جلال آل‌احمد و مواجهه با مدرنیته

جلال آل‌احمد و مواجهه با مدرنیته
نوشتاری از دکتر محسن ردادی مدیر گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه به مناسبت سالگشت تولد جلال آل احمد
مهم‌ترین پرسشی که در ۱۵۰ سال اخیر با آن مواجه بوده‌ایم، چگونگی کنار آمدن با مدرنیته است. ایرانیان، ناگهان خود را در دنیایی یافتند که در آن، غرب قانون‌گذاری می‌کند، محصول تولید می‌کند و بی‌وقفه در حال پیشرفت است. در این وضعیت، اندیشمندان نسخه‌های متفاوتی برای مواجهه با مدرنیته پیچیده‌اند. یکی از این اندیشمندان که هنوز هم کلامش تازه است و شنیدنی، «سیدجلال آل‌احمد» است. در این یادداشت تلاش می‌کنم راهکارهای وی برای گذار به مدرنیته را مرور کنم.
اولین واکنش روشنفکران ایرانی پس از مشاهده پیشرفت‌های غرب، «تسلیم» بود. این متفکران احساس می‌کردند از نظر توانمندی و دانش، فاصله ما با غرب به قدری زیاد شده که جز تسلیم و تقلید راه دیگری نداریم. جلال می‌گوید: «در ۳-۲ قرن اخیر، احساس رقابت با غرب در ما فراموش شده است و احساس درماندگی بر جایش نشسته و احساس عبودیت. ما دیگر نه‌تنها خود را مستحق نمی‌دانیم یا برحق (نفت را می‌برند چون حق‌شان است و چون ما عرضه نداریم. سیاست‌مان را می‌گردانند چون خود ما دست بسته‌ایم. آزادی را گرفته‌اند چون لیاقتش را نداریم)، بلکه اگر در پی توجیه امری از امور معاش و معاد خودمان نیز باشیم بر ملاک‌های آنان ارزشیابی می‌کنیم. عین غربی‌ها زن می‌بریم، عین ایشان ادای آزادی را درمی‌آوریم. عین ایشان دنیا را خوب و بد می‌کنیم و لباس می‌پوشیم و چیز می‌نویسیم و اصلا شب و روزمان وقتی شب و روز است که ایشان تأیید کرده باشند. جوری که انگار ملاک‌های ما منسوخ شده است».
این احساس درماندگی غرب‌زده‌ها اراده برای پیشرفت نوآوری‌ها را کور می‌کند اما مهم‌تر از آن این است که زمینه برای استعمار غرب و غارت اقتصادی و فرهنگی ما فراهم می‌شود. او می‌نویسد: «صنعت غرب ما را غارت می‌کند و به ما حکم می‌راند و سرنوشت ما را در دست دارد. این دادوستد اجباری حتی در مسائل فرهنگی نیز هست. کدام خبر از این سوی عالم در مطبوعات است؟ همه خبر نوبل است و عوض شدن پاپ و جایزه‌های [جشنواره فیلم] کن و آخرین نمایشنامه برادوی و تازه‌ترین فیلم هالیوود».
کشور ایران و جهان سوم، تبدیل به مصرف‌کننده کالاهای فرهنگی و اقتصادی غرب شده‌اند و این رابطه یک‌طرفه باعث شده همواره وابسته به غرب بمانیم و هیچ تلاشی برای رهایی از این وابستگی نکنیم.
برای پیشرفت و رسیدن به مدرنیته، ما نیازمند ۲ عامل مهم هستیم: اول اراده برای پیشرفت و دوم منابع کافی اقتصادی برای طی کردن مسیر توسعه. غرب‌زدگی باعث شده ما هر ۲ عامل را از دست بدهیم. اول اینکه به دلیل وابستگی به غرب و احساس ناتوانی، هیچ اراده‌ای برای تغییر وضعیت کنونی شکل نمی‌گیرد. غرب‌زده‌ها مدام فاصله بسیار بین ما و غرب را یادآوری می‌کنند و با تحقیر فکر و اندیشه ایرانی، تأکید می‌کنند که هرگز نمی‌توانیم بهتر از غربی‌ها فکر کنیم و برنامه‌ریزی کنیم. دوم اینکه منابع ما توسط غرب به غارت می‌رود. اگر نفت و معدن و سرمایه انسانی داریم، همگی برای صادر کردن به غرب است و بهره اصلی از این منابع را غربی‌های غارتگر می‌برند. غرب‌زدگی نیز این رابطه را توجیه می‌کند و کشورهای جهان سوم مثل ایران را صرفا تأمین‌کننده مواد خام و اولیه برای غرب معرفی می‌کند.
