به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دومین نشست «فرهنگ از دیدگاه اندیشمندان معاصر اسلامی»، از سلسله نشستهای دیپلماسی نخبگانی (جهان اسلام)، به میزبانی حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی، روز سهشنبه مورخ ۸ اسفندماه توسط گروه فرهنگپژوهی و هسته دیپلماسی مرکز رشد و خانه خلاق و نوآوری پژوهشگاه در راستای برگزاری همایش ملی فلسفه فرهنگ به صورت حضوری و مجازی برگزار شد. موضوع اختصاصی نشست دوم نظریه اسلامی فرهنگ بود که دکتر طلال عتریسی از لبنان به ارائه سخنرانی در این زمینه پرداخت.
دکتر طلال عتریسی استاد علوم اجتماعی و مدیر مرکز مطالعات علوم انسانی و دینی دانشگاه معارف بیروت و نویسنده مشهور جهان عرب میباشد که به صورت برخط در این نشست علمی حضور داشتند و در خصوص نظریه اسلامی فرهنگ ارائه بحث نمودند.
دکتر طلال عتریسی در ابتدا به این موضوع اشاره داشت که فرهنگ یک موضوع پیچیده هست و ساده نیست، خصوصا که فرهنگ شامل زمینههای متعددی ازجمله زندگی، رفتار، حرکات، عادات، رسوم، باورها و اعتقادات میباشد و امروزه هر کدام از این زمینهها که شمرده شد دارای علم جداگانهای هستند مانند جامعه شناسی، نسبیت فرهنگی یا پلورالیسم فرهنگی، تزاحم فرهنگها و امثال اینها که در علوم مختلف به آنها پرداخته میشود و ورودیهای مختلفی که فرهنگ دارد موجب تنوعی در این مقوله شده است.
وی در ادامه بیان نمودند فرهنگ، یک کل در عین حال متفاوت و متنوع است که آن را نمیتوان از جوانب مختلف زندگی جدا کرد. ما برای شناخت فرهنگ ممکن است به شرایط، عادات اقتصادی، اجتماعی، آداب و رسوم مردم برویم و ممکن است عکس همین راه را برویم. فرهنگ ابعاد مختلفی داره و جزء مهمی است در تاریخ ملتها و تشکیلدهندهی هویت ملتهای مختلف است.
اگر کمی بخواهیم به بحث بازگردیم از اینجا باید آغاز کنیم که پژوهشهایی در مورد فرهنگ هست که برای ما روشن میکند که درست است که علمای مختلفی مانند ابن خلدون و دیگران به مقوله فرهنگ پرداختند مانند «عمران»؛ اما باید توجه داشته باشیم که کلمه «عمران» در فکر ابن خلدون بیشتر به مثابه تمدن هست نه فرهنگ. کسانی هستند که بین فرهنگ و تمدن دوگانگی قائلند و برخی هم هستند که این دو را یکی میدانند. اما آنهایی که فرهنگ را جدا از تمدن میدانند فرهنگ را دستاوردهای اجتماعی و تمدن را دستاوردهای تکنولوژی و پیشرفت فیزیکی میدانند. در مورد مشکلات فرهنگی عصر حاضر باید به این ریشه توجه کنیم که چه زمانی اهتمام غربیها به فرهنگ شروع شد و این نقطه همان نقطهای است که موجب تعدد علوم در زمینه فرهنگ شده است مانند جامعهشناسی و انسانشناسی؛ بررسیها و پژوهشهای انسان شناسانهای که از مراحل توسعه فرهنگ آغاز شد برمیگردد به شروع استعمار غربی در جهان؛ این کشورهای استعمارگر برای به استعمار کشیدن ملتهای مختلف به این نیاز داشتند که منابع فرهنگی انسان کشورهای تحت استعمار را بشناسند و تا اینکه این زمینهای بشود برای اینکه اجازه پیدا بکنند راههای استعمار خودشون رو تقویت کنند و بدانند که چگونه بر این ملتها استعمار خودشون رو ادامه بدهند و بر آنها مسلط بشوند. لذا به تغییر منابع تأثیرگذار فرهنگی پرداختند و این آغازی بود برای پژوهشهای فرهنگی و دامنهدار شدن مقوله فرهنگ و علوم مرتبط با آن. خصوصا که غرب، ملتها را بررسی کرد و در این زمینه خود را خصوصا از قرن هجدهم و نوزدهم دارای