به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، حجت الاسلام دکتر حمیدرضا شاکرین، مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه در نشست بررسی الحاد جدید و اخلاق اظهار کرد: این تفکر که اخلاقی زیستن وابسته به دین داری و ایمان دینی است، تا حدودی در میان بشر عمومیت یافته و به یک معضل بزرگ برای جریان الحادی به خصوص جریان الحاد جدید که مهمترین خصیصهاش دین ستیزی است، تبدیل شده است.
وی افزود: جریان الحاد جدید احساس کرد که اگر این طرز تفکر باقی بماند، جنبش دینستیزانه نئوآتئیسم شکست میخورد. بنابراین گامهایی برای مبارزه جدی و گسترده با این تفکر برداشت تا بنای اخلاق را به نحو دیگری پایه ریزی کند.
مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه با بیان اینکه جریان الحاد جدید برای مبارزه با این تفکر به دو اقدام اساسی روی آورد، گفت: در گام اول یک حرکت گسترده تبلیغاتی علیه دین راه انداخته و دین را ضد اخلاق، در تعارض با اخلاق، مایه خشونت و تفرقه و به تعبیری شر بزرگ زندگی کنونی بشر و تاریخ زندگی بشر معرفی کردند. همچنین به لحاظ اثباتی ادعا کردند که اخلاق از دین گسسته و مستقل است؛ آنها مدعی شدند اخلاق از فرا طبیعت گسسته و یک امر طبیعی است و باید به طور طبیعی تبیین شود، این جریان در راستای نهادینه کردن این نظریه تلاشهای زیادی داشت و افرادی مانند دنیل دنت، ریچارد داوکینز، سم هریس و کریستوفر هیچنز سردمداران این نظریه بودند که فعالیتهای بسیاری داشته اند.
وی به زیربنای این نظریه اشاره و خاطرنشان کرد: سران الحاد جدید بسیار تکامل گرا و از جنس جریان نئوداروینیسم هستند، جریانی که نظریه داروین را به یک فلسفه آنهم فلسفه طبیعی گرایانه و الحادی تبدیل کرد، این جریان در تبیین همه امور مربوط به انسان سعی میکند از نظریه تکامل داروین استفاده کند. از این رو به دنبال پایه گذاری یک نظام و سیستم اخلاق تکاملی یعنی مبتنی بر نظریه تکامل زیستی داروین برآمد.
استاد گروه منطق فهم دین پژوهشگاه تصریح کرد: این نظام اخلاقی یک نظام طبیعت گرا است لذا میتوانیم آن را اخلاق طبیعت گرایانه یا نظام ارزشی طبیعت گرایانه یا طبیعت گرایی ارزش شناختی بنامیم.
وی به تبیین نظام اخلاقی مورد نظر جریان الحاد جدید از منظر هستی شناختی و معرفت شناختی پرداخت و عنوان کرد: از حیث هستی شناختی باید اخلاق و بنمایههای اساسی آن به طور طبیعت گرایانه تعریف شود؛ در بعد معرفت شناختی این بحث مطرح میشود که ما چگونه با اخلاقیات آشنا میشویم، چگونه گزارههای اخلاقی را درک می کنیم و در نهایت چگونه خوب را از بد و اخلاق خوب را از اخلاق بد تشخیص میدهیم؟ در اینجا هم از منظر هستی شناختی و هم معرفت شناختی اختلافاتی هم بین سران الحاد جدید وجود دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم.
معیارهای فعل اخلاقی از منظر الحاد جدید
حجت الاسلام شاکرین به تشریح ملاک فعل اخلاقی از دیدگاه الحاد جدید پرداخت و گفت: طبق تعبیر سران الحاد جدید، عمل اخلاقی عملی است که توانایی بقاء و تکثیر نسل را در بلند مدت افزایش دهد و در مقابل عمل غیر اخلاقی یا سوء اخلاق عملی است که منجر به کاهش این توانایی شود؛ در واقع ارتباط بین اخلاق و بقاء و تکثیر نسل به نظریه تکامل برمیگردد، در نظریه تکامل همه چز بر اساس مسئله بقاء تعریف میشود، در این نظریه نظام زیست و موجودات زیستی همواره با تهدیداتی روبرو هستند و در این میان موجودی که بتواند با شرایط منطبق شود، شانس بقاء بیشتری دارد و این فرصت را پیدا میکند تا ژن و نسلش را تکثیر کند.
