تجلّیِ هویّتِ ملّی در یک تشییع تاریخی:
سیاستمدارِ دلربا
مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه
[یکم]. برخی در سالهای اخیر، همواره اصرار داشتهاند که تعلّقات ملّی در جامعه، تقلیل یافته و جامعه دچار گسستگی شده و حتّی امور اجماعساز نیز تهی از معنا شدهاند. اینان معتقدند که هویّت ملّی، بهشدّت گزند دیده و قوام و شیرازهاش از هم پاشیده و ازاینرو، سرمایۀ اجتماعی در وضع فروبستگی و انسداد قرار گرفته است. دیگر هیچ امری نمیتواند عواطف ملّی را برانگیزاند و مردم را در یک جهت، به حرکت درآورد. مقوّمات حیات جمعی تا آنجا دچار پریشانی شده که باید از فروپاشی اجتماعی سخن گفت و جامعه را ازدسترفته و یا در معرض انهدام کامل انگاشت. اینان در مقام تعلیل، جمهوری اسلامی را متهم میکنند که سیاستها و کارنامهاش، جامعه را تکهتکه کرده و میان حاکمیّت و مردم، تضاد و اصطکاک افکنده است. در همین امتداد، در مواجهه با درگذشت شهادتگونۀ رئیسجمهور نیز تصریح کردند که جامعه نسبت به این اتّفاق، هیچ حسی ندارد و گویا حادثهای در ابعاد ملّی رخ نداده است؛ بلکه حتی فراتر از این، بخشهایی از جامعه، چنان طرد و گریزان شدهاند که از درگذشت رئیسجمهور، خشنود هستند و خودِ این امر نشان میدهد که نفرّت سیاسی در جامعه پدید آمده و تعلّقات ملّی، مضمحل شدهاند.
[دوّم]. اما این قضاوت بددلانه و عجولانه، ناگهان با استقبال گستردۀ و عمیق مردم از پیکر رئیسجمهور در مراسم تشییع، مواجه و ابطال گردید. این مواجهۀ شورانگیز و معنویِ مردم با رئیسجمهور نشان داد که حتی سیاستترین امر هم میتواند به مایۀ وفاق و همگرایی تبدیل شود؛ با وجود اینکه سیاست، زمخت و مناقشهبرانگیز و اختلافی است. در این مراسم، برای چندین بار در تاریخ حیات فرهنگیِ انقلاب، مشاهده شد که «سیاستِ انقلابی»، حامل چنین امکان و استعدادی است و برخلاف منطقِ مناسبات سیاسی در نظام لیبرال-دموکراسی، سیاستِ انقلابی میتواند مردم را در جهت غایات قدسی و الهی برانگیزاند و وجود و روح آنها را با خود همراه و همداستان سازد. حس مثبتِ جمعی نسبت به یک رئیسجمهور، همه را کنار یکدیگر قرار داد و عطری از همبستگی و همگرایی در جامعه افکند. او به گونهای عمل کرد که هم حس قدرشناسی جامعه، برانگیخته شد و هم محبّت و صمیّمت ایمانی میان او و مردم پدید آمد. این نسبتِ برآمده از مودّت مؤمنانه و عمیق، به نظریۀ «مردمسالاری دینی» اختصاص دارد که در تجربۀ انقلاب اسلامی، دهها مصداق و نمونه یافته است. برخی گمان میکردند که این تجربه در «دهۀ شصت»، متوقف گردیده، اما تشییع اخیر، نشان داد که جامعه، همچنان به ارزشهای انقلابی، وفادار است و هویّتش را ذیل عالَم انقلابی، تعریف میکند.
[سوّم]. جامعه را باید در این «لحظههای تاریخی» شناخت؛ این لحظهها، آنچنان بزرگ و فاخر هستند که میتوانند «عمق» و «باطن» یک جامعه را نشان بدهند و اسرار درونیاش را آشکار سازند. در این لحظههاست که جامعه، تعلّقاتش را نشان میدهد. و چنین نیز شد؛ این اشتراک همدلانه و وفاق مؤمنانه و همنظری شورانگیز، بهراستی حاکی از آن است که جامعه، همبسته و همدل است و دغدغههای ملّی و ایمانی، زنده هستند. این همدلیها و وفاقها، «واقعی» هستند و گسلها و گسستها، «مجازی». ذهنیّتهای روایتزده که از «واقعیّت» و «میدان» به «مجاز» و «خیال» عبور کردهاند، دچار خطای تحلیلی میشوند و جمهوری اسلامی را یک نظام سیاسیِ بیگانه با مردم و دورافتاده از واقعیّت اجتماعی، ترسیم میکنند؛ حالآنکه این حکم، تحمیل و القای کجروایتهای سوگیرانه است. باید به «صدای واقعیّت»، گوش داد. در فضای مجازیِ غربی، صدای واقعیّت نمیپیچد، بلکه اندکی، فریاد میزنند تا خود را اکثریّت نشان بدهند. ایران، مساوی با فضای آلودۀ اینستاگرام نیست و هرچه که در آنجا میگذرد، برآیند جامعۀ ایران نیست. بدنۀ اجتماعیِ نیروهای تجدّدی، هرچه داشتند در اغتشاش سال ۱۴۰۱ به میدان آوردند، اما مشاهده کردیم که داشتهها و اندوختههای اجتماعیشان، بسیار ناچیز است. نباید اسیر «نعرههای مجازی» شد؛ نتیجۀ معادله در میدان و واقعیّت، مشخص میشود که دربرگیرندۀ «سیل انبوهِ مردم» است. جامعۀ ایران از لحاظ فرهنگی، آنچنان غنی و قویم است که جشن برهنگی به راه نمیاندازد و تننماییِ سیاسی را فضیلت نمیشمارد. آدمهای فروپاشیده و استحالهشده، برآیند و نمایندۀ جامعۀ ایران نیستند. ازاینرو، نباید مرعوب شد و این «ظهورات مبتذل» را تعمیم داد. نبض هویّتیِ جامعه را باید زیر تابوتهای هفتۀ گذشته گرفت و حال باطنیِ جامعه را در اینجا فهمید. جامعه در این لحظهها و برههها، سخن جمعی میگوید و صدای نهفتهاش، طنینانداز میشود.