برترین دستاورد تمدن بشری دانست و خود را در قله تمدن بشری دانست و همانطور که میدانید بشریت مراحل مختلفی را از لاهوت، متافیزیک و مرحله عقلی پشت سر گذاشته و غرب خودش را در اوج این مراحل میدید و ملتهای دیگر را عقبمانده فرض میکرد. این نگاه غربی تا به امروز استمرار دارد. ما چه در مورد نظریۀ فرهنگی و چه در مورد چالش فرهنگی که بخواهیم صحبت بکنیم میبینیم که اینها از زمان ابن خلدون مطرح نبوده است. این مسائل جدیدا مطرح شده است. و خصوصا این نکته رو باید توجه داشت هر کس که بخواهد در مورد فرهنگ و مقوله فرهنگ صحبت بکند باید با تمام این علوم مرتبط با فرهنگ که جدیدا به وجود آمده و در زمان علمای سابق وجود نداشته است انس داشته باشد و آنها را در نظر داشته باشد خصوصا که این نظریه فرهنگی و آنچه که مربوط به فرهنگ هست هم به حال حاضر مربوط میشود و هم به آینده نگری مرتبط خواهد بود. همانطور که گفته شد غرب خود را فرهنگ و تمدن پیشرفته میداند و بقیه جهان را عقب مانده و این اعتقاد حال حاضر هست و شواهد بسیاری در این زمینه وجود دارد. غرب میخواهد الگوی اقتصادی، سیاسی، اخلاقی، خانوادگی خودش را بر دیگر ملتهای عالم اجبار و فرض کند و معتقد است بقیه از او میبایست تقلید کنند و خود همین اعتقاد در جهان غرب میزان چالش در ساختار نظریه فرهنگی را برای ما آشکار میسازد.
دکتر طلال عتریسی تصریح نمود از چند سال قبل که بحث جهانی سازی مطرح شد ــ جهانی سازی در زمینههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و امور دیگر ــ همزمان با این آغاز جهانی سازی یک نظریهای گسترش پیدا کرد که میگفت جوامع و ملل دیگر نیاز به فرهنگ خاص خودشان ندارند و یک فرهنگ واحد جهانی میبایست در جهان حاکم باشد و ما نیاز به فرهنگ خاصی برای جوامع عربی، جوامع آسیایی، جوامع آفریقایی و مانند آن نداریم. چرا که جهانیسازی نتایج مختلفی را و دستاوردهای مختلفی را ارائه داده است و از جمله آن یک فرهنگ جهانی تشکیل شده است و این یعنی ما نباید دنبال هیچ نظریه فرهنگی دیگری باشیم. در حقیقت بنا بر این نظریه پیگیری هر فرهنگ و نظریه مربوط به آن بازگشت به گذشته و تخلف است؛ و این غیر واقعی و نادرست است چرا که عالم به چشم خود شاهد بوده است که در این دهههای اخیر گذشته، هویتهای فرهنگی بیدار شدهاند و این هویتها چه به سبب نژاد، دین یا جغرافیا و امثال آن دوباره زنده شدهاند و بازگشتهاند حتی در داخل اروپا و در نتیجه این خود یک افق جدیدی را در زمینههای شناختی و فرهنگ برای بازگشت و احیای هویتهای فرهنگی میگشاید و احیای بحث و پژوهش در مورد ساختار هویتهای فرهنگی را زنده میکند و از نو آغاز میکند. در حقیقت این احیای هویتهای فرهنگی در ملتهای غیرغربی براشون افق آغاز شده و گشوده شده است. همینطور میبایست علاوه بر نظریات فرهنگی باید به تهدیداتی که این فرهنگهای مختلف را با خطر مواجه میکنند هم پرداخت و هم از طرفی ما هم میدانیم که فرهنگ غربی یک فرهنگ سلطه خواه و دارای امکانات بسیار زیاد است. این امکانات گسترده مانند دانشگاهها، سینماها، هنرهای مختلف و توان مالی بسیار قوی، موجب شده است که این فرهنگ به گونهای عجیب گسترش پیدا کند. هر چند که محتوای این فرهنگ ممکن است که محتوای قوی و درخوری نباشد. ما در مورد این هم باید صحبت کنیم که قوی بودن ابزارها به معنای قوی بودن محتوا نیست و این را انشاالله باید در نظر داشته باشیم.
