حذف ناشران نوپا بی‌توجهی به فرهنگ مطالعه و کتابخوانی است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ثبت رخدادها و اتفاق‌های مناسبتی در تقویم فرهنگی و ملی جمهوری اسلامی ایران، بنا بر تصریح شورای فرهنگ عمومی فراهم ساختن فضا، زمان و موقعیتی در راستای معرفی آن مناسبت و پرداختن به محتوای تشریحی، تبیینی، تطبیقی و معرفی آن در دو بستر عمومی برای جامعه و اختصاصی با محوریت آن رخداد و رویداد به شمار می‌رود.

بر همین نمط، ثبت هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران در تقویم فرهنگی به‌عنوان مهمترین رخداد مرتبط با عرصه صنعت نشر و کتاب کشور در میان طیف گسترده علاقمندان به حوزه کتاب، کتابخوانی، دست‌اندرکاران عرصه نشر و گاه البته در میان برخی از مسئولان و متولیان با وجود اهمیت فوق‌العاده‌اش در جایگاه دوم بعد از رویداد نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به‌ عنوان دیگر رخداد کتاب محور در میان اتفاقات تقویمی کشور شناخته می‌شود.

بر همین اساس در خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا) با دعوت از سه کارشناس و خبره فن از سه نسل متفاوت تلاش کردیم تا به بهانه برگزاری ایام سی‌ویکمین هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران مباحث کلان و خردی از بررسی تطبیقی سیاستگذاری‌های معطوف به تعالی حوزه کتاب با محوریت مسئولان؛ متولیان و نهادهای مرتبط تا عیارسنجی و کیفیت‌سنجی آثار منتشرشده در بازه زمانی تاریخ بیش ‌از چهار دهه از گذار انقلاب اسلامی با دو محور انطباق مسائل با بدنه، پیشینه فرهنگی و گفتمان نظام فرهنگی انقلاب اسلامی و همچنین ارتباط مستقیم این آثار با سطح میل، ذائقه و سلیقه مخاطبان از نسل‌های مختلف را مورد رصد قرار دهیم.

ذیل این مباحث کلان، موارد و مؤلفه‌هایی چون اقتصاد نشر، مقوله نظارت و ارزشیابی حوزه کتاب (ممیزی) و چرایی عدم جهانی شدن ادبیات ایران را با کارشناسان نام‌برده در قالب گفت‌وگویی صریح، بی‌پرده و چالشی به میان آوردیم.

آن‌چه در بخش اول این میزگرد به شما تقدیم می‌شود نقد و نظری است از «احمد شاکری»، نویسنده، پژوهشگر، منتقد ادبی، عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه و یکی از اعضای شورای نظارت و ارزشیابی کتاب بزرگسال که در ادامه خواهیم خواند.

شاید نخستین نکته‌ای که باید در موضوع کتاب، سیاست‌های فرهنگی و روش‌هایی که موجب بلوغ نگاه ما به حوزه کتاب و کتابخوانی می‌شود، تمرکز بر نگاه مسئله‌مند به این حوزه است. واقعیت آن است که طرح پرسش شما و دسته‌بندی از دامنه و گستره سیاست‌گذاری‌های حوزه فرهنگ، تأثیرگذاری آن در رشد کمی و کیفی، آسیب‌شناسی روند صنعت چاپ، نشر و کتاب کشور دارای دسته‌بندی‌های مختلف و متعددی است. این شیوه تبیین و طرح پرسش، خود دارای ویژگی‌هایی است. به‌بیان‌دیگر هم واجد «حیثیت استقلالی» و هم واجد «حیثیت ارتباطی است.»

فکر می‌کنم با شرح استدلالی این دوره، نه‌تنها کسانی که گرد این میز نشسته‌اند، بلکه درمجموع ادبیات ما با یک اتفاق نظری مواجه است که بعد از انقلاب اسلامی به سبب بازه تاریخی‌ای که شما در پرسشتان به آن اشاره کردید؛ با دوره‌ای مواجه هستیم که دارای خصوصیات مختلف و متعددی در نگاه کلان فرهنگ و جزئی‌تر در حوزه ادبیات و کتاب است. اینکه آیا این خصوصیات امروز احصا شده؟ بحث دیگری است که نیاز به پژوهش‌های عمیقی دارد و توجه به این مهم که مسائل بسیار متنوع و متعددی در آن قابل بحث و طرح کردن است.

نکته‌ای که به‌عنوان یک الگوی تقسیم‌بندی باید در چنین نشست‌هایی در نظر گرفته شود و طی آن پاسخ به پرسش شما از آن استخراج شود به «هندسه معرفتی» در حوزه کتاب و ادبیات بازمی‌گردد. ما تا نتوانیم حوزه‌هایی که چه به لحاظ «فردی» و چه به لحاظ «جریانی» برهم تأثیر می‌گذارند را مورد کاوش قرار دهیم، نمی‌توانیم ارزیابی دقیقی از ساختار پیچیده ‌حوزه کتاب و ادبیات داشته باشیم.

