معنا که اگر نبودند، آن پدیده در موقعیت مکانی-زمانی بخصوص خودش محقّق نمی­شد (نقش واقعی عوامل طبیعی).
  • در تحقّق هر موجود (پدیده) طبیعی ضرورتاً یک عامل فراطبیعی مباشر به عنوان هستی­بخش یا واهب­الصور حضور دارد.

تمامی استدلال‌های علّی (مبتنی بر رابطه علیت فاعلی) اثبات وجود خدا (که در دسته‌های کلیِ براهین «امکان و وجوب» و «صدقین» قرار می‌گیرند)، از ادعای محور نخست حمایت می‌کنند. در جایی که خداوند به عنوان علت هستی‌بخش همه موجودات اثبات می‌شود، هیچ موجودی غیر از او هستی مستقلی نخواهد داشت و در وجود و آثار خود وابسته به او خواهد بود.

مجدداً تأکید می‌شود که رابطه هستی‌بخشی نوعی خاص از توقف وجودی است و مستلزم جدایی‌ناپذیری وجود معلول از علت هستی‌بخش خود خواهد بود؛ از این رو نباید آن را با روابط متعارف علّی که در طبیعت و پیرامون خود می‌بینیم یکسان دانست. مثلاً وجود یک ساختمان متوقف بر وجود سازنده آن است (به این معنا که اگر سازنده نبود، آن ساختمان هم ساخته نمی‌شد)؛ اما سازنده علت هستی‌بخش ساختمان نیست و چه بسا که سازنده از دنیا برود و ساختمان همچنان پابرجا باشد. نمونه‌ای از رابطه هستی‌بخشی را می‌توان در درون خود و رابطه نفس (خود) با افعال بی‌واسطه آن (مثلاً صورت‌های ذهنی) مشاهده کرد؛ هنگامی که یک صورت ذهنی را تصور می‌کنیم (مثلاً یک گل سرخ)، وجود این صورت هم متوقف بر وجود تصورکننده است؛ اما در این‌جا نمی‌شود میان آنها جدایی انداخت و قابل تصور نیست که تصورکننده نباشد و صورتی که تصور کرده است همچنان موجود باشد. وقتی از توقف مخلوقات به خدای متعال صحبت می‌کنیم هم به یک چنین رابطه وجودی اشاره داریم.

همچنین گذشت که همین محور است که توضیح‌دهنده توحید افعالی و استناد واقعی و نهایی همه آثار به خداوند خواهد بود. از این رو صرف نظر از محتوای دو محور دیگر طرح حکمای مسلمان، التزام به همین محور آنها را از دیدگاه‌های دئیستی در خصوص فاعلیت خداوند جدا می‌کند.

از سوی دیگر، ممکن نیست که همه عوامل مؤثر در پدیدآمدن یک رویداد طبیعی (دارای موقعیت زمانی-مکانی)، فراطبیعی باشند. برای عوامل فراطبیعی همه زمان‌ها و مکان‌ها یکسان هستند یا به تعبیر دیگر، این عوامل نسبتی یکسان با همه زمان‌ها و مکان‌ها دارند؛ از این رو، اگر همۀ آنچه که یک رویداد طبیعی به آن نیازمند است (علت تامه تحقق آن)، فراطبیعی باشد، آن رویداد هم باید نسبتی یکسان با همه زمان‌ها و مکان‌ها داشته باشد یا به عبارت دیگر، در همه زمان‌ها و مکان‌ها موجود باشد. بنابر این، در تحقق هر رویداد طبیعی، ضرورتاً رویداد طبیعی دیگری دخیل است که موقعیت زمانی-مکانی رویداد مورد نظر را تعیین می‌کند.

نقش این عامل طبیعی نیز واقعی است و اگر این عامل طبیعی نبود، آن رویداد طبیعی هم موجود نمی‌شد. اما باید توجه داشت که اولاً عوامل طبیعی، زمینه پیدایش رویداد طبیعی را فراهم می‌کنند و پس از آماده‌سازی این زمینه (تعیین موقعیت زمانی-مکانی)، دیگر به وجود آنها برای موجودیت رویداد نیازی نیست (حکمای مسلمان اصطلاحاً به این چنین عواملی «معد» می‌گویند). ثانیاً عوامل طبیعی می‌توانند جانشین‌پذیر باشند و دسته‌های متنوعی از آنها بتوانند زمینه نوع خاصی از رویدادها را فراهم کنند. مثلاً حرارت، هم می‌تواند از آتش ناشی شود و هم از اصطکاک.