فرهنگ یک منظومه پیچیده و مرتبط است که یک جنبه اعتقادی دارد که این جنبۀ اعتقادی میتواند دینی یا غیر دینی باشد. یک جنبه رفتاری فردی دارد با همه انواع و اقسام رفتارهای فرد، یک جنبه اجتماعی دارد، یک جنبۀ آداب و رسوم دارد و جنبههای دیگر که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و همینطور آنچه که ما از دستاوردهای نهادها، موسسات و مدارس دانشگاهها و یا در ایران مانند حوزههای علمیه و هنرهای مختلف و آداب اجتماعی مختلف و شعائر مختلفی که در ملتها وجود دارد را باید در مقوله فرهنگ در نظر بگیریم که مانند مراسم ازدواج مراسم، مرگ اشخاص و تولد اشخاص و امثال آن است که این مراسمات و این شعائر و آداب و رسوم از ملتی تا ملت دیگر متفاوت است. دستاوردهای فکری و ادبی هم میتواند بیانگر سطح فرهنگی یک ملت باشد. برخی فقط یک جنبه را در نظر میگیرند؛ اما به این معنا که ذکر شد همه این دستاوردهای فرهنگی بیانگر هویت ذاتی برای هر ملت است. نکته مهمی که میبایست مطرح کنیم این است که فرهنگ یک مقوله جامد و لایتغیر نیست. فرهنگ، هم قابل تغییر است و هم در حال تغییر است و به موازات آن تعریف آن نیز متفاوت میشود. تعریف فرهنگ در زمانی که زندگی مردم زندگی سادهای بوده است با الآن که زندگی مردم زندگی پیچیدهای شده است تفاوت میکند. مثلا الان ما استفاده از تکنولوژی پیشرفته را برای فهم سطح فرهنگ یک مردم در نظر میگیریم در حالی که صد سال گذشته چنین تکنولوژیهایی وجود نداشته و ما آنها را در مقوله فرهنگ دخیل نمیدانستیم. نکته مهمی که باید در نظر گرفت این است که فرهنگ خشک و ثابت نیست و متغیر است چه بر اثر عوامل داخلی مانند همین استفاده از تکنولوژیهای به وجود آمده و چه بر اثر عوامل خارجی که تجربههای تاریخی در این زمینه وجود دارد.
