به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در سالگرد عملیات طوفانالاقصی و بهمناسبت شهادت دبیرکل حزبالله لبنان سیدحسن نصرالله، مدرسه اندیشهورز رحا گفتوگویی با حجت الاسلام دکتر سیدسجاد ایزدهی، رئیس پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه داشته و به موضوع «فقه مقاومت و تبیین دکترین هستهای» پرداخته است.
مشروح این گفتوگو تقدیم مخاطبان فرهیخته رحا میشود.
* با توجه به وقایعی که در یکسال اخیر بعد از عملیات طوفانالاقصی اتفاق افتاده، در رابطه با مباحث و شبهاتی که در فضای مجازی و فضای جامعه مطرح است، سوالاتی را مطرح کنیم و به پاسخ آنها برسیم. بعد از واقعه عملیات طوفانالاقصی، وقایع متعددی را پشت سر هم پشت سر گذاشتیم. مثل شهادت شهید زاهدی، حمله رژیم صهیونیستی که کنسولگری جمهوری اسلامی ایران و شهادت شهید رئیسی. بعد از آن در اولین روز تحلیف رئیس جمهور ما، در خاک ما، شهید اسمائیل هنیئه را ترور کردند. الان هم شهادت سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله و شهید نیلفروشان که از فرماندهان ما بودند. این اتفاقاتی که پشت سر افتاد، فضای جامعه را به سمتوسویی برد که گفتند چرا جمهوری اسلامی مثل وعده صادق۱ اقدامی نکرد که الحمدلله دیروز وعده صادق۲ عملی شد و سپاه پاسداران به کمک وزارت دفاع و ارتش حمله کردند و حمله بسیار خوبی هم بود. اما در فضای مجازی و بین افراد روحانی، غیر روحانی و بعضی از سیاسیون اینطور مطرح میشود که جمهوری اسلامی چرا باید خودش را درگیر مسائل منطقه کند؟ چه علتی دارد که ما بخواهیم مستقیم با برخی از این افراد درگیر شویم و برخی از این رژیمها، مثل رژیم صهیونیستی، بخواهیم درگیر بشویم. میگویند کشور ما در شرایطی نیست که بخواهد درگیر جنگ شود. اگر بخواهیم براساس مستندات فقهی این موضوع را مورد بررسی قرار بدهیم، چه ادلهای برای مبارزه با اسرائیل وجود دارد؟ و اینکه ما باید خودمان را قوی کنیم تا در مقابل زورگویان دنیا باستیم.
قبل از اینکه به انقلاب اسلامی بپردازیم، یک بازگشتی به صدر اسلام داشته باشم. یک مروری به ماجرای انقلاب و دعوت پیامبر(ص) داشته باشم و بعد تطبیق کنم. پیامبر(ص) به عنوان نماد اسلام وقتی مبعوث شد، مبعوث شد به اینکه مردم را بهسمت خدا دعوت کند، فضای موجود جزیرةالعرب را از فضای تبعیض، ظلم، غارتگری، نگاه به بت بهعنوان خدایگان و همه آن چیزی که در زمان خودش به آن جاهلیت میگویند، دور کند. وظیفه پیامبر(ص) که خداوند او را به پیامبری مبعوث کرد، این است که مردم را بهسمت توحید هدایت کند، فضای اجتماعی را بهسمت عدالت، کرامت و انسانیت ببرد و فطریات را در جامعه اجرا کند. این همان چیزی است که خدا از پیامبر(ص) میخواهد.
نتیجه منطقی این حرف چیست؟ آیا پیامبر(ص) باید بهخاطر این کار بیاید و با دیگران بجنگد و بکشد تا اینکار را اجرا کند؟ نه سنخ اینکار دعوت است، سنخ این کار اقناع است، سنخ اینکار ارسال پیام خدا به مردم است. شما فضای صدر اسلام را ترسیم کنید. یک گروهی و یک قومی هستند که انسانهای مستکبر زمان خودشان هستند و دارند از کنار مردم جاهل، مستضعف و نادان استفاده میکنند. حاکمیت دارند، سرمایه و ریاست دارند. بعد یک منطقی می آید و میگوید: «تمام منطق شما جاهلی است و باید به سراغ هدایت، توحید و نور بروید.» پیامبر(ص) تبعاً با هیچکسی دعوا ندارد، جنجال ندارد، اما این پیام که پیام فطرت است، موجب میشود که سلطهگر، برنتابد. چکار میکند؟ میآید و با پیامبر(ص) مقابله میکند و پیامبر(ص) هم از خودش و از مستضعفین دفاع میکند. یا زورش میرسد و دفاع میکند، یا زورش نمیرسد و میگوید که مهاجرت کنید. کمی جلوتر میرود و فشار زیاد میشود، کلاً به مدینه میروند. مسئله دوگانه طاغوت و حق، اولاً و بالذات دعوای فیزیکی نیست. حق میگوید منطق است، چون فطرت دارد، چون حق دارد، چون بیان دارد، چون مردم آزاده با این کنار میآیند و میفهمند. اما آنطرف مقابل میبیند که تمامی منافع او به خطر میافتد، لذا در برابر یک بیان فطری و یک کلام حق، شروع به برخورد سخت میکند.
پیامبر(ص) دعوت کرده و آنها آمدهاند شکنجه کردهاند. البته در ابتدا آمدند تطمیع کنند. گفتند که تو دست از این پیام بردار، ما هر چه که میخواهی به تو میدهیم. زن خوب، زندگی خوب و جایگاه خوب. تعبیر پیامبر(ص) هم این است که میفرمایند: «اگر در دست راستم خورشید را و در دست چپم ماه را قرار بدهید، دست از این کار بر نمیدارم. مسئله، مسئله من نیست.» این ایده موجب انقلاب اجتماعی میشود. در توده مردم نگرشها را عوض میکند. تاریخ نشان داده که همه مردم عرب جاهلی، بعدها چنان قدرتمند شدهاند که شاید یک سوم جهان را فتح کردهاند. یعنی این نگاه پیامبر(ص) به آسمان اینگونه است.
در قبال این منطق، قریش به عنوان نماد استکبار زمانه برنمیتابد. مخالفت میکند، مقابله میکند، شکنجه میکند و میکشد. اینها مجبور میشوند که از خود دفاع کنند. کوتاه مدت به حبشه میروند. آنها به دنبالشان میروند، منطق اینها جواب میدهد و آنها بر میگردند. مجبور میشوند که برگردند. در نهایت پیامبر به مدینه میرود. در مدینه، عِدّه و عُدّهای جمع میشوند و پیامبر(ص) کمک میکنند و میشوند انصار. مهاجرینی میآیند و به آنها کمک میکنند و یک حاکمیتی میشوند. در آنجا هم باز هم مسئلهای نیست که پیامبر(ص) بگوید که من میخواهم اسلام را توسعه بدهم، پس بروم بجنگم و اسلام را توسعه بدهم. نه اینطور نبود. تاریخ نشان میدهد که عمده جنگها در اطراف مدینه است. یعنی آنها میآیند. البته این تعبیر است که در جنگ بدر اولی، پیامبر(ص) گفتند: «اینها آمدند اموال ما را مصادره کردند، ما برویم اموالی را که در مکه از ما مصادره کردند را از این قبیله پس بگیریم.» البته آنها متوجه شدند و بعد هم مسیر خود را کج کردند.
جنگ بدر، آنها آمدند مقابله کنند و پیامبر(ص) مجبور است که از خودش دفاع کند. جنگ اُحد و جنگ های بعدی، بشرح ایضاً. پیامبر(ص) هیچگاه برای اینکه بخواهد منطق خود را ارائه کند به کسی حمله نکرده. پیامبر(ص) آمده و از حیثیت خودش دفاع کرده است. البته این نکته هم هست که بعضی اوقات پیامبر(ص) از باب دفاع پیش دستانه جلو میرود. دشمن میخواهد حمله کند، پیامبر(ص) نمیایستد که دشمن به خانه او بیاید. میرود با دشمن در زمین خودش، در وقتی که تهدید کرده، در وقتی که قصد حمله کرده و در وقتی که میخواهد منافع مسلمانان را تهدید کند، مقابله میکند. اما هیچگاه اگر تهدیدی نبوده، مقابلهای نبود، پیامبر(ص) کاری نداشته. اصلاً منطق اسلام، منطق فطرت است، منطق بیان و استدلال است.
* برای جایی که پیامبر (ص) پیشدستی کردند؛ اگر نمونه تاریخی را هم در این رابطه بفرمایید.
