ما و گفتارهای رهبر معظم انقلاب

ما و گفتارهای رهبر معظم انقلاب
نوشتاری از مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

[یکم]. گفتارها و سخنرانی‌های عمومی آیت‌الله خامنه‌ای، از لحاظ فهم و واکنش مخاطب، با چهار نقص و چالش جدّی، روبرو است:

الف. دیده‌نشدن/ به‌چشم‌نیامدن/ فراموش‌شدن/ گُم‌شدن/ درحاشیه‌ماندن/ مورد توجّه قرار نگرفتن/ در مرکز دغدغه‌ها واقع‌نشدن/ صدرنشین‌نبودن/ مغفول‌ماندن؛

ب. تئوریزه‌نشدن/ بسط علمی نیافتن/ امتداد نظری پیدا نکردن/ هندسه و ساختار علمی نیافتن/ جامۀ نظریه به تن نکردن/ در قالب نظریه، صورت‌بندی نشدن/ وجاهت و اعتبار آکادمیک نیافتن؛ دچار بدفهمی/ کج‌فهمی/ سوءبرداشت/ برداشت غلط/ تفسیربه‌رأی/ تحریف معنوی/ دگرگون‌سازی شدن؛

ج. دچار شبهه‌سازی/ اشکال‌تَراشی/ خدشه/ مناقشه/ عیب‌جویی/ خُرده‌گیری/ نقادی شدن.

تنها همین فقرۀ چهارم، موارد مهم و بنیادینی را نسبت به آیت‌الله خامنه‌ای دربرمی‌گیرد که به‌واقع، مخاطره‌آمیز و محلّ تأمّل است و به‌هیچ‌رو نمی‌توان نسبت به آنها، بی‌تفاوت و سهل‌انگار بود و از جمله: القای بسیط‌اَندیشی؛ القای واقعیّت‌گریزی؛ القای سیّالیّت معرفتی؛ القای جانبداری؛ القای اقتدارگرایی.

[دوم]. بخشی از این مشکلات، به ضعف و غفلت «نیروهای انقلابی/ مؤمن/ حزب‌اللهی» باز می‌گردد، امّا بخشی دیگر، نتیجۀ اقدام برنامه‌ریزی شده و عامدانۀ «نیرو‌های غیرانقلابی/ دگراندیش/ مُعارض» است. بنابراین، «تعرض/ تَک/ حمله/ هجوم/ یورش/ آفند» به اندیشه‌های رهبر انقلاب، یک واقعیّت انکارنشدنی‌ است، که البتّه در دهۀ اخیر، شدّت و تراکم بسیار بیشتری یافته است. با این‌ حال، جبهۀ نیروهای فکری انقلاب، از وظایف جدّی و مهمی که دراین‌باره بر دوش دارند، غافل هستند، به‌ طوری ‌که نسبت آنها با سخنان رهبر انقلاب، یکی از این صورت‌ها را شامل می‌شود: نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان نمی‌دهند و جز اصل «خبر»، محتوا و مضمونی منتشر نمی‌گردد؛ نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان می‌دهند، امّا «دیرهنگام» و «با تأخیر»، نه «بهنگام» و «بی‌درنگ»؛ نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان می‌دهند، امّا «کم‌تعداد» و «موردی»، نه «متراکم» و «چشمگیر»؛ نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان می‌دهند، امّا «سطحی» و «کم‌مایه»، نه «عمیق» و «پُرمغز»؛ نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان می‌دهند، امّا «مختصر» و «اجمالی»، نه «مشروح» و «مبسوط»؛ نیروهای انقلابی نسبت به دغدغه‌های رهبر انقلاب واکنش نشان می‌دهند، امّا مبتنی بر «نظرات و مواضع خودشان»، نه «نظرات و مواضع رهبر انقلاب».