با توجه به ۲ عاملی که بیان شد، غرب‌زدگی مانع توسعه ایران و رسیدن به مدرنیته می‌شود. غرب‌زدگی باعث شده همواره در وضعیت «گذار» باقی بمانیم: از سنت عبور کرده‌ایم و آن را از دست داده‌ایم و هنوز به مدرنیته نرسیده‌ایم. تا زمانی که غرب‌زدگی بر تفکر و دانشگاه ما حاکم باشد، هرگز به توسعه و مدرنیته نخواهیم رسید و همواره مصرف‌کننده فکر و کالای غربی و تامین‌کننده مواد خام باقی خواهیم ماند.
جلال آل‌احمد انسان غرب‌زده را چنین توصیف می‌کند: «آدم غرب‌زده، هرهری مذهب است. به هیچ چیز اعتقاد ندارد اما به هیچ چیز هم بی‌اعتقاد نیست. یک آدم التقاطی است، نان به نرخ روزخور است همه چیز برایش علی‌السویه است، خودش باشد و خرش از پل بگذرد، دیگر بود و نبود پل هیچ است. نه ایمانی دارد نه مسلکی نه مرامی نه اعتقادی نه به خدا یا به بشریت. نه در بند تحول اجتماعی و نه در بند مذهب و لامذهبی. حتی لامذهب هم نیست. هرهری است. هیچ وقت از خودش مایه نمی‌گذارد. آدم غرب‌زده راحت‌طلب است، ‌دم را غنیمت می‌داند و نه البته به تعبیر فلاسفه. ماشینش که مرتب بود و سر و پزش، دیگر هیچ غمی ندارد. معمولا تخصص ندارد، همه‌کاره و هیچ‌کاره است اما چون به هر صورت درسی خوانده و کتابی دیده و شاید مکتبی بلد است که در جمعی، حرف‌های دهن ‌پرکن بزند و خودش را جا کند». غرب‌زده اراده‌ها برای توسعه بومی را نابود می‌کند و مانع شکل‌گیری مبارزه علیه استعمار غرب می‌شود.
در این میان جایگاه زنان، ویژه است. در طول تاریخ این زنان بوده‌اند که ریشه‌ها را حفظ کرده و با تربیت هر نسل از ایرانیان، از فرهنگ و اندیشه ایرانی مراقبت کرده‌اند اما غرب‌زدگی باعث شده که این رسالت مهم زنان، فراموش شود و  زنان به «خودنمایی و بی‌بندوباری» تشویق شوند: «از واجبات غرب‌زدگی یا مستلزمات آن، آزادی دادن به زنان است. ما فقط به این قناعت کردیم که به ضرب دگنک [چماق] حجاب از سرشان برداریم و درِ عده‌ای از مدارس را به روی‌شان باز کنیم و بعد؟ دیگر هیچ و همین بس‌شان است. به زن تنها اجازه تظاهر در اجتماع را داده‌ایم. فقط تظاهر. یعنی خودنمایی. یعنی زن را که حافظ سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیده‌ایم، به کوچه آورده‌ایم. به خودنمایی و بی‌بند و باری واداشته‌ایم. که سر و رو را صفا بدهد و هر روز ریخت یک مد تازه را به خود ببندد و ول بگردد. آخر، کاری، وظیفه‌ای، مسؤولیتی در اجتماع، ‌شخصیتی؟! ابداً. ما در کار آزادی صوری زنان، سال‌های سال پس از این هیچ هدف و غرضی جز افزودن به خیل مصرف‌کنندگان پودر و ماتیک، محصول صنایع غرب، نداریم. البته این سخن از شهرهاست. سخن از رهبری مملکت است که زن را در آن راه نیست وگرنه در ایل و در ده، زن قرن‌های قرن است که بار اصلی زندگی را به دوش دارد».
غرب‌زدگی، زنان را توانمند نمی‌کند، بلکه توان سنتی آنها را هم می‌گیرد. برخلاف باور عمومی که غرب، آزادی زنان را به ارمغان می‌آورد، جلال معتقد است که اتفاقا زنان متجدد غربی‌مأب بی‌حجاب، به جای پذیرش مسؤولیت‌های اجتماعی صرفا به مدپرستی و خودآرایی مشغول هستند. این تضعیف زنان است نه ارتقای جایگاه زنان.