مثل جنگ خیبر. در این جنگ، وقتی قبایل سهگانه مدینه رفتند و در خیبر مستقر شدند و بعد حاکم خیبر گفت که ما با پیامبر(ص) اینکار را میکنیم، میزنیم و میکشیم و بنای بر حمله کرد. پیامبر(ص) قبل از اینکه بیایند، رفتند و در همان نقطه اینها را زدند. اما مسئله پیامبر(ص) این نبود که برود آنها را مسلمان کند. شاهد عمده آن هم این است. ما در اسلام چیزی به اسم «ذمّه» داریم. کسانی هستند که کافر هستند و مسلمان نشدهاند. کنار مسلمان ها زندگی میکنند. مسلمانها مالیات خمس و زکات میدهند، ولی مالیات آنها جزیه است و اینگونه زندگی میکنند. اگر قرار بود که پیامبر(ص) کفار را بکشد، چرا کنار آنان زندگی میکرد؟ چرا جزیه میگرفت و امنیت آنها را تأمین میکرد؟ این که نقض غرض است. لذا پیامبر(ص) جنگی را اقامه نکردهاند. ابتدای به ساکن جنگ نکرده است. حتی در موقعی که میخواهد جنگ هم اتفاق بیفتد، پیامبر(ص) میفرمایند: «شما اول شروع به جنگ نکنید. اگر آنها شروع به جنگ کردند، اول دعوت کنید، توصیه کنید، نصیحت کنید. اگر حمله کردند بعد شما حمله کنید.» لذا پیامبر(ص) حتی در وقتی که آنها حمله میکنند، ابتدا به ساکن حمله نمیکند. حتی امیرالمؤمنین(ع) نسبت به بغات اینگونه بودند.
مسئله این است که مدعا و منطق پیامبر(ص)، بر ستمگران و سلطهگران سخت می آید. منافع آنها را تهدید میکند. این منطق مستضعفان عالم را نسبت به اینکه به مستکبران تمکین کنند، میشوراند. اینکه میگوید: «شما عزیز هستید، شما ذلیل نیستند. شما مساوات و برابری دارید. شما عزت و کرامت دارید.» مسئله پیامبر(ص) همین بود. که اینها هم در اسلام تأمین میشود. اگر جنگی بر پیامبر(ص) تحمیل شد، از ناحیه استکبار زمان او است، نسبت به یک پیامی که این پیام برای خدا است و پیامبری آورد. نه پیامبر(ص) میتواند از این پیام دست بکشد، نه میتواند در قبال ظلم و ستم آنها بیخیال شود و مجبور است از خودش دفاع کند. این صورت مسئله همان چیزی است که در زمان پیامبر(ص) اتفاق افتاد.
نمیخواهم عیناً این همانی برقرار کنم، اما همین را با انقلاب اسلامی مقایسه کنید. زمانی که تمام عالم را شرق و غرب، یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم گرفته که هر دو منطق مادی دارند. یعنی منطق غیر مادی وجود ندارد. حتی اگر گروه وسطی هم بهنام «غیر متعهدها» وجود دارد، دعوای آنها اصلاً سر این نیست. ما دو تا قدرت مطلق جهانی، یعنی چپ و راست داریم. منطق هر دو هم فقدان خدا، الحاد و یا لااقل غیر الهی است. نمیگوییم مسیحی یا یهودی هستند، منطق آنها بیشتر استکبار است. همینها تمام جهان را استعمار کردند و منافع آنها را گرفتند. این وسط یک نفر مبتنی بر آرمان پیامبر(ص)، آمد و حرف پیامبر(ص) را زد. استکبار نه، سلطه نه، اینکه آمریکا بیاید اینجا و ما مستعمره او بشویم نه، اینکه بیاید از ما حق توحّش بگیرد نه، ما میتوانیم از خودمان دفاع کنیم و روی پای خود بایستیم. هر کجای عالم هم اگر ظلم و جنایت شد، ما محکوم میکنیم. وقتی این منطق ارائه شد، در فضای انقلاب پیروز شد و به حاکمیت تبدیل شد. وقتی به حاکمیت تبدیل شد، آن منطقی که صدر اسلام گفتم در اینجا اتفاق افتاد. گفتند اگر این منطق رشد کند، معنای آن این است که نظم مادی، چه منطق کاپیتالیسستی و چه منطق مارکسیستی، نباید باشد. چون این منطق میگوید خدا، میگوید ایمان، میگوید برادری، این منطق میگوید که اصالت سرمایه نه، اصالت زور نه، اصالت ستم نه، اصالت استثمار نه. در سطح جهان یک مدل نو است. مدل نویی است که آنهایی که گفتند که آخر جهان برای نظم الحادی است، پشیمان شدند و گفتند نه اینطور نیست و این نظم الهی است که میتواند جایگزین و کارکرد داشته باشد. این نظام آمد و عملاً توانست کار خود را پیش ببرد، ایده خود را جلوه دهد و یک نظامی را اداره کند.
نکته جالب اینجاست که به محض اینکه این اتفاق افتاد، شرق و غرب به این نظام تازیدند. چه شوروی، چه اروپا و چه آمریکا. ما هستیم و خودمان و خدا. و از قضا پیروز شدند. یعنی زمینی را از دست نداده، آرمان خود را حفظ کرده و حاکمیت خود را هم حفظ کرده و استمرار داده. بهعنوان تنها حاکمیت دینی در طول عصر غیبت که مستمر و مستقر بوده. این برای نظام استکبار یک خطر جدی است و نمیتواند آن را تحمل کند. چون تبدیل به الگو میشود. در فضایی که در منطقه ما یا خلیفه است، یا پادشاه است، یا سلطان است و یا کسانی که هیچ آزادی ندارند. پس این الگو نباید توسعه پیدا کند و باید از بین برود.
چطور شد ما انقلاب کردیم؟ بهمحض اینکه انقلاب کردیم همه بر ما شوریدند. ما به کسی شوریدیم؟ ما با کسی جنگ کردیم؟ منفعت کسی را تهدید کردیم؟ نه. ما شعار دادیم. یک شعاری دادیم که شعار توحیدی و الهی است. از این شعار هم نمیشود دست کشید. هویتی و حیثیتی است. حیاتی است. همه جهان آمدند و بر ما شوریدند. آن منطق امام(ره) در مردمسالاری دینی و در معنویت و مردم این نظام را حفظ کردند و باقی ماند. استمرار و استقرار آن، موجب شد که آنها همچنان برآشوبند.
مسئله ما در جهان اصلاً جنگ با اسرائیل نیست. ما با صدام هم جنگ نداشتیم. او با ما جنگید. الان ملت ما به عراق می روند، عراقیها به ما چپ نگاه میکنند؟ نه. میگویند که ایرانیها برادران ما هستند. با اینکه خیلی از برادران ما شهید شدند. آنها هم همینطور. اما ایده انقلاب اسلامی الان در عراق کاملاً فعال است. مثل بسیاری از کشورهای اسلامی در منطقه. اما اینکه ما سطح منازعه و دعوا را به اینکه ما با این و آن جنگ داریم پایین بیاوریم، باید بگوییم که ما با هیچ کشوری ابتدا به ساکن حمله نکردیم. ما یک منطق داریم که ما از مظلوم حمایت میکنیم. آیا این بد است؟ ما میخواهیم از هویت و حیثیت خود دفاع کنیم که البته هزینه دارد. گزینه بدیل چیست؟ اینکه شما مثل سیبزمینی بیرگ کاری نداشته باشید. اگر ستم کردند کوتاه بیایید، سازش کنید و هویت را از بین ببرید. آیا میتوانید تحمل کنید؟ نه. پیامبر(ص) اینکار را انجام داد؟ نه.
رژیم صهیونیستی یک کشور نیست، او نماینده نظم سلطه در منطقه است. بارها این را گفتهاند که او نماد دموکراسی است، نماد آزادی است، نماد مردمسالاری و نماد حقوق بشر است. مسئله رژیم صهیونیستی این است که عقیده دارند انسان ها در مقابل آنها حیوان هستند و آنها حق کشتن دارند. پروتکل را کنار بگذاریم. در همین یکسال اخیر رسماً اعلام کردند و گفتند: «اگر ما بمب اتم بزنیم و همه آنها بمیرند، هیچ اشکالی ندارد.» رسماً اعلام کردند اگر به اینها که به اسرای فلسطینی تجاوز کردند، شاید هم آمار گرفتهاند و نظرسنجی کردهاند، ولی درصد بسیار بالایی گفتهاند که اینکار اشکالی ندارد. بیمارستان را زدهاند، بچهها را زدهاند، زنها را زدهاند. شما نسبت به این آدم که یک دیوانه و بلانسبت حیوان یک حیوان است و داعیهی نیل تا فرات را دارد، سکوت کنید. چه اتفاق میافتد؟ ما میتوانستیم بگوییم که ما اصلاً به داعش چکار داریم، مگر داعش به مرزهای ما آمده. اما شعار داده بودند که «میخواهیم خراسان (یعنی ایران) را هم بگیریم.» بعد ما بگوییم که حالا بایستیم، حالا که نیامده، حالا که با ما کاری نداشته است.