[سوم]. حال ‌آن ‌که نیروهای انقلابی باید در پی «دفاع/ محافظت/ نگهداری/ حمایت/ پشتیبانی» از نظریات و اندیشه‌های فرهنگی آیت‌الله خامنه‌ای باشند، البتّه به ‌صورت:

الف. منسجم/ هماهنگ/ یکپارچه/ هدفمند/ طراحی‌شده/ سازمان‌دهی‌شده/ ساختاریافته؛

ب. ضربتی/ فوری/ بی‌درنگ/ سریع/ برق‌آسا/ پُرشتاب/ آنی/ چالاک/ بهنگام؛

ج. فاخر/ مُتقن/ علمی/ نظری/ معرفتی/ عمیق/ عالمانه/ حکیمانه/ مستحکم؛

د. تحلیلی/ استنباطی/ استنتاجی/ اجتهادی/ تولیدی.

بر این ‌اساس، نیاز به ایجاد و استقرار دفتری است مشتمل بر «نیروهای فکری واکنش سریع» است که از «بضاعت علمی و نظری بالا»یی نسبت به نظریات رهبر انقلاب و همچنین مقولۀ فرهنگ، برخوردار باشند تا بتوانند مأموریّت‌های خاص زیر را دربارۀ گفتارها و اندیشه‌های فرهنگی رهبر انقلاب انجام دهند:

الف. زدودن بدفهمی‌ها/ سوءبرداشت‌ها/ تحریف/ تفسیربه‌رأی‌ها؛

ب. پاسخ‌دادن به شبهه‌‌ها/ اشکال‌‌ها/ ایرادها/ نقدها/ مخالفت‌ها/ چالش‌ها؛

ج. عرضه‌کردن صورت مَبسوط/ مشروح/ تفصیلی/ جامع/ کامل/ شامل/ فراگیر؛

د. تبدیل‌کردن به تئوری/ نظریه/ معرفت علمی/ شناخت روشمند/ منظومۀ فکری/ ساخت منسجم و مفهومی؛

هـ . تبدیل‌کردن به امر گُفتمانی/ عمومی/ اجتماعی/ برجسته‌/ عُمده/ اصلی/ شاخص/ سرآمد/ مهم/ ممتاز/ اساسی/ بنیادین.

بنابراین، در اینجا، ما معنای عام و فراگیری را از لفظ «دفاع» اراده کرده‌ایم که با معنای معمول آن متفاوت و از آن بسیار گسترده تر است و تمام فعالیّت‌های متنوّع یاد شده، در سایۀ آن قرار می‌گیرند.

[چهارم]. چنانچه این مسأله را از لحاظ انگیزۀ دشمن از چنین راهبردی مطالعه کنیم، درمی‌یابیم که دشمن به‌درستی فهمیده که ایجاد هر تغییری در نظام جمهوری‌اسلامی، متوقف بر ایجاد تغییر در نهاد ولایت فقیه و شخص ولیّ فقیه است، در غیر این‌صورت، اگر به‌فرض هم تغییری رخ دهد، نه عمیق خواهد بود و نه ماندگار. در طول دهه‌های گذشته نیز این ولیّ فقیه بوده که توانسته نظام اسلامی را از چالش‌ها و بحران‌های بزرگ برهاند و تداوم و استمرار نظام اسلامی را میسّر گرداند. ولیّ فقیه همچون یک نقطۀ کانونی و گرانیگاه ثابت و پُرقدرت، زمام تحوّلات را به‌دست می‌گیرد و مطابق با مصالحی که تشخیص می‌دهد، نظام سیاسی را از خطر تکانه‌های ویرانگر و تنش‌های بنیان‌برافکن، در امان نگاه می‌دارد. از این ‌رو، باید بر این مرکز ثقل، تمرکز کرد و چاره‌ای برای انهدام آن اندیشید. این تحلیل، آخرین برداشت دشمن از ساز و کار براندازی انقلاب است که در سال‌های اخیر، به اجرا نهاده شده است. دربارۀ چگونگی مقابله با ولیّ فقیه، راهبردهای زیر اندیشیده شده است:

الف. امکان نفوذ/ رخنه/ اثرگذاری/ تغییر ذهنیّت در ولیّ فقیه؛

ب. امکان حذف فیزیکی/ ترور ولیّ فقیه؛

ج. امکان حذف دموکراتیک/ انتخاباتی/ از پایین ولیّ فقیه؛

د. امکان حذف نخبگانی/ ائتلافی/ از بالای ولیّ فقیه؛

هـ . امکان مهار قدرت/ تحدید اقتدار/ کوچک‌سازی دامنۀ اختیارات ولیّ فقیه؛

و. امکان زدودن پایگاه اجتماعی/ تخریب بدنۀ اجتماعی ولیّ فقیه از طریق تخریب خود ایشان؛

ز. امکان فلج و بی‌اثر کردن شخصیّت‌ها و گروه‌های مرجع حامی ولیّ فقیه.