وی با بیان اینکه نظریه تکامل یک نظریه کارکردگرا آنهم کارکرد بقایی است و به چیز دیگری توجه ندارد، اظهار کرد: وقتی بنا باشد از فلسفه داروینی دستگاه اخلاقی طراحی کنیم، عمل اخلاقی آن فعلی خواهد بود که در جنگ و نزاعهایی که در زندگی انسان وجود دارد بتواند قدرت بقاء و تکثیر ژن را افزایش دهد، عملی که انتخاب طبیعی نیز آن را میپذیرد.
استاد گروه منطق فهم دین پژوهشگاه با اشاره به خاستگاه اخلاق در الحاد جدید تأکید کرد: در فرآیند زیست، هر موجودی با مخاطراتی روبرو میشود و به طور طبیعی سعی میکند خود را با آن شرایط سازگار کند چرا که میخواهد زنده بماند بنابراین خاستگاه اخلاق یک خاستگاه طبیعی است.
وی ادامه داد: از آنجایی که اخلاقی عمل کردن، نوعی رفتار است ابتدا باید در حوزه روان شناسی تکاملی مورد بحث و بررسی قرار بگیرد اما چون نظریه دارونیستی کاملاً فیزیکالیست است و هیچ حقیقت فرافیزیکال و فرا طبیعی برای انسان قائل نیست، پس باید روان شناسی انسان هم پایگاه عصبی داشته باشد لذا روان شناسی تکاملی یا روان شناسی اجتماعی و جامعه شناسی تکاملی که میخواهد اخلاق را مطرح و بررسی کند، به ناچار باید آن را در حوزه عصب شناسی ببرد.
حجت الاسلام شاکرین به نقل از دنیل دنت گفت: ارزشهای اخلاقی با آگاهی و تجربه موجودات آگاه یعنی انسان سر و کار دارد و جایگاه و کانون این آگاهی مغز انسان است بنابراین همه چیز به مغز، سلول های مغزی و سیستم عصبی مربوط میشود، این دیدگاه از منظر هستی شناختی است که طبق آن خاستگاه اخلاق به سیستم عصبی مربوط میشود.
خاستگاه اخلاق از نگاه داوکینز
استاد گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار کرد: تبیین ریچارد داوکینز در بحث فرهنگ و جامعه در نهایت به مغز منتهی میشود با این تفاوت که وی به جای ژن تعبیر «مِم» را به کار میبرد؛ او استعارهای شبیه ژن را میسازد که در مغز انسان یک سری آگاهیها، ارزشها، گرایشها، احساسات و انفعالات را با خودش پدید میآورد و منتقل میکند و در نهایت فرهنگ و پایداری فرهنگی را پدید میآورد.
وی با بیان اینکه طبق این دیدگاه الحادی و از منظر هستی شناختی، خاستگاه اخلاق به سیستم عصبی انسان، ژنها، نورون و سلولهای مغزی و روابط و کارکردهای آنها مربوط میشود، گفت: از منظر الحادجدید برای مطالعه و بررسی اخلاق، تنها باید از طریق دانش تجربی اقدام کنیم. بنابراین به لحاظ معرفت شناختی کاملاً علمگرا میشود و تنها علم پاسخگو در این زمینه، علم عصب شناسی است از این رو همه مسائل اخلاقی را باید از طریق سیستم عصبی و کارکردهای مغزی تعریف کرد.