ما در مقابل این آدم وحشی که اینطور قتل و غارت میکند، میتوانیم دو تا کار انجام بدهیم. اول اینکه بیخیال بشویم و بگوییم خب بیاید، بعد میآید مثل مغول میشود و ما باید تبعات آن را تحمل کنیم. اگر صبر کنیم که تا مرزهای ما بیاید، همزمان مرزهای ما ناامن میشود و باید لب مرز با او مقابله کنیم که در اینصورت توپ و تانک او به زمین ما میآید. چاره دیگر ایناستکه بهعنوان بازدارندگی به زمین او برویم و آنجا او را بزنیم. هزینه کمتر، امنیت بیشتر و تأثیرگذاری بیشتری دارد. لذا ما به کسی حمله نکردیم و کسی را تهدید نکردیم. رژیم صهیونیستی بارها ما را تهدید کرده است.
بعضی میگویند چرا با آمریکا مقابله می کنید؟ مگر ما با آمریکا مقابله کردهایم و مگر به او حمله کردهایم؟ اولینبار چه کسی اینکار را انجام داد؟ اینها اولین بار در کودتای ۲۸مرداد اینکار را انجام دادند. اولینبار اینها آمدند نخست وزیر این کشور را از بین بردند و کودتا کردند. در انقلاب اینها آمدند انجام دادند. اما آن آدم بهعنوان سلطهگر و بهعنوان استکبار جهانی، میگوید که من باید اینجا سلطه داشته باشم. یک نفر بهعنوان مرد و جگردار آمد و گفت: ما براساس ادله فقهی نمیتوانیم زیر نظر تو باشیم و باید استقلال داشته باشیم. «وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا». «اَلْإِسْلاَمُ یَعْلُو وَ لاَ یُعْلَی عَلَیْه». «لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمون». نه ظلم میکنیم و نه ظلم میپذیریم. آیا هزینه دارد؟ بله هزینه دارد. آنهایی که سازش کردند، آیا سالم ماندند؟ بسیاری از جاهایی که سازش کردند چه اتفاقی افتاده است؟ محمود افغان به ایران و شیراز آمد. اینها سکوت کردند، سازش کردند و در را باز کردند. فاجعه اتفاق افتاد. بله مقاومت هزینه دارد. نمیگویم حمله، میگویم مقاومت هزینه دارد. اما هزینهای است بهمراتب کمتر، عزتمندانهتر و پایدارتر. در وقتی که دیوانهای دارد به ما حمله میکند و دیوانهای خانه ما را گرفته، بگوییم که خانهام برای تو؟! و در خانه خودمان کتکخور او باشیم؟ یا باید او را بیرون بیاندازیم؟ بله بهراحتی بیرون نمی رود.
مسئله این است که خانه من است. من را از خانهام بیرون انداخته بعد میگوید ولش کنید. همین امروز صدر اعظم آلمان گفت: «حزبالله وایران دست از سر اسرائیل بردارند!.» یعنی خانه شما را گرفته، به شما حمله کرده، توهین کرده، مهمان عزیزتان را در خانه شما زده، سردار شما را زده، کنسولگری شما زده، ولی شما نباید با او کاری داشته باشید. اگر کسی این صورت مسئله را فهم کند، میفهمد که او دارد با ما میجنگد. جنگ او هم مسئله جنگ یک کشور با یک کشور دیگر نیست. جنگی است که تراز آن تمدنی است. حتی اگر سلاح بزنند یا نزنند، این جنگ وجود دارد. این جنگ ممکن است اقتصادی باشد. در جایی که جنگ اقتصادی و فرهنگی جواب نمیدهد، شمشیر و تیر بالا میآید. آمریکا دارد رسماً با ما میجنگد. چندین سال است که دارد با ما میجنگد. ما را تحریم کرده است. داروهای کودکان پروانه ای، زندگی مردم. ما باید این وسط چکار کنیم؟ بگوییم که ما با تو کاری نداریم و هر چه میخواهی به ما زور بگو؟ لذا به نظرم صورت مسئله غلط است.
صورت مسئله این نیست که ما چرا با دیگران میجنگیم، صورت مسئله این است که دیگران چرا با ما می جنگند؟ چرا دیگران به سراغ ما می آیند؟ ما قبل از انقلاب، در انقلاب و بعد از انقلاب با کسی نجنگیدهایم. نرفتهایم یک وجب از مرز خود را توسعه بدهیم. نرفتیم بگوییم که عراق برای ما است. حتی حزبالله که به انقلاب اسلامی ارادت دارد، تصریح میکند که مقام معظم رهبری به ما یک کلام نمیگوید که این کار را بکنید یا نکنید. ما مستعمره او نیستیم، ما خودمان آقا هستیم. ما باید خودمان تصمیم بگیریم. ما میتوانستیم بگوییم که شما زیرمجموعه ما هستید و باید هر چه ما گفتیم همانکار را بکنید. آنها اقمار ما نیستند. آنها برای خودشان بزرگ هستند. آنها انقلاب اسلامی هستند، منطقه مقاومت هستند و برای خودشان آقا هستند. یمن برای خودش آقا است. یمن اغمار و مستعمره من نیست.
آنها انسانهای آزادهای هستند که نمیتوانند زور را تحمل کنند. حزبالله چه کاری انجام میدهد؟ جز اینکه آمده و اسرائیل غاصب را از زمین خودش بیرون رانده است؟ الان اسرائیل در زمین لبنان است یا لبنان در زمین اسرائیل است. هنوز هم مزارع شبعای لبنان غصب شده است. همه منطقه جولان غصب شده است. یعنی استعمار و سلطهگر معلوم است و اینطرف هم دارد از خودش دفاع میکند. بله ادبیات امروز میخواهد شهید را جلاد نشان دهد. آنطرف او هرکاری که میکند، میگوید من دفاع از او را به رسمیت میشناسم، ولی اینطرف نباید از خودش دفاع کند. لذا صورت مسئله غلط است. صورت مسئله یعنی نگاه به مسئله از گام دوم، گام سوم. در حالی که نگاه به صورت مسئله از جای اول است. و اگر از جای اول آن را حل نکنید، حل نمیشود.
مسئله فلسطین ۷۰ سال است که حل نشده است. چون صورت مسئله از گام اول حل نشده و باید حتماً از گام اول حل بشود. میروید گام دوم و گام سوم و حل نمیشود، اگر صورت مسئله غصب حل شود، اگر صورت مسئله استکبار و استعمار حل شود. این موضوع هم حل میشود.
اگر بخواهم خلاصه کنم؛ ما هیچ جنگی با کسی نداریم و با کسی جنگ نکردیم. حتی الان هم که وسط جنگ هستیم، فقط مناطق نظامی آنها را زدهایم ولی او فقط مردم را میزند. شوخی نیست که ۷۰، ۸۰ تن بمب را سر ۴ تا ساختمان بلند بیندازید. مگر برجهای دوقلو چه بود؟ چه شد که کل جهان را بهم ریختند؟ اصل کار برای عربستان بود ولی رفتند به سراغ افغانستان. الان میگویند حق ما را بهرسمیت نمیشناسند، چون اینکار را انجام دادند. منطق جهان، منطق زور و جنگل است. منطق جنگل و منطق زور، فقط زور را میفهمد. ما داریم از موضع عزت و قدرت، سعی میکنیم کمترین هزینه را بدهیم و تأثیرگذاری بیشتری را داشته باشیم. البته اینکار برای برون رفت از جنگ است. یعنی حمله ما برای دفع جنگ است نه برای جنگ. این نکته مهمی است.