همه تلاش علوم طبیعی معطوف به یافتن همین عوامل طبیعی زمینه‌ساز است.

همچنین توجه به این نکته هم خالی از لطف نیست که معجزات هم از این قاعده مستثنی نیستند و همان‌طور که در موقعیت زمانی-مکانی بخصوصی تحقق پیدا می‌کنند به عاملی طبیعی برای تعیین آن موقعیت نیازمند خواهند بود و نباید آنها را به عنوان فعل مستقیم و انحصاری خداوند درنظر گرفت؛ نهایتاً این است که عامل یا عوامل طبیعی زمینه‌ساز تحقق معجزات از سنخ عوامل طبیعی شناخته‌شده نیستند و چه بسا که هیچ‌گاه هم علم متعارف بشری توان کشف آنها را نداشته باشد؛ اما قطعاً در زنجیره علّی پیدایش معجزات هم عاملی طبیعی نقش داشته است (جانشین‌پذیری عوامل طبیعی، این مطلب را هم توضیح می‌دهد).

پیش از این تذکر دادیم که به واسطه مفاد همین محور است که اولاً این تصویر مانع پیشرفت علم و تلاش برای کشف عوامل طبیعی زمینه‌ساز رویدادهای طبیعی و پی بردن به نحوه و کیفیت تأثیر آنها نمی‌شود و ثانیاً می‌تواند توضیحی از چراییِ موفقیت علوم طبیعی‌گرایانه ارائه کند.

توجه به این محور است که دیدگاه حکمای مسلمان را از بخش عمده‌ای از خداباوران معاصر جدا می‌کند. در جریان اصلی الهیات طبیعی معاصر، نقض دیدگاه طبیعی‌گرایانه در جایی رخ می‌دهد که نتوانیم یک رویداد طبیعی را با قوانین علمی [موجود] تبیین کنیم. در این موارد است که ادعا می‌شود عاملی فراطبیعی عهده‌دار تحقق آن رویداد است. از جمله این موارد می‌توان به تنظیم ظریف اولیه جهان، پیدایش حیات، پیدایش پیچیدگی‌های زیستی، پیدایش پیچیدگی‌های شناختی انسان نظیر آگاهی یا تجربه دینی و… اشاره نمود که هریک از آنها مبنای نوعی از براهین معاصر در اثبات وجود خدا به شمار می‌آیند.

همچنین، معمولاً در توضیح ساز و کار فاعلیت الهی در جهان -به جهت اجتناب از شکسته‌شدن قوانین طبیعت- از گشودگی‌های علم موجود و به طور خاص عدم تعیّن‌های کوانتومی یا عدم تعیّن خروجی سیستم‌های آشوب‌ناک استفاده می‌کنند. روشن است که در همه این موارد، خدا را جایگزین عوامل طبیعی نموده اند (نقشِ موقعیت‌دهی را نیز به خداوند داده اند) که در تقابل با محور دوم دیدگاه حکمای مسلمان قرار دارد.

از سوی دیگر، اگر تنها به دو محور پیشین بسنده کنیم، پیگیری طبیعی‌گرایی بدون ایراد خواهد بود (عوامل طبیعی به نحو مباشر در تحقق رویدادهای طبیعی مؤثر هستند و بر اساس طبیعی‌گرایی هم در کند و کاو علمی صرفاً به آنها می‌پردازیم). تنها می‌بایست با حفظ تواضع علمی از تعمیم نگاه طبیعی‌گرایانه و استنتاج مواضع فلسفی از آن اجتناب کنیم؛ مثلاً نتیجه نگیریم که هیچ موجود فراطبیعی وجود ندارد. برخی از تجویزهای اینچنینی درباره علم جدید هم ناشی از همین است که به محور سوم این تصویر توجه نشده است. از این رو، آنچه فرقی اساسی میان دیدگاه طبیعی‌گرایانه و دیدگاه حکمای مسلمان ایجاد می‌کند، پذیرش محور اوّل این تصویر نیست؛ بلکه اذعان به محور سوم است که متأسفانه در خوانش‌های امروزی دیدگاه حکمای مسلمان هم کمی مغفول واقع شده است.