حجت الاسلام شاکرین تصریح کرد: براساس این دیدگاه به لحاظ هستی شناختی خاستگاه و ریشه اصلی اخلاق را پیدا کردیم و از منظر معرفت شناسی نیز برای دنبال کردن اخلاق تکلیفمان مشخص شد که از چه مسیری باید گذر کنیم.
مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه با اشاره به این ابهام اخلاقی از منظر الحاد جدید که با توجه به ارتباط همه چیز به مغز و ژن، آیا انسان در رفتارهای اخلاقی اراده و آزادی انتخاب دارد یا اینکه این رفتارها جبری هستند؟ خاطرنشان کرد: اینجا اختلافی بین سم هریس و دنیل دنت که از قضا هر دو فیزیکالیست هستند به وجود میآید؛ این موضوع بسیار مهم است زیرا اگر ما اراده آزاد اخلاقی داشته باشیم، مسئولیت اخلاقی معنا خواهد داشت اما اگر ارادهای نداشته باشیم، مسئولیت اخلاقی بیمعنا خواهد بود.
وی به تعبیر داوکینز اشاره و عنوان کرد: فرایندهای عصبی، رفتاری کور و ناهوشیار است و سلول های مغزی هیچ اختیاری ندارند در نتیجه رفتار و نتایج رفتارها جبری هستند؛ اما آقای دنیل دنت تلاش میکند بین جبرگرایی فیزیکی و ژنتیک با اراده آزاد اخلاقی نوعی ارتباط برقرار کند؛ به گفته دنیل دنت؛ درست است که ما غیر از این وجود فیزیکی چیز دیگری نیستیم و مواردی مانند نفس و پشتوانههای آن مانند خودآگاهی همه پندار و مفاهیم نادرستی است که شکل گرفته ولی در بحث اراده آزاد ما گاهی با گزینههای مختلفی روبرو میشویم و میتوانیم بین امور متفاوت بعضی رو کنار بزنیم و بعضی را عملی کنیم؛ بنابراین میتوان بین جبرگرایی فیزیکال و ژنتیک با اراده آزاد اخلاقی ارتباط برقرار کرد.
حجت الاسلام شاکرین با اشاره به ناتوانی دنیل دنت برای اثبات این موضوع و بحثهایی که بین او با سم هریس و دیگران انجام شده است، ادامه داد: در این میان سم هریس موضعی روشن و کاملاً جبرگرا را مطرح میکند؛ او رفتارهای اخلاقی را برون داد رفتارهای عصبی میداند بنابراین در دستگاه فکری او مسئله اراده آزاد بیمعنا خواهد بود.
وی به چالشهایی که تبیین اخلاق با علم برای جریان الحاد به وجود آورده اشاره و عنوان کرد: یکی از چالشهایی که داوکینز هم با آن روبرو بوده این است که شما فعل اخلاقی را چیزی میدانید که بقاء را تأمین کند، در حالیکه افعال اخلاقی انسان به گونهای است که در برخی از مواقع ایجاب میکند انسان از خودگذشتگی و ایثار نشان دهد و جان و سلامتی خودش را در خطر بیندازد. پس همه اینها را باید از اخلاق خارج کنیم!!
استاد گروه منطق فهم دین پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی اظهار کرد: براساس راه حل خاص داوکینز، رفتار اخلاقی چندین منشاء دارد که اولین آن خویشاوندی ژنتیکی است، ژن میخواهد باقی بماند و بقاء خودش را حفظ کند اما گاه شرایط ایجاب میکند که این شخص که ژن خاصی دارد خودش را فدا کند تا آن خصوصیات ژنتیکی در مصادیق و افراد دیگر باقی بماند، پس این ژن در نهایت بقاء پیدا میکند؛ در واقع این راه حل داوکینز پس کار اخلاقی که حتی باعث از خودگذشتگی میشود را توجیه میکند.