واقعیت آن است که در «هندسه معرفتی» به‌ عنوان چارچوب نظام‌مند و مدونی که در «پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی» نیز بر آن تمرکز ویژه‌ای شده ‌است تقریباً ۱۰ تا ۱۲ رکن استخراج شده است. ازجمله یکی از این ارکان «سیاست‌گذاری و مدیریت»؛ حوزه دیگر «تولید»؛ «پژوهش»؛ «نقد»؛ «نشر»؛ «تبلیغ»؛ «توزیع»؛ «ترجمه»؛ «اقتباس» و «نظم و انضباط اداری و اجرایی» دیگر بخش‌های استوار بر آن «هندسه معرفتی» است. به شکل مشخص در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یکی از کارهای که بر آن تمرکز شده، «مسئله شدگی مسئله» در حوزه ادبیات داستانی با توجه و تمرکز به ارکان نامبرده شده است.

مهم آن است که با نگاه به جریان نشر، کتاب و ادبیات در دوره پس ‌از پیروزی انقلاب اسلامی؛ هم می‌توانیم بگوییم که مسیر طی شده ادامه دوره گذشته است و هم می‌توان گفت که این مسیر، واجد افتراقات جدی است! یعنی گسستی بین ادبیات پیش ‌از پیروزی انقلاب اسلامی و پس‌ازآن اتفاق افتاده است. اصلی که در اینباره شاید بر آن متفق باشیم آن است که ما در یک فضای تقابلی و رویارویی طی این مسیر حضور داشتیم. نمونه چنین فضایی، یکسری پیش‌فرض‌ها که به‌عنوان صورت‌های مطلوب به عنوان اهداف نهایی برای ادبیات و کتاب همیشه در ذهن ما وجود داشته است. من‌جمله آنکه در حوزه ادبیات ما قائل به این بود که انقلاب ادبیات خود را می‌خواهد و باید به این سمت حرکت کرد. واضح‌تر بگویم؛ انقلاب می‌تواند ادبیات داشته باشد. اگر قائل به این بودیم که نمی‌تواند؛ قطعاً نسلی که در دوران پس از انقلاب ظاهر شد اصلاً مجالی برای بروز پیدا نمی‌کرد! پس قائل به این اصل هستیم که انقلاب باید خود را روایت کند و می‌تواند ادبیات خاص خود را داشته باشد. حال طرح این مولفه کلان، می‌تواند خود سرمنشأ مسائل مختلف باشد. از انکار مطلق رمان به‌عنوان یک محصول غربی گرفته تا استقبال مطلق از آن که طیف گسترده‌ای را رقم زده است!

نکته دیگر که باید به آن اشاره کرد آن است که در این میان با وجود مؤلفه‌های مطرح شده با تمرکز بر همان «هندسه معرفتی»؛ تقابلی در ساحت‌های مختلف نیز وجود دارد. به بیان ساده‌تر، وقتی صحبت از تقابل می‌کنیم به آن معنی است که در تمامی آن ارکان‌های ۱۰ تا ۱۲‌گانه که به آن اشاره کرده‌ام ما با یک «غیر» و «ضدیتی» مواجه بودیم که بخشی از انرژی ادبیات و کتاب ما صرف آن شد تا خود را از این «غیر»، متمایز کنیم.

یعنی؛ ادبیات انقلاب هویت خود را از دو طریق می‌تواند بازیابی کند. یک؛ بگوید «من چه نیستم؟» دو؛ آنکه بگوید «من چه هستم»؛ این تقابل، تقابل واقعی و برساخته ما نیست. ادبیات با همه گستره‌اش پیش‌ از انقلاب، با گرایش‌ها و مکتب‌های مختلف فکری که تا همین اکنون که در آن هستیم، آن جریان را با خود به همراه داشته و اینجاست که باید فصلی از انرژی که برای تعالی ادبیات نیازمندیم را برای تقابل این «غیر» و «ضدیت» مصرف کنیم.