وی با طرح این سوال که اساسهایی که قلب فرهنگ را تشکیل میدهند در نگاه اسلامی چیست؟ بیان نمود هنگامی که به نظریه فرهنگی اسلامی یا نظریه اسلامی در مقوله فرهنگ یا نظریه برای یک جامعه اسلامی (یک نظریه فرهنگی برای جامعه اسلامی) میپردازیم باید این را مدنظر قرار بدهیم که این فرهنگ در حال تغییر است با وسایل ارتباطی و آنچه موجب تحرک در جامعه میشود و آنچه فرهنگ را دگرگون میسازد. ما باید قضاوت کنیم که قلب این فرهنگ چیست که لازم است از آن حفاظت کنیم؟ مولفههایی که باید آن را رصد کنیم و بدانیم آن مولفهها اگر تغییر بکنند این مولفهها قلب فرهنگ و روح فرهنگ را مورد تأثیر قرار نمیدهند و به اصطلاح فرع در فرهنگ به حساب میآید. این خود یک چالش مهم در نظریه فرهنگی است. دکتر طلال عتریسی تصریح نمود اگر ما باز با همه جوانب یک فرهنگ تعامل کنیم ممکن است هنوز هم در مورد این مساله دچار مشکل باشیم. ما باید معین کنیم چه کسی میبایست متولی فرهنگ، متولی نشر فرهنگ و حفاظت از فرهنگ باشد؟ و در مقابل چه کسانی مخاطبان فرهنگ و استفاده برندگان از فرهنگ هستند؟ و [آن نکته را دوباره تاکید فرمودند که] دانستن اینکه قلب فرهنگ چیست؟ و مثلا آیا اعتقاد ما قلب فرهنگ است، روح فرهنگ است؟ با توجه به اینکه اعتقاد ما بیانگر جهان بینی ماست و این بسیار مهم است چرا که ما در مورد اصل و قلب فرهنگ مجاز به تسامح نیستیم ولی در آنچه که فرع است میتوانیم قائل به تسامح بشویم.
دکتر طلال عتریسی به این نکته اشاره داشتند که فرهنگ یک حالت متشکل است و از طرفی هم بیانگر هویت جوامع مختلف است. اما در عین حال این فرهنگ در حال حرکت و تغییر است و از نسلی به نسل دیگر متفاوت میشود.
وی به سوالی که در ابتدا طرح شد اشاره داشتند که ثوابت فرهنگی (آن چه که ثابت است و لایتغیر است در فرهنگ) که با آن اصل یا روح یا قلب فرهنگ میگوییم چیست؟ ما در حوزهها، موسسات و نهادهای مختلف میبایست دنبال حفظ کدام بخش از فرهنگ باشیم که لایتغیر است؟ خصوصا وقتی که امر فقط به بحثهای نظری مربوط نمیشود بلکه به ساحت عملی و جامعه مرتبط میشود و به کشورهایی میرسیم که این کشورها اساسا هویت خودشان را در فرهنگشان میبینند؛ مانند کشور ایران که خودش را در فرهنگ ایرانی-اسلامی میبیند.
دکتر طلال عتریسی در ادامه به این نکته اشاره داشتندکه موسساتی که جامعه آنها را به وجود آورده است مانند موسسات دینی، موسسات آموزشی، موسسات آموزشی و دانشگاهی ــ چه مدارس چه دانشگاهها ــ موسسات هنری و ادبی و مانند آن وظیفهاش حفاظت از فرهنگ است. از سویی این وظیفه را دارد و از سویی دیگر میبایست فرهنگی را گسترش دهد و تولید کند که به استفاده جامعه برسد و جامعه می بایست به آن فرهنگ پایبند باشد. این امر یک امر لازم و بدون شک است و در تمام جهان اجرا میشود. به طور مثال در غرب، سینماها، دانشگاهها و مراکز فرهنگی و پژوهشگاهها و امثال آن هستند که الگوی فرهنگی غربی را با نمادها و مولفههای شاخص آن مانند سکولاریسم، آزادی فردی، آزادیهای جنسی و مانند آن نشر میدهند. ما وقتی که در مورد فرهنگ در جوامع اسلامی صحبت میکنیم میبایست به همین سئوال بپردازیم. این سوال در مورد موسسات این هست که این موسسات در هماهنگ شدن با متغیراتِ فرهنگی که از زمانی تا زمان دیگر و از نسلی تا نسل دیگر متفاوتند چه باید بکنند؟ و این چالش در قلب نظریه فرهنگی قرار دارد. آیا دانشگاه میبایست از فرهنگ حمایت کند یا میبایست با متغیرات آن همراه شود و با آن همراهی کند؟ جواب به این سوال هر چه باشد ما در هر حال میبایست یک نقش حفاظتی برای دانشگاهها و مراکز علمی قائل باشیم. ما نمیتوانیم فرهنگی که در دانشگاهها هست را از فرهنگ جامعه، یعنی فرهنگ دانشگاهی را از فرهنگ اجتماعی و فرهنگی اقتصادی جدا کنیم. این سوال پس به وجود میآید که دانشگاهها چگونه باید برای حفاظت قلب فرهنگ اقدام کنند و از طرفی چگونه با چالشها و تغییرات روبرو شوند. نسلهای جوان ما که با فرهنگهای دیگر مواجه میشوند و موسساتی که در پی حفظ این فرهنگ هستند به یک گسل رسیدهاند یا با یک گسل مواجه شدهاند. البته این به این معنا نیست که ما در حال تایید همراهی با این متغیرات هستیم بلکه میبایست این مشکل و مساله را مد نظر قرار داده و برای آن راه حلی را ارائه کنیم.