از نظر جلال، مدرن شدن و پیشرفت، سرنوشت محتوم ما است و در عصر حاضر نمی‌توان در سنت باقی ماند و از دنیا کناره گرفت. «دنیاگیر شدن ماشین، جبر تاریخ است. بحث در طرز برخورد است با ماشین و تکنولوژی». چگونه می‌توان این مسیر را طی کرد و چه نسخه‌ای می‌تواند ما را به توسعه و مدرنیسم برساند؟ به نظر وی، غرب‌زدگی و تقلید از غرب، هرگز ما را به پیشرفت و مدرنیته نمی‌رساند. برای مدرن شدن و پیشرفت جامعه لازم است ۲ اقدام انجام شود:
۱- کسب دانش و تسلط بر فناوری: بدون تسلط بر فناوری، «باید مصرف‌کنندگان نجیب و سربه‌راهی باشیم برای ساخته‌های صنعت غرب. یا دست بالا تعمیرکنندگانی باشیم قانع و تسلیم و ارزان مزد برای آنچه از غرب می‌آید». برای مدرن شدن و رسیدن به پیشرفت «راه چاره، جان این دیو ماشین را در شیشه کردن است. آن را به اختیار خویش درآوردن است. همچون چارپایی از آن بار کشیدن است. باید ماشین را ساخت و داشت». فناوری، یک پدیده غربی نیست، بلکه غربی‌ها توانستند بیشتر و زودتر بر فناوری تسلط پیدا کنند. باید تلاش کنیم که ما هم بر فناوری مسلط شویم. کشور چین با روش خودش توانست در فناوری و دانش سرآمد شود. هند،‌ ژاپن، کره‌جنوبی و… نیز در رشته‌های گوناگون توانستند گوی سبقت را از کشورهای غربی بربایند. پس این مسیر برای ما هم بسته نیست. نباید دنباله‌رو غرب بود، بلکه باید با تسلط بر فناوری به پیشرفت و مدرنیته برسیم.
۲- احیای سنت‌های مفید و کارآمد: وقتی فناوری و دانش در ایران رشد کند و بتوانیم به پیشرفت و مدرنیته برسیم، تازه دچار مشکلاتی می‌شویم که کشورهای مدرن غربی آنها را تجربه کرده‌اند: اضطراب، ازخودبیگانگی، احساس پوچی، ترس و… جلال می‌پرسد: «آمدیم و همین فردا صبح ما نیز شدیم همچو سوییس یا سوئد یا فرانسه یا آمریکا! فرض محال که محال نیست، ببینیم آن وقت چگونه‌ایم؟ آیا تازه دچار مشکلاتی نخواهیم شد که در غرب مدت‌هاست به آن رسیده‌اند؟» اینجاست که باید از تجربه غرب درس گرفت و برای رهایی از پیامدهای مدرنیته، بخش‌های مفید و کارآمد سنت را حفظ کرد. آل‌احمد می‌گوید که غربی‌ها برای درمان ناخرسندی‌های مدرنیسم به معنویت‌گرایی شرقی روی آورده‌اند. وقتی خود غربی‌ها هم از مادی‌گرایی و مدرنیسم خسته شده و به دنبال عرفان و آرامش شرقی هستند چرا ما باید لجوجانه، سنت‌های آرامش‌بخش خود را کنار بگذاریم؟ «اکنون کالای معنوی شرق و آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی، دارد مشغله ذهنی مرد غربی فهمیده و درس‌خوانده می‌شود که در مجسمه‌سازی به بدویت (پری میتیف۱) آفریقا پناه می‌برد و در موسیقی به جازش و در ادب به اوپانیشاد۲، تاگور۳، تائوئیسم۴ و ذن۵ بودا. بله! فرار از ماشین‌زدگی چنین می‌طلبد. ترس از جنگ اتمی چنین حکم می‌کند و آن‌وقت ما غرب‌زدگان درست در همین روزگار است که موسیقی خودمان را نشناخته رها می‌کنیم و آن را زرزر بیهوده می‌دانیم و دم از سمفونی و راپسودی۶ می‌زنیم و نقاشی ایرانی را در شمایل‌سازی و مینیاتور اصلا نمی‌شناسیم. با قرینه‌سازی‌هایش و حوض فواره‌اش. و درِ زورخانه را بسته‌ایم و چوگان را فراموش کرده‌ایم».
آل‌احمد معتقد است مذهب، یکی از بخش‌های مهم سنت است می‌تواند در جامعه مدرن کارکرد داشته باشد: آرامش بیاورد، روابط انسانی را برقرار کند و حتی برای رفع فقر نیز فرمول دارد. او به ناتوانی حکومت غربزده پهلوی اشاره می‌کند و می‌گوید: «دولت با این همه اهن و تلپ و سازمان و بودجه و کمک‌های خارجی و توپ و تانک قادر به حل کوچک‌ترین مشکل اجتماعی که بیکاری دیپلمه‌ها باشد نیست و در عین حال می‌بینند که یک اعتقاد کهن مذهبی چه ملجأ پناه‌دهنده‌ای است برای خیل درماندگان و بیچارگان و فقرا».