نقش اساسی ژن در نئوداروینیسم
وی با بیان اینکه نقش مهم و اساسی ژن در نئوداروینیسم به خصوص در قرائت داوکینز که همه چیز را با ژن توضیح می دهد، گفت: به طورکلی این نگاه داوکینز نزد خود تکاملگراها و حتی نئوداروینیستها هم مورد مخالفت قرار گرفته است؛ به گفته ارنست مایر (چالز داروین امروز) بعضی افرد به گونهای در مورد ژن صحبت میکنند که گویا ژن همه کاره عالم هست و همه چیز را ژن درست میکند در حالی که اینگونه نیست و ژن محدودیت های بسیاری دارد.
حجت الاسلام شاکرین به دومین توجیه داوکینز اشاره و ابراز کرد: به گفته داوکینز عامل دیگری که ما را به کار اخلاقی وا میدارد، نیکوکاری متقابل است که این هم به ژن خودخواه مربوط میشود؛ در واقع خودخواهی اصل است و اخلاق در دل خودخواهی انجام میگیرد؛ طبق نیکوکاری متقابل من گاهی باید سرمایه گذاری کنم و چیزی را از دست دهم تا در آینده شخص دیگری برای من فداکاری کند. این مهم بیشتر در فعالیت های گروهی شکل میگیرد جایی که گروه به عنوان یک واحد اجتماعی باید پایدار بماند.
وی با بیان اینکه وجه سومی که داوکینز مطرح میکند، مزیت داروینی کسب شهرت است، ادامه داد: به گفته داوکینز گاهی برای اینکه اشتهار و در نتیجه نوعی مقبولیت فراگیر پیدا کنیم؛ میتوانیم خواستههای خود را مطرح، عملی و در نتیجه بقاء خود را تضمین کنیم.
مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه افزود: چهارمین دلیل و توجیه داوکینز بحث بخشندگی جلوه گرانه است که نوعی نگاه شبیه کاریزماتیک به شخص میدهد و باعث میشود تبلیغات، سخنان و آموزههای آن شخص مورد پذیرش قرار بگیرد و منجر به بقاء او یا گروه شود؛ بنابراین داوکینز میگوید حتی فداکاریهایی که انجام می شود به ژن خودخواه بر میگردد که در راستای بقای فرد است.
نظریه تکامل داروین صرفا بر بقاء زیستی تأکید دارد
وی به چالش و ابهام دیگری که نظریه الحاد جدید با آن مواجه است اشاره و عنوان کرد: گاهی هیچ کدام از مقاصد داوکینز مد نظر انسان نیست، به طور مثال بدون هیچ هدفی میل به بخشش دارد، آیا طبق نظریه تکامل داروین توجیهی برای این وجود دارد؟ داوکینز تصمیمات این چنینی را کجروی میداند به گفته او؛ باید اخلاقی زندگی کنیم تا باقی بمانیم اما این مهم، گاهی منحرف میشود به عبارتی هر عملی که تحت عنوان عمل اخلاقی انجام شود اما در جهت بقاء زیستی قرار نگیرد، یک انحراف و کجروی است. در واقع این نظریه تنها بر بقاء زیستی تأکید دارد و سعادت اخروی، کمال معنوی انسان و تعالی را پوچ میداند؛ این افراد در غایت هم طبیعتگرا هستند و طبق نظر آنها ارزشهای اخلاقی باید در خدمت بقاء فیزیکال و مادی انسان قرار بگیرد.
حجت الاسلام شاکرین به واقعگرایی اخلاقی در حوزه فرا اخلاق اشاره و خاطرنشان کرد: رویکرد الحاد جدید در پاسخ به این که آیا اخلاقیات ریشه در واقعیت دارد یا نه، واقع گرایی است هرچند این عبارت را صریح مطرح نکردند ولی بعضی از افراد بهخصوص سم هریس این موضوع را چنین مطرح میکند که ما واقع گرا هستیم و اخلاق کارکرد واقعی، عینی و عملی دارد؛ به عبارتی اخلاقیات ارزش عینی دارند و ارزش همان بقاء است.