برای روشن شدن بحث به یک آمار مشخص اشاره می‌کنم. در حوزه «آموزش داستان» علاوه بر ۴۰۰ کتاب موجود؛ آن‌گونه که من پژوهش کرده‌ام بیشتر از ۲۰ اثر تألیفی وجود ندارد! این خود نشان‌دهنده یک تقابل جدی در حوزه آموزش داستان‌نویسی با رویکرد منطبق با فرهنگ، زبان، نگاه و ایدئولوژی همسو با زمان و عصر حاضر در کشور ایرانِ انقلابی و اسلامی است که آن را تجربه کرده ‌است. این تقابل ساحت‌های مختلفی دارد که هر یک از این ساحت‌ها هم دارای «کنشگران فردی» و هم دارای «کنشگران جریانی» است. نکته‌ای که دراین‌میان بسیار حائز اهمیت است آنکه آغاز هر حرکتی حتی طرح پرسش شما «توجه به مسئله است.» آن نکته حائز اهمیت آن است که «توجه به مسئله» با «توجه به سؤال» متفاوت است. مسائل از حوزه‌هایی گرفته و اخذ می‌شوند. روش اخذ و استنباط دارند. مسائل در یک ساختار و نظامی قرار می‌گیرند و تبدیل به پاسخ می‌شوند. مسائل؛ حیات و رشد و مرگ دارند. برهمین اساس است که معتقدم یکی از نکاتی که از دیرباز وجود داشته، دارد و کاملاً به نظر می‌رسد که هم این جلسه و هم جلسات مشابهی مانند این را تحت تأثیر قرار می‌دهد و خواهد داد، عدم توجه ما به نظام مسائل است! ما اگرچه سؤال می‌کنیم اما درواقع دچار  کمبود مسئله هستیم. نمی‌دانیم مسئله‌مان چیست؟ از صدر گرفته، کسانی که در دولت باید سیاست‌گذاری کنند تا ذیل که ناشر و نویسنده و مترجم است؛ مسائل را نمی‌دانیم! به دلایل مختلف. چرا؟ چون نمی‌دانیم چه بودیم؟ فراموش می‌کنیم چه بودیم؟ نمی‌دانیم چه هستیم؟

سیاست‌گذاری‌هایی حال حاضر، خاصه آن دسته که در حوزه ادبیات صورت می‌گیرد، فاقد انضمام‌های پژوهشی در سطح ملی است. الان در سطح ملی در حوزه ادبیات و به‌ویژه آموزش داستان صدها کرسی، جلسه کارگاهی نظری و نقد عملی وجود دارد. اما کسی در این کشور نمی‌داند که چه تعدادی از این جلسات وجود دارد؟ نمی‌داند چه کسی تدریس می‌کند؟ نمی‌داند منابع آنها چیست؟ نمی‌داند خروجی آنها چیست؟ نمی‌داند شرکت‌کنندگان آنها کیستند؟ و… پس چگونه می‌توانیم در حوزه‌ای که اشراف نداریم دست به استخراج مسئله بزنیم؟! در حوزه سیاست‌گذاری نیز اغلب این آسیب را شاهدیم که نه به گذشته، نه به حال و مهمتر از همه اینها نه تصور دقیقی نسبت به آینده داریم.

من به حوزه تخصصی خود، یعنی حوزه ادبیات داستانی اشاره می‌کنم. ما در حوزه ادبیات داستانی در ظرف این ۴۰ سال و اکنونی که در حال تجربه‌اش هستیم، به‌ عنوان فردی که کم‌وبیش با زیر و زبر دستگاه‌ها آشنا هستم می‌گویم که هیچ سندی درمورد آنکه آینده چه باید بشود نداریم! نمی‌دانیم الان چگونه است؟ نمی‌دانیم آینده چگونه باید بشود؟ با قطعیت می‌گویم، هر سؤالی اگر قرار است پاسخ داده شود یک شأن پژوهشی دارد. من می‌توانم یک نویسنده را دعوت کنم و از او بپرسم شرایط داستان چیست؟ یک نویسنده ساحت مطالعاتی همچنین تمایلات و مطالعات شخصی در حوزه آفرینش اثر هنری دارد. او دیگر نمی‌تواند با این رویکرد به مسائل کلان ادبیات وارد شود و درباره آن‌ها صحبت کند. الان مشکل ما دقیقاً این است؛ نه مسائل را فهم می‌کنیم؛ نه کشف مسائل و نظامشان برای ما حائز اهمیت است؛ نه به کسی که باید مسئله را پاسخ دهد توجه می‌کنیم.

در رشته ادبیات پایداری دانشکده‌های ما درباره شاهنامه صحبت می‌کنند؛ اما مسائل روز در این حوزه را از زبان نویسندگانی می‌شنویم. نویسنده‌هایی که برخی از آنها مقاله ترویجی ندارند و اصلاً پژوهشی درباره حوزه‌ای که نظر می‌دهند انجام نداده‌اند. حرفم این نیست که نویسنده نمی‌تواند نظر بدهد! یا نویسنده آگاهی ندارد! عرضم این است اگر بخواهیم به مسئله پاسخ دهیم باید روش پاسخ مسئله را بلد باشیم، در غیر این صورت چیزی که اتفاق افتاده وضعی است که امروز شاهدیم!

در حوزه ادبیات پایداری و دفاع مقدس آسیب یاد شده برای من کاملاً مسجل، مبرهن و واضح است. آنچه که در این حوزه اتفاق افتاده آن است که فضا انباشته شده از گزاره‌های مشهور، رایج و غلطی که اگر کسی بخواهد دراین‌میان حرف درستی بزند، نخست باید آن شبهات را برطرف کند.