* در دیداری که رهبر معظم انقلاب در چند ماه گذشته با رئیس مجلس لبنان داشتند، گفتند: «وقایعی که در این جنگ اخیر اتفاق میافتد، چه برای جبهه حق و چه برای جبهه باطل، مرگ و زندگی است.» یعنی تعیین کننده آینده طرف حق، یعنی جمهوری اسلامی و مقاومت و چه طرف مقابل که باطل است، یعنی رژیم صهیونیستی. براساس توضیحات شما مشخص است که جایگاه رژیم صهیونیستی چیست و ما به چه علت داریم مبارزه میکنیم و از خودمان دفاع میکنیم. یک مسئلهای که در فضای مجازی مطرح است ایناستکه میگویند: «شما با رژیم صهیونیستی و با سربازان آن مشکل دارید، اما وقتی موشک میزنید ممکن است به مناطق مسکونی هم اصابت کند.» در سال ۱۳۷۸ رهبر معظم انقلاب فرمودند: «اینکه گفته میشود ما با مردم اسرائیل هم مثل مردم دیگر دنیا دوست هستیم، این حرف درستی نیست و یک حرف غیر منطقی است. با اصحاب ادیان در دنیا هیچ مشکلی نداریم، اما با غاصبان سرزمین فلسطین مشکل داریم. غاصب هم فقط رژیم صهیونیستی نیست» به نظر شما با توجه به خباثتی که رژیم صهیونیستی دارد و هیچ چیز جلودار او نیست؛ یعنی گفتگو کردیم جلودار نبوده، مذاکره کردیم جلودار نبوده، خیلی وقتها از طریق زور با نیروهای نظامی آنها عمل کردیم، آیا امکان دارد که براساس شرایط اجازه فقهی داده شود به اینکه ما بتوانیم برای بازدارندگی به مناطق مسکونی آنها حمله کنیم یا خیر؟ این نکته را هم بگویم. منظور من فقط رژیم صهیونیستی است که اینها آمدهاند و آنجا را غصب کردهاند. یک موقع ما با دشمنی مقابله میکنیم که آنجا کشور خودشان است، ولی ساکنین اسرائیل غاصب هستند. منظورم از این بُعد است.
در ادبیات فقهی ما یک ابزاری داریم که ذات این ابزار فساد است. یک ابزار داریم که ابزار مشترکه است و یک ابزار داریم ذات آن خیر است. یکسری چیزها است که فقط از آن خیر برمیآید و ذات آن خوبی است. مثلاً قرآن که هیچ بدی در ذات او نیست. یکسری چیزها هم خوب است و هم بد است، مثل چاقو و موسیقی. یکسری چیزها هم ذات آن بد است. وقتی ذات آن بد است، یعنی استفاده از آن هیچ خیری به ارمغان نمیآورد. سلاح هستهای بهعنوان سلاحی است که جدای از اینکه سلاح کشتار جمعی است، سلاح غیرمتعارف است. یعنی به چند وجه، افراد نظامی و غیرنظامی، مناطق نظامی و مناطق غیرنظامی، انسان و حیوان، زمان حاضر و زمان آینده را تحت تأثیر قرار میدهد. تمام اینها را تحت تأثیر قرار میدهد. هنوز هم میگویند که تأثیرات آن در هیروشیما و ناکازاکی هست و نوع کمتر غنی شده آن که در عراق استفاده شده، هنوز هم نوزادهای معلول به دنیا میآیند. آیا میشود ما از ابزار و سلاحی استفاده کنیم که ذات آن این است که حیوان و انسان را میکشد؟ حالا انسان را صحبت میکنم. ولی حیوان چه؟ طبیعت و محیط زیست چه؟ نسل بعد چه؟ آیا چون میخواهم دشمن را از بین ببرم از ابزاری استفاده کنم که ذات این ابزار مفاسد دارد؟
مقام معظم رهبری میفرمایند: «از چنین چیزی که ذات آن فساد است نمیشود استفاده کرد و باید به سراغ بدیل برویم.» در ادبیات فقهی ما آمده: «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ» اگر به شما تجاوز شد، به مثل تجاوز به او تجاوز کن. ما در همین ادبیات فقهی میگویند که «فَاعْتَدُوا بِمِثْل». اگر کسی آمد به ناموس مسلمان تجاوز کرد، ما میتوانیم مقابله بهمثل داشته باشیم؟ اگر آمد و فرزندی از جامعه اسلامی را ذبح کرد، ما میتوانیم فرزند او را ذبح کنیم؟ اگر آمد خدای ناکره بچهای را از شکم زنی درآورد، ما میتوانیم اینکار را بکنیم؟ حتماً نمیتوانیم. بنابراین مماثلت هم مقید است. مقید به چیزی است که در رتبه قبل، مشروعیت آن ثابت باشد و ممنوع نباشد. در سلاح هستهای، سنخ آن اینگونه است. ابتدا بهساکن که کسی در حرمت آن بحثی ندارد. نه ما، حتی نظامهای غربی هم ابتدا بهساکن بحثی ندارند. اینکه شما بروید ابتدا بهساکن با سلاح هستهای انسانها را بکشید. آیا در مقام مقابله بهمثل میشود انجام داد؟
مقابله بهمثل مقید به این استکه اولاً و بالذات این سلاح مجاز باشد و بتوانیم در محدوده مجاز از آن استفاده کنیم که تبعات آن این اجازه را به ما نمیدهد. این یک نکته است. نکته دوم این است که سلاح هستهای در دکترین جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی قرار نگرفته است. یک علت آن همین مسائل فقهی و اخلاقی است. منطق جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی این استکه هدف وسیله را توجیه نمیکند. من برای اینکه یک هدف مقدس داشته باشم، نمیتوانم یک ابزار فاسد را به کار بگیرم. برخلاف نظامهای غربی که خیلی وقتها به این امر ملتزم نیستند. مثل رژیم صهیونیستی که الان هر عملی را که وجوب خودش را تضمین کند انجام میدهد. زن میکشد، کودک میکشد، بیمارستان میزند، مدرسه میزند، بمب یک تنی میزند. این یعنی به چیزی ملتزم نیست. اما آیا ما میتوانیم اینکارها را انجام دهیم؟ بگوییم اگر او آمد منطقه مسکونی من را زد، من هم همینکار را میکنم. ممکن است این وسط چند نفر باشند که مستضعف فکری هستند.
از جهت دیگر آن دکترین دفاعی انقلاب اسلامی چیست؟ ما یک کشوری هستیم که منابع ما محدود است. ما باید در مقابل یک جهانی بایستیم. اولاً که سلاح هستهای امکان استفاده ندارد. اگر قرار بود امکان استفاده داشته باشد، تمام کسانی که قدرت هستهای دارند از آن استفاده میکردند. یکبار استفاده شد، آنقدر قوی بود که دیگر امکان تکرار را پیدا نکرده است. جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۵ استفاده شد. الان ۷۰ سال است که گذشته و دیگر امکان استفاده پیدا نکرده است. همواره تولید کردهاند. نگهداری آن هزینه گزاف دارد. البته میگویند که بازدارندگی دارد. اگر داشت شوروی باقی میماند. الان هند و پاکستان که هر دو این سلاح را دارند، آیا توانستهاند از آن استفاده کنند؟ منابع ما به ما میگوید که شما باید سلاح کمهزینه و اثربخش داشته باشید.
در ذات سلاح هستهای این دو تا نیستند. ذات سلاح هستهای پرهزینه است و کشتن تودهوار دارد. اما دکترین جمهوری اسلامی میگوید که باید کم هزینه و هوشمند باشد. ما فقط دشمن را میکشیم و همه را نمیکشیم. اسرائیل را کنار بگذارید. در کردستان عراق، وقتی عدهای آمدند و فتنه کردند، همان منطقه را زدیم. هوشمندانه بود و از بین رفتند. اگر غیر از این بود، ما باید بمب بزرگی درست میکردیم و مجموعهای از زن و کودک را میکشتیم. حتی در متعارف آن. در حالیکه منطق انقلاب اسلامی میگوید که باید کم هزینه و هوشمند باشد. این از قضا بازدارندگی دارد.
الان چیزی که اتفاق افتاده این است که او نمیتواند از هستهای خودش استفاده کند ولی من میتوانم از موشک خودم استفاده کنم. موشک من نه منع جهانی دارد، نه در پروتکلی مشکل دارد، نه موجب قبح و مذمت است؛ اما طرف مقابل من نمیتواند از هستهای خودش استفاده کند، چون تمام اینها را در بردارد. من چرا دست خودم را ببندم. هزینههای نظامی ما در مقابل کشورهای منطقه خودمان، از جمله امارات، قطر و مصر خیلی کمتر است. شاید نصف اینها هم نباشیم. اما قدرت برتر منطقه هستیم. چون آمدهایم و هوشمندانه برای خودمان یک استراتژی تعریف کردیم و در این استراتژی خودمان قوی کنیم.
