بررسی و تحلیل مفهوم و مولفه‌های قانون در حکمت صدرایی

بررسی و تحلیل مفهوم و مولفه‌های قانون در حکمت صدرایی
نوشتاری از دکتر قاسم بابایی دبیر قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

۱.یکی از بحران‌های عصر حاضر در تبیین مفهوم قانون و ترابط آن با شرع در جهان اسلام و در جهان غرب است؛

قانون در ایران متاثر از چند عامل بوده است؛ اول موقعیت ایران؛ جامعه ایرانی به اعتبار تشیع مشخصات هندسی ویژه خود و متفاوت از کشورهای عربی دارد. ایران نه جزء کشورهای عربی است و نه خارج از آن‌ها زیرا به خاطر اسلام مشترکاتی دارد.

مسئله دیگری که سبب شده است تا مفهوم قانون در کشور ما متفاوت مطرح شود ایران شیعی‌بودن است؛ موقعیتی که ایران به واسطه تجارب طولانی که دارد سبب شده است تا در دوره‌ای قانون را با شریعت این همانی بدانند و در دوره‌هایی محصول اراده مردم و گاهی فرمان پادشاه قلمداد شود. عامل سومی هم که باعث زایش قانون در ایران شد انقلاب اسلامی بود زیرا قانون در بستر جمهوری اسلامی معنای متفاوتی پیدا کرد.

۲.وقتی ما مفهوم قانون را بخواهیم در غرب بحث کنیم؛ شناور در مفهوم فرمان، هنجار ،قواعد اولیه وثانویه وقواعد همراه با اصول وسیاست است  این مفهوم در سه دوره کلاسیک، مدرن و پست مدرن شکل گرفته است و و هر کدام از این دوره‌ها پارادایم‌هایی دارند که حاکم بوده است وآن فلسفه مطلق تاثیر گذار در فلسفه مضاف و مفهوم قانون است. در دوره کلاسیک چند ویژگی فلسفه مدرن در قانون تاثیرگذار بود؛ حقیقت گرایی، عقل گرایی، آرمان گرایی و سعادت طلبی. در این دوره وقتی به آراء آکوئیناس رجوع کنیم قانون را در مفهوم الهی و بشری و … عنوان می‌کند و می‌گوید قانون بشری زمانی قانون است که با قانون الهی هماهنگ باشد از این رو معتقد است که قانون ناعادلانه، قانون نیست زیرا با حقوق الهی هماهنگ نیست.

آگوستین وقتی در مورد قانون بحث می کند می‌گوید ما یک شهر خدایی داریم و یک شهر زمینی و قوانین  شهر زمینی باید با قوانین خدا هماهنگ باشد؛

  1. ولی در رویکردهای مدرن که از نیمه دوم قرن بیستم شروع شده است واقع گرایی هست ولی آخرت گرایی در آن نیست و انسان بریده از امر الهی می‌شود.

در این دوره ما به شکل گذشته دنبال جست و جوی عدالت و حقیقت نیستیم؛ ماکیاولی در کتاب شهریار خود فضیلت را عبارت از توانایی می‌داند که شهریار براساس آن می‌تواند از هر فرصتی برای توسعه قدرت خود استفاده کند و این شهریار در عمل خشن و قدرت طلب است.در این رویکرد، تعریف آکوئیناس یعنی هماهنگی قانون بشری با الهی از بین رفته و مبتنی بر عقل خودبنیاد شده است، تصریح کرد: عقل خودبنیاد، معیار را خود انسان قرار می‌دهد و در این دوره نفی متافیزیک هم پررنگ است. در این دوره فلسفه مطلق، غیرالهی است فلسفه مضاف هم غیرالهی است و برخی قانون را فرمان حاکم می‌دانند و حاکم هم فرد و یا گروهی هستند که امر آنان مطاع است.

۴.تفسیر حکمت متعالیه درباره قانون را دو بخش فرایندی و  فرآوردی  می توان تحلیل کرد؛ اگر قانون را بیرون از دانش و فرانگرانه ملاحظه کنیم حکمت متعالیه آن را می‌پذیرد ولی اگر دانش حقوق را به مثابه یک دانش در نظر بگیریم باز متاثر از حکمت متعالیه خواهد بود. حکمت متعالیه در فلسفه حقوق و مفهوم قانون از این جهت اثر گذاشته است که ما توانستیم بروندادهایی را در مسئله و فلسفه حقوق تولید کنیم، اگر حتی فلسفه حقوق اسلامی شکل نگرفته باشد ولی حکمت متعالیه تاثیر خود را بر فلسفه حقوق برجا گذاشته است. در بخش فرآوردی هم حکمت متعالیه می‌تواند بر بخش مبانی، مبادی و منابع و مواد دانش اثرگذار باشد که این تقسیم بندی از آیت الله جوادی آملی است

۵..در آثار ملاصدرا دلیل نیاز به قانون در سه امر است : نیاز به بقاء از آن جهت که  انسان مدنی بالطبع است یعنی حیات انسان درگرو اجتماع تمدن وقانون است تا بتواند نیاز های خویش را برطرف کند وبه حیات خویش ادامه دهد . صدر المتألهين در کتاب مبدأ و معاد چنین می نویسد و ذلک ان الانسان مدني بالطبع لا ينتظم حياته إلا بتمدن و اجتماع و تعاون. دلیل دوم از منظر ملاصدرا به سبب اوصاف ملکی انسانی است. انسان  به سبب غبله حب نفس  و خود بینی وغلبه سلطه بر دیگران نیازمند قانون است زیرا لازمه اوصاف حب نفس و سلطه غلبه بر دیگران و به استخدام گرفتن انسان ها و هرج و مرج است بنابراین برای مهار انسان ها نیازمند قانون هستیم« الإنسان كما مر غلب عليه حب‏ التفرد و التغلب» ونهایتا نیاز به قانون به سبب رسیدن به کمالات وجودی است . در نگاه ملاصدرا با توجه به حقیقت نفس که «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» است و با توجه به رابطه نفوس سه‌گانه (نفس نباتی، حیوانی و انسانی) که نفس انسانی در مقایسه با دو مرحله قبل همه کمالات آن‌ها را دارد و با حرکت جوهری توان کسب کمالات جدید را دارد بر همین اساس ملاصدرا معتقد به انسان ثالث است. انسان واحد در مرحله طفولیت است که در این مرحله انسان طبیعی است. انسان ثانی انسانی است که از مرحله طفولیت رشد پیدا می‌کند و اعضای بدنی و نفسانی او کامل می‌شود به‌طوری‌که صلاحیت قیام برای تکالیف الهی را دارد. انسان ثالث انسانی است که براثر حرکت جوهری و تکامل عقل نظری و عملی به مرحله عقلانی می‌رسد.

۲.ملاصدرا قانون را همان شریعت عنوان می‌کند،: ایشان برای استدلال در این زمینه می‌گوید چون انسان، خودخواه است قانون را هم به نفع خودش وضع می‌کند همچنین چون زندگی انسان پیچیده به اجتماع است باید قانونگذاری وجود داشته باشد که اشراف و اطلاع بر همه ابعاد انسان داشته باشد و این جز از شریعت ساخته نیست لذا فقط شریعت حق قانونگذاری دارد.لذا انسان فقط در سایه همراهی ملک و ملکوت می‌تواند به سعادت برسد،: فقط شریعت و خداوند است که می‌تواند سعادت دنیا و آخرت انسان را تعریف کند و به آن اشراف دارد.