داستان‌نویسی ملی بومی‌سازی فرایندهای نظری می‌خواهد

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، خبرگزاری ایکنا با احمد شاکری عضو هیئت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه، درباره کتاب «فلسفه داستانِ داستان» که سال ۱۳۹۹ از نامزدهای جایزه ادبی جلال آل‌احمد قرار گرفته بود و پاسخی درخور به نیاز جامعه دانشگاهی و فضای ادبی ایران درباره نظریه‌ها، آرا، چرایی و چیستی ادبیات بومی به گفت‌وگویی پرداخته است که در ادامه می خوانید.

جناب شاکری؛ کتاب «فلسفه داستانِ داستان» سه ساحت فلسفی؛ اندیشه و پژوهش را در قامت بازه زمانی سه ساله در حوزه مداقه شما برای قلمی کردن این اثر به خود اختصاص داده است. برای آغاز گفت‌وگو با بیان و نگاه شما؛ معرفی و روایتی از این اثر داشته باشیم

کتاب «فلسفه داستانِ داستان» در سال ۱۳۹۸ چاپ نخست خود را پشت‌ سر گذاشت. اثری در ۸۱۶ صفحه که توسط انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است. ذکر این نکته ضروری است حوزه تمحض من در پژوهشگاه بر ادبیات داستانی دفاع مقدس و حوزه فلسفه داستان استوار است. عنوان این کتاب پژوهشی ممکن است برای کسانی که برای نخستین بار این عنوان را می‌شنوند تا حدودی ناشناخته به‌ نظر برسد؛ از این رو می‌گویم موضوع کتاب «فلسفه داستانِ داستان» بررسی چیستی، چرایی، چگونگی، کاربردها، کارایی‌ها و بیان مؤلفه‌های جنبه داستان از هر اثر داستانگو است.

نکته این است که در تمامی بحث‌های روایت‌شناسی هر اثر داستان‌گو اعم از رمان، فیلم یا نمایش؛ همگی یک حلقه متصل، یک جنبه و لایه مشترک دارند که آن لایه داستان‌گویی است. مراد از «فلسفه داستانِ داستان»، فلسفه یا پرسش از چیستی همین جنبه داستان‌گو از هر اثر داستانی است. این کتاب درحقیقت یکی از بخش‌ها و تکه‌های جورچین مجموعه مطالعات در حوزه فلسفه داستان است. دفتر دوم این مجموعه با عنوان «فلسفه ایده اولیه داستان» زمستان ۱۴۰۲ توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

این امر و حکمی منطقی است که در لایه‌های مختلف داستان، جوانبی حضور دارند که هرکدام حیثیت استقلالی دارند. به زبان و بیانی ساده‌تر؛ وقتی ما خلاصه‌ای از یک فیلم یا یک رمان را به ذهن می‌آوریم یا تعریف می‌کنیم، بر جنبه داستانی آن تمرکز می‌کنیم. دفتر دوم این مجموعه نیز بر ایده اولیه، سوژه یا فکر اولیه در حوزه خلق داستان استوار است.

ذکر این نکته خالی از لطف نیست که کتاب «فلسفه داستانِ داستان» در سال ۱۳۹۹ نامزد «جایزه ادبی جلال آل‌ احمد» شد.

کتاب «فلسفه داستانِ داستان» در بطن و متن ۸۱۶ صفحه خود دارای بخش‌های مختلف و متنوعی است. با همین رویکرد این پرسش پیش می‌آید که مخاطبان اصلی و هدف این اثر چه کسانی هستند؟

ابتدا باید به این مسئله توجه کرد که مطالعات فلسفی در حوزه ادبیات، گرچه در فضای پژوهشی و ادبی دنیا دارای مطالعات پردامنه و با پیشینه قابل‌ توجهی است؛ اما در کشور ما این مطالعات در گونه مطالعات جدید طبقه‌بندی می‌شود. همچنین باید توجه داشت که در حوزه ترجمه آثار متعددی وارد بازار نشر کشور شده و مخاطبان ایرانی را با دیدگاه اندیشمندان کشورهای دیگر به ‌خصوص غرب آشنا کرده است.

اما مشکلی که ما همیشه در پژوهش‌های ادبی داشتیم بر این مهم استوار است که اغلب پژوهش‌های ما غیر تولیدی است و ما در این حوزه مصرف‌کننده هستیم. نکته دیگر آن است که این مطالعات مبنایی نیست و جنبه تطبیقی و پسینی دارد. تمام این ۸۱۶ صفحه از آبشخور مبنای نظری بهره می‌برد. به معنای دیگر آن که کتاب «فلسفه داستانِ داستان» مشخصاً بر حوزه فلسفه داستان استوار است و تلاش شده‌ است تا نگاهی بومی باشد.