وی با بیان اینکه نکته بعدی بحث مطلق و نسبی بودن اخلاقیات است، گفت: به اعتقاد سم هریس، اخلاقیات ارزش مطلق دارند یعنی بعضی چیزها برای همیشه برای بقای ما مفید هستند و بعضی چیزها برای همیشه برای بقای ما مضر، البته بعضی چیزها هم میتواند کارکرد موقت داشته باشند بنابراین میشود یک اخلاقیات همگانی و همه شمول و به تعبیری مطلق داشته باشیم.
حجت الاسلام شاکرین با بیان اینکه داوکینز در این زمینه مخالفت و مسئله زایتگایست اخلاقی یا به تعبیری «روح اخلاقی زمان» را مطرح میکند، ادامه داد: داوکینز معتقد است زمان و ادوار مختلف حیات بشر یا حتی شرایط جغرافیایی متفاوت، شرایط خاصی را پدید میآورد که با شرایط دیگر متفاوت است و اقتضائات خاصی را به دنبال دارد؛ در نتیجه اخلاقیات از این جهت نسبی هستند؛ داوکینز میگوید ممکن است در یک جامعه یک نوع اخلاقیات حاکم باشد و جزو مقبولات اخلاقی آن جامعه قرار بگیرد و توسط «مِم» های فرهنگی تکثیر شود و در شرایط و جامعه دیگری، اخلاقیات دیگری رقم بخورد؛ لذا این زایتگایست اخلاقی ایجاب میکند که جوامع مختلف شرایط اخلاقی متفاوتی داشته باشند و بر این اساس اخلاق را نسبی میداند.
پرسش و پاسخ
وی در بخش دوم نشست که به پرسش و پاسخ اختصاص دارد، در پاسخ به این سوال که حسن و قبح عقلی در جریان فکری الحاد جدید چه جایگاهی دارد، گفت: در حوزه فرا اخلاق چندین جریان وجود دارد که معتقد به گسست اخلاق از دین هستند، البته منظور آنها در برابر دیدگاه اشاعره است که ملاک اخلاقی بودن را صرف خواست خداوند میدانند؛ جریان هایی که میخواهند دین را از اخلاق جدا کنند اتفاقاً بر اساس همین حسن و قبح عقلی اقدام میکنند چون فکر میکنند نظریه اخلاق دینی به این معناست که چون خداوند چیزی را گفته، پس ارزشمند است در حالیکه اینگونه نیست؛ در دستگاه اخلاق تکاملی چیزی که دقیقاً معادل حسن و قبح عقلی باشد، وجود ندارد هرچند بعضی از عبارتهایشان به حسن و قبح عقلی نزدیک میشود اما در ادامه مسیرش را جدا کرده و دور میشود.
استاد گروه منطق فهم دین پژوهشگاه تصریح کرد: حسن و قبح ذاتی پشوانه اصلی حسن و قبح عقلی است یعنی افعال فی نفسه حسن و قبحی دارند، بعضی افعال فی حد ذاته حسن هستند و بعضی افعال فی حد ذاته قبیح هستند؛ در دیدگاه تکاملی چیزی ذاتاً حسن یا ذاتاً قبیح نیست بلکه برخی افعال موجب بقاء میشود و برخی ممکن است برای بقاء مضر باشد.
وی با بیان اینکه حسن و قبح عقلی یک مبنایی دارد که نظریه تکامل فاقد آن است، گفت: آن مبنا رئالیسم معرفت شناختی است؛ ما اعتبار معرفتی برای عقل قائلیم و به لحاظ معرفت شناختی، رئالیسم هستیم یعنی معتقدیم دستگاه ادراکی ما که مهمترینش عقل است میتواند حقایق را درست بشناسد اما در دستگاه تکاملی سیستم معرفتی صرفاً کارکرد بقائی دارد، حتی اگر به انسان دروغ بگوید. بنابراین حسن و قبح عقلی به آن معنا که در دستگاه فکری اندیشمندان مسلمان یا بعضی دیگر از فیلسوفان اخلاق مطرح است در دستگاه داروینی اصلاً نمیتواند جا پیدا کند.