اما اینکه هر پدیده طبیعی دارای عامل فراطبیعیِ مباشر (بی‌واسطه) است، از راه­های متنوّعی قابل بیان است[۲] که یکی از آنها، توجه به ویژگی فاعل هستی­بخش است. فاعل هستی­بخش نسبتی با معلول دارد که بین هیچ دو پدیده طبیعی برقرار نیست؛ هستی‌بخشی مستلزم احاطه وجودی است و هیچ موجود طبیعی چنین احاطه‌ای را به موجود طبیعی دیگر ندارد. از همین رو، هستی­بخشی به عوامل فراطبیعی منحصر است. بنابر این، هر پدیده طبیعی، ضرورتاً دارای عامل فراطبیعی مباشر نیز می­باشد. در اینجا باید توجه داشت که نمونه در دسترس هستی‌بخشی نیز از این قاعده مستثنی نیست و مبتنی بر فراطبیعی بودن نفس می‌باشد.

از این رو دیدگاه حکمای مسلمان را باید در میانه طبیعی‌گرایی و آنچه در الهیات طبیعی معاصر پیگیری می‌شود و به عنوان راهی جدید تلقی نمود که با هیچیک از دو رویکرد پیش‌گفته همراهی و مطابقت کامل ندارد.

در جمع‌بندی مطالب این چهار یادداشت می‌توان اینطور گفت که طبیعی‌گرایی روشی مبتنی بر تصویر نادرستی از ارتباط علّی طبیعت و فراطبیعت است و همچنین تعهد به این آموزه، مانع از بررسی شماری از پرسش‌های اصیل معرفتی به نحو صحیح خواهد شد. همچنین، تجویز این مقاله نسبت به کنارگذاشتن طبیعی‌گرایی و جایگزینی آن با جهان‌بینی توحیدی و دلالت‌های آن، کاملاً هماهنگ با رویکرد واقع‌گرایانه به معرفت تجربی است. اگر، وفق واقع‌گرایی، هدف معرفت تجربی را کشف واقعیت جهان طبیعت بدانیم، ضروری است که مبنای نادرست و غیرواقعی طبیعی‌گرایی را کنار گذاشته و طبیعت را در ارتباط وثیق با ماورای طبیعت ببینیم و تفسیر کنیم.

با این حساب، به تمامی پرسش‌هایی که در پایان یادداشت نخست از این سلسله (چرا میان علم جدید و جهان‌بینی دینی تعارض وجود دارد؟) طرح شده بود پاسخ دادیم. محور این چهار یادداشت را می‌توان «بررسی طبیعی‌گرایی» در نظر گرفت که از تبیین آن آغاز شد و پس از بیان تبعات پذیرش آن برای باور دینی با اشاره به ایرادات آن ادامه پیدا کرد و نهایتاً با ارائه طرحی ایجابی در قبال آن به پایان رسید.

[۱] نگارنده، ناظر به مسئله این یادداشت (فعل الهی در طبیعت)، استفاده از دو اصطلاح «باواسطه» و «بی‌واسطه (مباشر)» را دقیق‌تر و مناسب‌تر از دو اصطلاح «طولی» و «عرضی» می‌داند؛ همچنان که این اصطلاح‌شناسی از «فعل خاص» و «عام» الهی نیز مناسب‌تر به نظر می‌رسد؛ اگر منظور از فعل خاص، فعلی باشد که عاملی فراطبیعی به نحو بی‌واسطه و مباشر در آن نقش دارد، باید اذعان کرد که در طرح مورد نظر حکمای مسلمان، همه وقایع طبیعت در آن دسته قرار خواهند گرفت و فعل خاص به‌شمار می‌آیند.

[۲] ظاهراً می‌توان دلیل پیدایش صورت در ترکیب‌های حقیقی را نیز به گونه‌ای بازسازی نمود که نیاز موجود طبیعی به علت فراطبیعی مباشر را اثبات نماید. اما برای حفظ اختصار و همچنین پرهیز از پیچیده شدن مطلب، از ذکر آن در این یادداشت صرف نظر شده است.