در فراز دیگر این گفت‌وگو شما را به نشست نقد و بررسی این کتاب که چندی پیش برگزار شد ارجاع می‌دهم. شما چه در آن نشست و چه در سخنان پیشین خود در همین گفت‌وگو به لزوم رویکرد فلسفه بومی در خلق روایت اثر داستانی اشاره کردید. چه بخواهیم، چه نخواهیم؛ قواعد و چارچوب جهان داستانی ما که از آن با ‌عنوان داستان مدرن یاد می‌کنیم بر اساس نظریه‌های غربی است. آن‌چنان که اشاره کردید تمامی آرایی که در اختیار مخاطب قرار گرفته است نیز آرای ترجمه شده ‌است که آبشخور آنها نیز از دیدگاه نظریه‌پردازان و فیلسوفان غربی استخراج شده ‌است. من درک این نیاز و احساس در حوزه گام گذاشتن در مسیر آراء نظریه‌پردازان بومی برای خلق ادبیات داستانی ایرانی را از سوی شما و قلمتان می‌پذیرم. اما پرسش این است که آیا احساس می‌کنید یک اثر یا چنین اقدامی می‌تواند عقبه سنگین وابستگی نویسندگان ما به چارچوب‌ها، قواعد و نظریه‌های غربی در حوزه ادبیات داستانی را تغییر دهد و ما را با دیدگاه فلسفی که شما مطرح کردید به سمت ادبیات بومی راهنمایی کند؟

نکته نخست آنکه نفس حرکت، احساس نیاز و به تعبیری مسئله‌مندی بخشی از پژوهشگران ما به حوزه فلسفه و چیستی داستان، فی نفسه امر مبارکی است.

نکته دیگر آنکه چه مبناها، چه لوازم و چه داشته‌هایی برای گام گذاشتن در مسیر تولید آراء و نظریه‌های بومی در حوزه ادبیات داستانی امروز بیش از هر زمان دیگری نیاز است. در مواجهه با این ادعا که ما نظریه بومی در حوزه فلسفی داستان نداریم؛ می‌توان گفت که کار تولیدی بومی کمتر انجام داده‌ایم یا می‌توانیم بگوییم در برخی از سطوح حتی انجام نداده‌ایم؛ باید این پرسش را مطرح کرد که چرا این اتفاق افتاده؟ یا به تعبیر بهتر باید پرسید چرا این اتفاق نیفتاده تا شاهد آراء و نظریه‌های بومی برای فضای ادبیات داستانی ایران و کشورمان باشیم؟

در پاسخ به این پرسش دلایل متعددی را می‌توان ذکر کرد. یکی از این دلایل آن است که ورود به این حوزه‌ها در حقیقت گام گذاشتن به حوزه‌هایی است که متغیرها و ساحت‌های پیچیده و متکثری دارد. مثل «فقه داستان» و «فقه هنر»! وقتی شما دو حوزه علوم انسانی را به‌هم نزدیک می‌کنید، دشواری برای صحبت درباره این دو حوزه کاری مضاعف می‌طلبد چرا که باید کسی از حوزه فلسفه مطالعاتی داشته باشد و از آن اطلاع داشته باشد و همچنین باید از حوزه داستان و روایت‌شناسی نیز مطلع باشد و بتواند طراحی مسئله‌ای برای این دو حوزه مشترک داشته باشد و آن را پیش ببرد. اما با قطعیت می‌توان گفت که این مهم کمتر اتفاق افتاده است. اغلب اندیشمندان ما یا موحد در ادبیات و یا موحد در فلسفه هستند و این وضعیت بینارشته‌ای کمتر تعریف‌شده است. با این رویکرد بدیهی است که ما برای ورود به این حوزه نیازمند معرفی و شناخت یا حتی شناسایی و تربیت آدم‌های جدید هستیم.

آقای شاکری با این توضیحات اجازه دهید به جایگاه جهانی  نظریه‌پردازی ارجاعی داشته باشم و آن اینکه آیا ما می‌خواهیم گفتمان خودمان را در این حوزه در ابعاد جهانی گسترش دهیم خیر؟ به تعبیر دیگر آیا «مطالعات نظریه بومی» می‌تواند تأثیری در جایگاه ادبی ما و جایگاه روایی ادبیات فارسی در ادبیات جهانی داشته باشد؟

قطعاً پاسخ مثبت است. دلیل روشن آن جایگاهی است که غرب توانسته به واسطه پژوهش‌های ادبی به خلق نظریه‌های ادبی دست یابد و این نظریه‌ها را برای خود و جهان تثبیت کند. یعنیاین قضاوت اشتباهی است که گمان کنیم رمان‌ها جهانی می‌شوند چون صرفاً خواننده دارند! خیر؛ این‌طور نیست! آنها در مطالعات، پژوهش‌های نظری و جریان‌های نقد؛ پشتوانه و عقبه سنگین، متمادی و چند قرنی دارند و اینها دست‌به‌دست یکدیگر می‌دهند تا رُمانی را در جهان و برای عموم مخاطبان به اثری خواندنی بدل کنند.