وی صحبت خود را با مثالی ادامه داد در بسیاری از جوامع اسلامی شاید مشکل عمدهای در بحث جنبه اعتقادی و باور مردم و نسلهای جوان نداشته باشیم و با آن مواجه نباشیم. به این معنا که مردم و جوانان، اعتقادی به دین و به نماز و روزه دارند و به الحاد مایل نیستند، ملحد نیستند. بر خلاف آنچه که برخی ادعا میکنند که الحاد تفکر غالب بر جوانان کشورهای اسلامی شده است این حرف دقیق نیست و من این را قبول ندارم. اما نکته مهم اینجا این است که بخش بزرگی از نسلهای جوان و مردم در عین حال اینکه با خداوند، دین و تدین دشمنی ندارند و خداباور هستند و حتی شعائر و آیینهای دینی را هم کم و بیش میپذیرند. این نکته مهم است که اینها را میپذیرند اما در عین حال مسأله آنجاست که این مردم و این نسلهای جوان با همه این اعتقادات با دیگر جوانب اعتقادی و فرهنگی که هویت و شخصیت و فرهنگ آنها را تشکیل میدهد به گونهای دیگر تعامل میکنند و متاسفانه مایل به فرهنگ غرب در رفتارها، آزادیها و مایل به ارزشهای غربی هستند و این نکته ممکن است که به عنوان یک جزء بزرگ یا اگر هم نگوییم جزء بزرگ به عنوان یک بخش مهم از مسئلة ما مطرح بشود که دارای تأثیر بر جوامع عربی و اسلامی ماست؛ و به تعبیر دیگر اینکه این نسلها در همة جنبهها چه تربیتی و آموزشی و خانواده و ساختن زندگی و مانند آن از فرهنگ غربی متأثر شدهاند و بدون اینکه منافاتی ببینند بین اعتقاد به خداوند و خداباوری از طرفی، و رفتارهایی مطابق با فرهنگ غربی و مطابق با ارزشهای غربی، به این تناقض و این تفاوت در باور و رفتار ادامه میدهند. حتی ممکن است در ایران یا جاهای دیگر جوانان و مردمی باشند که به زیارت میروند و یا توسل میکنند، به خداوند اعتقاد دارند اما در جنبههای دیگر زندگی به گونهای دیگر رفتار میکنند و این یک واقعیت است. این واقعیت ممکن است از کشوری تا کشور دیگر تفاوت کند اما در اصل وجود قابل تشکیک نیست. این واقعیت نیازمند بررسی است و برای تعامل با آن ــ چه در بخش قدرت موسسات غربی و قدرت غرب در حضور و نفوذ و تحمیل آن به جامعه اسلامی و چه در بخش توان موسسات دینی و فرهنگی و دانشگاهی خودمان در بخش مقابله ــ میبایست مورد دقت واقع بشود و این هم از چالشهای پیش روی ماست.