[پنجم]. در این طرح راهبردی، نگارنده بر آن است که این مسأله را با تولید ساز و کار و منطقی که معطوف به گفتارهای آیت‌الله خامنه‌ای است، حل نماید. به ‌عبارت ‌دیگر، هدف این است که روشی برای چگونگی مواجهه با گفتارهای آیت‌الله خامنه‌ای و مسیر عملیاتی‌ساختن آنها معرفی شود که در صورت تقید به آن، بخش بسیار بیشتری از مطالبه‌ها و اندیشه‌های ایشان، رنگ تحقّق می‌پذیرند و به اجرا درمی‌آیند. مرحلۀ اوّل، فکر‌پردازی به‌مثابه طلوع اندیشه‌های نوآورانه در قالب مفاهیم است. گفتارهای آیت‌الله خامنه‌ای، آکندۀ از فکرها و اندیشه‌های راهگشا و سازنده هستند. این فکرها، اغلب «اجمالی» و «کلّی» هستند؛ به این معنی که صورت «تفصیلی» و «جزئی» نیافته‌اند. از این ‌رو، باید به این قبیل فکرها به‌ عنوان «مادّۀ خام» یا «سرنخ» نگریست که می‌توانند مایه‌ها و پایه‌های لازم برای پانهادن در پهنۀ نظریه‌پردازی و تولید معرفت و علم را فراهم کنند. گفتنی‌ست اجمالی‌بودن این فکرها، نشانگر ضعف و نقص آیت‌الله خامنه‌ای نیست؛ زیرا تکلیف یک رهبر سیاسی که در عالی‌ترین سطح مدیریّت جامعه قرار دارد، عرضۀ توضیح‌های مشروح و معرفتی از فکرهایش نیست، بلکه وی می‌باید به بیان و ارائۀ همین فکرهای عام و فراگیر بسنده کند و پیمودن سایر مراحل را به عاملیّت‌های متناسب با آن مراحل بسپارد.

[ششم]. مرحلۀ دوّم، نظریه‌پردازی به‌مثابه تبدیل اندیشه‌های ابتدایی به مجموعۀ معرفتی است. در این مرحله، نیروهای معرفتی و ایدئولوگ باید در راستای تبدیل «فکرها» به «نظریه‌ها» تلاش کنند. به ‌عبارت ‌دیگر، آنها باید به فکرها، صورت نظری و معرفتی ببخشند و جامه‌ای از پیچیدگی‌ها و ضرورت‌های علمی بر تن آنها بپوشانند. این فعّالیت‌های نظری، ناظر به همان کاستی‌ها و خلاءهایی است که فکرها به ‌صورت طبیعی و قهری، به آنها متّصف می‌شوند. آیت‌الله خامنه‌ای در برخی از سخنرانی‌های خود بیان کرده‌ است که نخبگان معرفتی باید مطالب مطرح‌شده از سوی ایشان را به‌مثابه «سرفصل‌»هایی قلمداد کنند که محتاج اندیشه‌ورزی بیشتر و تفصیلی‌تر است و این تکلیف بر عهدۀ آنان است: باید جوانان ما، فرزانگان ما، زبدگان فکرى ما، روى هرکدام از این سرفصل‌ها و بخش‌ها بنشینند فکر کنند، کار کنند، مطالعه کنند؛ نه‌‌فقط بحث‌هاى ذهنى شبه‌روشنفکرى، بلکه بحث‌هاى کاربردى، بحث‌هاى عملیاتى، بحث‌هاى ناظر به واقعیت. اینهایى که ما عرض می‌کنیم سرفصل‌هایى است براى کارهاى فکرى که إن‌شاءالله به‌وسیلۀ جوانان دنبال خواهد شد(در مراسم سالروز رحلت امام خمینی، ۱۴/۳/۱۳۹۳). همچنین تأکید ایشان بر این‌که مطالعات باید کابردی و عملیاتی و ناظر به واقعیت‌های عینی باشند، جهت‌گیری این قبیل مطالعات را نشان می‌دهد. گونه‌های این مطالعات و فعّالیت‌های نظری عبارتند از: مفهوم‌سازی و جعل اصطلاح؛ اقامۀ دلیل به‌واسطۀ گردآوری شواهد و استنادات تجربی و دلایل عقلی و نقلی؛ تفصیل و شرح و توضیح‌دادن مطالب اجمالی و حاشیه‌نگاری و رفع ابهامات؛ استخراج مفروضات و اصول‌موضوعه؛ کشف نتایج و تبعات؛ ساختاربندی و هندسه‌پردازی در قالب منظومۀ معرفتی؛ الگو‌سازی؛ پاسخ‌دهی به اشکال‌ها و دفع شبهه‌های موجود و محتمل؛ مقایسه با رویکردهای رقیب و اثبات برتری؛ معرفی ساز و کار تحقّق و فعلیت‌یابی؛ آسیب‌شناسی و تحلیل انتقادی واقعیت موجود بر اساس این نظریه.