در قالب این گفت‌وگو قصد دارم که به زبان تبیینی و تأویلی شما در این کتاب برسم و ذیل این رویکرد؛ ورودی به فضای دانشگاه داشته باشیم. آیا معتقدید کتاب «فلسفه داستانِ داستان» شما به ‌عنوان کتابی مرجع در فضای دانشگاهی با این نگاه تفصیلی که مدنظر شما هست می‌تواند قرار بگیرد یا بیشتر بهره‌مندان آن را دامنه پژوهشگران و نویسندگان کشورمان به خود اختصاص داده اند؟

این پرسش، پرسشی به‌جا و مناسب است. در پاسخ به اینکه آیا این کتاب می‌تواند به‌عنوان کتابی مرجع باشد یا نه؛ هم می‌توانم بگویم خیر! و هم می‌توانم بگویم بله! چون مشروط به شروطی است.

یکی از نکات بسیار مهم آن است که وقتی در حوزه علوم انسانی، حوزه‌های علمی جدیدی باز می‌شود؛ باز شدن این منظرها، منافذ و دریچه‌ها صرفاً به این معنا نیست که ساحت‌های علمی و یکسری گزاره‌ها و نتایجی از آن حاصل شود. بلکه این منافذ و منظرها باید به معنای پدید آمدن سنخی از زبان علمی در مبحث مورد نظر به‌شمار آید.

یعنی وقتی ما وارد فلسفه مضاف به داستان شویم و ذیل آن نگاهی به فلسفه داستان داشته باشیم، نیازمند تولید زبان علمی جدیدی در این حوزه هستیم. حتی به تعبیر من؛ نیازمند ورود به ساختار مطالعات فلسفی در حوزه فلسفه اسلامی و معرفی آن هستیم. روش‌ها ممکن است که متداول و شناخته شده نباشد. زبان؛ متناقض و شناخته‌شده نباشد. اینها از جمله مشکلاتی است که علی‌القاعده وجود دارد.

اما نکته این است که درحقیقت چیزی که علم را بارور می‌کند و به بلوغ می‌رساند هم آموزش و هم نقد و بررسی و تحلیل آن است. یعنی اگر در هر ساحتی حرفی تازه، نو و نگاهی بدیع بیان شد این به آن معنی است که اگر این مهم به بدنه کنشگران علمی تولیدکنندگان علم و هم محیط‌های علمی دانشگاهی و حوزوی وارد نشود در خودش می‌ماند. یعنی نقد و تحلیل و بررسی نمی‌شود؛ شیوع پیدا نمی‌کند واقعیت این است که ما به شکل تقریبی ۹۰ درصد مبانی‌ای که در حوزه ادبیات بر اساس آن کتاب و اثری تولید می‌کنیم را از منابع غربی دریافت کرده و می‌کنیم. یعنی به شکل کلی دیدگاه دانشگاهی و فضای دانشگاهی ما با این نگاه ساخته شده است. طبیعی است که دانشجویان و اساتید دانشگاه با این روش اخت شده‌اند؛ با این روش مقاله می‌نویسند. تغییر دیدگاه و زاویه دید نیازمند یک خانه‌تکانی اساسی است! یعنی کاری است که باید در کلیت نظام آموزش عالی ما درباره آن فکر شود و در غیر این صورت انتظار آنکه تدریس شود نیست.

ضمن اینکه باید این مسئله را نیز مورد توجه قرار داد که برخی از کتاب‌ها؛ درس‌نامه هستند. برخی از کتاب‌ها برای مخاطب نسبتاً عام تولید شده‌ است. به‌ عنوان مثال ما در حوزه فلسفه داستانِ داستان ما به کتاب‌هایی نیاز داریم که به درد نویسندگان و منتقدان بخورد. به کتاب‌ها و به تعبیر بهتر به ادبیاتی نیاز داریم که بتواند تدریس شود. همچنین به کتاب‌هایی نیاز داریم که نه می‌تواند تدریس شود و نه به درد مخاطب عام می‌خورد و برای اساتید دانشگاه مناسب است. یعنی بخشی از روند توسعه علم به این معنی است که تبدیل یا تولید محصولات مختلف بر پایه یک فکر یا یک نظر استوار است. آن نظر باید در هاضمه علمی و فضای علمی ما هضم شود. محقق شدن این مهم خود نیازمند یک ساختار است که چگونه باید این مبانی هضم شوند و روند این هضم شدن چه لوازمی دارد و این مسئله بسیار مهمی است.