دکتر طلال عتریسی تصریح کرد در عالم معاصر ما وقتی به این نظریه میپردازیم، یک نظریه فرهنگی با نظریهی فرهنگی قبل از صد سال بسیار متفاوت است چرا که شرایط بسیار متفاوت شده است و فرهنگ ممکن است گسترش پیدا کرده باشد یا دچار کاهش و تغییراتی شده باشد. جوامع صد سال گذشته با تعامل فرهنگی و گشایش فرهنگی امروز مواجه نبودند و نه با تکنولوژی و نه با ارتباطات فعلی. هر جامعهای با فرهنگ خود به زندگی خود ادامه میداد و فرهنگ خاص خودش را برای خود نگاه میداشت. در عالم امروز نمیتوانیم یک رویکرد برای فرهنگ ارائه بدهیم بدون اینکه سلطهی فرهنگی غرب و تلاش غرب برای تحمیل فرهنگ خود بر جوامع دیگر ــ چه جوامع عربی و چه جوامع غیرعربی ــ را در نظر نگیریم. این تلاش که به صورت جدی در حال انجام است میبایست به عنوان یک شاخص مهم و مولفه مهم در این زمینه در نظر گرفته شود؛ چرا که فرهنگ و منابع تولید فرهنگ امروزه به وسیله تکنولوژی حتی به روستاهای دور و فقیر هم میرسد. این نکته را باید در نظر گرفت وقتی که در زمینه فرهنگ میخواهیم طرحی را ارائه کنیم و هنگامی که این نکته در نظر گرفته شد و پاسخ درخوری به آن داده شد در پرتو آن پاسخ میتوانیم نقاط دیگر و نکات دیگر بحث را هم روشن سازیم.
وی با اشاره به این مطلب که غرب خودش را برتر و بالاتر از همه تمدنهای بشری میداند. بیان نمود اینجا آنچه را که چند ماه قبل و نه چند قرن قبل مطرح شده است یادآور میشود و آن گفته هماهنگ کنندهی سیاست خارجی اتحادیه اروپاست که گفت: «غرب یک باغ است و بقیه جهان یک جنگل» طبیعتا باغ دارای تمدن و فرهنگ است و آرامش ولی جنگل نه! و هنگامی که با انتقادات در مورد گفتة خودش مواجه شد در پاسخ اینطور گفت که: «من این گفته را از خودم نگفتم بلکه برداشت من از سیاستهای اتحادیه اروپا این بود» ما باید به هویت فرهنگی خودمان توجه کنیم و در عین حال به رویارویی با فرهنگ غربی هم دقت کنیم. در فرهنگ دینی و اجتماعی و اقتصادی و مانند آن، بدون در نظر گرفتن حجم تاثیر هجوم فرهنگی غرب کاری از پیش نخواهیم برد. بعد از چند سال ممکن است متوجه شویم که فرهنگ غربی بسیار بیشتر از آنچه که تصور میکردیم تاثیر داشته است. تاریخ غرب از قرنهای هجدهم و نوزدهم و بیستم نشان داده است که آنها تنها به اشغال نظامی و هجوم به جغرافیای ممالک اسلامی بسنده نمیکنند بلکه پس از آن ــ یا حتی بدون آن ــ دنبال تغییر فرهنگ این جوامع هستند و به همین منظور من به عنوان بخشی مهم از دیدگاه نظریه فرهنگی، این را مرتبط میدانم با ساخت و تولید فرهنگ؛ پس از هجوم فرهنگ غرب از طرفی و وظیفه خودمان در تولید و ساخت فرهنگ میبایست در کنار هم مد نظر قرار بگیرد. ما میبایست بتهای فرهنگ غرب را در جوامع خودمان بشکنیم و در عین حال تلاشهای فرهنگی موسسات خودمان را نیز بیشتر کنیم. این دو با هم تلازم دارند و این میبایست به عنوان یک قاعده در رفتار و تلاش ما مد نظر باشد.