اگر در استراتژی حریف بازی میکردیم، همچنان پنج قدم از آن عقبتر بودیم. لذا نه توجیه اقتصادی دارد، نه توجیه حقوقی دارد و نه توجیه فقهی دارد. دکترین ما این است. اما نسبت به رژیم صهیونیستی، آیا ما با آنها برادر هستیم؟ خیر چون غاصب هستند. این شهرکها و کیبوتصها، کسانی هستند که به سرزمین فلسطینیها آمدهاند، آنها را بیرون انداختهاند و جای آنها نشستهاند. سلاح دارند، پیاده نظام ارتش هستند، سرباز ارتش هستند. زنهایشان هم یا اینگونه هستند یا همسران این سربازان هستند. لذا آنجا یک اردوگاه و پادگان است و طبیعتاً آنها شهروند عادی تلقی نمیشوند. اما آیا ما از لحاظ راهبردی میتوانیم بگوییم اینها افرادی هستند که در کشور اسرائیل زندگی میکنند و همه را بکشیم؟ سؤال اینکه چند نفر هستند؟ تقریباً ۶ میلیون نفر. راهبرد جنگی عقلایی، نمیگویم اسلامی، این استکه شما ۶میلیون آدم را بکشید؟ مسئله جنگ ما با آنها این است که کسی که خانه ما را غصب کرده، باید از خانه ما بیرون برود. البته باید عقوبت بشود، اما ذات عقوبت او مرگ نیست. باید از خانه ما بیرون برود و حاکمیت آن منطقه باید به صاحب خودش برگردد.
استراتژی رهبر حکیم انقلاب معلوم است و میگوید دموکراسی. همه مردم اصیل فلسطین باید برای فلسطین تصمیم بگیرند. دموکراتتر از این دیگر چیست؟ آن مردم باید بیرون بروند. چگونه باید بیرون بروند؟ دو نکته محوری وجود دارد. نکته سومی هم دارد که فعلاً محل بحث من نیست. نکته اول امنیت و نکته دوم جمعیت است. رژیم صهیونیستی وقتی امنیت نداشته باشد از بین میرود. چون مهاجر هستند و در سرزمین خودشان نیستند. وقتی امنیت نداشته باشند به جای امن میروند. طبیعتی کار ممکن است. فضا برای آنها باید ناامن باشد. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْل» استدلال چیست؟ «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّکُمْ». مسئله ایجاد قوت به غرض تخفیف و ارعاب به خاطر بازدارندگی و برگرداندن آن سر جای خودش است. در زمان پیامبر(ص) میگویند که چرا میجنگید، میگوید که چون آنها شما را از خانه خودتان بیرون انداختهاند. بروید و خانههای خودتان را بگیرید. لذا مسئله این نیست که ما همه را بکشیم.
مگر پیامبر(ص) وقتی مکه را فتح کرد، همه غاصبین را کشت. پیامبر(ص) در آنجا صلاح دانست و آنها را آزاد اعلام کرد، در حالی که میتوانست آزاد اعلام نکند. البته آنها بعدها مسلمان شدند. اما اینها غاصبانی هستند که فرض از بین رفتن این حاکمیت و از بین رفتن صورتمسئله جنگ این است که این نظام نباشد. این نظام چه زمانی از بین میرود؟ مثل شوروی. شوروی چه زمانی از بین رفت؟ وقتی ساختار آن از بین رفت. مردم که سر جای خود هستند. ساختار که از بین رفت ده تا کشور جدا شدند. شوروی شد روسیه. شد نصف قدرت. مسئله رژیم صهیونیستی این است که این جمعیت باید برود. جمعیتی که قبلاً به اینجا مهاجرت کردهاند و الان باید مهاجرت معکوس کنند. چاره کار این است که احساس ناامنی کنند. احساس ناامنی مرادف است با مهاجرت معکوس افراد، مهاجرت معکوس سرمایه، مهاجرت معکوس نخبگان و عملاً نیامدن سرمایه و توریسم است. بعد از این دیگر رژیم صهیونیستی نداریم.
اما مسئله این است که آیا اینکار در یکسال اتفاق میافتد؟ نه جنگ ما با رژیم صهیونیستی یک جنگ راهبردی است. یک جنگ تاکتیکی نیست. این نیست که من امروز این را بزنم، فردا او را و پس فردا او را. او دارد با من تاکتیکی میجنگد. او دارد آدم میزند. غرض من این است که او از سرزمین من بیرون برود. من دارم با او انسانی میجنگم. وقتی او از این سرزمین بیرون رفت، حاکمیت سر جای خودش بر میگردد و آنها سر زندگی خودشان میروند. البته آنها خلاف کردند، جرم کردند، غصب کردند و حاکمیت صهیونیسم را برقرار کردند. اما ضرورتاً این به این معنی نیست که وقتی آنها آمدند باید آنها را بکشیم. بله اگر سلاح دست گرفتند در قبال سلاح میکشیم. اگر در معرکه آمدند میکشیم. اما مسئله ما الان نه عملیاتی است، نه میشود، نه عقلی قبول میکند و نه امکان دارد. حالا بماند که آنها یک چیزی بهمعنای کورههای آتشسوزی را علم کردهاند. جنگ ما راهبردی و عقلایی و با یک منطق مشخص است.
شخصی یک تعبیری کرده بود که به نظرم تعبیر قشنگی است. میگفتند: «ما در جنگ با رژیم صهیونیستی، عقل سرد و قلب گرم داریم.» یعنی پرحرارت و پرانگیزه اما خونسرد هستیم. با استراتژی و با راهبرد و هدفمند هستیم. چطور شد که این هدفمندی به اینجا رسید. یک زمانی یک رژیم صهیونیستی است که همه دولتهای منطقه از او میترسند. حاکمیت مطلق دارد و بهقول خودش جزیره ثبات است. الان چه اتفاقی افتاده؟ کم کم ضعیف شدهاند. حضرت آقا میفرمایند: «۲۵سال آینده را نخواهند دید». یعنی فرآیندی است. الان چند سال گذشته؟ کم کم از طرف سوریه، عراق، لبنان، غزه، کرانه باختری محدود میشود. لذا ما جنگ را حساب شده با کمترین هزینه و با عاقلانهترین راهبرد پیش میبریم. با وجود اینکه پشت زمینه رژیم صهیونیستی تمام قدرتهای استکباری هستند. ناتو، آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و ایتالیا رسماً پشت او هستند و حمایت میکنند.
در ۷ اکتبر نخست وزیر انگلیس آمد، نخست وزیر فرانسه آمد، نخست وزیر ایتالیا آمد. همه آمدند و پشت او ایستادند و الان هم میگویند که حمایت میکنیم. تا ۲ سال قبل کسی نمیتوانست به تلاویو حمله کند. جزیره ثبات بود. حیفا همینطور. ولی الان وضعیت او بهجایی رسیده است که دارد برای بقا میجنگد، نه برای توسعه. این یعنی ما موفق بودهایم. ما با هزینه کم اینکار را کردیم. حتماً جنگ هزینه دارد، حتماً پیامبر(ص) برای توسعه اسلام هزینه داد، اما جنگی را شروع نکرد. جنگ به آنها تحمیل شد، مردانه ایستادند و از پس آن برآمدند. جنگی است که به ما تحمیل شد، مردمی که آمدند سرزمین ما را غصب کردند، ما را تهدید کردند، برادران ما را کشتند و برای ما شاخ و شانه کشیدند. اینها کم کم مجبور میشوند که اگر به اینجا آمدهاند، باید از اینجا برگردند. امنیت و جمعیت، عمدتاً پاشنه آشیل اینها است.
نکته دیگری هم که باید عرض کنم که نکته مهمی است، این است که ممکن است عدهای در مورد جریان یکسال اخیر بگویند که ما پیشرفتی نکردیم، ۴۰هزار نفر شهید شدند و آدم های زیادی آواره شدند. رژیم صهیونیستی سالیان سال خودش را پاک جلوه داده، سفیدشویی کرده، خودش را نژاد برتر و نماد دموکراسی و آزادی تلقی کرده، ولی در این یکسال تمام عالم فهمیدند که کثیفتر از او وجود ندارد. شما چقدر باید هزینه میکردید که عالم این را بفهمند؟ یک زمانی فقط ما در عالم این را میگفتیم. در ۴۰ و اندی سال، فقط جمهوری اسلامی بود که رژیم صهیونیستی اینگونه است. امروز مثل آن شوخی که میگویند «بسیج لس آنجلس، بسیج لندن، بسیج فرانکفورت»، مردم عالم و کسانی که اصلاً نمیدانند انقلاب اسلامی چیست، ولی حق و باطل را میفهمند. به تعبیر حضرت آقا «شما در سمت درست تاریخ ایستاده اید. در مقابل حق و باطل.» ماهیت و ذات رژیم صهیونیستی مشخص شده است.