اکنون پرداخت معرفتی و رسانه‌ای به گفتارهای آیت‌الله خامنه‌ای (جز در موارد اندک و خاص)، به انتشار مصاحبه‌های کلّی، یادداشت‌های مختصر و کتاب‌های مشتمل بر موضوع‌بندی مقدّماتی، منحصر و محدود می‌شود، حال ‌آن ‌که این قبیل فعّالیت‌های نظری را باید گام‌هایی ابتدایی و خام قلمداد کرد. در شرایط تاریخی و معرفتی کنونی، ما به ‌شدّت نیازمند تولید متن‌های نظری «فاخر»، «عمیق» و «تفصیلی» دربارۀ مفاهیم و گزاره‌های مطرح‌شده در گفتارهای رهبر انقلاب هستیم و به‌هیچ‌رو، نباید به کمتر از این سطح، قانع باشیم. البتّه این گفته به معنی نفی‌کردن سایر اقسام فعّالیت‌های یاد شده نیست؛ چراکه آن نوع فعّالیت‌ها نیز، از مخاطب خاص خود برخوردار است و بخشی از نیازها و خواسته‌ها را برطرف می‌سازد، امّا مسأله این است که پس از سه دهه زعامت آیت‌الله خامنه‌ای، ما تلاش چندانی نکرده‌ایم که در قالب «نظریه‌سازی»، غایات و مقاصد ایشان را محقّق نماییم و به‌این‌واسطه، انقلاب را یک گام  «بلند» و «جهش‌گونه»، به پیش بریم. این نوع فعّالیت، از ارزش و الایی برخوردار است: كار، فقط كار فيزيكى نيست؛ ارائه‌كردن فكر، ارائه‌كردن نظر، تلاش‌كردن براى رسيدن به نظرات برتر، جزو بافضيلت‌ترين كارها است(در دیدار نخبگان جوان، ۱۷/۷/۱۳۹۲).

روشن است که فاعلان و عاملان مرحلۀ نظریه‌پردازی، نیروهای معرفتی جبهۀ انقلاب هستند که در «دانشگاه‌ها» و «پژوهشکده‌ها» و «اندیشکده‌ها» به‌سرمی‌برند و با قلمروی علوم انسانی، ارتباط جدّی و عمیق برقرار کرده‌اند. این نیروها باید بی‌درنگ پس از مطرح‌گردیدن مواضع و مطالبه‌های آیت‌الله خامنه‌ای، کارگروه‌هایی را برای «مطالعه» و «گفتگو» تشکیل دهند و پس از نگارش «طرح‌نامه»، «پژوهش»‌هایی را در سطوح مختلف راهبردی و عملیاتی به انجام برسانند. از آنجا که به‌ثمررسیدن این پژوهش‌ها، در فاصلۀ زمانی‌ای در حدود شش ماه تا دو سال ممکن است، امّا نمی‌توان جامعه را در این مدّت، در خلاء و وضعیت انتظار نگه داشت، باید به‌ عنوان فعّالیت‌های فوری و کوتاه‌مدّت، موجی از ادبیات نظری و معرفتی را در قالب یادداشت‌ها و مقاله‌ها به افکار عمومی عرضه کرد.