در جمع‌بندی می‌توان گفت جلال آل‌احمد معتقد است چاره‌ای جز حرکت به سوی توسعه و مدرنیته نداریم. او مخالف پیشرفت و توسعه کشور نیست اما معتقد است غرب‌زدگی و تقلید از غرب، ما را از این هدف دورتر می‌کند. تا وقتی نگاه روشنفکران ما این باشد که از غرب تقلید کنیم، و سیاستمداران به فکر خام‌فروشی به غرب و واردات کالا باشند، به توسعه و مدرنیته نخواهیم رسید. از نظر جلال، بهترین راه برای مدرن شدن این است که بر علم و دانش و فناوری تسلط پیدا کنیم و همزمان، جنبه‌های کارآمد و مفید سنت را احیا و در زندگی مدرن جاری کرد. این تفکر با اندیشه انقلاب اسلامی و رهبران آن تعارضی ندارد.
———————————–
پی‌نوشت
۱- Primitive بدوی
۲- اوپانیشادها از کهن‌ترین متون مینوی آیین هندو و مهم‌ترین آثار فلسفی هندوستان هستند که تاریخ تقریر قدیمی‌ترین‌شان به سده‌های هفتم یا ششم قبل ‌از میلاد می‌رسد. تعداد متونی که با نام اوپانیشاد شناخته می‌شوند از ۲۰۰ می‌گذرد. اوپانیشادها رساله‌هایی در باب دانش برهمن (دانش واقعیت مکنون)‌اند و باور فلسفی آنها بر این است که «دستیابی به حقیقت با تلاشی صرفا فردی ممکن است». در اوپانیشادها دانش راهی برای آزادی و فلسفه‌ای عملی برای جست‌وجوی خرد است. بخش‌های از اوپانیشادها در باب نظریاتی فلسفی هستند که شالوده سنن هندی را تشکیل می‌دهند. برای مثال، ذکر آهیمسا (اصل عدم توسل به خشونت)، داما (خویشتن‌داری)، ساتیا (راستگویی)، دانا (نیکوکاری)، آرجاوا (بی‌ریایی)، و دایا (دلسوزی) در اوپانیشادها بحث رفته ‌است. اصل کارما (زیست‌کار. اصل هر چه کنی به خود کنی) نیز در قدیمی‌ترین اوپانیشاد مطرح شده ‌است.
۳- رابیندرانات تاگور (درگذشته به سال ۱۹۴۱) شاعر و فیلسوف هندی است. شهرت او بیشتر برای شاعری و به ‌عنوان نخستین آسیایی برنده جایزه نوبل است.
۴- تائوئیسم یا فلسفه تائو، دینی منسوب به لائوتسه فیلسوف چینی است که ۲۵۰۰ سال قدمت دارد و ریشه آن به کشور چین بازمی‌گردد. واژه تائو در فارسی به راه و فضیلت ترجمه شده‌ است؛ راهی که پیروان این آیین باید در آن حرکت کنند. تائوئیست‌ها اعتقاد دارند که تفکر فقط در مباحث به‌ کار می‌رود و بی‌ارزش است. آنها اعتقاد دارند که برای راه درست زندگی باید عقل را طرد کرد. به همین دلیل آن را حقیر دانسته و می‌گویند انسان باید به سادگی و گوشه‌گیری و غرق شدن در طبیعت بپردازد. آنها می‌گویند دانش فضیلت نیست، بلکه هر چه علم بیشتر شود برشمار رذایل افزوده می‌شود. آنها می‌گویند: روشنفکر دولت و حکومت را به خطر می‌اندازد، زیرا در قالب و مقررات سخن می‌گوید اما در مقابل فرد ساده‌دل که در امور شخصی خود لذت کار مقرون به آزادی را دریافته ‌است، اگر به قدرت برسد برای جامعه خطر کمتری نسبت به روشنفکر و فیلسوف دارد، زیرا ساده‌دل می‌داند که قانون خطرناک است و قبل از هر فایده‌ای ضرر دارد. پس چنین فرمانده ساده‌دلی تا می‌تواند در زندگی مردم کمتر پیچیدگی ایجاد می‌کند و آنها را به حیات ساده که مطابق طبیعت است سوق می‌دهد. تائوئیست‌ها کتابت را امری اهریمنی و مایه پریشانی می‌دانند. آنها اعتقاد دارند که نوآوری همیشه به ثروت ثروتمندان و زور زورمندان می‌افزاید، بنابراین به کتابت و صنعت توجهی ندارند. دادوستد را در حد روستاها قبول دارند.
۵- ذن (Zen) مکتبی در مذهب بودایی است که در چین پدیدار شده و تأکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف‌نگری به ماهیت اشیا، جانداران و… به وسیله تجربه مستقیم دارد.
۶- راپسودی (Rhapsody) به معنای آوازی گسسته و ناپیوسته که در اروپا برای بیان سرودهای رزمی، قهرمانی یا ملی عرضه می‌شود.