تمام رسانهها دست آنها است. رسانههای تصویری، صوتی، جرائد، موبایل و همه دست آنها است. حتی دانشجوهای تراز اول آمریکا. از این مهمتر این استکه فقط آبروی رژیم صهیونیستی نرفت. یک مثال عرض کنم. نتانیاهو به مجلس سنا رفته و سخنرانی کرده، حدود ۶۰ بار برای او بلند شدهاند و دست زدهاند. همین آدم چند روز قبل به سازمان ملل رفته و سخنرانی کرده و تمام آن آدمها بیرون رفتهاند. یعنی کشورهای جهان این آدم را و این نظام را دیگر به رسمیت نمیشناسند و در مقابل آن، نظم سلطه میگوید که این ناموس من است. یعنی او زیر سؤال رفته. نظم سلطه زیر سؤال رفته ، نظم حاکم بر جهان رفته زیر سؤال. یعنی شورای امنیت رفته زیر سؤال، حقوق بشر آمریکایی رفته زیر سؤال، فنآوریها رفته زیر سؤال. اصلاً من می گویم که حقوق بشر هیچ، دیگر از فردا چه کسی به موبایلی که دستش است اعتماد می کند؟ چطور به مردم میگفتیم که این موبایل، ابزار فساد، جاسوسی و ابزار بمب دستی کنار تو است. خودشان این کار را در ماجرای پیجرها و بیسیمها انجام دادند. ما چقدر باید هزینه میکردیم که این را اثبات کنیم که این تکنولوژیها برای او است؟ باید چقدر بشریت را روشن میکردیم که باید از این ظلمت بیرون رفته و به سمت حقانیت بروند و در سمت درست تاریخ قرار بگیرند؟ اگر فقط همین یک نکته باشد، یعنی ما جنگ را بردهایم. ما حرمت و آبرویی برای نظام جهانی باقی نگذاشتیم. اینها مثل آدمهای کراوات زدهی عصا قورت داده هستند که دارند خیلی شکیل در خیابان راه میروند. اینجور آدمها ظاهر بدی ندارند، ولی وقتی که دعوا شروع میشود یا تصادفی میشود، ذاتشان بروز میکند. یکدفعه طرف شروع می کند به فحش دادن و مشت زدن.
رژیم صهیونیستی در زمان عادی گفت بله ما خیلی خوب هستیم، اما به محض اینکه تهدید شد، هر آن چیزی که هیتلر، اسکندر و مغول انجام داده بودند را انجام داد و ذاتش مشخص شد. در سطح تقابل جهانی همین نکته کافی بود. اینکه نظم جهانی باید برعکس شود، باید عوض شود و براساس منطق عدالت شود. نه براساس استعمار و سلطه، نه براساس استکبار جهانی. امروزه جهان استکبار وجود دارد. این یک بحث مفصل است. این معرکه فلسطین و معرکه غزه این را برای جهان ثابت کرد و ثابت کرد که جمهوری اسلامی ۴۰ و خوردهای سال است که در سمت درست تاریخ قرار گرفته و دشمنانش در سمت اشتباه تاریخ هستند. ما چگونه میخواستیم این را اثبات کنیم؟ این نکته بسیار مهم و پیروزی بسیار بزرگی برای ما است که البته هزینه دارد.
* بعد از شهادت اسمائیل هنیئه، اتفاقی که افتاد این بود که یک فاصلهای شد بین اقدام نظامی جمهوری اسلامی علیه رژیم صهیونیستی و آن شهادت. مردم خواستار این بودند که این اتفاق بیفتد و حملهای صورت بگیرد. به نظر حضرتعالی اگر این اتفاق زودتر میافتاد؛ (با توجه به اینکه هم آقای پزشکیان به این قضیه اقرار کردند، هم آقای ظریف و هم برخی کارشناسان که آمریکا قول داده بود که من پادرمیانی میکنم تا آتش بس اعلام شود. به نوعی شاید سیاست خارجه جمهوری اسلامی هم داشت به این سمتوسو میرفت که منتظر اقدامی از طرف آمریکا بود.) اگر ما زودتر اقدام میکردیم، آیا جلوی شهادت هم سردار خودمان و هم دبیرکل حزبالله، سیدحسن نصرالله، گرفته میشد یا خیر؟ نکته دیگر اینکه برخی مطرح میکنند که رهبری هم در پیام خود در چند روز قبل و بعد از شهادت سیدحسن به نوعی حکم جهاد را دادند و هم قبلتر گفتند که ما اقدام میکنیم. احساس میشود که دولت و بعضیها هم احساس میکنند که حتی خود نیروهای نظامی این اقدام را انجام ندادند و آنطور که باید به حرف رهبر معظم انقلاب گوش ندادند. وقتی که ضربه خوردند دنبال این افتادند که کاری کنند.
در مقابل کسی که جز زور نمیفهمد، اگر نسبت به او خضوع کنیم، تمکین کنیم و کوتاه بیاییم، حتماً زبان او دراز میشود. یک موقع بحثهای حقوقی است، آن را حقوقی حل میکنند. یک وقت بحثهای سیاسی است، آن را سیاسی حل می کنند. اما بحث این رژیم با عالم، نه حقوقی است، نه سیاسی است و منطق او فقط منطق زور است. هیچ منطق دیگری ندارد. در تعبیری هست:
اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار / اشک کباب موجب طغیان آتش است
شما هر چه بیشتر سر خم کنید، او بیشتر سلطه پیدا میکند. جواب این آدم و جواب کسی که جز زور نمیفهمد، زور است. غرض عمده هم بازدارندگی است. ما با کسی جنگی نداریم و غرض این است که ما ایجاد بازدارندگی کنیم. چطور اینکار را انجام میدهیم؟ اینطور که طرف مقابل جرأت یا فکر حمله کردن به ما را نداشته باشد. مسئله ما همین است. یک وقتی اینکار را در حوزه حقوقی انجام میدهید، یعنی قرارداد حقوقی را به گونهای میبندید که طرف مقابل نمیتواند به تو تجاوز کند، وگرنه محکوم میشود. یک موقع قرارداد اقتصادی میبندید. مثلاً با کشور دومی میگویید که من در کشور تو یک کارخانه میزنم و اینکار برای او حیاتی است. او نمیتواند با شما بجنگد، چون اگر بجنگد، منفعت خودش به خطر میافتد. اما کسی که جز زور نمیفهمد، تنها منطق بازدارندگی او زور و اعمال قدرت است. بهخصوص نسبت به کسی که عمدتاً از مرگ در هراس هستند. برخلاف مسلمانها که به استقبال شهادت میروند. یهود عمدتاً اینگونه هستند و از مرگ میترسند و جانشان برایشان خیلی مهم است. یک تعبیر از حضرت آقا اخیراً منتشر شد که ظاهراً هم درست است. به فرماندهان سپاه گفتند: «اگر آمریکا حمله کرد دیگر سراغ من نیایید. نیمساعت بعدش بزنید. منتظر من نباشید که منِ رهبری یا نهاد دولت بخواهیم چیزی به شما بگوییم. بروید و بزنید.» آن چیزی که مرحوم امام در زمان جنگ نفتکشهای ما در خلیج فارس گفتند «بروید و بزنید.» همین اتفاق افتاد، زمین و جنگ نفتکشهای ما برعکس شد. نفتکشهای ما را گرفته بودند، ما هم گفتیم حالا که گرفتید ما هم میزنیم. زدیم و تمام شد. اینکه برویم در منطق حقوقی شکایت کنیم دیگر در دنیای زور جواب نمیدهد. منطق دنیا در جاییکه فقط منطق زور را میفهمد همین است. ما در زمان سردار سلیمانی، اینها زدند و ما هم زدند. در ابتدا چرت و پرت گفتند ولی بعد دیدند که از نظر جهانی محکوم هستند. من یک قاعده کلی را بگویم. در مقابله بهمثل یا در دفاع مشروع، شما باید ۳ نکته را لحاظ کنید:
۱.بهگونهای بزنید که خراب کاری نکنید و مؤثر باشد. یعنی اگر بروید بزنید و شکست بخورید بدتر است و دفعه بعد بیشتر میزند.
۲.بهگونهای بزنید که بازدارندگی داشته باشد. اگر آرام بزنید و موفق هم باشد، باز هم بازدارندگی ندارد.
