علل زنده بودن مقاومت به مثابه مکتب فکری و سبک زندگی

علل زنده بودن مقاومت به مثابه مکتب فکری و سبک زندگی

نوشتاری از دکتر محسن ردادی مدیر گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه

رهبر معظم انقلاب اسلامی در سخنرانی ۲۱ آذر ۱۴۰۳ خود به «تبیین و ترسیم» رخدادهای سوریه پرداخت و موضوع «جبهه مقاومت» را نیز در همین چارچوب واکاوی کرد. مفهوم مرکزی سخنان رهبر انقلاب اسلامی این بود که «جبهه مقاومت» را بایستی به مثابه یک نظام فکری فهم کرد. پیروزی‌ها و شکست‌های جبهه مقاومت را با معیارهای مربوط به اندیشه و تفکر باید سنجید. تحلیل‌هایی که جبهه مقاومت را صرفاً مجموعه‌ای از سخت‌افزارها و رزمنده‌هایی می‌بینند که با رژیم صهیونیستی می‌جنگند، ناقص‌اند. جبهه مقاومت را می‌توان نوعی تفکر مبتنی بر اراده و باور قلبی دانست که فرد را به ایستادگی در برابر سلطه متعهد می‌کند. کسانی که سبک زندگی مقاومت را برگزیده‌اند، تلاش می‌کنند انتخاب‌هایشان در زندگی روزمره و گرایش‌های سیاسی آنها در جهت مبارزه با سلطه‌گران باشد.

دو رکن اصلی سبک زندگی مقاومت، «اراده» و «شناخت»(بصیرت) است. به این معنا که اشخاص ملتزم به سبک زندگی مقاومت، به این شناخت (بصیرت) رسیده‌اند که قدرت‌های سلطه‌گر با زورگویی به دنبال تحت انقیاد درآوردن سایر ملت‌ها هستند. این افراد تصمیم گرفته‌اند در مقابل زورگویی و سلطه‌گری قدرت‌های بزرگ بایستند. اراده قطعی این افراد، مقاومت در برابر سلطه‌گری است. آنها ایمان دارند که مبارزه با سلطه‌گران وظیفه‌ای است که خدا از آنها انتظار دارد و انتهای این مسیر، پیروزی است.

با توجه به تعریفی که از جبهه مقاومت ارائه شد، می‌توان فهمید که چرا ضعف و قوت این جبهه، وابسته به سخت افزار آن نیست. تا زمانی که شناخت (بصیرت) و اراده در میان هواداران این تفکر وجود داشته باشد، این جبهه قدرتمند خواهد بود؛ حتی اگر افراد زیادی از این جبهه به شهادت رسیده باشند یا اینکه امکانات و تجهیزات این جبهه محدود باشد.

در این زمینه می‌توان سال ۱۳۶۰ را مثال زد. در آن سال رهبرانی از جبهه مقاومت همچون شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید قدوسی، شهید باهنر و… از دست رفته بودند. دولت مستقر جمهوری اسلامی نیز به دلیل شهادت اعضای هیئت دولت، صدمه جدی دیده بود. حملات رژیم صدام نیز با قدرت ادامه داشت و منجر به از دست رفتن بسیاری از سرزمین‌ها شده بود. اما چون شناخت (بصیرت) و اراده مردم آسیب ندیده بود، جبهه مقاومت توانست بر این مشکلات غلبه کند. اکنون وضعیت جبهه مقاومت به آن دشواری سال‌های دهه ۶۰ نیست. مهمتر از تجربه دهه ۶۰ جمهوری اسلامی، روایت قرآن از جنگ احزاب است که نشان می‌دهد مجاهدان جبهه مقاومت، در مواجهه با سختی‌ها و چالش‌ها، ایمان و اراده‌شان قوی‌تر می‌شود: «هنگامی که مؤمنان [در نبرد خندق] گروه های دشمن را دیدند، گفتند: این است آنچه خدا و پیامبرش به ما وعده داده‌اند [که ثواب و پاداش عظیم روز بازپسین بدون تحمل سختی ها و سرافراز بیرون آمدن از آزمایش ها، میسر نیست] و خدا و پیامبرش راست گفته‌اند، و [جنگ خندق] جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود.»(سوره احزاب آیه ۲۲)

مشاهده سختی‌ها ناکامی‌ها، برای مجاهدان، نشانه‌ای از سوی خدا است که درستی مسیر آنها را ثابت می‌کند؛ مسیری پر از سختی و فشار، شهادت بزرگان، تهمت و سرزنش، که در انتهای آن پیروزی وجود دارد. اگر جبهه مقاومت را به مثابه مکتبی فکری بدانیم در این صورت، گسترش و تعمیق این تفکر در میان مردم را می‌توان ملاکی برای سنجش قوت و ضعف آن تلقی کرد. اکنون و پس از عملیات طوفان‌الاقصی در ۱۵ مهر ۱۴۰۲، جرأت و جسارت مردم منطقه و دنیا برای مبارزه با سلطه‌گری افزایش یافته و شناخت آنها از صهیونیسم و نظام سلطه بیشتر شده است؛ تفکر مقاومت محبوبیت یافته و این به معنای گسترش فکری مکتب مقاومت است. در مقابل، اندیشه سازش و سلطه‌پذیری تضعیف شده است. پیمان صلح ابراهیم و روند عادی‌سازی، حداقل فعلا کنار گذاشته شده است.

چه چیزی جبهه مقاومت را تضعیف می‌کند؟ عمومیت یافتن لذت‌جویی، تسلیم‌پذیری و بی‌تفاوتی نسبت به ظلم. اکنون منطقه و دنیا بیش از هر زمان دیگری به ظلم معترض است و مخالفت با سلطه و صهیونیسم را فریاد می‌زند. این یعنی قدرت جبهه مقاومت رو به افزایش است. به قول دیالوگی از سینما: «یک روز می‌آید که شجاعت مردان نابود می‌شود… اما امروز آن روز نیست! !A day may come when the courage of men fails… but it is not THIS day»