[هفتم]. مرحلۀ سوّم، گفتمان‌پردازی به‌مثابه اجتماعی‌سازی نظریه‌های ساخته ‌و پرداخته‌شده است. در اندیشۀ آیت‌الله خامنه‌ای، هنگامی یک مقوله به «گفتمان» تبدیل می‌شود که در ذهنیت عموم مردم، رسوب کند و به جزئی از باور و خواستۀ آنها درآید. به ‌بیان‌ دیگر، گفتمان عبارت است از یک فکر و مطالبۀ «فراگیر» و «اجتماعی‌شده». دراین‌حالت، آنچه که به گفتمان تبدیل شده است، حالت یک «دغدغۀ فعّال» و «مطالبۀ برانگیزاننده» نیز خواهد داشت و همچون چراغ راهنما، رفتارهای عمومی را جهت می‌بخشد. آیت‌الله خامنه‌ای در بسیاری از گفتارهای خویش بر این امر اصرار ورزیده‌ است که چنانچه یک مقوله به گفتمان تبدیل شود، به ‌تدریج به تصمیم و اقدام مسئولان نیز سرایت می‌کند و در مسیر تحقّق و اجرا قرار می‌گیرد. از این ‌رو، ایشان همواره بر ضرورت و بایستگی گفتمان‌پردازی تأکید کرده‌ است. در اینجا نیز پس از آن‌که «فکرهای خام و کلّی» به «نظریه‌های ساختاریافته و تفصیلی» تبدیل شدند، برای آن‌که از قلمروی محافل نظری و علمی خارج شوند و صورت عمومی و اجتماعی پیدا ‌کند، باید با تکیه بر «ابزارهای رسانه‌ای»، نشر و اشاعه یابند. ما در این حوزه نیز مبتلا به کاستی‌ها و سستی‌های بسیار هستیم و همچنان نتوانسته‌ایم از رسانه‌ها در راستای «بسط» و «عمومی‌سازی» اندیشه‌های آیت‌الله خامنه‌ای بهره بگیریم. ما هم از اهمّیت متمایز رسانه در دنیای معاصر غافلیم و هم از تعیین‌کنندگی بدنه و عقبۀ اجتماعی. تفکّر اصیل اسلامی – انقلابی آیت‌الله خامنه‌ای، آن‌گاه «تحقّق» و «تداوم» می‌یابد که در هندسه و هیأت یک گفتمان مقتدر و باثبات ظاهر شود؛ یعنی بر پایگاه اجتماعی گسترده تکیه داشته باشد. فضای اجتماعی باید متضمّن جهت‌گیری‌هایی باشد که امام جامعه، بیان و القاء می‌کند و همگان را به‌سوی آنها فرامی‌‌خواند، حال ‌آن ‌که به سبب تبدیل‌نشدن بخش بزرگی از مطالبه‌های آیت‌الله خامنه‌ای به گفتمان، اکنون از چنین موقعیتی فاصله داریم. اگرچه آیت‌الله خامنه‌ای، خود با زبان «ساده» و «عامّه‌فهم» با توده‌های مردم سخن می‌گویند و دغدغه‌هایش را با آنها در میان می‌گذارند و حتّی سالیانه چندبار به استان‌ها سفر می‌کند تا از نزدیک با مردم دیدار نماید، امّا این رویکرد و اقدام‌ها نمی‌توانند تکلیفی را که در زمینۀ گفتمان‌پردازی بر عهدۀ نیروهای رسانه‌ای است، ساقط کند.