۳.باید به گونهای رفتار کنیم که اقناع عمومی هم داشته باشد.
ما در جریان عین الاسد، ما براساس حق مقابله بهمثل زدیم و او زبانی برای ارائه مخالفت نداشت. گفتند فقط خفیفتر بزنید. ما اولین بار بعد از جنگ جهانی دوم یک پایگاه آمریکایی را زدیم که تا آنموقع کسی جرأت اینکار را نداشت. از همانجا هم شروع شد که دیگر زدن پایگاه آمریکایی در عراق و سوریه و جاهای دیگر مد شد. در جریان شهید زاهدی، مکانی که برای ایران است را زدند. سفارتخانه و بخش کنسولی آن. تمام عالم این اقناع حاصل میشود. زدیم، موفق بود، بازدارنده بود و دارای اقناع بود.
نکتهسوم برای الان هم، همین حکایت است. یعنی وقتی هنیئه را در ایران زدند، ما باید در همان موقع مؤثر و بازدارنده میزدیم. اقناع عمومی هم همراه آن بود. کسی نمیگفت چرا زدید. میگفتیم او اینگونه ما را زده. خیلی هم قضیه فاجعه است. ممکن است کسی بگوید که فرضاً هم برویم و بزنیم، مردم فلسطین که نجات پیدا نمیکنند. اشکال ندارد. من یادم است پسر مرحوم هنیئه هم گفته بود: «انتقام او این است که آتش بس بشود.» اما نکته مهم این نیست که اینها چرا اصلاً به او اعتماد کردند. ممکن است یک وقتهایی آدم کاری را انجام دهد که بشود آن را حقوقی حل کرد. اینکه فایده بیشتری ببرد. اما من به آن آدمی که ۲۰ بار سر من را کلاه گذاشته و اعتمادی به او ندارم، نمیگویم که میایستم تا ببینم چه موقع آتشبس میشود. نه قاعده آن این است که از امروز تا ۳ روز، تا ۵ روز، تا یکهفته، اگر شد خفیف میزنم، اگر نشد میزنم. اما اینکه بگویم میمانم تا ببینم چه موقع آتشبس میشود درست نیست. خود این یعنی کد دادن. میگوید که خب من یکی را زدهام و او میخواهد ۵ روز بعد من را بزند. دومی را هم بزنم باز همین است. سومی، چهارمی و دهمی را هم بزنم، باز هم همین است. پس من چرا این کار را انجام ندهم؟ آن منطق دارد کد میدهد.
آقای ظریف به «جامعه جهانی» تعبیر میکنند. من نمیفهمم جامعه جهانی کیست. چند تا قلدر هستند؟ ما اصلاً آنها را به رسمیت نمیشناسیم. ما یمن را یادمان نرفته. اینها رفتند محاصره یمن را بشکنند. آقای ظریف گفتند: «جان کری گفته است با من. به من ۲۴ ساعت وقت بدهید. من آن را حل میکنم.» از این ۲۴ ساعته چندین سال گذشت و اتفاقی نیفتاد. فقط با زور اتفاق افتاد. در اینجا باید بگویید تا ۲۴ ساعت، ۴۸ ساعت و نهایتاً یکهفته. اگر کاری که گفته بودید را نکردید، ما اقدام میکنیم. تجربه جلوی چشم ما است. تجربههای متعدد. در ماجرای گروگانهای غربی در لبنان در زمان هاشمی. اینها گفتند بیایید اینها را آزاد کنید، ما این امتیاز و آن امتیاز را میدهیم. همه را آزاد کردند، نه فقط امتیاز ندادند بلکه گفتند که شما فلان و فلان هستید و ما حمله میکنیم. اینکه جلوی چشم ما است. یمن جلوی چشم ما است. بعد شما میآیید الان اعتماد می کنید.
شما طرف سوم جنگ نیستید، شما طرف جنگ هستید. یک وقت میگویید من و رژیم صهیونیستی، یک نفر این وسط وجود دارد که بیاید و میانه کار را بگیرد. تو که خودش هستی. بعد من به تو که یک طرف جنگ هستی اعتماد میکنم، صبر میکنم و میایستیم که نفر اول، دوم شهید شوند تا به فاجعهای برسم که سیدحسن نصرالله شهید شود. ما حتماً باید زودتر اقدام میکردیم. رهبری تصریح کرده که «اگر عقبنشینی شما غیرتاکتیکی باشد، مستلزم عقوبت الهی است.» این یعنی شما در این زمان عقبنشینی غیرتاکتیکی کردید، مصلحتی که به ارمغان نیاورد و عملاً فاجعه بهبار آورد. اگر روز اول میزنید این اتفاق نمیافتاد. در ماجرای پیجرها کاری نکردند. نفراول، دوم، سوم و چهارم را کشتند، بعد هم سیدحسن نصرالله را شهید کردند. وقتی دیدند که آش خیلی داغ شد و میخواهند ایران را هم بزنند، تازه فهمیدند. بله، اینها کارشان خوب بود، ولی اگر اینکار زودتر انجام میشد، شاید این صدمات را نداشت. شاید نداشت، من نمی دانم.
اما در عین حال ما در یک نظام و یک سیستم قرار داریم. ما یک حاکمیت هستیم، ما یک دولت هستیم. لذا حضرت آقا در مورد اینها حرفی نزد. شاید قدری ناامید شدند و جهاد را بهمردم واگذار کردند که چون احساس کردند که دولت خیلی همراه نیست. شاید گفته است که مردم جهاد مالی و تبیینی کنند. حضرت آقا گفتند: «در مقامی که غیرتاکتیکی باشد، نباید عقبنشینی کنید.» شاید مسئله این است. اما در مقابل کسی که جز زبان زور را نمیفهمد، اگر شما کوتاه بیایید و عقبنشینی کنید، کار برعکس میشود. نمیخواهم مقایسه کنم. نمیدانم که این مقایسه درست یا غلط است. اما آنهایی که به ماجرای کربلا نرفتند، بعدها رفتند. توابین، مختار و دیگران. اما امام حسین(ع) دیگر شهید شده بود. البته آنها هم رفتند و جان خودشان را برای اسلام و امام حسین(ع) دادند، اما وقتی امام حسین(ع) شهید شدند، دیگر چه فایده؟ هر چیزی زمان خودش را میخواهد.
* استاد نگاه اینها این است که این تله دومینووار است. این شهادتهای پشت سر هم بهخاطر این است که جمهوری اسلامی وارد جنگ شود و اینها بخواهند مستقیم به ایران حمله کنند. یعنی با این نگاه جلو رفتند و کار به اینجا کشید.
یک شخصی شوخی می کرد می گفت: «به یکی خبر دادند که پدرت مرده، آن شخص گفت که اگر خبر بدی دارید بگویید. گفتند آقا پدرت مرده. خبر همین است». ما الان در جنگ هستیم. چه جنگ دیگری میخواهد بر ما حادث بشود؟ ما وسط جنگ هستیم. در وسط جنگ که او ما را تهدید میکند، میگوید میخواهم تو را بزنم، کنسولگری من را میزند، هنیئه را در زمین من میزند. اتفاقاً اگر میخواهیم جنگ نشود باید بزنیم. اگر میخواهید کمترین هزینه را داشته باشد باید بزنید، وگرنه هزینه اضافه میشود. یک موقع جامعه عقلایی هستند، با هم صلح میکنند و کنار میآیند. اما در مقابل دیوانه میگویید که من با تو کاری ندارم. او که با شما کار دارد. در زمان صدام عدهای در خرمشهر گفتند جنگ نکنید، عده ای دیگر گفتند باشد ما صلح میکنیم.
مگر او کنار میآید و صلح میکند؟ او به من حمله کرده و میخواهد زمین من را بگیرد. من او را به لب مرز برگرداندهام و میگویم که دیگر به تو کاری ندارم. خب دوباره به زمین من میآید. مگر به جایی برسد که او دیگر نتواند بیاید. مسئله بازدارندگی است. تجربه نشان داده که این رژیم هیچ حد و مرزی ندارد. هر چه شما کوتاه بیایید او جلوتر میآید. میگویند نیل تا فرات، ولی مجبور شدند که در زمینهای خودشان محصور بشوند. اگر جلوی او نایستند، میروند مصر، لبنان و اردن را هم میگیرند. به خاطر مجبور بودن است الان، ولی آرمانشان چیز دیگری است. مقاومت کمترین هزینه و بیشترین فایده را دارد.