حجت الاسلام شاکرین در پاسخ به سوال دیگری در رابطه با اشکالات و نقایص نظریات الحادی (به خصوص نقایص و توجیهات نظریه داوکینز) اظهار کرد: همیشه اینگونه نیست که یک یا چند نقص در نظریه موجب ابطال آن نظریه شود؛ طرح این ایرادات و نقایص به این معناست که آن نظریه جامعیت نداشته و نیاز به اصلاح و تکمیل دارد؛ البته در مواردی که ادعای کلی مطرح میشود، مانند قضایای عقلی و فلسفی، اگر یکی از مصادیق نقض شود نظریه نیز باطل میگردد اما در سایر موارد و در نظریههای علمی اینگونه نیست و نقایص به شرطی که تعدادشان زیاد نباشد، به معنای نیاز نظریه به اصلاح و تکمیل است.
وی ادامه داد: با این وجود مشکل نظریه اخلاقی جریان الحاد جدید این است که قصد دارد از طریق علم، نظریه فلسفی ارائه بدهد به همین دلیل با چالشها و مشکلات جدی مواجه می شود؛ اشکالات اساسی زیادی به این نظریه وارد است؛ نه تنها ما بلکه در جهان غرب هم الهیون و هم غیر الهیون انتقادات جدی به این نظریه دارند.
زندگی پس از زندگی
حجت الاسلام شاکرین در پایان در رابطه با برنامه تلویزیونی «زندگی پس از زندگی» و این سوال که جریان الحاد با تکیه بر مبانی علوم عصب شناختی به نفی روح و متافیزیک میپردازد و این تجربیات نزدیک به مرگ را فعل و انفعالات سلولهای مغزی میداند، گفت: در این زمینه پاسخهای متعددی وجود دارد که میتواند نقدی بر این دیدگاه تقلیلگرا و طبیعتگرا باشد که میخواهد همه چیز را منحصراً از طریق رفتار نورونهای مغزی توجیه کند.
مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه ادامه داد: وقتی در علم نظریهای مطرح میشود باید در شرایط متفاوت مورد آزمایش قرار بگیرد؛ وقتی ما بین دو پدیده یک نوع رفتار خاصی را کشف کنیم آن را به عنوان یک نظریه مطرح میکنیم؛ با این وجود در آزمایشهایی که در تجربههای نزدیک به مرگ یا پیشامرگی یا تجربههای برون بدنی صورت گرفته، نشان میدهد که دو نفر که از نظر فیزیکی و رفتار نورونهای مغزی شرایط یکسانی دارند، یکی تجربه پیشامرگی را درک کرده و دیگری نه. نکته دیگر این است که بعضاً مشاهده شده طبق آزمایشهای صورت گرفته، دو نفر رفتارهای مغزی یکسان اما تجربه پیشامرگی متفاوتی دارند.
حجت الاسلام شاکرین خاطرنشان کرد: جریانی که مدعی است این تجربیات حاصل رفتارهای عصبی و مغزی است، عنوان میکند تجربههایی که فرد طی زندگی کسب کرده و در حافظهاش ذخیره شده به واسطه تحریک عصبی فعال شده و فرد آنها را تجربه و درک میکند این درحالی است که بسیاری از تجربههای پیشامرگی در زندگی فرد وجود نداشته و بعضاً با زندگی در جهان فیزیکی سازگاری ندارد؛ ضمن اینکه برخی از تجربیات ذکر شده مربوط به آینده است و پیوندی با گذشته و جهان خارج ندارد؛ همچنین مشاهده شده که دو نفر تجربهگر هنگامی که در کما بودند، با یکدیگر ارتباط برقرار و اطلاعات رد و بدل کردهاند.