آیت‌الله خامنه‌ای از نخبگان و فرهیختگان اجتماعی می‌خواهد که مطالبه‌ها و خواسته‌هایی را که ایشان با آنها در میان نهاده‌اند، در همین لایه محدود نمانند و در قالب گفتگویی بسته و خصوصی، صورت‌بندی نشوند، بلکه این گفته‌ها و نکته‌ها به‌واسطۀ فاعلیت «خواص» و «نخبگان»، به «ذهنیت جمعی» راه یابند و «فراگیر» و «غالب» شوند. ایشان معتقد است که راهکار وصول به چنین هدفی، ارائۀ «تبیین‌های منطقی و عالمانه» از این گفته‌ها و نکته‌ها برای «توده‌های مردم» است: این مطالبى كه عرض كردیم، فقط نصیحت و درددل بین ما نیست كه شما بگویید بنده بشنوم، بنده بگویم شما بشنوید، بلکه باید اینها به ‌صورت گفتمان در بیاید. گفتمان یعنى باور عمومى؛ یعنى آن‌ چیزى كه به ‌صورت یك سخن مورد قبول عموم تلقّى بشود، مردم به آن توجّه داشته باشند. این حالت با گفتن حاصل می‌شود؛ با تبیین منطقى و عالمانه و دور از زیاده‌روى‌هاى گوناگون حاصل می‌شود؛ با زبان صحیح، با زبان علمى و منطقى و با زبان خوش، باید این مطالب را منتقل كرد(در ديدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، ۱۵/۱۲/۱۳۹۲). استنتاجی که می‌توان از این سخن داشت، آن است که ‌باید با تکیه بر ظرفیّت و قدرت نخبگان و خواص انقلابی که قادر به تبیین و تحلیل موجّه هستند، «کلان‌جریان‌ها» و «خُرده‌جریان‌ها»یی را در اضلاع و ساحات مختلف راه‌اندازی کرد تا به ‌تدریج، «غلبه و سیطرۀ گفتمانی»، در اختیار ما قرار بگیرد و تهدیدها و مخاطره‌ها، ناچیز و حداقلی گردند. به ‌این‌ ترتیب، در تحلیل و توصیۀ ایشان، نه «خواص» از عرصه خارج می‌شوند و نه «عوام» به حاشیه رانده می‌شوند؛ بلکه خواص به‌مثابه یک «حلقۀ واسط تببین‌گر» میان امام جامعه و مردم قرار دارند که مطالبه‌ها و دغدغه‌های او را با بیانی تفصیلی‌تر و استدلالی‌تر به توده‌های مردم منتقل می‌کنند بنابراین، نه‌تنها لازمۀ نظام امام و امّت، حذف خواص و نخبگان نیست، بلکه این طبقۀ اجتماعی در این نظام، تکالیف عمده‌ای بر عهده دارند که قابل واگذاری به دیگران نیست. دیگر این‌که باید «تکثیر بدنۀ اجتماعی انقلاب اسلامی» به‌واسطۀ «تببین‌» و «روشنگری» نخبگان، مدار و مسیر تحرّکات راهبردی ما باشد. نباید رویکردهای بخش‌نامه‌ای و از بالا، جایگزین «اقناع» و «استدلال» شوند؛ بلکه باید دربارۀ حقایق، با مردم و به‌واسطۀ خواص و نخبگان سخن گفت و در آنها درک و تحلیل صحیح و بصیرت ایجاد کرد. رهبر انقلاب از همین راهبرد برای مهار و دفع فتنۀ سال هشتادوهشت بهره گرفت. ایشان بر این باور بود که باید با تکیه بر «آگاهی» و «اراده» و «حضور» توده‌های مردم، فتنه متلاشی شود؛ نه آن‌که تنها به مواجهه‌های حقوقی و امنیتی بسنده شود. از این ‌رو، «تبیین حقایق» و «ایجاد بصیرت» در مردم، موضوعیّت پیدا کرد. دراین‌حال وقوع فتنه موجب می‌گردد که مردم از لحاظ سطح معرفت و تحلیل، ارتقا یابند و بر تجربه‌های تاریخی خود بیفزایند. بنابراین،‌ در حالی‌ که عدّه‌ای از مرگ قدرت اثرگذاری «استدلال» و «منطق» در جهان متأخّر سخن می‌گویند و به‌ کارگرفتن استدلال و منطق را مساوی با ریزش مخاطبان می‌انگارند، آیت‌الله خامنه‌ای همچنان بر صورت «منطقی» و «عالمانه» بخشیدن به تبیین‌ها تأکید می‌کند و به اقناع عقلانی و عمیق بها می‌دهد. اقناع‌های «هیجانی» و «احساسی»، ماندگار نیستند و با هر تکانه و نوسانی، امکان فروریختن ارکان آنها وجود دارد.