* به عنوان سوال آخر. برخی در بحبوحه وقایع اخیر و جنگ، اینگونه مطرح می کنند که قرآن کریم ۲مدل خطاب به مردم یا مسئولین حکومتها دارد. بعضی جاها به صلح توصیه میکند و بعضی جاها به جهاد توصیه میکند. تفسیر میکنند به اینکه، در آن جاهایی که توصیه به صلح شده در زمان ضعف حکومت است و آن جایی که توصیه به جهاد شده در زمان قدرت حکومت است. از این وام میگیرند و این مسئله را مطرح میکنند که جمهوری اسلامی در این ۴۰ سال اخیر به نظر میرسد که در موضع ضعف بوده و باید صلح را در پیش میگرفت. شاید اینطور نگاه میکنند که مسئولین یک مقدار به خودشان بیایند و بیشتر به این فکر کنند که ما آیا در موضع ضعف هستیم یا در موضع قوت هستیم که بخواهیم جهاد کنیم. در رابطه با این نکته بفرمایید.
در تعبیری که حضرت آقا تصریح دارند و جاهای مختلف گفتهاند: «جهاد به معنای قتال نیست.» جهاد یعنی تلاش برای توسعه اسلام و از بین بردن موانع آن به مقداری که میشود. آیا جهاد ضرورتاً بهمعنای قتال، یعنی جنگ مسلحانه است؟ نه. زمانی که پیامبر(ص) در مکه هستند، مسلمان ها ضعیف هستند و قریش قوی است. برفرض ضعف ما و قوت دشمن، دو راه بیشتر نیست. یا سازش یا مقاومت. طبیعتاً باید مقاومت کنیم. پیامبر(ص) مقاومت کردند، ولی سازش نکردند. آیا اینجا میتواند بیاید و قتال کند؟ نه. هم قدرت آن را ندارد و هم قتال، یعنی جنگ، سازمان، عِدّه و عُدّه، کشور و مرز میخواهد. اینها در کشورشان وجود دارد. لذا صورت مسئله جهاد اصلاً در زمان حضور پیامبر(ص) در مکه نیست. آیاد جهاد هم در اینجا نازل نشده. اینجا آیات مقاومت است. پیامبر(ص) و مسلمانها به مدینه میروند. در مدینه، پیامبر(ص) در اینجا دفاع میکند. در حالت هم ترازی پیامبر(ص) حمله نمیکند، بلکه اگر حملهای شد از خودش دفاع میکند. اما اگر پیامبر(ص) قدرتی پیدا کرد، آیا قتال میکند تا مسلمان بشوند، یا اگر پیامبر(ص) قدرتی پیدا کرد، به فلان پادشاه نامه میدهد که بیا و مسلمان شو. به اطراف و اکناف مبلغ میفرستد و از فرصت بهره میبرد. اینکه ما باید در زمان قدرت جهاد کنیم حرف درستی است. البته جهاد در همه موارد هست. یک جهاد به معنای عام داریم. من در حالت ضعف، مساوی و قدرت، باید جهاد انجام بدهم. یعنی برای توسعه و تحقق غایات اسلام، مجاهده و تلاش کنم. اینکه همیشه هست.
اگر جهاد به معنای قتال است، که ما باید جنگ ابتدا به ساکنی انجام بدهم، کفار را بکشم تا اسلام را توسعه بدهم. این بحث مفصلی دارد که بحث جهاد ابتدایی به معنای قتال ابتدا به ساکن برای مسلمان کردن یا برای دعوت کردن است. قدر متیقنی که آقایان میگویند، این است که اگر حرکت مسلحانه هم است، مسئله آن سر اسلام آوردن است. سر این نیست که طرف را چون کافر است با شمشیر از بین ببریم. اصلاً منطق اسلام شمشیر نیست. اگر اسلام توسعه پیدا کرده به خاطر هدایت اسلام، کرامت اسلام و عدالت اسلام بوده. منطق جهان همین است. مگر به مالزی، سنگاپور، اندونزی، دارالسلام و سنگال به کسی حمله کردیم؟ مسلمان شدهاند چون منطقه درستی بوده. تعبیر رهبری این است که: «شما باید در هر زمانی، تا روز قیامت و ابتدای به ساکن، بروید و دین اسلام را توسعه بدهید» بروید دین اسلام را به هر کجایی که فکر میکنید، بروید و توسعه بدهید. اما آیا اسلام با شمشیر توسعه پیدا میکند؟ اگر بروید و یک کشور را نابود کنید، اسلام توسعه پیدا میکند؟ نه.
غرب در زمانی که قدرت دارد چکار میکند؟ دارد سبک زندگی و تمدن خود را اشراب میکند. تا آنجایی که میتواند منطق زندگی خودش را به ما اشراب میکند. اگر ضعیف باشد میتواند اینکار را انجام بدهد؟ نه. ما اگر قدرتمند شدیم معنای تمدنی و فرهنگی ما به گونهای است که ما باید اسلام را اشراب کنیم. نگاه تمدنی اینگونه است. اگر در نگاه تمدنی ما قوی شدیم، قدرت مادی، تکنولوژی، علوم انسانی و اسلامی داشتیم، باید آنها را اشراب کنیم. الان در ذیل اشراب او قرار داریم، پس میرویم از خودمان دفاع میکنیم. از هویت خود دفاع میکنیم.
مسئله قتال و مسئله جهاد با هم فرق میکند. بین این دو تفاوت است؛ «قِتال مَسئَلَةٌ وَ جَهاد مَسئَلَةُ الاَخری.» جهاد به معنای همه موارد، یعنی ما باید در مقام ضعف، مساوات و قدرت باید جهاد داشته باشیم. جهاد به معنای خاص یعنی اگر شما قدرت داشتید، باید قدرت خود را اشراب کنید، ولی ضرورتاً به معنای قتال نیست. ابزار قتال ندارد. لذا ما دو جور آیه نداریم. تمام آیات قرآن مبنی بر این است که شما باید منطق اسلام به معنای جهاد را انجام بدهید. چه ضعف، چه هم ترازی و چه قدرت. هر کدام از اینها یک الزاماتی دارد. من در زمان ضعف به گونهای جهاد می کنم و اسمش را مقاومت میگذارم، برای اینکه هویت خودم را حفظ کنم. در زمان هم ترازی بهگونهای جهاد انجام میدهم. به خاطر اینکه دشمن را دفع کنم. در زمان توسعه، باز هم بهگونه ای جهاد میکنم که بتوانم اسلام را توسعه بدهم. اما همه اینها به معنای قتال نیست. ممکن است یک زمانی لازمه جهاد، قتال هم باشد. اما اینکه جهاد همیشه به معنای قتال است، معلوم نیست. لذا همه آیات قرآن جهاد است، فقط سنخ، راهبرد و راهکار آن متفاوت است. اینطور نیست که در زمان توسعه جهاد داشته باشیم و در زمان قبل جهاد نداشته باشیم. نه، به معنایی در همه جا جهاد داریم. به معنایی دیگر.
جهاد به معنای توسعه همه جانبه است که یکی از آنها اسلام است. شاید اینکه در زمان گذشته بیشتر جهاد مسلحانه برجسته بود، به خاطر این بود که جز با این معنا حاصل نمیشد. بهخاطر این بود که دشمن با این معنا مقابله میکرد. اما الان فرق کرده. در آن زمان سلاح فقط شمشیر و نیزه شد و مرزها هم مرزهای جغرافیایی مشخص بود. اما الان این سلاح به خیلی سلاح دیگر تبدیل شده و مرزها هم گستردهتر شده. لذا موضوع عوض شده، مسئله جهاد عوض شده، مسئله قدرت عوض شده و مسئله مرز عوض شده. وقتی مسئله مرز عوض شده، سنخ جهاد در مرز هم تغییر میکند. اگر قدرت عوض شده، ابزار جهاد متناسب با قدرت متفاوت میشود. ما همواره و در زمان ضعف و قدرت جهاد میکنیم. امروزه جهاد ما متناسب با خودمان است. باید ابزار تولید کنیم، روش تولید کنیم، علوم انسانی و اسلامی تولید کنیم، سبک زندگی تولید کنیم، قدرت نظامی تولید کنیم، تا در نهایت بتوانیم ذیل یک تمدن قوی اسلامی، منطق اسلام را اشراب کنیم و جلوی منطق او را بگیریم. نوع مواجهه یک موجههی تمدنی است. لذا نوع جهاد هم، جهاد تمدنی است. این تعبیری است که حضرت آقا عمدتاً از آن بکار میبرد. یعنی نوع مقابله و جهاد را.