از لحاظ ایدئولوژیک، «طبقات فرهنگی» در جامعۀ کنونی ایران، سه دسته‌اند: «طبقۀ متجدّد» که به ‌ارزش‌های غربی گرایش پیدا کرده و زندگی‌اش صورت روشنفکرانه و سکولاریستی یافته‌ است؛ «طبقۀ ‌اسلامی- انقلابی» که در چهارچوب گفتمان فرهنگی برآمده از انقلاب اسلامی می‌اندیشد و عمل می‌کند؛ «طبقۀ بینابینی» که شخصیّتی دوگانه و دوپاره دارد و به ‌آمیزه‌ای از ارزش‌های هر دو طبقه وفادار است. گمانه‌زنی‌ها دربارۀ کمّیّت این طبقات و نسبت عددی آنها با یکدیگر بسیار است، امّا داده‌های آماری متقنی در دست نیست که بتوان به ‌آن تکیه کرد. با این‌ حال، به نظر می‌رسد که وضعیّت عمومی و عینی جامعۀ ایران نشان می‌دهد که طبقۀ متجدّد در اقلیّت‌اند. بدیهی است که مقصود از تکثیر بدنۀ ‌اجتماعی انقلاب اسلامی، عبارت است از جذب‌کردن عاملیّت‌های طبقات متجدّد و بینابینی به طبقۀ ‌اسلامی- انقلابی. آنچه که در این میان اهمّیّت دارد این است که در فرآیند تکثیر و جذب، باید به ‌احوال و اوصاف هر طبقه توجّه کرد و متناسب با اقتضاهای آنها سیاست‌گذاری نمود. به ‌عبارت ‌دیگر، چنین نیست که بر اساس یک «ساز و کار واحد» بتوان با همۀ طبقات، ارتباط برقرار کرد و فرهنگ آنها را دگرگون ساخت. به ‌این‌ ترتیب، ضرورت دارد سیاست‌گذاری‌های فرهنگی خاص دربارۀ هر یک از طبقات فرهنگی صورت بپذیرد.

[هشتم ]. مرحلۀ چهارم، عمل‌پردازی به‌مثابه ایجاد فضای غالب نسبت به مطالبه‌های رهبر انقلاب است. در این مرحله، برنامه از قلمروی نیروهای معرفتی و رسانه‌ای جبهۀ انقلاب خارج و به «نیروهای مدیریّتی – اجرایی» سپرده می‌شود؛ به این معنی که پس از تبدیل‌شدن مطالبه‌ها و دغدغه‌های آیت‌الله خامنه‌ای به نظریه و گفتمان، ساختار و فضای اجتماعی آنچنان شکل می‌گیرد که نیروهای مدیریّتی و اجرایی در عرصۀ حاکمیّت، خواه‌ناخواه مجبور می‌شوند که در امتداد همین مدار و محور طبیعی، حرکت کنند. در واقع،  کنش برنامه‌ریزی‌شده و جمعی نیروهای معرفتی و رسانه‌ای به ایجاد نوعی واقعیّت «ساختاری» و «موقعیّتی» می‌انجامد که بر جهان اجتماعی ما، سایه می‌افکند و اقتضاها و الزام‌های خود را تحمیل می‌کند؛ به ‌گونه‌ای ‌که گویا نیروهای مدیریّتی – اجرایی، گریزی از آن ندارد. جالب این‌که نیروهای اجتماعی دگراندیش و معارض نیز آشکارا در پی پدید آوردن چنین فضایی بوده و هستند و سخت بر این باورند که قدرت سیاسی، به‌واسطۀ ایجاد «موج عمومی» و «بسیج اجتماعی»، به ‌صورت پایدار در اختیار قرار می‌گیرد و از این ‌رو، نسبت به تولید فکر و نظریه و گفتمان‌پردازی اجتماعی، اهتمام خاص دارند و تلاش می‌کنند نوع نگاه‌شان به جزئی از «فرهنگ عمومی» و «مطالبۀ جمعی» تبدیل شود.